حزب ميهن
امير سپهر
کار سترگ گنجی روشنگری است نه باور او!1
به گمان نگارنده ما به اکبر گنجی خيلی مديون هستيم. مورخين ما بايد سعی کنند که نام اين انسان را با خطی زرين بر بالای صفحه آغازين تاريخ مبارزات حق طلبانه اين فصل از مبارزات سرنوشت ساز ملت ما ثبت نمايند. آنهم نه بخاطر عقايدش که امری فرعی است، بلکه به علت موقعيّيت شناسی، خلوص، شجاعت، پايمردی در مبارزه و از همه اينها مهم تر رسوا کردن اپوزيسيون دروغين داخلی و نشاندادن ماهيّيت پليد و سازشکارانه عده ای فريبکار بی شرافت که در راستای سياست موازی سازی خود رژيم پيوسته در همه ی اين سالها نقش بدل اپوزيسيون را بازی کرده اند. گروهی دغلباز پرده نشين که هميشه مردم را نا محرم دانسته و هميشه هم چرخ پنجم و ضربه گير اين نظام سرتا پا کثافت بوده اند. صحنه را خوب در نظر آوريد، مردی در حال جان کندن است، جرم او چيست؟ فقط نوشتن مقاله، همين و همين! او از ظلم و بيداد بجان آمده و از جان خود اسلحه ای ساخته و با آن از درون زندان با رژيم کثيف اسلامی در مبارزه است، آنوقت کسانی که وی را دوست خود می خوانند و مرتبآ هم با نام کوچکش اکبر اکبر خطابش می کنند، بجای اينکه شرف داشته باشند و بروند از کسانی که اين مرد نگونبخت را بدين وضع دچار کرده بخواهند که به اين ظلم و بی حيثيتی پايان دهند، مرتبآ به گنجی فشاور می آورند که با ظلم و و بيداد تمکين کند!1
عيسی سحر خيز (عضو برجسته انجمن دفاع از آزاد مطبوعات؟!) می پذيرد که زندانی کردن گنجی غير قانونی است، در همان حال در جواب باوند پور (برنامه ساز دويچه وله) که می پرسد گنجی خامنه ای را مسئول همه چيز می داند و شکستن اعتصاب و آزادی مشروط را نمی پذيرد، با لفاظی و مشی سازشکارانه که مخصوص اصلاح طلبان است به راديو آلمان می گويد : دوستان ما مشغول چاره انديشی و پيدا کردن تمهيداتی هستند که هم به نوعی نظر وی تأمين شود و هم راهی قانونی برای آزادی باز شود! معنی اين حرف اين است که تمهيداتی سازشکارانه پيدا کنند که خامنه ای هم که با بی شرفی گنجی را در آستانه مرگ قرار داده آزرده نشود! می بينيد بی شرمی و پستی را.1
مصطفی معين که جبهه دموکراسی خواهی راه انداخته بعد ازشنيدن اهانت به مردم و ضرب و شتم بی شرمانه حتی دختران و زنهای پير در مقال دانشگاه به جرم دفاع از گنجی ستمديده، با لحنی دل خنک شده و انتقام جويانه می گويد بعله، اين تازه از نتايج اولين تحريم است! يعنی گور بابای مردمی که به من رای ندادند که بنده هم مانند خاتمی هشت سال ملت را بازی دهم، بگذاريد که اين ملت کتک بخورد. آن ملای بی سر و پا ابطحی تازه بعد از سه هفته يادش می افتد که گنجی در اعتصاب مرگ آفرين است و با خاتمی حرف می زند، خاتمی هم خيلی منقلب می شود و در خاتمه از گنجی می خواهد که به دليل اينکه بی گناه قربانی شده از کسانی که او را قربانی کرده اند تقاضای عفو کند تا او با رئيس قوه قضائيه که مسئول اجرای اين بيدادگری است صحبت کند. دلقکهای جوکنويس خارج نشينشان هم يا مانند س ی ی ی ی ی ی يد ابراهيم نبوی در اين مورد خفه خون مرگ می گيرند و جوک حسنی می نويسند و يا مانند نيک آهنگ کوثر بچه دلقک نگران از بين رفتن آبروی نظام هستند. البته همگی در پايان هر مصاخبه نگرانی خود را از ضرری که متوجه منافع ملی است ابراز می دارند، و بر کسی هم پوشيده نيست که صحبت از منافع ملی در رژيمی چپاولگر و ضد ملی که کار يکی از ثروتمند ترين ملتهای روی زمين را به تن و کليه فروشی رسانده چيزی جز دفاع از خود آن رژيم نيست.1
از زيبا کلام و سيد محمد رضا خاتمی و الهه کولايی و بهزاد نبوی و سحابی و ابراهيم يزدی و سلامتی و تاج زاده و حجاريان و عطريانفر و جلايی پور و سوپر استار مرتجعين محمد قوچانی و ديگر اوباش که تا همين دو هفته پيش صدای دموکراسی خواهيشان گوش فلک را کر کرده بود هم که هيچ خبری نيست. عماد الدين باقی، رئيس انجمن دفاع از حقوق زندانيان؟!!! هم رفته است دنبال گل چيدن. آری عزيزان، همه ی اين دستاورد ها از برکات مبارزه جانانه گنجی است. صرف نظر از اينکه ما به عقايد او اعتقادی داشته باشم يا نه. گنجی پته همه را روی آب ريخته. حال ديگر بايد ابدآ شعور نداشت که تصور کرد کسانی که حتی اين اندازه جربزه و شرف ندارند که از يک انسان که خود قبول دارند کاملآ بی گناه است رفع ظلم کنند، قصد داشته باشند با ولی فقيه در افتند و برای يک ملت اسير دموکراسی آورند. نگارنده اگر هميشه بر اين باور بوده ام که ما در درون ايران هيچ آلترناتيو و جايگزينی برای اين نظام نداريم، امروز ديگر فرياد می کشم که هر گونه اميد بستن در زمينه تشکيل يک نيروی مؤمن و بی غل و غش در داخل برای جايگزينی اين نظام اميدی عبث و نهايت نادانی است. اينها همگی از سرسپردگان و نوکران رژيم هستند که برای انحراف مردم و تضعيف نيروی سرنگونی طلب بساط 2 خرداد و اصلاح طلبی را براه انداخته اند. ما در داخل تک مبارزانی پاکباخته، دلاور و صديق و آزاديخواه فراوان داريم، اما نيرويی منسجم نه. چون رژيم جنايتکاری چون جمهوری اسلامی که افراد هشتاد ساله را هم بجرم مخالفت سبعانه سر می برد، بايد ابله باشد که حتی صحبت از اصلاح طلبی را برتابد. اين ها عوامل غلط اندازو پليس مخفی رژيم هستند!1
اين گروه ريشوی طرح ژنريک ملا ها از تمامی شکنجه گر ها بی شرافت تر و خطرناک تر هستند. اين اوباش در اين رژيم است که شخصيّت سياسی و فرهنگی محسوب می شوند و به اسم و رسم و مال و منال رسيده اند. برای دفاع از آنهم به هر بی شرافتی و عوام فريبی دست زده و خواهند زد. در دوران شاه فقيد حتی طواف ها و سبز فروشهای ما هم خيلی فهيم تر و خوش تيپ تر از اين عنتر ها بودند. بنده که حتی يک لحظه گول اين خيمه شب بازی اصلاحات را نخورده ام. ممکن است کسانی هم نويسنده را هيچ قبول نداشته باشند، اما بنده به عنوان يک ايرانی اصلآ عارم می آيد که اينها را هم ميهن خود بدانم، چه رسد به رجال سياسی کشورم.عقل هم آخر خوب چيزی است! ابطحی بد ترکيب يکصد و سی کيلويی که به نوشته خودش راننده ونوکر و منشی دارد بايد مغز خر خورده باشد که مخالف جدی اين نظام باشد. نظام از بين رود که او بايد برگردد به روضه خوانی و فاتحه خواندن بر سر قبور. آيا در يک ايران آزاد و دموکرات کسی چون الهه کولايی چاقچور بند (استاد دانشگاه جمهوری اسلامی) خواهد توانست شغلی بهتر از خدمتکاری در يک منزل بيابد. تاج زاده ريشو که حتی اطفال نيز از ريش و پشمش می ترسند، شغلی بهتر از ميرزا بنويس بازار خواهد يافت!؟ آيا مدير هيچ شرکت معتبر و با آبرويی حاظر خواهد بود شغلی بهتر از دربانی و آبدارچی باشی به مصطفی معين و محمد رضا خاتمی و جلايی پور و زيبا کلام بد ترکيب و ريشو و عبوس بدهد. شخصآ که هر وقت عيسی سحر خيز را می بينم و صدايش را می شنوم بياد اوس کاظم رفتگر دوران دبستانم می افتم. اين بدبختی و تيره روزی ميهن ما است که فرهيختگانش در غربت به دربانی و شوفری و گارسونی ... افتاده اند و بارفروشان و دمپايی فروشها و سيب زمينی و چغندر فروشهايش در داخل تبديل به رجال سياسی شده اند. تمامی اين ننه قمر ها هم خود را دکتر می دانند. بعد از ظهور اين نکبت جمهوری اسلامی همه چيز ما به لجن کشيده شده و از اعتبار افتاده است. مدارک دانشگاهی آنچنان مسخره و بی اعتبار شده که آدمی اصلآ شرم دارد که بگويد مدرک دکترا دارد! 1
سه شنبه 28 تیر 1384 [2005.07.19 ]1