ابتدا اين نکته را بياورم که قصد داشتم آن ديگر واژه را هم بياورم. ليکن به پاسداشت حرمت قلم به آوردن همين واژه ی پوفيوز بسنده کردم. واژه ی پوفيوز چيزی مصطلح در محاوره ی روزانه ما است. ما در گفتگوی ميان خود از انسانهايی بنام پوفيوز نام می بريم که معرفت و شعور نداشته باشند
حال مبادا که فروش بکارت دختران ايران را وسيله ی پايوران اين رژيم ناديده انگاشته، اينهمه فقر و فحشا را رها کرده و حتی اين تک واژه ی نارسا را هم بی ادبی انگاريد. اگر بی ادبی در اين نوشته وجود داشته باشد همانا بی ادبی به پوفيوز ها و ... های حقيقی است که من اين دزدان با چراغ و بکارت فروشان را با آن انسانهای نابخرد و اکثرآ خود قربانی بی عدالتی مقايسه کرده ام
پس لطفآ زياده بی روغن سرخ نکنيم که در طول تاريخ هماره به همين علت تابه را سوزانده ايم. اين سايت برای کودکان نيست. پس اجازه دهيم که کمی خودمان باشيم. درست همانگونه که هستيم، نه آنگونه که خود می گوئيم هستيم و اما هرگز نبوده و نيستيم
و اما، حسين شريعتمداری، سردبير انتصابی خامنه ای در روزنامه غارت شده ی کيهان در مقاله ای تحت عنوان (شوک در نيويورک منطق ايران درخشيد) ضمن تعريف و تمجيد از محمود احمدی نژاد با وقاحتی خارج از تصور انسان به دروغ می نويسد: سخنراني موفق رئيس جمهور ايران در دانشگاه كلمبيا ضمن تأثيرگذاري بر خيل كثيري از مخاطبان در جهان، تحسين رسانه هاي غربي و در همان حال عصبانيت برخي چهره هاي نزديك به صهيونيسم را برانگيخت
سپس هم با چند نقل قول از چند دانشجو و محقق ساختگی و نيست در جهان نتيجه می گيرد که احمدی نژاد قلب تمام بشريت و بويژه قلب روزنامه نويسان آمريکايی را تسخير کرد. برای اينکه بدانيم روزنامه نويسان چگونه عاشق احمدی نژاد شدند، به بريده ای از مطالب مشهور ترين روزنامه های آمريکا در مورد احمدی نژاد توجه بفرمائيد
والستریت جورنال: سيرک سیار محمود احمدی نژاد
اين روزنامه در سرمقالهی روز چهارشنبه ی خود می نویسد: سیرک سـیار محمود احمدی نژاد این هفته نمایش سیاسی خوبی را برصحنه آورد، اما این نمایش ِ خنده آور نباید ما را از پیام گستاخانهی پشت آن غافل کند، رئیس جمهور ایران باور دارد که دنیا اراده اش را برای متوقف کردن برنامهی هسته ای ِ کشور او از دست داده، و آمریکا نیز قادر نیست به تلافی کشتن سربازانش در عراق قدمی بردارد. اکنون پرسش آن است که جورج بوش می خواهد در شانزده ماه باقی مانده از دورهی خدمتش، چه اقدامی در این باره بکند
لس آنجلس تایمز : خندیدند؛ البته نه با او بلکه به او
شر کت کنندگان در شو رییس جمهور ایران در دانشگاه کلمبیا هم خندیدند و هم دست زدند؛ البته نه با او بلکه به او می خندیدند. این روزنامه سپس به واکنش کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا، از جمله باراک اوباما از حزب دموکرات و میت رومنی از حزب جمهوریخواه، می پردازد و این که از سفر احمدی نژاد به نیویورک و سخنرانی وی در دانشگاه کلمبیا به شدت انتقاد کرده اند. این روزنامه ادامه می دهد: بعید است که سخنان رییس جمهور ایران نظر کسی را در مورد "واقعیات" هولوکاست یا چه کسی مسبب حملات یازده سپتامبر به آمریکا بوده تغییر داده باشد
دفاع احمدی نژاد از حقوق زنان (وقتی حتی زنان اجازه ندارند در مسابقات فوتبال شرکت کنند)، همجنس گرایان (وقتی اشد مجازات مرگ برای آنها در نظر گرفته شده) و یهودیان (وقتی همه مشکلات جهان را ناشی از آنان می داند)، باعث بیشترین خنده در این سخنرانی شد. لس آنجلس تایمز در انتها نتیجه گیری می کند که آنچه منتقدان سفر آقای احمدی نژاد از آن واقف نیستند این است که بهترین راه برای بی اعتبار کردن یک "مستبد" این است که بگذاریم خودش با کلمات مسمومش این کار را بکند
یو اس ای تودی : احمدی نژاد عقب نشينی کرد
"باربارا اسلاوین سرمقاله نويس اين روزنامه به نقل از اسفندیار رحیم مشایی، یک از معاونین احمدی نژاد، آورده که حضور وی در دانشگاه ارزشمند بوده و آقای بالینجر به این دلیل با رییس جمهور ایران به تندی حرف زده که از سوی دولت آمریکا تحت فشار بوده است. نگارنده این گزارش یو اس ای تودی لحن آقای احمدی نژاد را در برخی مواقع، مثلا وقتی از دانشگاه کلمبیا و دانشجویان آن دعوت کرده به ایران سفر کنند و با دانشگاهیان ایران ملاقات کنند را از موضع عقب نشينی ارزیابی کرده است
نیویورک تایمز: نارضايتی شديد از دانشگاه کلمبيا به دليل دعوت از رئيس جمهور ايران
یکی از سرمقاله های نیویورک تایمز از نارضايتی کامل برخی از نمایندگان ایالت نیویورک از دانشگاه کلمبیا خبر می دهد. اين روز نامه می نويسد: "شلدون سیلور"، رییس "شورای نیویورک"، در گفتگویی با "نیویورک سان" هشدار داده قانونگذاران این ایالت احتمالا حمایت خود از دانشگاه کلمبیا را "مورد بازنگری قرار خواهند داد. اين سرمقاله ضمن اشاره به ماهيت فاشيستی رژيم تهران توصيه می کند: بهترین راه برای امید دادن به مخالفان حکومت سلطه گر ایران نمایش دموکراسی در آمریکا و همچنین تعهد این کشور به آزادی بیان است؛ این که بگذاریم آقای احمدی نژاد نظرات خود را در یک مناظره دانشگاهی بیان کند. چرا که اين به نفع آزادی خواهان مخالف اين رژيم سرکوبگر تمام خواهد شد وووو
اين همان دست آورد های درخشان آن بچه نعلبند بی سر و پا و هويت است که موجودی بی سرو پا تر و دنی تر از او بنام حسين شريعتمداری از آنها بنام منطق درخشان ياد می کند. منطقی آنچنان درخشان که ديگر آن نيم گرم شرف و غرور باقی مانده ی ايرانی را هم در جهان بباد داد. منطقی آنچنان محکم که به همه ی جهانيان نشان داد که کشوری با هفت هزار سال تاريخ غرور انگيز و با آن همه خدمات به مدنيت بشری امروزه خود به چه درکاتی از پستی و مسخرگی و بی فرهنگی سقوط کرده. منطق درخشانی که موجب شد تا ايرانی با شرف اين روز ها آرزوی مرگ کند تا شاهد اينهمه بی آبرو شدن خود و ميهن و تاريخش در دنيا نباشد
احمدی نژاد ها و شريعتمداری ها معلول هستند
اين مصيبت ها و آبرو ريزی ها که آوردم اما تقصير احمدی نژاد ها و شريعتمداری ها و خامنه ای ها ... نيست. تقصير از کسانی است که اين بی فرهنگ ترين و دنی ترين و بی هويت ترين عناصر اجتماع ايران را از سر نادانی در اين جايگاه ها نشاندند. وقتی شما پست ترين لايه های اجتماعی را برکشيده و به وزارت و وکالت و ژنرالی برسانيد طبيعی است که بايد شاهد چنين بی شرافتی ها و ننگ ها و خفت ها هم باشيد
انقلابيون چپ و روشنفکر و مترقی که از شدت کين به شاه فقيد کور و کر شده و هر کسی را بهتر از وی می پنداشتند، آيا امروز حتی از خود و فرزندانشان هم که شده هيچ خجالت نمی کشند. وقتی آن مترقی های روشنفکر اين اندازه سواد نداشتند که بدانند فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ در تمام عمر از دست چه قشری ناليده اند، معلوم است که خامنه ای روضه خوان و احمدی نژاد نعلبند و شريعتمداری شاگرد قصاب به سلطانی و وزارت و صدارت در ايران دست پيدا می کنند
اگر آنها بجای خواندن صد باره آثار مارکس و لنين و روزا لوگزامبورگ ... فقط يکبار تاريخ مشروطه ی ايران را خوانده بودند و می دانستند که شيخ نوری برای چه اعدام شد بدون شک وضع ما امروز اين نبود که هست
آن متفکران که از شعبان جعفری بيچاره فقط به جرم شاهدوستی خداوند ارتجاع و پستی و دنائت ساخته بودند خوب است که ببينند خود کشور را به چه کسانی تقديم کرده اند. کسانی که شعبان را هنوز هم سمبل پستی و دنائت می خوانند خوب است توجه کنند که هنوز هم بعد از بيست و نه سال کسی پيدا نشده تا ادعا کند که شعبان يک متر از زمين او را مصادره کرده و يا يک نيم نگاه چپ به زن و دختر و خواهرش انداخته باشد
آن مترفی های روشنفکر اما ببينند که سرنوشت مردم نگونبخت ايران را به دست کدام قشر سپرده اند. اين بزرگواران اگر کشور را حتی به دست پوفيوز ها و دلال های رسمی شهرنو سابق تهران هم که می دادند، بی هيچ ترديدی امروز وضعمان خيلی بهتر از اين بود. زيرا حتی در آن صورت هم کالبد جامعه ما امروز تا اين اندازه عاری از فروزه های اخلاقی، شرف، صداقت، انصاف و لوطی گری و جوانمردی نمی بود. چون حتی دلالهای شهر نو آن رژيم هم به اندازه ی يک صدم وزرا و وکلا و ديپلمات های اين رژيم پست و تهی از شرف و دزد و پشت هم انداز و دروغگو و وقيح و متجاوز نبودند
آن پوفيوز ها در همان عالم پوفيوزی خود هم به يک سری ارزش های اخلاقی ويژه ی خود پايبندی داشتند. نوعی رفتار و کردار که خود بدان "لوطيگری" و يا "مرام داشتن" می گفتند. شايد بدين علت بود که بيشتر آن بيچاره ها نان شاهنشاهی در يتيم خانه ها خورده بودند و اينها نان قسم دروغ حضرت عباس در هنگام معامله و يا نان صدقه و فطريه و خمس و ذکات و روضه خوانی
حاصل اينکه ما بدبخت و بيچاره ی روشنفکر "فاقد فکر روشن" هستيم نه شيخ و ملا و احمدی نژاد بچه نعلبند و آن چند شاگرد مسگر و بچه چوپان و گوسفند پوست کن و پياز فروش ميدان امين السطان و شمع فروش که امروز هر يک يا وزير هستند، يا وکيل و يا اينکه ژنرالی که چهار ستاره بر روی دوش خود دارد
May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :