حزب ميهن
امير سپهر
بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم
اما آلمان، لازم نيست که آدمی تحليلگر و متخصص باشد تا بتواند اين حدس را بزند که دولت ائتلافی فعلی آلمان مرکب از سوسيال دموکراتها و سبز های کمونيست در ماههای پايانی کار خود می یاشد. چرا که شکست حزب آقای شرودر «اس. پ . د» در ايالت کليدی «نورد راين وستفالن»؛ آنهم پس از سی و نه سال و اعلام انتخابات زود رس از جانب بوندس کانسلر شرودر در واقع پذيرش زود رس شکست در انتخابات زود هنگام در پاييز پيش رو است. بدينسان باز هم بطور ساده خانم آنجلا مرکل از (يونيون) را هم از هم اکنون می توان بعنوان اولين زن رئيس دولت در تاريخ آلمان بحساب آورد که در پائيز جانشين شرودر خواهد شد. دولت خانم مرکل از ائتلاف سه حزب تشکيل خواهد شد، حزب خود وی دموکرات مسيحی، حزب سنتی منطقه صنعتی و ثروتمند باواريا، يعنی سوسيال مسيحی و بالاخره حزب کوچک اما بسيار ثروتمند ليبرال های آزاد. و از قضا هر سه اين حزب ها از نزديک ترين دوستان ايالات متحده بوده و طرفدار پر و پا قرص نزديکی هر چه بيشتر به آن کشور می باشند تا بدانجا که تحليلگران سياسی خود آلمان همگی اعتقاد دارند که نامزد کردن خانم مرکل، زاده آلمان شرقی و دختر يک کشيش پروتستان برای اين سمت از سوی بزرگترين حزب آلمان « سه. د. او» در واقع صرفآ به قصد نزديکی هر چه بيشتر با آمريکا و هماهنگی با سياستهای آن کشور بوده است، حزبی که سران استخوان دار آن تقريبآ همگی کاتوليک مذهب هستند. چنانچه اين دو مطلب را نيز بيافزائيم که حزب دوم ائتلاف آتی حتی هيچ ميانه خوشی هم با طرح اروپای يک پارچه ندارد و از مخالفان سرسخت تبديل مارک آلمان به واحد اروپايی يورو بود، و آلمان خواهان داشتن کرسی دائم در شورای امنيّت سازمان ملل است که در اين راه سخت نيازمند حمايت ايالات متحده است، آنگاه به اين حقيقت خواهيم رسيد که فصل ماه عسل سياست آلمان با رژيم تهران بکلی بسر آمده استو سر انجام می رسيم به فرانسه که در حال حاظر بظاهر سر سخت ترين مخالف سياست ايالات متحده و جدی ترين حامی رژيم حاکم بر ايران بشمار می رود. از آنجا که نگارنده يکبار در مورد سياست فرانسه به تفصيل نوشته ام، از تکرار آن مطالب خود داری کرده و فقط به ذکر چند مسئله مهم و اساسی بسنده می کنم. با وجود اينکه فرانسه بدليل سابقه تاريخی قرون گذشته (دوران رنسانس) در زمينه لائيسيته و نهادينه کردن دموکراسی و سرمشق بودن در اروپا هچنان مرجع و شاقول بسياری از تحولات اکنونی جهان در راه مردمسالاری است، ليکن امروزه خود اين کشور با مشکلات عديده ای دست به گريبان است. فرانسه کنونی نه تنها ديگر آن هيمنه و وزن دوران استعماری را ندارد که قسمت عمده افريقا را زير نگين داشت، بلکه حتی اهميّت پايان دوران پس از جنگ عالمگير دوم را هم ندارد که به تبع آن يکی از برندگان اصلی جنگ دوم محسوب گرديد و يکی از پنج دارنده حق وتو شد می دانيم که در ٢٠ نوامبر ١٩٥٣، دين بين فو (با نام رمز: عمليات سگ آبي) مورد هجوم و اشغال شش هنگ چترباز فرانسوي قرار گرفت. در ٧ مه ١٩٥٤، نيروهاي ويت مين بازماندگان اردوگاه محاصره شده را به اسارت گرفتند و چندی بعد ارتش فرانسه با شکست خفنباری آمريکا را در جنگ ويتنام تنها گذارد. درست در همين زمان نبرد استقلال الجزاير بر ضد استعمار فرانسه آغاز می شود. هشت سال بعد يعنی در مارس 1962 فرانسه با شکست مفتضحانه ديگری مجبور می شود استقلال الجزاير را پذيرا گردد. اين تاريخ را بايد پايان دوران استعمار کهنه فرانسه بحساب آورد. از آن پس ستاره اقبال اين کشور افول کرد، چرا که در دوران استعمار جديد (نئو کلنياليسم) اين کشور هم همانند انگليس بعلت ضعف بنيه اقتصادی و عدم هماهنگی خود با سرعت سرگيجه آور تکنولژی از رقابت باز ماند و نتوانست با کشوری تازه نفس و قدرتمند چون ايالات متحده و سپس هم آلمان بر آمده از جنگ رقابت کند انگليس البته با سوابق پدر خواندگی دولتهای بنا شده بر ويرانه های امپراطوری عثمانی و روابط تاريخی با منطقه هندو چين تا حدودی توانست که از اين فاصله بکاهد، اما فرانسه ماند و به خرده پا مبدل شد. در نتيجه مشکل اساسی اين کشور بحران هويت در سلسله مراتب کشور های ابر صنعتی است. آنچه فرانسه را به واکنش در مقابل آمريکا وادار می سازد بيش از آنکه جنبه اقتصادی و نظامی داشته باشد مسئله غرور است. اين جان کندن ها به مثابه عدم پذيرش اين حقيقت تلخ است که آنکشور ديگر نه يکی از ابر قدرت های جهان بلکه يک کشور متوسط از ممالک اروپايی است. تعويض مهره ها در هئيت حاکمه آن کشور از پس شکست در رفراندوم قانون اساسی اروپا آن اندازه در تغيير جهت سياست کلی فرانسه بی اثر خواهد بود که حتی خود فرانسوی ها نيز آنرا زياد جدی نمی گيرند. زيرا شيراک با جابجا کردن سه مهره قديمی، يعنی گماردن دومنيك دو ويلپن به نخست وزيری و نيكولا سركوزی به وزارت كشور و فيليپ دوستوبلازی به مقام وزارت امور خارجه عملآ نشان داد که در بر همان پاشنه قديمی خواهد چرخيد /- ناتمام