آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, December 29, 2004

 

...فقدان خرد سياسی را

حزب ميهن

امير سپهر
!سياست (گفت آنکه يافت می نشود آنم آرزوست) نيست
فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم
جامعه سياسی ما را ميتوان به يک آسايشگاه تشبيه کرد. آسايشگاهی روحی روانی که تمام بيماران بستری در آن کسانی هستند که خود را بازی خورده و قربانی خيانت می پندارند. بسان افرادی که از آنان سوء استفاده شده، به سختی مورد بی مهری قرار گرفته و دور انداخته شده اند، طبيعی است که کاملآ هم سرخورده شده اند. پای درد دل هر هم ميهنی که بنشينيد خواهيد شنيد : همه به فکر خود هستند، همه خائن هستند، نبايد به کسی اعتماد کرد، و بالاخره اينکه ديگر کار سياسی به درد نميخورد! پاره ای نيز در جواب دعوت به کار سياسی، شانه بالا انداخته حکيمانه ميگويند: ای بابا، ملا ها را که ما نياورديم، خودشان آوردند، هر زمان هم که خودشان بخواهند خواهند برد، منظورشان هم از (خودشان) کشور های غربی است ! عده ای هم معتقدند رهبری و جود ندارد، ور نه براحتی ميشد به حساب رژيم رسيد. کدام يک از اين استدلال ها درست است؟ آيا ما هميشه قربانی توطئه بوده ايم و از اين پس نيز خواهيم بود و خود هيچ سهمی در تحولات اجتماعی نداشتيم و در آينده نيز قادر به نقش آفرينی و رقم زدن سرنوشت خود و کشورمان نخوايم بود؟ آيا همه رهبران سياسی خائن و وطن فروش هستند و ديگر نبايد به فرد يا گروهی اعتماد کرد؟ و يا اينکه کار ما از آنجا لنگ ميزند که فاقد رهبری هستيم ؟
واقعيٌيت اين است که دستکم بخشی از هر کدامی از مفروضات بالا در مورد ما و کشورمان صدق پيدا ميکند، زيرا همگی آنها به نوعی با هم ارتباط پيدا ميکنند. حرف بر سر اين است که دلايل ارائه شده برای توجيح اين مشکلات غير منطقی و دور از واقعيّيت هستند. مادام که ما دلايل اصلی نقصانهای فرهنگی اجتماعی خود را به درستی نشناسيم قادر به رفع آنها نخواهيم بود. مثلآ درست است که کشورهای غنی، بويژه دارندگان منابع سرشار انرژی مانند ايران هميشه در معرض توطئه و دخالت قدرتهای خارجی هستند، اما اينکه اين توطئه ها بتوانند بدون زمينه های داخلی تحقق يابند قابل پذيرش نيست. ما تنها کشور ثروتمند و در معرض توطئه نبوديم و نيستيم، بسياری از کشور ها هم در معرض اين خطر هستند، اينکه چرا فقط در ميهن ما اين دخالت های خارجی و طرح های اهريمنی با موفقيّت انجام ميگيرد سئوال اساسی است که بايد بدان پاسخ گفت. اين موضوع هم که ماهيچ نقشی در تحولات اجتماعی خود نداشتيم و نخواهيم داشت هم استدلالی کاملآ بيجا و غير منطقی است. آيا آن ميليونها نفری که خمينی خمينی گفتند و عکس وی را در ماه به تماشا نشستند هيچ نقش و تآتيری در استقرار جمهوری ملا ها نداشتند!؟ بسياری گناه فريب و اقبال عمومی از خمينی را به گردن بی. بی. سی می اندازند. همانها در توجيح سقوط ايران معتقدند که شاه را هم آمريکا از ايران برد، اگر اين گفته های بی مغز را بپذيريم باز اين سئوال پيش می آيد که چرا بی. بی. سی و آمريکا فقط در کشور ما ميتوانند از اينکار ها انجام دهد نه در جا های ديگر؟ چرا آن بنگاه دروغ پراکنی در ونزوئلا، عربستان سعودی، عراق، کويت، يمن و حتی شارجه و دبی و ابوظبی و قطر و... نميتواند حتی پانصد نفر را نيز به خيابان کشد، اما در ايران پر از متفکر و روشنفکر و شاعر و نظريه پرداز بقدری نفوذ پيدا ميکند که وقتی اراده ميکند قادر ميگردد ميليونها تن انسان هيستريک و بی منطق را به صحنه آورد ؟ (بی منطق و هيستريک از آن جهت که فقط در پی تخريب بودند نه هدفی سازنده و حساب شده) و نهايتآ اينکه چرا فقط رهبران سياسی ايران خائن هستند، آنهم همگی ؟ و اگر اين واقعييّت دارد و ما نميتوانيم به کسی اعتماد کنيم، پس آيا اين توقع رهبری داشتن، نوعی پارادوکس و امری تحقق نا يافتنی و بی مورد نيست ؟
پاسخگويی ولو سطحی و گذرا هم به اين سئوالات اساسی و مهم خود نيازمند حداقل چندين مقاله است، نيّت اصلی اينجانب اين است که بجای فکرکردن برای مخاطبانم، خود آنانرا به تفکر وادارم، اما اگر نظر خود را نيز ننويسم کل مطلب فقط به نق زدن و ايرادگيری مبدل خواهد شد. برای مميز کردن اينکار از نقنامه به عاجل ترين آنها بسيار کوتاه پاسخ خواهم گفت، پاسخ بقيه را نيز طی مطالب فراوان قبلی در حد بضاعت داده ام. ضروری ترين مسئله زمان حال ما نداشتن رهبری است، (لطفآ رهبری را با رهبر اشتباه نگيريد!) نه اينکه نداريم، داريم ولی نه با آن پيش فرضها و طبق آن الگوهای احساسی و ذهنی. اصلآ آن رهبری که ما ميجوييم از مادر زاده نشده و شايد هم هرگز زاده نشود. بهتر هم همين است که نشود. زيرا ما بجای اينکه از شعورمان کمک بگيريم و يک مدير کارکشته را برای راهبری جهت دستيابی به هدف انتخاب کنيم، از قلب و احساس مايه ميگيريم. در نزد ما شرايطی برای گزينش رهبری وچود دارد که پنداری قصد ازدواج و يا زندگی مادام العمر با وی را داريم. البته بصورت يک زن فرو دستی پذير.
يا اينکه می خواهيم به پيامبری ايمان آوريم. البته تمام اين شرايظ هم احساسی هستند نه از روی خرد و مآل انديشی. بيشتر از اينکه به قابليتهای سياسی وی در گزينش تکيه کنيم، فقط با جنبه های فردی و شخصی افراد کار داريم. چندی پيش فردی به اصطلاح سياسی در تعريف از کسی که وی را رهبری صاحب صلاحيّت ميداند، نوشته بود که ايشان خيلی مختصر غذا ميخورند و بيشتر نان و ماست ميل می کنند (يادم آمد که اسکندر ذوالقرنين، چنگيز، تيمور گورکانی، آقا محمد خان قاجار، استالين و امام راحل خودمان نيز اينچنين بودند !). اين البته در مورد کسانی است که اسم و رسمی ندارند، چون برای انتخاب رهبر و يا بهتر است گفته شود پيروی ازکسان شناخته شده ضوابط ديگری وجود دارد و بدبختانه ما بيشتر بدنبال چنين اشخاصی می افتيم، چون از قدرت جمعی خود غافليم، حتی کمی اسم و رسم دار بودن و قدرت داشتن فردی نيز در نزد ما برای وی اعتبار و مشروعيّت می آورد.نگاه ما به اينچنين رهبران سياسی بسان يک کودک به پدر و يا يتيم به قيم و سرپرست خويش است، انتظارمان نيز ازآنان کاملآ پدرانه. پلاتفرم و برنامه سياسی و از آن مهم تر مسئوليت پذيری و کار جمعی در نزد ما حتی ارزش توجه نيز ندارد. اين مردم يشتر از آنکه به راههای برونرفت از درماندگی توجه نشان دهند، به چگونگی بيان درد هاشان از زبان بزرگتر ها (رهبران سياسی) علاقه نشان ميدهند.
کافی است که کسی با چند سخنرانی و موضع گيری تند و احساساتی مشکلاتمان را بهتر از خودمان بيان کند، دروغ يا راست نشان دهد که درد های ما را می فهمد، فوری به او ايمان مياوريم، وقتی هم ايمان آورديم، ديگر عقلمان از کار ميماند و چشممان از ديدن و گوشمان از شنيدن. وابستگی صرف پيدا می کنيم، همه ی آمال و آرزو های خود را در وی می جوئيم. از آن پس چگونگی حل معضلات و راه رسيدن به رستگاری ديگر به فرع قضيه بدل ميگردد. نقش ما و رهبر ميشود رابطه شبان و گله. در حاليکه بايد همگام و در کنار وی حرکت کنيم ميشويم پيرو و مريد صرف. با مشاهده هر لغزش و خطايی بجای نقد آنرا بحساب کرامات رهبری گذارده، خود را فريب ميدهيم. بجای جدا کردن راه خود از وی در صورت عدم تصحيح لغزش و بازگشت به شاهراه هدف، همچنان دانسته به راه خطا ادامه ميدهيم. تا آنجايی خود را به منگی و کری و کوری ميزنيم که ديگر رهبری کاملآ از هدف منحرف شده و راهی متضاد را در پيش گرفته باشد. آنگاه است که به يکباره تمامی زخمهايمان دهان باز ميکند و خود را خيانت ديده، رها شده، تنها، بی کس و سر خورده احساس ميکنيم.
واژه خيانت را که ما مانند نقل و نبات بر سر هم می ريزيم حتی چند سال يک بار نيز از دهان ملت های خردمند جوامع مترقی و رشد يافته نميتوان شنيد. زيرا نادانی است که نه تنها خيانت بلکه استبداد را نيز باز توليد ميکند. ديکتاتور ها انسانهايی حقير و ضعيف النفسی هستند که مردمان نادان با پيروی صرف و ستايش بيجا از ايشان آنها را به تباهی ميکشند. مردمان رشد نکرده و معتقد به کرامات و اسيرتقدسها هنوز ياد نگرفته اند که در اهداف اجتماعی و حرکات جمعی فقط نيازمند يک مدير و هماهنگ کننده هستند. مديری که بيش از همه معتقد به هدف و بيش از همه هم پاسخگو و مسئوليت پذير باشد، نه يک هرکول و معجزه گر و امام و پيشوا. آنکس که ميگويد رهبری قابل اطمينان وجود ندارد، اصلآ صورت مسئله را غلط طرح ميکند. چه کسی ميگويد بايد صد در صد به کسی اعتماد کرد ؟ اين که باز سر از ولايت فقيه در خواهد آورد. رهبری فرد و يا گروهی است که برنامه و پلاتفورمی روشن دارد، چنانچه آن برنامه را شدنی و خردمندانه يافتيم با آنها همراهی ميکنيم. هر زمان هم احساس کرديم که مقيد به اهداف از پيش تعيين شده و مشترک نيستند يا سعی در اصلاح ميکنيم و چنانچه اصلاح ناپذير بودند از آنان جدا می گرديم، اين يعنی خرد. خيانت خود زائيده جهل است، آنهم نه جهل خيانت کرده، بلکه نادانی و خوشباوری خيانت ديده. زمينه خيانت را هم مردمان جاهلی بوجود مياورند که به جای آواز به آوازه خوان توجه دارند. در جوامع غقبمانده حتی خمينی ها و خامنه ای های سفاک و قاتل نيز خود قربانی جهالت هستند. تجربه بدست آمده از انواع حکومتها در طی هزاران سال نشان داده که قدرت بدون مسئوليت و نا محدود بدون استثنا هر کسی را به فساد و تباهی ميکشد، و اين مهم ديگر يک اصل غير قابل انکار در جهان سياست است. آنکه به دنبال رهبری ميگردد که صد در صد به او اعتماد کند، از سر نادانی به دنبال ديکتاتور و جنايتکار آينده ميگردد. به کسی اعتماد کامل داشتن و وی را قدرت مهار ناشدنی بخشيدن، گناهی فاجعه بار تراز گناه يک ديکتاتور است که خود معلول همين اعتماد ها و تقدس آفرينی ها است، اما گناهی که ناشی از جهل و عقبماندگی است
www.hezbemihan.com


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker