مسابقه شنای قورباغه با خود قورباغه بدبختانه ژرفای باور مردم نادان به شيخ و ملا تا به حدی است که هنوز هم اين ملت بدبخت و آفت زده حاظر هستند به فرمان ايشان کودکان خردسال و معصوم خويش را به تجاوز دهند. درست همانند پدران و مادران بی فرهنگشان که قرن ها دختران نه ساله خود را با چند ورد عربی اين طايفه ی از خدا بی خبر به حجله ی تجاوز پير مرد های بوگندو و بچه باز و يا گردن کلفت های بی شعور و متجاوز فرستادند. تا اين کودکان معصوم را در همان شب اول تکه پاره کنند و تمام آرزو های آنان را برباد داده و آينده آنها را تباه سازند
پاره ای تصور می کنند که با به زير سئوال بردن صلاحيت مذهبی سردمداران جمهوری اسلامی در نزد مردم، می توان اين نظام را ساقط کرد. يعنی اين عده تصور می کنند چنانچه بتوانند به مردم بقبولانند که اين عمامه داران نمايندگان حقيقی اسلام نيستند، مردم برای دفاع از دين بپا خاسته و اين رژيم را سرنگون خواهند ساخت. بايد توجه داشت که بزرگوارانی که چنين خيالی را در سر می پرورانند از چند مسئله بسيار مهم غافل هستند
اول اينکه اين عزيزان توجه ندارند که پس از يک تجربه ی کاملآ شکست خورده ی انقلاب مذهبی، ديگر به هيچ روی از مردم نمی توان انتظار داشت که بار ديگر بنام دين و مذهب به ميدان آيند. زيرا با آن تجربه ی تلخ و خونبار امکان پذيرش چنين امری از سوی مردم حتی بيست ـ سی نسل بعد ايران هم تفريبآ امری محال به نظر می رسد
دوم اينکه، وقتی همه مشکلات و مصيبت های يک مردم ناشی از اختلاط دين و سياست باشد، و اصلی ترين خواست آن مردم هم اساسآ جدا ساختن مذهب از امر سياست، آيا بيجا نيست که از چنين مردمی خواسته شود که باز به نام مذهب وارد ميدان مبارزه سياسی شوند. معنای روشن چنين خواستی اين است که چنانچه مردم سياست دينی نمی خواهند بايد سياست را دينی کنند! ظاهرآ مضحک به نظر می رسد که البته مضحک هم هست، ليکن اين همان توقعی است که عده ای نادانسته از مردم دارند
و سر انجام اينکه اين سروران توجه ندارند که از راه دين هرگز نمی توان با دکانداران دين مبارزه کرد. اين در حکم مسابقه شنای قورباغه دادن با خود قورباغه است. اصولآ اين امر که با هيچ گروهی نبايد با اسلحه تخصصی خود آن گروه به جنگ پرداخت يک اصل مهم در هر مبارزه است. چه که هرکسی با اسلحه ای به جنگ کسی برود که حريف خود سازنده و استاد آن اسلحه است، بدون هيچ ترديدی شکست خواهد خورد
نتيجه اين قسمت از بحث اين است که اگر می توان تصور کرد که کشوری بتواند با فانتوم های ساخت آمريکا به جنگ خود آمريکا برود و در آن جنگ به پيروزی دست يابد، آنگاه اينرا نيز می شود تصور کرد که عده ای نيز ممکن است با شيخ و ملا با سلاح دين و مذهب به جنگ بپردازند و در آن جنگ به پيروزی دست يابند
الله و اسلام و قرآن در ايران يعنی همان شيخ و ملا آنان که در ايران لباس دين بر تن دارند برای مردم ما سمبل دين هستند. حال چه ما خوشمان بيايد و چه نه. همانطور که مشاهده ی تابلوی مک دونالد در غرب هرکسی را بياد همبرگر و چيز برگر می اندازد، ديدن شخصی در عبا و عمامه هم هر فرد ايرانی را بطور طبيعی بياد خدا و مذهب و روز آخرت و انتقام خداوند و مار غاشيه و نيم سوز ... می اندازد. حال اين صاحب عبا و عمامه و نعلين می خواهد خود آدم درستکاری باشد يا راهزن و متجاوز، زاهد باشد يا عياش و يا اصلآ فردی باشد که خود حتی هيچ اعتقادی هم به خداوند ندارد. در ايران ملا و لباس ملايی يعنی خدا و قران و پيامبر و حسن و حسين و اصغر و تقی ... و پاسداری از معنويت
باور مردم ما به زهد و پاکدامنی دروغين اين قوم در طول سده ها آنچنان محکم گشته که حتی پس از بيست و نه سال تجربه ی عينی هنوز هم نمی توانند به چشم و گوش خود اعتماد کرده و بپذيرند که ملا های مدعی معنويت و خدا پرستی همين افراد هستند. همين عناصری که روز روشن بزرگترين دروغها را بر زبان می آورند، در دزدی و چپاول دست همه ی دزدان حرفه ای عالم را از پشت بسته اند و در خونريزی هم که به هيتلر و استالين و پولپوت سه ـ چهار سور زده اند
به خاطر همين مسموميت ذهنی و فريب خوردگی تاريخی هم هست که عده ای حتی به چشم و گوش خود نيز خيانت می کنند. يعنی هنوز هم درصد بزرگی از ايرانيان ديده را ناديده می انگارند و شنيده را ناشنيده و خويشتن را فريب داده و ادعا می کنند که گويا نود و نه درصد از ملا ها با اينان مخالف باشند. در حاليکه ما در درازای اين بيست و نه سال ظلمت و تباهی و چپاول و جنايت حتی يک اعلاميه ی خشک و خالی هم از آن نود و نه درصد خيالی در محکوميت اينهمه ظلم و ستم مشاهده نکرده ايم
پس اين قوم متاسفانه هنوز هم کليد عقل بخش بزرگی از مردم ما را در جيب عبای خود دارند. در زمينه اعتماد و باور عوام به اين طايفه همين کافی است که گفته شود که ژرفای اين باور نا آن اندازه است که اين ملت بدبخت و عقبمانده حاظر هستند به فرمان ايشان حتی کودکان خردسال و معصوم خويش را نيز به تجاوز دهند. چنانکه قرن ها است که اين مردم آفت زده دختران نه ساله خود را با چند ورد عربی شيخ و ملا به تجاوز پير مرد های بچه باز و گردم کلفت های متجاوز داده اند
و بدبختانه در اين زمينه هم روشنفکر و بيسواد، شهری و روستايی و عارف و عامی همه به يک اندازه اسير زندان شيخ و ملا ها هستند. چه که حتی امروز، پس از رو شدن دست اين خداوندان سالوس هم حتی مخالف ترين مخالفان اين رژيم هم بی اينکه خود متوجه باشند هنوز در همان زندان گير کرده اند. يعنی حتی هنوز هم هيچ ايرانی به چنين وارستگی و آزادی از بند ملا نرسيده که قبول کند تا خطبه ی عقد خود و يا دختر و پسرش وسيله ی فردی غير ملا جاری گردد، ولو به ظاهر روشن ترين ايرانيان
و حال آنکه اساسآ خود آن خطبه عقد ساخته و پرداخته ی ملا ها است. چون در هيچ جای قرآن نيامده که خطبه ی عقد بايد وسيله ملا جاری شود. ضمن اينکه در قرآن اصلآ موجودی بنام شيخ و ملا وجود ندارد. اصلآ بر اساس نوشته ی آن کتاب اگر مردی از زنی سئوال کند که آيا حاظر است همسری وی را بپذيرد و آن زن آری گويد عقد رسميت می يابد، به همين سادگی. اين پرسش و پاسخ هم می تواند به هر زبانی رد و بدل گردد. ليکن به جز تعداد انگشت شماری در هر يک ميليون ايرانی، مگر مردم ما می پذيرند که غير ملايی اين ورد دروغين را بخواند و دخترانشان را مثلآ به مردی حلال کند. حتی هم اکنون نيز حتی ايرانی کمونيست و آتائيست هم همچنان چنين عملی را بی غيرتی محض می پندارد. و اين درست همان نکته ای است که نگارنده می خواهم آنرا نتيجه و فرجام اين نوشته سازم
نتيجه ما ابدآ قادر نيستيم که در ذهن مردم اسلام را از ملا جدا سازيم. شايد اينکار روزی در ايران عملی گردد، ليکن ما تا رسيدن به آن رفرم مذهبی يا پروتستانتيسم هنوز خيلی راه داريم. ضمن اينکه اصولآ معرفت شناسی بيش از اينکه کاری سياسی باشد يک امر فرهنگی است. بنابر اين خردمندانه ترين خواست اکنونی ما بايد دستيابی به جدا سازی کامل امر دين از سياست باشد نه مسابقه ی دينداری و تقدس با شيخ و ملا. زيرا ما به هزار و يک دليل فرهنگی تاريخی در چنين مسابقه ای باختمان حتمی است
پس اين براستی مضحک است که فلان آقای فکل کراواتی مشروب خوار در راديو و تلويزيون با شعر و موسيقی به مردم بگويد که ای مردم آنان که پنجاه سال در حوزه بوده اند و پانزده متر چلوار بر دور سر پيچيده اند مسلمان واقعی نيستند و بنده ی شاعر و رقاص و سرود خوان مسلمان حقيقی. باز صد رحمت به ملی مذهبی ها که گر چه آنها هم هيچ شانس پيروزی در مسابقه ی تقدس با ملا ها را ندارند، اما حداقل نماز و روزه شان ترک نمی شود و از نظر ظاهر هم طرح ژنريک خود ملا ها هستند
ليکن اين آيت الله فکلی ها در عين اينکه صورت خود را سه تيغه می تراشند، خود را سکولار و مدافع ليبرال دموکراسی معرفی می کنند و خيلی هم ادعايی متمدن بودن و تجدد خواهی دارند بيش از هر ملايی از اسلام دفاع می کنند. مشخص هم نيست که هدف اصلی شان چيست. دفاع از فلسفه ی نقلی و اسلام يا فلسفه ی عقلی و آزادی. اين هم معلوم نيست وقتی بيش از نيم ميليون ثقة الاسلام و حجت الاسلام و آيت الله هفتاد ساله مدرس حوزه های اسلامی همين بساط را بساطی اسلامی می دانند و به همين علت هم ساکت هستند، اصلآ اين فکل کراواتی ها ديگر در اين ميان چکاره هستند که کاسه های داغتر از آش شده و پاسدار اين جهل و ظلمت هستند
اگر اين فکل کراواتی ها از اين آيت الله های اسم و رسم دار و مراجع تقليد اسلام شناس تر و آيت الله تر هستند، چه خوب است که اصلآ کراوات را با عمامه تعويض کنند، رساله بنويسند و به حوزه های علميه نقل مکان کنند و رسمآ منبر روند و نماز جمعه براه اندازند تا دستکم اين مردم گيج بدانند که يک قشر روحانيت فکل کراواتی هم در ايران وجود دارد. ای کاش می شد بدانيم که ما بايد چند صد هزار قربانی ديگر بدهيم، چند صد هزار تن ديگر از دخترانمان بايد بفروش رسند و ايران چند انقلاب اسلامی ويرانگر ديگر بدهکار است تا اين آيت الله های فکلی بهوش آيند و اسلام را بشناسيد. نکند که ما يک حکومت اسلامی ديگر هم به اين آيت الله فکلی ها بدهکار هستيم!؟
الـــــهی راه دادی ديگران را ......... کـــــه بگشـــــايند راز آسمان را ز ره واماندگان را هم تکانی ......... که بگذارند اين خواب گران را زنده ياد خليلی، شاعر افغان