حزب ميهن
امير سپهر
رژيم و دو گزينه، شکست ننگين، شکست ننگين و خونبار!1
سرانجام رژيم جمهوری اسلامی با عدم کفايت سياسی و لجبازی های لات منشانه خود موجبات ارجاع پرونده ايران به شورای امنيّت سازمان ملل را فراهم آورد، و با اين سياست ضد ملی بار ديگر ميهن ما را برلبه پرتگاه آورد. پرتگاهی هولناک که بيگمان از گرسنگی تلف شدن و يا ريخته شدن خون عده زيادی از هم ميهنان نگونبخت ما در اثر تحريم و حمله از کمترين تبعات اين مسئوليت ناشناسی خواهد بود. تازه، اين گمانه زنی ها برای سناريو های نسبتآ خفيفی است که جهان يا صرفآ به تحريم اکتفا کند، يا اينکه چنانچه قرار شد حمله ای نظامی به ايران صورت گيرد، محدود باشد، و هدف آن صرفآ انهدام مراکز اتمی باشد. يعنی بمباران تاسيساتی سرهم بندی شده که با بيست و پنج تا سی ميليارد دلاری ساخته شده که از گلوی اين مردم گرفتار و گرسنه بريده شده و به جيب قاچاقچی های بين المللی اتمی و دلالها و کارگزاران داخلی آنان ريخته شده است. ساختمان هايی بی مصرف اما سراسر خطرساز که رژيم بی قرهنگ جمهوری اسلامی بعمد هم آنها را در پر ريسک ترين مناطق بنا کرده است.1
در حاليکه تمامی کشورهای جهان برای هر چه پائين آوردن درجه ريسک خطر در صورت حادثه احتمالی تا آنجا که می توانستند اينگونه مراکز را دور تر از اماکن مسکونی ساخته اند، رژيم ايران بعکس همه اين مراکز خطرناک را درست در مکانهايی ساخته که مملو از جمعيّت است. طرفه اينکه اينان چون بطور گوهری با تمامی جهان سر عناد و کين دارند، پيش از شروع به ساخت دزدکی اين مراکز، حتی احتمال حمله به اين مراکز را هم به خوبی پيش بينی کرده اند. به همين علت هم هست که مردم بيگناه را سپر دفاعی آنها قرار داده اند. جمهوری اسلامی با همان پيش فرض، اين تأسيسات را به چند دليل ضد انسانی است که در ميان مراکز مسکونی بنا کرده. اول اينکه هر نيرويی را قبل از حمله بدليل صدمه حتمی که به مردم بيدفاع هم خواهد زد به دو بار فکر کردن وادارد و احيانآ منصرف سازد. دوم اينکه اگر هم حمله ای صورت گرفت، تا آنجا که ممکن است موجب بخاک و خون افتادن بيشترين افراد گردد. قربانی شدن افراد غير نظامی و ريخته شدن خون هزاران زن و کودک بيگناه به رژيم فرصت خواهد داد که بتوانند از اين خونهای ريخته شده در راه برانگيختن احساسات مردم سود برد، و سرانجام اينکه هزينه حمله را برای نيروی مهاجم در نزد افکار عمومی جهانيان تا آنجا که امکان دارد بالا برد.1
نتيجه اينکه جمهوری اسلامی چون هميشه باز هم همه ی فرصت ها را سوزاند و با هزار خدعه و نيرنگ هم که زد و خود را باز هم در جهان بی آبرو تر کرد، يکبار ديگر لنگ لنگان در جاده ای بی بازگشت بر سر يک دو راهی رسيد، دو راهی که از قضا هر دو هم به جهنم ختم می شود. اگر پس از اينهمه چموش بازی و سرکشی و رجز خوانی غنی شدن اورانيوم در خاک روسيه را بپذيرد، اين به معنای اين است که چون با زبان خوش به آخور نمی رفت، گوشش را گرفته و با سيخانک و کتک او را وادار بدينکار کردند. پذيرش طرح روسيه معنای ديگری هم دارد، و آن اينکه تهران پس از يکسال سر انجام با خفت و با ضرب دگنک بدل بی مزايا و قلابی طرحی پر فايده را می پذيرد که قبلآ اصل آنرا هم قبول نداشت. چه که طرح روسيه فقير و عقبمانده که هيچ چيز جانبی هم نمی تواند به رژيم عرضه کند، کپی بی فايده همان طرحی است که اتحاديه توانگر اروپا اصل آنرا با هزار مزايا و با احترام تمام سال گذشته تقديم کرد اما رژيم آنرا با عدم درايّت رد کرد.1
راه ديگر اينکه سردمداران تهران همچنان به گفتن لاطائلات و گردنکشی ادامه دهند، در اينصورت اگر پذيرفتنی است که جمهوری اسلامی قادر است به تنهايی در جنگی ديپلماتيک و يا حتی نظامی بر همه ی جهان پيروز شود، آنگاه می توان احتمال موفقيتی را هم از اين راه برای تهران متصور بود. چرا که امروز مسئله ايران ديگر فقط اختلاف با آمريکا در شورای حکام نيست، اينک پرونده به شورای امنيّت سازمان ملل متحد احاله شده، اين بدين معنا است که رژيمی مقررات جهانی را در مسئله مهمی چون کنترل ساخت سلاحهای کشتار جمعی زير پا نهاده و از اين راه صلح جهانی را به خطر انداخته است و حال جهان يک طرف دعوا است و رژيم جمهوری اسلامی طرف ديگرآن! متاسفانه رژيم تهران هنوز هم متوجه اين موقعيّت بی اندازه خطيری که ايران در آن قرار گرفته نيست. ديپلمات های کاملآ بيگانه با امور ديپلماسی تهران تصور می کند که با شورای امنيّت هم می شود به همان موش و گربه بازی با اتحاديه اروپا اکتفا کرد. در حاليکه بلحاظ ديپلماتيک اين دو وضعيّت هيچ شباهتی به هم ندارند.1
رژيم حتی قادر به درک اين مهم هم نيست که حال در موقعيْتی قرار گرفت که پس از اين حتی هر سخن بيجا و پريدن خشک و خالی و تبليغاتی به اين و آن هم برايش بی هزينه نخواهد بود. درست است که در عالم واقع طرف اصلی دعوا آمريکا است، اما آن کشور در دورانی که آقای احمدی نژاد از جهان بدون صهيونيزم و دنيای منهای آمريکا در الشتر و ابرقو و ممسنی سخن می راند، با يک سياست دقيق يکساله و با مذاکرات سازنده موفق گرديد که مسئله را جهانی سازد، با يک ديپلماسی حساب شده و مدبرانه که بزرگترين حاميان رژيم ايران را به سرسخت ترين مخالفان آن مبدل ساخت. آنچه مسلم است رژيم جمهوری اسلامی اينبار مردم و ميهن ما را در خطرناکترين موقعيّت اين بيست و هفتساله عمر نکبت بار خود قرار داده. بايد اميدوار بود که رژيم به همان خفت و ننگ اول تن در دهد، ورنه در ننگ و خفت دوم نه تنها خون هزاران هم ميهن ما بر زمين ريخته خواهد شد، که حتی استقلال و تماميّت ارضی ميهن ما نيز در خطر خواهد بود!1