آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, July 08, 2005

 

( احمدی نژاد ( بخش اوّل

حزب ميهن
امير سپهر

احمدی نژاد، سياه لشکر واپسين پرده تراژدی خمينی ! (بخش يکم) 1

بدون شک همگی می دانيم که باند خانگی خامنه ای و مصباح (بيت رهبری)، و در صدر آن سازمانهای اطلاعات و امنيّتی تحت امر مستقيم اين دو شخص برای رساندن احمدی نژاد به پست رياست جمهوری به هر آب و آتشی زده و از صرف دهها ميليارد و دست زدن به هيچ حيله و ترفند و تقلبی کوتاهی نکردند. همه ی اين اعمال هم ظاهرآ با دستور شخص ولی فقيه و با نظارت فرزندش مجتبی انجام پذيرفت. چه حکمتی در کار بود که رساندن اين شخص گمنام و کم سواد و عامی که در حرف زدن روزمره خود نيز می ماند و هيچ سابقه ای سياسی هم ندارد اين اندازه برای دستگاه ولايت اهميت داشت؟ تا به حدی که اين چند ملای صدر حکومت در اين راه حتی از بازی دادن و فدا کردن ظاهرآ چند تن از وفادار ترين غلام های حلقه بگوش خود همچون قاليباف و علی لاريجانی هم کوتاهی نکرند؟ بلاگردان گردان کردن دو تن از ستونهای اصلی رژيم يعنی رفسنجانی و کروبی هم که ديگر حکايت غريبی بود! اگر در مرحله اول همه ی تحليلگران از حذف (حذفاندن!) ديگر رقبای احمدی نژاد کمی متعجب شدند، و آنرا به بازارگرمی و در راستای انتخاب هاشمی با رای بالا تعبير کردند، فردا روز اعلام نتايج اما همه ی ما و مردم دنيا انگشت حيرت بدندان گزيده دچار شوک و کابوس زدگی شديم
طبيعی هم بود، احمدی نژاد آخر ظاهرآ مالی نبود که اينقدر برای دستگاه ولايت ارزش داشته باشد. جهانيّان که سهل است، حتی بسياری از مردم خودمان هم در داخل اصلآ اين آدم را نمی شناختند، کما اينکه هنوز هم نمی شناسند و وی فقط با تقلب و تخلف بی پرده و آشکار شخص خامنه ای پيروز اين نمايش شده. اگر اشتباه کرديم تا حدودی حق داشتيم، وقتی افراد داخل رژيم همچون رفسنجانی و کروبی و قاليباف و لاريجانی ... هم چنين گمانی نمی بردند، حساب ما ديگر پاک است. ما نيز چون همه ی مردم داخل وی را عنصری از سرسپردگان درجه سه و چهار دستگاه ولايت می دانستيم، و در ميان اينهمه نظر کرده با پول و امکانات شانسی برای احمدی نژاد يک لا قبا نمی ديديم. اينکه چرا از ميان تمامی عمله و اکره اين باند قرعه بنام آدم کودنی مانند محمود احمدی نژاد خورد، هنوز هم معما گونه می نمايد، بيجا نيست که بسياری هم چنان هم در شک و ناباوری هستند، همه از خود سئوال می کنند که چگونه شد که ملا هايی مانند خامنه ای و مصباح از ميان اينهمه جنايتکار و تروريستی که در اطراف خود داشتند، آدم گمنامی مانند احمدی نژاد را برکشيدند؟
کم نيستند افراد خود فروخته و گوش به فرمان اين مافيای ترور و دزدی و جنايت که هم از احمدی نژاد با سواد تر و فهيم تر هستند و هم حتی از نظر ظاهر و طرز برخورد چند سر و گردن از اين مرد نوحه خوان بلند تر، حتی در ميان پاسدار ها. دو هفته پس از اين جريان هنوز هم شگفت زدگی مردم از انتصاب احمدی نژاد نه تنها فرو کش نکرده بلکه هر چه هم که جلو تر می رويم فزونی می يابد. وی تا ديروز فردی گمنام بود که کسی از ميزان شعور و دانش وی آگاهی نداشت، تعجب رو به تزايد مردم به اين علت است که هر چه بيشتر احمدی نژاد را می شناسند بيشتر هم به تهی بودن و عدم شايستگيش پی می برند. ملت می بينند که اين شخص فلکزده به اندازه ای امی و کم فهم و غير سياسی است که نه از دولت چيزی سر در می آورد، نه از روابط ديپلماتيک، نه از فرهنگ، ولو فرهنگ ارتجاعی، نه از کابينه، نه از بودجه و نه از اقتصاد، نامبره اصولآ اينرا هم نمی داند که حتی برای اين پست بی قدرت اما اجرايی دستکم رئوسی از طرح و برنامه ای هم بايد ارائه داد. مردم مشاهده می کنند که طرف اصلآ به نوعی از مرحله پرت است. زيرا هر آنچه که تا بحال جسته و گريخته بر زبان آوره اصلآ ربطی به دولت و کابينه نداشته و تمامآ پرت و پلا های کاملآ غير سياسی و متضاد و شعارهای بی سر و ته است مانند تشکيل حکومتی جهانی و از اين دست خزعبلات که نشخوار مزخرفات مصباح و خلخالی معدوم و حسن عباسی است
برای باز کردن اين معما نويسنده ناگزير خواهم بود که يک پرانتز باز کرده، کمی از موضوع دور شوم و بحثی روانشناختی را پيش کشم. بنده بيش از اينکه به احمدی نژاد توجه داشته باشم به رفتار اين باند دقت نشان می دهم. چرا که احمدی نژاد معلول است، بايد سعی کرد عواملی را به زير ذره بين کشيد که احمدی نژاد را علم کردند، آنهم به طريق روانشناختی، که جواب اصلی در همين بررسی است. روانشناسی البته علمی دقيق و ظريف است که بنده خود در آن تحصيلات و مهارتی ندارم. فقط از بررسی تاريخ جهان و متون تحقيقی اين اندازه می دانم که بقول پلخانف شخصيّت هميشه در تاريخ و تعيين جهت برای ملتها نقشی اساسی داشته است. بويژه در جوامعی که از فقدان نهاد های مدنی در رنجند و باز هم بويژه در کشور هايی که به تبع همين نبود دستگاههای های دموکراتيک و پس ماندگی فرهنگ سياسی بقول گنجی به صورت سلطانی اداره می شوند. چرا که فقط در چنين اجتماعاتی است که در اثر يک غليان احساسات ملی و يا رخدادی کم اهميّت تر از آن ناگهان چهره ای ظهور می کند و با بدست گرفتن عنان و اختيار کامل جامعه، مسير تاريخ مردمی را عوض می کند، و با اراده همان يک فرد و يا گروه کوچکی مطلق العنان حال و آينده ملتی رقم زده می شود
چنانچه نيم نگاهی به تاريخ کمتر از يکصد سال کشورمان بياندازيم مسئله برايمان روشن تر خواهد شد. درست هشتاد سال پيش در نبود احزاب، مجلسی مقتدر و نهاد های متناسب با يک حکومت مشروطه پارلمانی در يک اوضاع درهم و برهم و فاقد چشم اندازی روشن برای آينده، يکباره رضا شاه در صحنه سياست ايران ظاهر می گردد، او فقط در طول يک دوران شانزده ساله ايران سرگردان و بدون آينده را زير و زبر کرده و با فشار و تلاشی مستمر به اندازه چند قرن بجلو می راند. پنجاه و سه سال بعد از آن چهره ديگری بنام روح الله خمينی سر بر می آورد. اين شخصيّت نه تنها حاصل نيم قرن تلاش رضا شاه و فرزندش در زمينه تجدد و نوسازی و ايجاد يک سيستم مدرن را پايمال می کند، که حتی جامعه ما را چند قرن هم از زمان ظهور رضا شاه هم عقب تر بر می گرداند
آنچه در اين گونه ظهور و غروب چهره ها در کشور هايی مانند ايران بسيار پر اهمييّت بوده و نقشی تعيين کننده دارد، کيفيت شخصيت و نحوه رشد و بدست گرفتن قدرت است. چرا که همين ويژگيهای فردی و منش و پيشينه تربيتی سلطان نو ظهور است که سرنوشت و همه چيز ملت بستگی تام بدانها پيدا می کند. در چنين جوامعی تک مديريتی و رهبر باور، هر اندازه که سلطان ترقی خواه و يا حتی بلند پرواز باشد جامعه نيز به همان حد به سوی ترقی و بلند پروازی رانده می شود و به همان ميزان که شخص حاکم مرتجع و افکاری محدود و منجمد داشته باشد به همان اندازه هم کشور دچار فقر و مسکنت و پس ماندگی می گردد. همينجا اينرا نيز بياورم که بحث اصلی و مشکل ما درطيف خودمان با سلطنت طلب ها هم همين است. بسياری از اين سياسی های گروه ما که در واقع غير سياسی هم هستند! تصوری که از مشروطه خواهی دارند اين است که اختيارات ولی فقيه را از وی گرفته به پادشاه بسپارند. اينها چون شاهزاده رضا پهلوی را انسانی دوست داشتنی و قابل احترام می دانند، ساده انگارانه تصور می کنند که امر آزادی فقط منوط به همين تعويض حاکم مطلق است. سلطنت طلب جماعت از درک اين امر عاجزند که آزادی نه با نشاندن سلطان خوب بجای سلطان بد، بلکه با ساختاری پاسخگو، مکانيزم اعمال اتوريته سياسی، تقويت نهاد های برخواسته از اراده ملی، انتخاباتی آزاد و قدرت در گردش آنهم بنا بر اراده ملت نهادينه می گردد
گر چه کوشش ما معطوف به اين امر است که به اين هم ميهنان خوش نيّت و خيرخواه آموزش دهيم که جهان امرور ديگر جهان حاکم بد و حاکم خوب نيست و موسم انوشه روان ها بسر آمده، وقتی اما در اين کار مشکل و طولانی مدت فرهنگی بدليل کمی فرصت توفيق نمی يابيم بناچار و علی رغم حسن نيّت آنانرا نه در در کنار بلکه مقابل آزادی و مردمسالاری و در نتيجه آمال سياسی خود می بينيم. حتی تفهيم اين اصل پايه ای بدينها هم در کوتاه مدت ناشدنی است که ما بعنوان مشروطه خواه اگر برای استقرار نظامی پادشاهی تلاش می کنم نه با هدف تعويض حاکم بلکه برای ايجاد ساختاری دموکراتيک است. حکومتی منبعث از اراده ملی و از زاويه ديد خودمان متناسب با ساختار الوان جمعيتی و تاريخی فرهنگی ملتمان. سيستمی که ما در تحليل نهايی آنرا هماهنگ با پيشينه مبارزاتی و هماهنگ با سليقه سياسی اکثريت مردم ميهنمان می دانيم، نه از روی علاقه شخصی. سيستمی که در گذر ايامی طولانی و نثار خون و هزينه های فراوان کاملآ با زير و بم آن آشنا شده ايم، بگونه ای که حال مردم غير سياسی ما نيز تا حدود زيادی نقاط قوت و ضعف آنرا می شناسند
باری، با اشاره ای کوتاه که به کيفيت شخصيتی يک حاکم مطلق در جوامعی مانند جامعه ما شد و تأثير مستقيم آن بر اوضاع مردم و کشور به بحث اصلی باز می گرديم. مقصود از اين گريز اين بود که ما در چنين ساختاری تک قطبی دارای سلطان مطلق الاختيار اما بی مسئوليّت، يعنی شخص خامنه ای و افکار و منش وی را مورد بررسی قرار ندهيم و نشناسيم قادر نخواهيم بود به پاسخ بسياری از ابهامات برسيم. ربط و درک اينگونه مسائل با هم شايد که برای پاره ای سخت و يا حتی بی ربط باشد، ليکن روش علمی و منطقی همين است. به بيانی روشن تر چنانچه می بينيم رژيم چند شقه می شود و باند علی خامنه ای از ميان اينهمه عوامل خود ميل به عنصری مانند احمدی نژاد می کند، اين نه اتفاقی و نه حتی اقتضای سياسی بلکه ناشی از ويژگيهای فردی او و ساختار و طبيعت رژيمی است که وی آنرا از خمينی به ارث برده است. چون ظاهرآ ولی فقيه به هيچ مقام و مرجعی پاسخگو نيست، بنابر اين دست به هر انتخابی که می زند ناشی از ميزان فراست و برآيند تحليل شخصی وی از اوضاع است
اما اگر بپنداريم که خامنه ای در اين تحليل ها و تصميم گيری ها به تنهايی عمل می کند، به راهی خطا رفته ايم. زيرا وی اساسآ خيلی حقير تر از اين است که دستکم بدون شريک کردن و يا صلاحديد بخشی از مافيای کاست روحانی دست به چنين اقذاماتی زند. علی خامنه ای نه خمينی است و نه اگر بخواهد قادر است که چون او شود، ولو از خمينی هم با فکر تر و سفاک تر و قاطع تر باشد. اگر خمينی حاکم يگانه و مطلق جمهوری اسلامی بود و همگان مطيع او بودند، دليل آن احاطه و اشراف تام بر رژيمی بود که وی آن را شخصآ بنا نهاده بود. او صاحب جمهوری اسلامی محسوب می گرديد. هر کسی هم که به هر مقامی رسيده بود حکم خود را از دست وی دريافت کرده بود. وقتی خمينی مرد بسياری از مورخين و کارشناسان جهانی سياست اظهار کردند که نظام هايی از جنس جمهوری اسلامی که مردم نه بعنوان شريک آن بل بصورت ابزار کسب قدرت يک رهبر فرهمند پا می گيرند، معمولآ در اثر مرگ رهبرانشان بی سرپرست و يتيم شده و بلا فاصله می ميرند
گفته اند هر پنجاه سال در تاريخ به مثابه يک چشم بر هم زدن است. عده ای پا را از نيز فرا تر نهاده زمان چشم بر هم زدن تاريخی را يکصد سال ذکر کرده اند. گويی اين (بلا فاصله) تاريخی در تحليل های پس از مرگ خمينی هم همين زمانی کمتر از دو دهه است که ما امروز شاهد جان کندن و واپسين نفس های رژيم خمينی هستيم. اگر اين حقيقت را که رژيم ايران فی النسفه نظامی پست و ارتجاعی است به کناری نهيم، حتی مبارزات مردمی را هم فعلآ در نظر نگيريم، باز خواهيم ديد که رژيم خمينی حتی بدون تآثير مشکلات برونی هم به خودی خود دچار بيماری لاعلاجی شده و از درون در حال پوسيدن و مردن است. جمهوری اسلامی پس از مرگ خمينی تا امروز هرگز و هرگز ديگر آن انسجام و يکپارچگی اولين خود را نيافت، زيرا که رهبرانی مانند خمينی هيچ بدليلی ندارند. اين افراد در يک پروسه تاريخی است که به چنان جايگاهی می رسند. خامنه ای بی يال و کوپال که سهل است، حتی اگر فردی صد بار با اراده تر و هزار پله آگاه تر از خود خمينی روستايی هم به جانشينی وی می رسيد، باز هم اين رژيم دوام نمی آورد. جمهوری اسلامی مال خمينی بود، بقول منتظری قانون"ولايت مطلقه فقيه اش ردايی بود که فقط برازنده قامت خودش بود" و وقتی هم که مرد کالبد رژيمش عاری از روح و بی مسما شد/ ـ نا تمام

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker