حزب ميهن
امير سپهر
سخنی با امضا کنندگان بيانيٌه تحليلی پانصد و شصت و پنج نفره
اين روز ها در داخل ايران بازار گردآوری امضاء و تومار خيلی داغ شده است، متن است که يکی پس از ديگری نوشته و به توشيح جمعی می رسد، عده ای فرصت طلب اينسوی مرز هم که شخصآ دستشان از ايران کوتاه است و قادر به چيدن خرما از نخيل تخيلی نيستند، به محض صدور اين سوزنامه ها و اندرزنامه ها فورآ بر روی موج پريده و خود را در جمع اميرطومارها جا میزنند که مبادا فردا روز کامشان از حلاوت خرما هايی که هنوز حتی نهال آن نيز کاشته نشده بی نصيب ماند. مصاحبه پشت مصاحبه و تحليل تمجيد آميز است که مرتبآ در مورد اين انشاء ها ارائه ميشود. اينهمه در حاليست که هيچ نيرو و تشکيلات بين المللی و يا دستکم هيچکدام از نمايندگان افکار عمومی حتی يک کشور خارجی (رسانه های جمعی) از اين طومارچی های عزيز ما سئوال نميکند که ای عموها اصلآ خرتان به چند است. حمايت که سهل است، دريغ از يک بازتاب و توجه جهانی. 1
صرف نطر از بخش های فارسی راديوهای کشورهای خارجی که برای مردم خود ما برنامه می فرستند تا آنجاکه اينجانب اطلاع دارم هيچيک از اين متون بزبانی ديگر ترجمه نشده و در هيچکدام از رسانه های معتبر جهانی هم درج نشده است. طبيعی است وقتی اصلآ متن و يا درخواست مساعدت و همياری در کار نباشد اظهار نظر و حمايتی هم در کار نخواهد بود. پس جای شگفتی ندارد، قصور از جانب جهانيان نيست، ايراد ازخود کسانی است که متاسفانه بجای ارائه يک سند ملی و يا پلاتفرم زنده و پويا با قانونمندی مشخص و جهان آشنا خود را بيخودی به خطر افکنده و يک انشاء سوزناک و بی خاصيّت را بيرون داده اند. از اينروی اينگونه متون کلآ ارزش درج ندارند. هر متن و پلاتفرمی آنگاه در جهان بازتاب پيدا کرده و حاميان خود را می يابد که ضمن تعيين ضرب العجل برای طرف مقابل برای گردن نهادن به درخواست، مکانيزم و اقدام عملی مشخصی را نيز جهت نيل به مقصود در پی داشته باشد. اين اصل حتی در مورد اضافه حقوق خواستن چند کارگر نيز صادق و جاری است. بزبانی ساده تر يک درخواست نامه بهبود شرايط کار و يا افزايش دستمزد آنگاه جدی گرفته ميشود که در آن تهديد به اعتصاب در صورت عدم موافقت با درخواست در يک چهارچوب زمانی نيز گنجانده شده باشد. هشدار برای بايکوت و يا سابوتاژ مهم ترين شرط اعتبار هر اعتراضنامه و يا درخواستنامه ای است. 1
ميدانيم که معتبر ترين متنی که تا بحال صادر شده موسوم به بيانيه تحليلی پانصد و شصت و پج نفره است، علی رغم اميدی که پاره ای در داخل و خارج به اين متن بسته اند، ازهم اکنون با قاطعيّت ميتوان حدس زد که اين انشاء نيز به سرنوشت همان طرح رفراندوم کذايی گرفتار خواهد شد. زيرا اين يکی نيز فاقد اصلی ترين بخش يعنی چگونگی مرحله اجرايی است که خود به مثابه سند اعتبار يک چنين رنجنامه ملی و داد خواهی مردمی است. چنانچه در اين بيانيه مهلتی برای رژيم تعيين شده بود و پس از انقضای آن فقط يک سوم از آن پانصد و اندی نفری که متن را امضاء کرده اند در جايی (مثلآ يک دانشگاه) دست به تحصن میزدند رژيم پانزده روز هم دوام نمی آورد. جمهوری اسلامی دو راه بيشتر نداشت، اگر دست به حماقت زده و يکجا اين همه افراد شناخته شده را دستگير می کرد در حکم اين بود که سند دفن خود را شخصآ امضا کند، زندانی کردن بيش از يکصد و هشتاد تن وزير و وکيل و استاد دانشگاه سابق غوغايی در جهان بپا می کرد. اعتراض و فشار بومی و جهانی متعاقب چنان لرزه ای بر ستونهای سست رژيم می انداخت که اگر آنرا ساقط نمی کرد يقينآ به نيمه مرده ای مبدل میساخت، اگر هم دستگير نمی کرد باعث ميشد معادله قدرت به نفع مردم بهم بخورد و آنها را به ميدان کارزار آورد. اين ميتوانست همان جرقه اصلی انقلاب مسالمت آميز باشد، که سرانجام آن هم بدون شک فروپاشی رژيم بود. 1
يکصد سال پيش که هيچ خبری از انقلاب مخملين و اعمال اين روشها نبود پيشينيان ما مرحله عملی انقلاب مشروطه را هم با درايّت همين گونه آغاز کردند. سردمداران آن نهضت ملی خوب می دانستند که ايجاد تحول و دگرگونی نهايتآ در گرو اراده و عمل است نه پيگيری نامه پراکنی های آخوندزاده و ملکم و کرمانی و طالبوف و مراغه ای. تومار نويسی و جمع آوری امضا و مصاحبه برای زمينه چينی امری ضروری است، اما بسنده کردن صرف به اين اقدامات صوری و طومار پراکنی خشک و خالی به پشيزی نمی ارزد. ما ديگر در دهه پنجاه و شصت ميلادی نيستيم، چنين روشهايی مربوط به دوران سولژنتسين و ساخاروف و پاسترناک و واسلاو هاول ... (جنگ سرد) بود که گردش اخبار بسيار کند و رسوخ در افکار توده های غافل و بی خبر نگاهداشته شده کاری سخت و پروسه ای طولانی مدت بود. موسم آن روشها مدتها است که به سرآمده. زمان زمان اينترنت و ماهواره است و گسترش فرهنگی جهانشمول که هيچ دستگاه پارازيت و مرزبان و پليسی هم جلودارش نيست. امروزه در حاليکه شايد بيش از شصت ـ هفتاد در صد از سلسله جنبانان اپوزيسيون پير ما کوچکترين آشنايی با کامپيوتر و اينترنت ندارند، همين درصد از جوانان ما برای خود وبلاگ و يا صفحه اورکت شخصی دارند. 1
صد البته که پيش زمينه هر حرکت اجتماعی سياسی بستر سازی از طريق روشنگری و نگارش مکتوب های سرگشاده و تئوری سازی است، اما جامعه جوان، آگاه، کاملآ عرفگرا و ملتهب ما ديری است که اين مراحل را پشت سر نهاده، اپوزيسيون ايران است که متاسفانه بدليل تفاوت نسل از قافله خيلی عقب افتاده. اين اپوزيسيون سنتی بعلت کهولت و فرسودگی نه تنها نميتواند فاصله خود را با نسل جوان و پر انرژی غالب کمتر کند بلکه روز بروز هم عقب تر و عقب تر می افتد. تمامی تحولات بزرگ اجتماعی اگر با فکر جوانان نبوده ليکن بدون استثنا بدست آنان انجام گرفته است. جوان وقتی وارد صحنه می شود که ديگر در زمينه تئوريک کاملآ به مرحله لزوم حتمی به تغيير رسيده است. اگر می بينيم که ميل بچه های ما به اجرا و عمل چند ده برابراقبالی است که به مباحث تئوريک نشان می دهند، ناشی از اين حقيقت است که آنها خيلی بيشتر از پير ها به لزوم ايجاد تغييرات بنيادين رسيده اند.1
نيازهای يک جوان هزار برابر يک پير است. حتی يک جوان ظاهرآ غير سياسی ايرانی صد ها برابر بيش از هر پير سياسی از دست اين رژيم به تنگ آمده است. زيرا به هر طرف که می چرخد يک تابلوی ورود ممنوع را در مقابل خود می بيند. همين است که امروزه ملت جوان ما در هر فرصتی اين آمادگی خود برای ورود به فاز عملی را به وضوح نشان می دهد، خواه درمراسم باستانی و ملی چون چهارشنبه سوری و نوروز و سيزده بدر و مهرگان و فوتبال و قلعه بابک ... خواه در قالب نرم شکستن های مداوم چون به چالش گرفتن حجاب اجباری و پوشاک و آرايش شاد و به هيچ انگاشتن ارزشهای دينی چون گناه بودن معاشرت با جنس مخالف و شام غريبان ... که رژيم به دروغ مشروعيّت خود را در پاسداری از آنها توجيح ميکند. 1
نتيجه اينکه هزار طرح تئوريک وفلسفه بافی و نامه پراکنی و طومار نويسی در مقابل يک اقدام عملی شما به هيچ نمی ارزد. امروزه در حاليکه حتی نيم جمله ای هم راجع به اين طومار ها در هيچ نشريه بين المللی نميتوان يافت، تمامی آنها حرکات زنده چهارشنه سوری و اعتراضات پس از بازی فوتبال را با عنوانهای درشت درج کرده اند. هر تحليلی هم که از سوی تحليگران برای تحول طلبی مردم به رشته تحرير در می آيد منبعث از اقدام عملی و نشأت گرفته از همان حرکات اعتراضی است. گرچه در فضای رعب آور و بيدادگستری داخل نفس نگارش اينچنين بيانيه هايی نيز نشانگر تهور و خطر کردن شماست، اما اين اعمال متاسفانه هيچ کمکی به رهايی مردم و آزادی ميهن شما نخواهد کرد. مبادا مرتکب اين اشتباه شويد که خطر نوشتن طومار کمتر ازاقدام عملی است. اطمينان داشته باشيد که رژيم اگر پابرجا بماند به موقع خود به صورت انفرادی و با پرونده سازی های غلط انداز از تک تک شما انتقام خواهد گرفت. چانچه حتی خواستار مصون ماندن از عواقب سخت اين نامه پراکنی های خود هم که هستيد با روی آوردن به اقدامی عمل به پيشواز رفته و با جهانی کردن مسئله آينده خود را بيمه کنيد. هرچه اين مسئله در جهان انعکاس بيشتری پيدا کند شما به همان نسبت در آينده از انتقام ايمن تر خواهيد ماند. 1
همانگونه که اشاره شد در بيانيه شما هيچ اشاره ای به پايمردی تا تحقق خواستهاتان (که همانا خواست ملت ما نيز هست) وجود ندارد. بديهی ترين و يا بهتر است که بنويسم طبيعی ترين تصور نويسنده اين است که شما اين بيانيه را صرفآ بعنوان سندی برای ثبت در تاريخ نگاشته ايد. اگر با اين نيّت بوده ايکاش که اصلآ اينکار را نمی کرديد، چرا که اقرار به آگاهی از نابودی حتمی کشور در آينده و بسنده کردن فقط به يک امضاء و ديگر هيچ، شما را از مسئوليت مبرا نميکند، بعکس اين اظهارنامه مستند و ماندنی و بی عملی در مواجه با اين خطرات در کمين ملک و ملت تصاويری بسيار ناپسند را از شما در تاريخ مهنمان بجای خواهد گذارد. 1
بزرگواران، حال که شروع کرده ايد چرا نمی خواهيد شخصآ به اسنادی در تاريخ ملت درد کشيده خود مبدل شويد! آنهم اسناد آزادی ملت ايران و شناسامه مبارزاتی نسلهای آتی خود و مدارک گردنفرازی اين مرز و بوم کهن. يک سوم از شما ميشود يکصدو هشتاد و هشت نفر، آيا نميشود که روزی را برای شروع حرکت عملی برای آزادی ايران تعيين کنيد و درمکانی حتی دور از تعرض گزمه های رژيم (مثلآ دفتر سازمان ملل در تهران يا سفارت سويس) يکصد و پنجاه نفر پيرترين های شما (يعنی حدود يک چهارم امضا کنندگان) دست به تحصن بزنيد و از ملت هم بخواهيد که در داخل و خارج به اين حرکت ملی بپيوندند. ايمان داشته باشيد که جوانان ما، آن ميليونها دختر و پسر پرشور و با شهامت ايران و بويژه دانشجويان هرگز شما را تنها نخواهند گذارد. آنها انتظار چنين کارهايی را از شما بزرگتر ها دارند نه نامه پراکنی وتئوری پردازی. همگی خوب میدانيم که رژيم در حال حاظر آنچنان زير ذره بين است و بقدری آسيب پذير که نه توان برخورد با شما را خواهد داشت و نه تاب مقاومتی حتی يک ماهه. شما شروع کنيد جوانان خود کار را به سرانجام خواهند رساند. بيشترين شما بويژه کهنسالان خود را پيرو زند ياد دکتر محمد مصدق می دانيد، مانند يک فرزند بشما ياد آور می کنم که او همه ی توفيق خود را مرهون موقعيّت شناسی وعملگرايی و جسارت خود بود. اگر براستی پيرو او هستيد اين گوی و اين ميدان. تاريخ ايران در انتظار شما است ! 1
يازدهمين روز از فروردين ماه 1384
سی و يکم روز مارس دوهزاروپنج ميلادی