حزب ميهن
امير سپهر
! ابرقدرت ترور
پس از فروپاشی نظام طالبان درافغانستان، ايران همچون جزيره ای دور افتاده وامن به موطن بزرگترين تروريستهای جهان بدل گرديده است، و هم اينک جز بن لادن و ايمن الظواهری، تمامی ديگر تروريستهای بزرگ جهان نيز در ايران هستند
در حال حاظرنخبگان انفجار وآدمکشان حرفه ای از درون ايران در نبود پارلمانی مردمی و مسئول، مطبوعاتی آزاد و وجود سيستمی کاملآ بسته و خارج از کنترل نهاد های بين المللی، با فراخ بال، عميلات تروريستی را در سراسر جهان برنامه ريزی و اجرا مينمايند
با وجود آنکه در گزارش كمیسیون تحقیق حوادث تروریستی 11 سپتامبر به همکاری مستقيم حکومت ايران با القاعده اشاره نگرديد، ليکن سازمانهای ضد جاسوسی آمريکا خود نيز به نيکی ميدانند که ميزان همراهی و همکاری رژيم ملايان با القاعده، از اجازه عبور دادن بدون ويزای عبور و نزدن مهر در پاسپورت تروريستها بسيار فرا تر ميرود. سازمانهای تحقيقات و بررسی های استراتژيکی که ايالات متحده سياست خارجی خود را بر اساس گزارشات آنها تنظيم مينمايد، سر انجام پس از اتلاف وقت و اميد بستن بيهوده به محمد خاتمی و اصلاح طلبان، اکنون به نيکی به اين واقعيّت پيچيده و پر تناقض و حيله گرانه سياست خارجی رژيم ملايان رسيده اند که در اين کشور بلا زده سياست خارجی و دولت واحدی وجود ندارد که بتوان با آن مذاکره کرد و احيانآ به تفاهم و توافقی دست يافت. در ايران کنونی کمترين اختيارات و قدرت در دست گروهی است که بظاهر دولت رسمی و پارلمان قانونی کشور محسوب ميگردند. در اين سيستم بی نظير و شترگاو پلنگی که به هيچ نظامی هم در دنيا شباهت ندارد، قدرت اصلی در دست اشخاص و گروههايی است که دولتهايی در دل دولت بوجودآورده اند
در حکومت من در آری و هچل هفت روضه خوان ها، عهد نامه را بايد با دولت پيدا و بی اختيار منعقد کرد، اما ضمانت اجرايی آن را در نزد دولتهای پشت پرده و غير مسئول و غير پاسخگو جستجو نمود. دولت هايی غير متعارف، محو و تاريک نشين که به اجرای هيچ عهدنامه و ميثاقی هم پايبند و مقيد نيستند. مهم ترين اين دولت پشت پرده فعلآ متعلق به باند اکبر رفسنجانی است. اين دولت که چرخه اصلی سياست خارجی رژيم ملايان را ميگرداند، تنها اولويتش ايجاد تنش و بحران های کور و خونين به قصد باج گيری و بدست آوردن امتياز در مذاکرات بين المللی است. هم اينک حرف اول را در هيئت مذاکره کننده ايران در اطريش کسی ميزند که بظاهر هيچکاره است و تا قبل از نشست وين اصلآ سخنی از فردی بنام حسين موسويان در ميان نبود و همگان انتظار داشتند که آخوند حسن روحانی سرپرستی اين هيئت را داشته باشد. فردا و پس فردا نيز کس و کسان ديگری از جانب ايران سخن خواهند گفت که هيچ دولتی از مقام و مسئوليت آنها اطلاعی ندارد و لاجرم نميتواند هم بر روی ميزان پايبندی حکوت ايران به مذاکرات و معاهدات چنين نمايندگانی حسابی باز نمايد
دولت حقيقی در ايران دولتی است مانند شبح و جن که برای ديگران قابل روئيت و لمس نيست! اين دولت اصلی که قوه قضائيه ستم گستر، مجلس، سازمان جهنمی ترور، عوامل سرکوب و کشتار مخالفان، ادارات مختلف اطلاعات و جاسوسی و همچنين قسمت اعظم سپاه پاسداران را تحت نفوذ و فرماندهی خود دارد در حال حاظر مسئول اصلی ايجاد عدم ثبات و خشونت در عراق و بخشی از افغانستان است، که هدف اصلی اين بحران سازی ها نيزبه بن بست کشيدن آمريکا در اين دو کشور همسايه و در نهايت با شکست روبرو ساختن برنامه مبارزه با تروريسم ايالات متحده آمريکا است. زيرا حتی نيمه موفقيت در ايجاد ثبات و امنيّت در دو سوی ايران و در نتيجه آسودگی نسبی آن کشور نيز به بسيج تمامی سرمايه و نيروی ايالات متحده برای بزير کشيدن رژيم ايران خواهد انجاميد. آنچه موسويان فرستاده ويژه رفسنجانی به وين از آن بعنوان معامله بزرگ ياد ميکند و در بخشی از اين پيشنهاد ده گانه به روشن ساختن سرنوشت اعضای القاعده اشاره مينمايد، در حقيقت تائيد اين موضوع است که سران اصلی تنظيم القاعده در ايران هستند. هم خود بن لادن، هم سيف العدل، هم سليمان ابوغيث و ابو محمد مصری، هم ابو مصعب زرقاوی و هم معاون اول بن لادن؛ دکتر ايمن الظواهری مصري که بتازگی پس از 3 ماه نواری ويدئويی را از محل اختفای خود در بيست و پنج کيلومتری ايرانشهر پر نموده و بوسيله مأموران سپاه پاسداران در جنوب لبنان بدست تلويزيون الجزيره رسانده است. ظواهری طبق آخرين اطلاعاتی که ما داريم در حال حاظر در نزديکی بيرجند اسکان داده شده است. رژيم مرتبآ محل اختفای اين تروريستها را تغيير ميدهد
درست يکهفته پس از حمله آمريکا و متحدانش به افغانستان، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی طی يک بيانيه خواستار آن شد که رژيم ايران، طالبان را تحت حمايت قرار داده و به نفع آنها با آمريکا در افغانستان وارد جنگ گردد، در آن هياهو و شلوغی بسياری از تحليلگران سياست ايران از کنار اين موضعگيری بی تفاوت گذشتند. جمهوری اسلامی از ترس عواقب ناخوشايند احتمالی حمايت از رژيم منفوری چون طالبان مايل نبود که رسمآ در برخورد نظامی آمريکا با آن حکومت از طالبان جانبداری نمايد، لذا آن مأموريت را به دسته ای محول نمود که پس از 2 تشکل بزرگ سياسی وابسته به خود حکومت، يعنی مجمع روحانيون مبارز و جامعه روحانيّت مبارز، که ملايان حکومتی در آنها حضور دارند، بزرگترين تشکل سياسی محسوب ميگرديد، سازمانی که صرفنظر ازکرسی های فراوان در مجلس، در دولت نيز دستی داشت
آنچه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی اظهار داشت، در واقع خط دولت اصلی اما پنهان جمهوری اسلامی بود که سرنخ آن هم در دست باند هاشمی رفسنجانی بود و اکنون نيز هست. به همين دليل هم هيچيک از ائمه جماعت و شخصيّتهای سياسی برخورد و يا حتی نقدی بر آن موضعگيری نداشتند. مقصود اصلی در آن زمان چشمک زدن و باز نگاهداشتن باب مراوده و همکاری احتمالی برضد آمريکا، نه با طالبان بلکه با شبکه القاعده بود که عملآ در 2سال پايانی حکومت طالبان، رهبری آن ابر قدرت ترور را در دست داشت. مقصود اين بود که بطور غير رسمی به القاعده علامت داده شود که در ايران گرايشی وجود دارد که در نبرد آن شبکه ترور و تخريب جهنمی با آمريکا، در کنار تنظيم القاعده خواهد ايستاد. در آنزمان مشخص نبود که القاعده و طالبان تا چه حد قادر خواهند بود در مقابل آمريکا داوام آورند، طرح اين بود که چنانچه آنها بتوانند دوام آورده و جنگ را همچون امروز عراق بصورت فرسايشی در آورند، آنگاه جمهوری اسلامی با تمام توش و توان به ياريشان بشتابد تا از استقرار سربازان آمريکايی در پشت مرز های خود و همسايگی با آن کشور جلوگيری نمايد
رفسنجانی در اولين جمعه پس از لشگرکشی آمريکا به افغانستان آشکارا آن کشور را به باد نا سزا گرفته و اظهار داشت که افغانستان کشوری کوهستانی و صعب العبور است که به باتلاقی بدتر از ويتنام مبدل خواهد شد که آمريکا در آن غرق شده و مانند شوروی هيچ راه نجاتی نخواهد داشت، اما اينگونه نشد، زيرا لشکر کشی آمريکا به افغانستان با اتحاد شوروی تفاوتهای فاحشی داشت. آمريکا از حمايت مردم و هشتاد درصد از زبده ترين نيرو های افغانی برخورداربود که يک پارچه در مقابل اتحاد شوروی ايستاده بودند
با نزديکی و همکاری کامل جبهه اتحاد شمال (نيروی ضد طالبان، بظاهر مورد حمايت ايران) با ارتش آمريکا، و آشکار شدن نشانه های پيروزی آنها بر القاعده و طالبان، که به قطع نفوذ رژيم ايران ميانجاميد، ملايان ايران تمامی سرمايه گزاری و آرزوهای خود را برباد رفته ديدند، بويژه آنکه اصلی ترين عامل سرسپرده و يار رفسنجانی يعنی گلبدين حکمتيار نيز بطور کلی از بازی حذف گرديده بود. حکمتيار که افغانهای آزاديخواه از وی بنام طاعون ياد ميکنند، کثيف ترين چهره سرسپرده پاکستان بود که پس از سقوط دولت دکتر نجيب الله و بروی کار آمدن مجاهدين يا جهادی ها، مدت 3 سال با آنها جنگيد و بار ها کابل را مورد محاصره قرار داد و باعث کشته شدن بيش از ده هزار افغان هم ميهن خود گرديد
حکمتيار و تشکيلات سرسپرده وی (حزب اسلامی افغانستان) را در واقع ميتوان اصلی ترين مسئول تضعيف دولت مجاهدين (ربانی و احمد شاه مسعود) و دستيابی طالبان و القاعده به قدرت در افغانستان بحساب آورد. پاکستان آنگاه طالبان را تجهيز و به درون افغانستان از هم گسيخته روان ساخت که علی رغم سالها سرمايه گزاری و کمکهای بيدريغ لجستيکی نتوانست بوسيله گلبدين حکمتيار دولت دست نشانده خود را در کابل بر سر کار آورد
با ورود پر قدرت طالبان به صحنه سياست افغانستان و پيشروی برق آسای آنان، حکمتيار که با بسياری از سران آنها از پاکستان آشنايی ديرنه ای داشت به استقبالشان شتافته و حتی مدتی هم با آنها همکاری نمود، اما وقتی طالبان هيچ سهمی از قدرت بوی ندادند، علم مخالفت با پاکستان و رقيب تازه خود طالبان برداشته اينبار با گرفتن پست نخست وزيری از دولت ربانی که خود آنرا لت و پار کرده بود بدان دولت پيوست، آنهم دولتی که بيش از نيمی از افغانستان را در مقابل طالبان از دست داده بود
تمامی اين فعل و انفعالات در زمانی بوقوع پيوست که دولت هاشمی رفسنجانی بر سر کار بود، و علاء الدين بروجردی که امروز به رياست کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس ملايان نصب گرديده، مسئول تام الاختيار امور افغانستان در وزارت خارجه دوران اکبر ولايتی بود. رفسنجانی که در تمام بازيها چند دوزه بازی ميکند، در افغانستان نيز بوسيله بروجردی سياست مزورانه ای را دنبال ميکرد، تيم وی هم با بخشی از طالبان مراوده و دوستی داشت، هم با اتحاد شمال و هم با سازمان القاعده. پس از سقوط کابل ربانی و اسماعيل خان، والی هرات و تنی چند ديگر از سران حکومت ربانی به ايران گريختند. گلبدين هم که با بروی کار آمدن رقيبی چون طالبان و عدم همکاريش با آنها با بی مهری پاکستانی ها روبرو شده بود، در پيشاور زندگی ميکرد، تا اينکه با دعوت رسمی رفسنجانی بوسيله بروجردی به ايران آورده شد و فورآ هم بوی پناهندگی سياسی اعطاء گرديد
بايد اضافه نمود که گلبدين حکمتيار هم مانند هاشمی رفسنجانی، شخص دلال و بی پرنسيبی است که هرگز از سر اعتقاد با طالبان نجنگيد، و هميشه هم با بخشی از آنها و تنظيم القاعده ارتباط و همکاری نزديکی داشت. مشکل حکمتيار با طالبان صرفآ اختلاف بر سر پست و مقام بود، يعنی همان خواستی که وی از دولت ربانی هم داشت و بدان خاطر هم با جنگ با همرزمان دوران جهاد خود در مقابل شوروی و گلوله باران و محاصره کابل هزارن نفر از هم ميهنان خود را بکام مرگ فرو برده بود و راه را برای تسخير افغانستان بوسيله طالبان هموار کرده بود. پس از سقوط کابل حکمتيار ارزش خود را برای اتحاد شمال نيز از دست داده بود و حتی عبدالرشيد دوستم ازبک، متحد پيشينش نيز وی را به مزار شريف تحت تصرف خود راه نميداد. حکمتيار در دوران پس از انتقال به ايران تا حمله متفقين به افغانستان به حلقه اتصالی برای باند رفسنجانی مبدل گرديد بود که آنان را به بخشی از طالبان و القاعده مربوط ميساخت. وی در اين زمان به نيابت از سوی رفسنجانی بار ها به پاکستان و امارات سفرکرد و با نمايندگان القاعده ديدار و گفتگو نمود
پس از اشتراک اتحاد شمال با آمريکا بر ضد طالبان و القاعده که باند رفسنجانی همه اميد های خودرا برای تأثير گذاردن بر تحولات آتی افغانستان نقش بر آب ميديد، بوسيله حکمتيار نيمه پاکستانی با عوامل پاکستانی مورد اعتماد القاعده و شخص اسامه بن لادن وارد گفتگو گرديد، و طی مذاکراتی که علاءالدين بروجردی در سفر های متعدد خود به پاکستان انجام داد، سر انجام تمامی سران القاعده را که ديگر پاکستان برايشان امن نبود، بتدريج از آن کشور از طريق کوهستان اول به چهل کيلومتری زابل انتقال داده و در مرحله بعد در نزديکی ايرانشهر اسکان بخشيدند. (خالد الحربى، معروف به ابوسليمان مكى، كه ايران وى را به عربستان تحويل داد جزو اين گروه نبود. او پيش از سقوط طالبان به ايران آمده بود و هيچ اطلاعات ارزنده و به درد خوری از آنچه بعد از فرو پاشی برسر سران القاعده آمد نداشت. به همين علت هم بوی گفته شد يا بايد داوطلبانه خود را تسليم سفارت سعودی کند و يا اينکه وی را جبرآ به کشورش باز خواهند گرداند. الحربی بعد از ورود به رياض حتی زندای هم نشد. زيرا هيچ ارزش اطلاعاتی و نظامی نداشت) قصد رفسنجانی و باندش اين بود که در مذاکرات و باج خواهی های آينده برگهای برنده ای در دست داشته باشند. اين باند هم اينک هم به بهای جان انسانهای بيگناه و کودکا وزنان هستی از کف داده عراقی، از امريکا و دولت انتقالی عراق باج می ستاند
نا گفته نماند که تروريستها در حال حاظر به مناطق مختلف پخش گرديده اند که طبق اطلاعاتی قوی که ما از يارانمان دردرون نظام داريم الزرقاوی که مدتها در پارچين، در نزديکی تهران عمليات تخريب و کشتار در عراق را هدايت می نمود، در حال حاظر در نزديکی ايلام است و از آنجا عمليات بمب گزاری وآدمکشی را راهبری ميکند. لازم به ياد آوری است که با هر ايستادگی غرب بويژه آمريکا، عوامل جمهوری اسلامی دست به خشونت و کشتار بيشتری در عراق دامن ميزنند.اوضاع اين کشور که پس از درگيری نجف رو به آرامش می رفت، درست از فردای روزی مجددآ دستخوش نا امنی و آشوب گرديد که صحبت از تصويب طرحی بنامه (ماشه) بر ضد ملايان در وين به ميان آمد، و هم اينک موج بمب گزاری در معابر و مکانهای غير نظامی با شدت بيشتری در جريان است
سر نخ تمامی اين عمليات در دست زرقاوی در ايلام است. ايمن الظواهری هم در روز پنجشنبه دوازدهم شهريور برابر با دوم سپتامبر در بيرجند بود و شب هنگام با علی يونسی وزير اطلاعات ديدارکرد. سفر اخير هاشمی رفسنجانی به مشهد نيز در همين راستا است. وی در اين سفر با چند تن از سران تروريسم بين المللی که در پايگاهی در طرقبه، نزديکی مشهد اسکان داده شده اند ملاقات خواهد کرد، تا چنانچه در مذاکرات جاری در وين ايران در تنگنا قرار گرفت، برای باج خواهی و ترساندن غرب، رشته عملياتی تروريستی را در غرب برنامه ريزی و اجرا نمايند. بدين سان رژيم حاکم بر ايران با جمع آوری و اسکان بزرگترين تروريست های تاريخ به ابر قدرت ترور جهانی تبديل گشته است
بطوريکه در حال حاظر هر عمل تروريستی که در هر نقطه ای از جهان انجام ميگيرد بدون ترديد با اشاره و برنامه ريزی و کمک مادی و لجستيکی تروريسم جهانی مستقر در ايران صورت می پذيرد. قمست اعظم پولهای بن لادن بوسيله پسرش سعد بن لادن به ايران منتقل شده بود وسعد بسياری را حتی در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی به خدمت اهداف خود در آورده بود. ايران اکنون خزانه اصلی و دور از دسترس تنظيم القاعده است که اين سازمان با دارايی های خود در جمهوری اسلامی، عوامل خود را در سراسر جهان از طريق کشوری ثالث تغذيه می نمايد. جهان بايد بداند هر گونه عقب نشينی در مقابل اين رژيم بدون مليت، در ارتباط با دستيابی به سلاح هسته ای، در حقيقت کوتاه آمدن در برابر بزرگترين کانون ترور دنيا محسوب ميگردد. کوتاه آمدن در مذاکرات وين و هر مذاکره ديگری در مقابل اين رژيم چند مليتی و غير ايرانی در مورد دستيابی به سلاح هسته ای، در حکم تقديم بمب اتم به ايمن الظواهری ها و بن لادن ها و زرقاوی ها است، که خطرات جبران ناپذير آن بيش از آنکه متوجه اپوزيسيون اين نظام باشد، کل بشريت متمدن را مورد مخاطره قرار خواهد داد. خطری که ای بسا نابودی ميليونها انسان بی گناه و بيدفاع را بدنبال خواهد آورد
مذاکره وبستن قرارداد با اين نظام و اعتماد به گفته های پايوران ديوانه و وحشی اين رژيم نيز بدلايلی که به کوتاهی اشاره گرديد کاملآ غير منطقی و به ضرر کل جهان است. زيرا که ما در ايران به جای آنکه با اشخاص و دولتی ملموس ومتعهد روبرو باشيم، با يک شبح و روح اهريمنی ناپيدا طرف هستيم. اين ابرقدرت ترور حال که سلاح هسته ای ندارد، امن و آسايش را بر جهانيان حرام کرده است. وای از آن روزی که اين چنين حکومتی به ابمب اتم نيز دست يابد. اطمينان داشته باشيد که جهان برای سازش و مماشات با جمهوری اسلای، بهايی خواهد پرداخت که تاکنون سابقه نداشته است