حزب ميهن
امير سپهر
دغلبازان ملا مذهبی ! 1
در فاصله ای کمتر از يک و نيم ماه مانده به انتخاب جايگزين محمد خاتمی، همه چيز حکايت از اين دارد که مردم داخل که علی الاصول بايد تعيين کننده نتيجه و ذينفع اصلی باشند هيچ رغبتی به پرداختن به اين موضوع نشان نميدهند. دليل اين بی تفاوتی و عدم اقبال هم کاملآ روشن است، حتی برای جناحهای داخل رژيم. مردم که سهل است، حال ديگر حتی بسياری از خود عمامه داران نيز اين حقيقت کتمان ناپذير را قبول کرده اند انتخاباتی که تأثيری بر سرنوشت رأی دهندگان نداشته باشد ضمن اينکه اصلآ انتخابات محسوب نمی شود، بطور طبيعی انگيزه و جنب و جوشی را هم بوجود نخواهد آورد. من نميدانم اين واژه مرکب "توهم اصلاحات" را کدام آدم خردمند و يا بتازگی خردمند شده ای ساخت و اوّل بار بکار برد، اين نام بدون شک مناسب ترين و گويا ترين نام برای دوره هشت ساله رياست بر نهادی بی قدرت و اختيار بود که خود خاتمی هم از آن با عنوان تدارکاتچی نام برد اگرسياسيون ما کمی درايت می داشتند و مردم را از افتادن به اين توهم بر حذر می داشتند، ما را اصلآ نيازی به اين خود فريبی هشت ساله و سرخوردگی ملی نبود. و حال آنکه می دانيم اين رهبران بی پيرو بجای آگاهی دادن به عوام خود زود تر و جلوتر از آنها در جلوی دکان خاتمی صف کشيده و آن يک شاهی اعتبار و سرمايه سياسی را هم که داشتند برای خريدار اين جنس قلابی خرج کردند. توگويی که اين ابر انديشمندان اصلآ حتی از خرد و معال انديشی متعارف هم بی بهره هستند و برای اينکه بدانند تصادف خطر دارد حتمآ بايد چند باری زير اتوبوس دو طبقه و کاميون بروند و دست و پايشان بشکند تا دريابند که نبايد بی محابا و کورکورانه به جاده زنند. هر چه بود اين ندانمکاری هم يک دوره هشت ساله مردم را يک دست و يک پا بر پيشخوان دکان خاتمی در انتظاری بيهوده نگاه داشت. اميد می رفت که اين شکست تلخ ناشی از تجربه عملی ديگر همگان را سر عقل آورد، و اينچنين نيز شد. سردی و بی تفاوتی کنونی مردم ما در واقع طبيعی ترين و روشن ترين نشانه اين تجربه اندوزی آنها است. اينک ديگر کمتر ايرانی را می توان يافت که پس از پشت سر نهادن توهم دوم خرداد کوچکترين اميدی داشته باشد که می توان در چهارچوب اين نظام قدمی به طرف آزادی و دموکراسی برداشت حتی نا آگاه ترين هم ميهنان ما هم ديگر بطور جدی به اين نتيجه رسيده اند که خانه ای بنام جمهوری اسلامی از پای بست ويران است. اين در حاليست که طيفی از سياسی ها، کسانيکه ادعای پنجاه سال سابقه کارسياسی و به اعتبار آن داعيه رهبری دارند و خود را ملّی مذهبی می نامند با آويختن کراواتی رنگ و رو رفته و مندرس به گردن آقای دکتر يزدی هنوز هم در فکر نقش ايوانند! ظاهرآ اين شکست کاملآ قابل پيش بينی حتی مردمان عادی و بيسواد راهم سر عقل آورده اما ملا مذهبی ها را نه. از ديد اين گروه که هر مقاله و سخنرانی و اعلاميّه ای را هم با چند آيه و حديث آغاز می کنند گويا تنها مشکل استقرار دموکراسی در کشور ما همين است که رژيم آنها را ببازی نمی گيرد. اين ملاهای بی عمامه که خود را يکجا دانشمند سياست و دين هم می دانند، بالاخره به اين کشف بزرگ دست يافتند که مشکل اصلی و گره کار نه در ساختار و گوهر خود رژيم، نه در ولايت مطلقه فقيه؛ نه در مجلس خبرگان؛ نه در قانون قطع اعضای بدن و چشم در آوردن و سنگسار، نه در نهاد زائد و بی يال و کوپال رياست جمهوری و نه در هيچ چيز ديگر است، از نظر اين ارباب دغا و دغل اين رژيم مترقی اسلامی فقط يک مشکل کوچک دارد که آن شورای نگهبان است، آنهم نه در اصل وجود اين نهاد، بلکه دراعضای کنونی آن!؟ پنداری که اگر آقای خامنه ای شيخ جنتی و رفقای وی را عزل نموده و چند دايناسور ديگر را بجای آنان بنشاند و ايشان هم صلاحيْت آقای ابراهيم يزدی را تأئيد کنند با همين رژيم و ساختارحقوقی آن بفوريْت می توان به تمامی مشکلات خاتمه داد و ملت را به آزادی و حق حاکميّت ملی رساند. واقعآ چه بايد به اينها گفت که بی ادبی نباشد، بويژه به اين شيخ ابراهيم يزدی که جدآ خود وقاهت را هم از پررويی وبی آزرمی خانه نشين کرده است! درست است که ملا ها ما را بخاک سياه نشاندند، اما به عنوان يک شاهد صداقتآ بايد بنويسم که ملا ها در ابتدای کار يا قصد و يا جرأت نداشتند که وزير و فرمانده شوند. اگر جوان امروزی نداند که چه کسانی اين ملا های عقبمامنده و گدا صفت و دزد و جنايتکار را بر سرنوشت ما حاکم کردند، حد اقل من پير مرد خود شاهد بودم که چگونه اين آقای يزدی و ديگر ملا مذهبی ها با دعوت رسمی از همين آقايان خامنه ای و رفسنجانی به کابينه و سپردن پست معاونت در دو وزارتخانه دفاع و کشور به نامبردگان برای اولين بار پای ملا ها را به کار های اجرايی باز کردند و ما را خانه خراب کردند. شخصآ که ملا مذهبی ها را در همه ی اين بدبختی و بيچارگی ها و بی آبرويی ملی بيش از اين ملا ها مقصر می دانم !1