حزب ميهن
امير سپهر
!آقای محمد علی ابطحی و ملکه ماری آنتوانت
حکومتی که بيست و شش سال قبل با نام خداوند و با شعار گسترش عدل و قسط و اخوت بر سر کار آمد، در همان نخستين سپيده دم دستيابی به قدرت با آلودن دست خود به خون لايق ترين و رشيدترين سربازان ايران و هموار کردن راه حمله صدام، در آنچنان جاده يکطرفه خونباری پر از نفرت و دزدی و تباهی افتاد که ديگر هيچ بختی برای بازگشت برای خود باقی نگذارد. من هميشه حيرت کرده ام از کسانی که حتی به يک درصد اصلاح شدن اين رژيم نيز اميدوار بوده اند. رژيمی که خون بيگناهان را بريزد، ولو اينکه تعداد اين قربانيان از تعداد انگشتان دست نيز تجاوز نکند، اصولآ ديگر نميتواند که آزادی بدهد. اينچنين رژيمی به محض اينکه کوچکترن روزنه ای را به آزادی بگشايد، با دادخواهی روبرو خواهد شد و بايد که پاسخگوی جنايات خود باشد و همين امر موجبات سقوط حتميش را فراهم خواهد آورد. زيرا قاتلانی که جرمشان در دادگاهی صالحه به اثبات رسد چنانچه اعدام نگردند جايشان تا ابد در گوشه زندان خواهد بود نه در مناصب و مقامات لشگری و کشوری. جنايت را ميتوان به نوعی برادر دروغ بحساب آورد. زيرا هر دو آنها مکانيزمی يکسان دارند، مهم اين است که يا دروغ اول گفت نشود و يا بلافاصله اقرار گردد، در غير اينصورت برای پوشاندن همان يکی جبرآ بايد ده دروغ ديگر بر زبان آورد، و برای مخفی نگاهداشتن ده دروغ صد دروغ و برای صد دروغ هزار و برای کتمان هزار، دهها هزار دروغ ديگر. کار بجايی ميرسد که فرد دروغکو ديگر راهی برای بازگشت ندارد. زيرا اقرار بدان همه دروغ ديگر شرف و اعتباری برايش باقی نميگذارد.
اين تازه در مورد دروغپردازی بود، و حال آنکه حکومتی که طبق آمار فقط يک قلم از جناياتش و تجاوز و ازاله بکارت در زندانها، به رقمی بيش از بيست هزار فقره پهلو ميزند، چگونه ميتواند حتی دو در صد اصلاح شود و آزادی دهد! اگر چنين کند که مادران داغدار و يتيمان و جوان ازدست داده ها خاک کاخهايش را به توبر ميکشند. عجيب است که بعضی ها عمق بيدادگری های اين رژيم بر مردم راهنوز هم درک نکرده اند. عزيزان من، اينها مسئول خون بيش از نيم مليون انسان فقط در ايران هستند. اين غير از اعمال تروريستی است که با دخالت و تأمين بودجه اينها در سراسر گيتی صورت گرفته است. ملا ها بدليل جناياتشان در تمامی دنيا شاکی خصوصی دارند. اين طفلکی های مادر مرده ! راهی جز ادامه سرکوب و شکنجه و کشتار ندارند. آنچه آوردم فقط يکی از هزاران عملکرد ننگين رژيم جمهوری اسلامی است. بنابر اين بر ما خرده گرفتن وارد نيست که زبانی تيز داريم. مگر ميشود با اينها ديالوگ برقرار کرد؟ ما هم اگر بخواهيم آنها نخواهند خواست، زيرا نميتوانند به اينهمه دزدی و جنايت و پاسخ دهند. جنايت که با هيچ منطقی و در هيچ کجای اين جهان قابل توجيح نيست. آنچه اما انگيزه نوشتن اين سطور گرديد نوشته ای از آقای ابطحی است، شخصی که ميگويند ظاهرآ خردمند ترين و منصف ترين فرد درميان ملا های رژيم است. ايشان که بنا به نوشته خودعضو هيئت پيگيری نظارت بر قانون اساسی هستند در وبلاگ خود مينويسند
بنا به ارجاع رئيس جمهور و دعوت هيات پيگيري و نظارت بر اجراي قانون اساسي که من هنوز عضو آن هستم از وبلاگنويسان غير پيشمان دعوت کرده بود که گزارشي از وضعيت رفتار در زندان و ادعاهايي که مي شود ارائه نمايند. حنيف مزروعي، قريشي، فرشته قاضي، نادر پور و محبوبه ملاقلي آمده بودند. چند نکته مهم و غير قابل توجيهي ارائه کردند که مهمترين آنها عبارتند از
ادعای شکنجه فيزيکي. مشت و لگد زدند، از پشت سرم را به نيمکت کوبيد ... ماهها در سلول انفرادي بوديم و از اين حرفها...سوال سنتي روابط جنسي . اسامي دوستان دختر و يا پسر را بنويس. روابط نا مشروعت را بگو. فلان دختر يا فلان پسر چه رابطه اي با تو داشتند، چند بار مورد تجاوز قرار گرفته اي يا تجاوز کرده اي ...اسم 6 نفر از افراد سرشناس سياسي اصلاح طلب را در اختيار يکي از خانمها قرار دادند و اينکه بنويسد با آنها رابطه نا مشروع داشته است. وقتي هم که انکار مي کردند، يکي دو تا از افراد بريده را پيش آنها مي آوردند که ما خودمان با ايشان روابط نامشروع داشتيم! مخالفت با تعيين وکيل و ناديده گرفتن حقوق قانوني نيز از ادعاهاي ديگر بود
آنچه آقای ابطحی تا اينجا نوشته اند کاملآ برازنده منش و خوی رژيمی چون جمهوری اسلامی است. اما آنچه آدمی را به حيرت واميدار جملات پايانی اين وب نوشت است و آن اينکه : پس از شنيدن نزديک به سه ساعت حرفهاي آنان، اعضاي کميته افسرده، نگران و بعضاً گريان و نا اميد از اينکه بتوانند کاري کنند (اين جناب خاتمی جدآ که با اين کميته های پيگيری پر قدرت ...!) تصميماتي گرفتند که حتماً اعلام خواهند کرد. اينها يک مجموعه ادعاست که در آن جلسه مطرح شد. از رئيس جلسه پرسيدم که اينها را که تصويب نکرديد نقل نشود؟ گفت نه، ولي خدا کند دروغ باشد. اگر راست باشد جواب خدا، مردم و تاريخ چه خواهد بود؟
لابد متوجه شديد که تعجب در کجاست ؟ بله در همان دو جمله پايانی يعنی (ولي خدا کند دروغ باشد. اگر راست باشد جواب خدا، مردم و تاريخ چه خواهد بود؟ ) اين جملات مرا بياد گفته ماری آنتوانت همسر لوئی شانزدهم می اندازد که وقتی به او اطلاع دادند که مردم فرانسه دسته دسته از گرسنگی تلف ميشوند، بقدری در ناز و نعمت گرفتار و از مرحله پرت بود که با تعجب پرسيد يعنی در تمام شيرينی فروشی های پاريس هيچ کيکی نيست که اينها بخورند ! براستی اين آقای ابطحی مردم را سفيه و مسخره می پندارند، يا که خود آن اندازه اسير شهرت و راننده شخصی و کاخ و ويلا و مجالست با رئيس حمهور گشته اند که بطور کلی از مردم و جامعه خود جدا افتاده اند و کارشان به سفاهت و بلاهت کشيده است. بنا را بر فرض دوم ميگذاريم، آخر چگونه ممکن است که شهرت و رفاه آدمی را تا اين حد از واقعييٌت های معلوم و ملموس دور کند که نداند آنچه رژيم جمهوری اسلامی با ملت ايران کرده در تاريخ اين مردم سابقه ندارد. آخر اين حقيقت را حتی هر بچه دبيرستانی که تاريخ ايران را در مدرسه می خواند هم ميتواند با يک مقايسه سطحی دريابد که
حتی متجاوزين بيابانکرد و وحشی و خونخواری چون تاتار و مغول، تيمور لنگ، هلاکو و اشرف افغان نيز اينهمه در ايران جنايت نکرده و به غرور اين مردم توهين نکردند
يعنی ايشان اصلآ به اين فکر نميکنند که چرا تا بحال شش ميليون ايرانی خانه و کاشانه رها کرده و آواره غربت گشته اند، و آنان که مانده اند راهی ندارند ورنه امروز شصت ميليون ايرانی آواره داشتيم. يعنی من تا اين اندازه نادان هستم که باور کنم جناب آقای ابطحی نميخوانند و نميشنود که دختران ما در بازار برده فروشی حراج ميشوند ! و ايشان هرگز از خود نپرسيده اند چرا وضعيُت ملتی که يکی از ثروتمند ترين ملتهای جهان است بدينجا کشيده! آيا ازپنجره دودی ماشين ضد گلوله خود آگهی های ديواری فروش کليه را نمی بينند که همگی هم نوشته اند زير سی سال هستند. جنابشان نميدانند که همان امام راحلی که ايشان مرشد و پيشوای بزرگ خطابشان ميکنند پدر اسامه بن لادن و سيف العدل ها و زرقاوی ها ... هستند. ابطحی جان نميداند که امام خمينی ايشان بود که اسلام را از يک باور توحيدی به يک مکتب آدم کشی و باجگيری مبدل نمود. ايشان نميدانند که از صدقه سر آن امام عظيم الشأن است که امروزه اوراق قرآن بعنوان مدرک تروريسم در دادگاهها بحساب می آيد (ماه گذشته مردی به اتهام دست داشتن درعمليات تروريستی در مانيل بازداشت شد. تنها اسناد اتهام اين مرد داشتن دو جلد قران بود که بعنوان مدرک جرم از طرف پليس بدادگاه تسليم شد) بمن نگوئيد که آقای ابطحی دفتر سوم صحيفه نور را مطالعه نکرده اند که امامشان بروشنی فرموده اند
( ! اسلام از اول کارش اين بود که بزند و بکشد )
...و
مجملش گفتم نكردم زان بيان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
آقای ابطحی خردمند، آيا ميدانيد آنزمان که کار مترجمی ميکردم چند بار سر بر ديوار کوفته و از خداوند آرزوی مرگ کرده ام، از شنيدن ظلمی هزار باره که زير سايه رژيم شما بر مردم کشورم رفته و من ديده ام که چگونه زنهای هموطنم (که من امل و جنوب شهری هنوز هم آنانرا مانند خواهر و مادر خود ميدانم ) به اکراه و از سر بدبختی تن به همخوابگی با بيگانکان داده اند ... ايکاش اينجا بوديد و ميديد دختر سرهنگ خ را که بعد از اعدام پدرش در دوازده سالگی سکته کرده و شب و نيم شب بمن زنگ ميزند و با شيون و گريه خون پدرش را از من طلب ميکند. اگر گذرتان به استکهلم افتاد زنی را نشانتان ميدهم که بعد از اعدام برادرش و تجاوز و اعدام خواهرش بخود وی نيز وسيله هم لباسی های شما تجاوز گرديده، زنی که اينک ديگر به جنون گرفتار است. ابطحی گرامی، زمانيکه فرزندتان را می بينيد لطفآ سعی کنيد فقط يک بار به اين فکر کنيد که چه مزه ای دارد که سينه و مغز و قلب جگر گوشه شما را با گلوله سوراخ سوراخ کنند و شما را حتی بدليل گريستن بر مرگ جوان ناکامتان هم به کميته برده و شلاق زنند
آقای ابطحی عزيز، پاسخ به خداوند و تاريخ پيشکشتان باد که هر دو قسطی و دور از دست رس هستند، فعلآ فقط در فکر اين باشيد که جواب جوان از دست داده ها را چگونه بايد بدهيد. در فکر اين باشيد که فردای آزادی ايران کجا را داريد که برويد، (با عرض پوزش از همه و شما) به اين بيانديشيد که کدامين ايرانی بيشرف و بی ناموسی به کسانی فرصت مخفی شدن در خانه اش را خواهد داد که در خدمت رژيمی بوده است که شب هنگام پاسدارانش در سلول زندان به سراغ دختران نابالغش رفته، بدانها تجاوز کرده، چند ساعت بعد در حاليکه غرق در خون بودند آنها را تيرباران کرده و صبح با دستمال خونين و يک جعبعه شيرينی و وصيتنامه ای دستکاری شده به در خانه پدر و مادرش رفته اند، آنها را تهديد کرده اند که نه تنها حق برپايی مجلس ترحيم ندارند، که حتی اشک ريختن شان نيز مستوجب عقوبت است. نشانی مزار آن معصومان قربانی جهل و جنون و جنايت رژيم الهی شما را هم جز همگنانانتان که لعنت آبادش مينامند، هيچکس ديگری نميداند. همان بی وجدان ها و بی ناموس هايی که خود لعنتی هستند نه آن شهدای معصوم. آقای ابطحی عزيز دلم ميخواهد که شما اين مطلب مرا بخوانيد. می خواهم از کسانی که شما را ميشناسند خواهش کنم که اين مقاله را برايتان بفرستند. من اگر جای شما بودم و چنانچه حتی يک گرم وجدان و انسانيّت برايم باقی مانده بود، به خداوند سوگند که فورآ آن لباس را از تن بدر ميکردم و برای جبران خطا هايم به خدا و بندگان همه چيز از دست داده ايرانيش روی مياوردم
آقای ابطحی خدا پرستی به دستار و نعلين نيست ، خاصه اينروز ها که اين لباس به اصطلاح نمايندگی خدا ما ايرانی ها راحتی از خود خداوند نيز مأيوس و بيزار می سازد، به اين علت که چرا شما را به سزای اينهه ظلم و جورو جنايت و دزدی به قهر خود گرفتار نميسازد. جناب ابطحی شما را به شرفتان، اگر غير از اين رژيمی که در دست خود شما آخوند ها است، چنانچه نظام ديگری در ايران يک صد هزارم اين ظلم و جور و جنايت و چپاول را در حق مردم فلکزده ايران روا ميداشت، آيا هم لباسی های شما تا بحال صد فتوا در فرعونی و کافربودنش از قم و کاشان و مشهد و قوچان ... صادر نکرده بودند ؟ جناب ابطحی، اگر براستی شما وجدان داريد و صادقانه حق می جوئيد، برای سرنگونی همين نظام تلاش کنيد که به شهادت تاريخ، و به خداوند يکتا سوگند که ضد خدا ترين و بی حيثّت ترين و ظالم ترين نظام طول تاريخ ايران است
تشنگان گر آب جويند از جهان
آب جويد هم به عالم تشنگان