حزب ميهن
امير سپهر
آخرين عشق آقای نوری زاده
علی رضا، هميشه عاشقی که از هيچ معشوقی کام نگرفت!1
معشوق جديد عليرضا خان آقای رفسنجانی است ! 1
يکی از عمده مشکلات فرهنگی ما ايرانيان هميشه اين بوده که تقريبآ همگی ما خود را همه کاره و همه فن حريق دانسته ايم. بسيار مشاهده می کنيم که در جلو نام بعضی از هم ميهنان ما به يکباره 4ـ 5 عنوان و تخصص نوشته ميشود. مثلآ خانم يا آقای فلان، پژوهشگر، شاعر، فعال حقوق بشر، مفسر امور سياسی و از اين قبيل عناوين دهان پرکن. از آنجا که بقول زنده ياد علامه علی اکبر دهخدا در امثال و حکم (همه کاره هيچکاره است) کسی که خود را در چند کار داخل سازد، طبيعی است که آن حوصله و فرصت لازم را نخواهد داشت که در تمامی آن فنون به چيرگی و مهارت دست يابد، از طرفی اين بخت را نيز بر خود حرام خواهد کرد که فقط يک رشته را گرفته و در آن به استادی رسد، در نتيجه بسيار طبيعی است که هيچکاره از آب در خواهد آمد. 1
آنچه در کشور ما بطور اخص به روشنفکری و يا فرهيختگی مربوط می گردد و ملاحظه می کنيم که ميزان هوشمندی بيشتر روشنفکران ما حتی به حد مردم عادی هم نمی رسد، اين مشکل ناشی از برداشت غلط ما از مقوله روشنفکری و بهرمندی از دانش اجتماعی سياسی است. تصور همگانی در ايران اين است که هرکسی به محض اينکه چهار خط شعر گفت شاعر شد و يا هر آنکه دو مصاحبه را تفسير به رای کرد در زمره متخصصين علوم سياسی در آمد. به همين علت است که به نظر می آيد کشور ما انباشته از روشنفکر و متفکر و فيلسوف و شاعر باشد، و ما ايرانیهای عزيز به تنهايی شايد هفت ـ هشت برابر کل دويست و اندی کشورهای ديگر جهان از نعمت داشتن دانشمند و متفکر و متبحر برخوردار باشيم، در حاليکه ای دريغ از اينکه يکی از آنها روشنفکر درست و حسابی باشد و افسوس ازاينکه يک نفر از آن ميان تخصصی درامر سياست داشته باشد . اين چنين است که ما از يافتن جواب برای اين پارادوکس مسخره و در عين حال فاجعه بار موجود در می مانيم، در پاسخ به اين تضاد که چگونه است که ملتی هفتاد ميليونی به تنهايی به اندازه شش ميليارد نفر متخصص و روشنفکر دارد اما همان ملت پر روشنفکر و متفکر پرور تاريک انديش ترين و بی فرهنگ ترين نظام جهان را داراست ؟ اين پارادوکس آنگاه صورت فاجعه آميز بخود می گيرد که می بينيم اين نظام فرهنگ ستيز را اتفاقآ خود همين با فرهنگ ها و روشنفکران و به اصطلاح نخبگان بر سر کار آورده اند! 1
بيائيم تعارف را کنار گذارده و اين حقيقت تلخ را پذيرا باشيم که نه ما آنچنان که به غلط تصور ميکنيم هزاران روشنفکر و متفکر داريم و نه اصولآ ايران آنچنان که در تصور ما است از نظر فرهنگی و مدنيّت يک کشور خيلی رشد يافته است. اگر اينچنين نبود، ما کجا و ولايت فقيه کجا، ملت با فرهنگ کجا و کميته مبارزه با منکرات و شورای نگهبان و مجلس خبرگان کجا! جمهوری اسلامی حتی در جيبوتی و بورکينافاسو و آنگولا هم نمی توانست اينهمه سال دوام آورد. ما تنها کاری که کرديم دماغ فرهنگ خود را جراحی پلاستيک کرديم، همين! 1
نگارنده چون ميخواهم سخنم را کمی جاندار تر و ملموس ترسازم، اينجا می خواهم آفای دکتر نوری زاده را مبنا گيرم ، به اين علت که ايشان امروزه در جامعه سياسی ما مطرح ترين مفسر و کارشناس مسايل ايران محسوب می گردند. هر راديو و تلويزيونی را که روشن کنيد يا خودشان در آنجا حضور دارند يا نوارشان و يا اينکه اسمشان که عده ای مشغول فحاشی و تهمت زدن به ايشان هستند. شخصآ اما نه از آن دار و دسته ای هستم که همه روزه از صبح تا شام مراسم توزيع مدال خيانت برگزار می کنند و نه از جمله کسانی که شيفته کلام صميمی اما بی محتوای آقای دکتر نوری زاده هستند. بعضی از ما خيلی حسود هستيم، چون توان رقابت با کسانی را در خود نمی بينيم شروع به تخريبشان می کنيم. اما تصور می کنم آقای نوریزاده بدانند که صاحب اين قلم ابدآ علاقه ای به مشهور شدن و رسيدن به پست و مقام را ندارم. لاافل خود ايشان شخصآ يکبار در جريان بوده اند که حتی تمايلی به مصاحبه نيز ندارم. والله تا همينجای کار هم به اندازه کافی فحش خورديم و تهمت و بهتان شنيديم!1
بنابراين صاحب اين قلم نه تنها به ايشان حسادت نمی کنم، که حتی شراتمندانه و بدون غرض و مرض هم می گويم که شخصآ از شنيدن سخنان وی لذت هم می برم. چون ايشان علی رغم سن و سالشان روحيه يک کودک را دارند و عکس العمل هايشان نيز ناشی از همان روحيه زلال کودکی است. اين روحيه ايشان خيلی جالب است بويژه آن زمان که کری میخوانند و بچگانه ميگويند می بينيد که من عرضه داشتم و به کجا رسيدم، يا آنگاه که معصومانه راجع به مادرشان حرف می زنند و يا آن زمان که با مريدان شيخ مسعود مفقود الاثر کل کل می کنند.1
آقای دکتر ما فارسی را بغايت خوب ميدانند، خوب هم تلفظ می کنند، انشايی دلچسب و نمکين هم دارند. مجموعه اين ويژگيها از ايشان فردی بی بديل در صحنه خبر رسانی و مطبوعات خارج از کشور بوجود آورده است. اما مشهور و بی بديل بودن يک طرف و ثمر بخش بودن بحال مردم بينوای کشورش طرف ديگر، همينجای کار ايشان است که می لنگد. زيرا درست همان روحيه کودکانه و محسناتی که وی را به اشتهار رسانيده برای مردم گرفتار و در بند ما سرگردانی فکری و انحراف مبارزاتی بهمراه آورده است. آقای نوری زاده در تفاسير سياسی خود حال چه بصورت کتبی و يا شفاهآ از آنچنان زبانی صميمانه، گرم و شعرگونه استفاده ميکنند که اگر مهملی هم بهم ببافند بدل می نشيند. نوع پردازش جملات، معماری انشاء و گويش شاعرانه ايشان جوهر و معنای کلام را کاملآ بی رنگ و رمق ميکند. بطوريکه زهر با کلام ايشان به نوش دارو و بدبختی از زبان نامبرده عين سعادت جلوه می نمايد.1
اگر خود تفسير ها و پيش بينی های ايشان را دنبال کنيد متوجه خواهيد شد که بدون اغراق بيش از نود در صد از آنها غلط و بهمان نسبت هم نه تنها عملی نشده، بلکه دقيقآ برعکس آن پيش بينی ها به اثبات رسيده. اگر خواسته باشيم در اين مورد مثال روشنی را بدست دهيم بايد به شاهکار ايشان اشاره کنيم که همانا عشق بازی با خاتمی و گشودن دکان اصلاحات باشد.1
اصلاحات، فلسفه ای که خود اصلاح گرايان از آن بی خبر بودند
چنانچه تمامی سخنرانی ها، متينگ ها و نوشته های قبل از انتخابات دوم خرداد را مرورکنيد حتی به يک جمله بر خورد نخواهيد کرد که در آن خود خاتمی يا سعيد حجاريان و يا هيچ فرد ديگری از تيم خاتمی واژه اصلاحات را بکار برده باشد. حتی تا چند ماهی پس از انتخاب خاتمی هم هيچ متنی را نمی يابيد که در آن حرفی از اصلاحات بميان آمده باشد. شعار خاتمی و اطرافيانش اجرای قانون اساسی بود که به تبليغ آنها چون موادی از آن اجرا نمی گرديد از مردم سلب آزادی و حق حاکميّت می گرديد. برای جناح چپ رژيم مادام که در بازی حضور داشتند، نقض قانون و اجرا نشدن آن امر مهمی نبود، اما هم اينکه گروه مقابل کم کمک به کوتاه کردن دستشان از مناصب پرداخت، بگونه ای که تا پيش از انتخاب خاتمی از همه جا رانده شده بودند، به يکباره خود را سخت بدامان قانون اساسی آويختند و يادشان آمد که قانون اجرا نمی گردد. آنها در اين راه از عدم حضور خود در مقام اجرايی حداکثر سوء استفاده را کرده و مردم بجان آمده که اصلآ جمهوری اسلامی را از بيخ نمیخواستند اما چاره ديگری نداشتند را نيز با خود همراه ساختند.1
اوج شيادی آنها اين بود که موفق شدند به اسب انزجار مردم از تماميّت جمهوری اسلامی مهار زنند و با تقليل حواست سرنگونی به اجرای فانون اساسی که به غلط آنرا چاره درد های مردم معرفی میکردند، ملت را به کنار خود آورند. رفقای خاتمی با سود بردن از نفرت عمومی از کل رژيم و معرفی غير مستقيم ولی فقيه به عنوان سمبل آن توانستند به پيروزی چشمگير دست يابند. در حاليکه آن آرا برای نفی رژيم بود، بعد ها بسياری از ياران خاتمی دچار توهم شده و پنداشتند که رای مردم از سر اعتماد بدانان است، همين افراد بودند که از نتيجه انتخابات اخير و برخورد تند اما بسيار طبيعی و بحق دانشجويان با خاتمی دچار گيجی شدند. بهر حال در داخل کشور هيچ حرفی از اصلاحات نبود، بسياری اصلآ شناختی از اين واژه نداشتند.1
اينجانب که به جرأت هيچ خبری را راجع به ايران از دست نميدهم، درست بخاطر دارم که واژگان اصلاح گرا، دولت اصلاحات و جنبش اصلاحات را برای اولين بار در نوشته های آقای نوری زاده خواندم. ماههای اول بر سر کار آمدن محمد خاتمی و ماجرای قتل دگر انديشان و ارتباطات دکتر نوری زاده با عوامل اطلاعاتی درون که به افشا گريهای مهم وی انجاميد، ايشان را در مرکز توجه تمام ايرانيان اعم از مخالف و موافق رژيم قرارداد. نه تنها تا حدود زيادی خود وی بلکه بطور کلی سايت گويا که آقای نوری زاده در آن افشاگری ميکردند بيشترين اشتهار خود را مديون همان روز ها هستند. از صدقه سر سعيد امامی و قتلهای زنجيره ای بود که سايت مزبو به پر بيننده ترين سايت ايرانی مبدل گرديد. آقای نوری زاده شديدآ تحت تأثير کار های اوليه محمد خاتمی قرار گرفتند و طبق معمول دل و دين از کف دادند، در همان گير و دار بود که واژگان مربوط به اصلاحات از گفتار و نوشتار ايشان به داخل سرايت کرد و ناگهان اين واژگان همه گير شدند. رد پای اصلاحات و اصلاحگرا و دولت اصلاحات در مطبوعات داخلی را ازهمان زمان ميشود مشاهده کرد. فرد خارج نشين ديگری که سهم بعدی را در جا انداختن توهم اصلاحات داشت آقای حسين باقر زاده هستند که مرتبآ از لندن برای روزنامه های دوم خردادی مقالات اصلاح طلبانه! می فرستادند.1
کوتاه سخن آنکه نه خود خاتمی، نه حجاريان و نه هيچ فردی در داخل تا قبل از طرح اين تز و فلسفه از طرف آقای نوری زاده که هيچ برازندگی هم به قامت نا زيبای رژيم را نداشت چيزی بنام اصلاحات را نمی شناختند. خاتمی نه تنها برای اصلاحات نيامده بود، بلکه اصولآ شناختی ازنحوه اصلاحات نداشت. اين نان را آقای نوری زاده به دامان جناحی از رژيم گذاردند. در حاليکه نادانسته خود مبتکر اصلاحات بودند، از سعيد حجاريان فيلسوف و معمار و متفکر ساختند. شايد هم همين باعث شد که آن فرد نه زياد دانا بر روی صندلی چرخ دار نشيند. بدون بغض و کينه میگويم که اصلآ آقای حجاريان شکل اين حرفها نيست که بتوان لااقل به ايشان روشنفکر گفت (اصلآ روشنفکر که سربسر جنتی و مصباح نميگذارد). باری، جلد واقعی و برازنده برای آقای نوری زاده شاعری است. شعر هايی زيبا و پر احساسی هم می سرايند. اما وارد کردن همين شعر و شاعری به عالم سياست است که ما را خانه خراب کرده.1
به همان اندازه که شعر از قلب و محسوسات مايه می گيرد، سياست امری است که با مغز و ملموسات سرو کار دارد. ورود شاعر به عالم سياست برای خود وی و سايرين يک فاجعه است. ما قبلآ عين اين مشکل را با شاملو و اسماعيل خويی هم داشتيم. اما چون آنها هيجکدام کلامی گرم و گيرا چون آقای نوری زاده نداشتند و فاقد رندی ها و ناکس بازی های عليرضا خان بودند، نتوانستند در جهان سياست و يا روزنامه نگاری محبوب و تأثير گذار باشند. حتی زنده ياد محمد تفی بهار هم که وارد سياست شد کار ها و موضع گيری هايی گاهآ متضاد و مزن هردمی داشت. جای هيچ تعجبی نيست، شاعری که به يک پيک شراب و يا نور ملايم شمعی و يا نغمه ای روح انگيز از اين رو به آن رو ميشود به درد هر کاری میخورد جز سياست. آقای دکتر نوری زاده يک شاعر خلص و دبش هستند، و يک عاشق پيشه تمام عيار.1
کافی است جمله ای از کسی بر دلشان خوش نشيند، آنچنان شيفته و شيدای طرف ميشوند که چشمشان ديگر برای ديدن يک از هزار عيب نا پنهان يار نيز نا بينا ميشود. طرف را به عرش اعلاء می رسانند. شروع می کنند به تعريف و تمجيد غلو آميز و نهايتآ رسيدن به نتايجی شاعرانه و احساسی و انحرافی. بد بختانه چون بهمان دلايلی که گفتم حتی در نزد برنامه سازان نيز يکه تاز ميدان هستند و مؤثر ترين منبع خبر و تحليل، با تبليغ و گسترش نتايج نادرست بيشتر مردم را به اشتباه میاندازند. هيچ کس هم حريف اين يک الف بچه دکتر ما نيست. مدتی آقای منتظری را گنده کردند. از خاتمی مصلح بزرگ اجتماعی ساختند و سالها ملت را سرگردان کردند. هنوز هم می گويند او خوب و درستکار است. همين جمله نشان ميدهد که ايشان کاملآ غير سياسی بوده و معلم تعليمات دينی و قرآن و شريعت را از فرد سياسی متمايز نمی سازند. ما را چکار که فرد از نظر شخصی چه خصوصيّاتی دارد. سياسی بايد کاری سياسی کند و چون نکرد به مفت سگ نيز نيرزد ولو يک عابد و زاهد حقيقی هم که باشد!1
روزی که روزنامه سلام تعطيل شد فرمودند که من موسوی خوئينی ها را خوب می شناسم، او کسی نيست که ساکت نشيند و ديگر رژيم خانه خراب شد! موسوی که سرکرده گروگانگيرهای سفارت آمريکا بود و ميليارد ها دلار به مردم بد بخت ايران ضرر زد و هنوز هم نتوانستيم از آن ضربت و نکبت کمر راست کنيم، آنچنان پی کار خود رفت که تو گويی اسفنديار هرگز نبود! آقای حجاريان بدبخت را بجايی رساندند که مردک خود هم دچار توهم شد. و هزار عشق بازی و شيفتگی که يک از آنها هم به وصال نرسيد. حال جناب نوری زاده مدتی است که عاشق ملا های عراقی شده اند. بار ها اعلام کردند آقای سيستانی هرگزو هرگز اجازه نخواهند داد رژيم اسلامی در عراق سرکار آيد. کم کمک می بينيم که ملای های عراقی هم که حتی متحجر تر از ملاهای ما هستند دم خروسشان درحال بيرون زدن از زير عبايشان است و ... 1
آنچه آوردم نه به قصد بی احترامی بود و نه به نيْت کوبيدن. قصدم فقط دادن يک هشدار است، هشداری برای آينده. شواهد حکايت از اين دارد که کشور ما آبستن حوادث بزرگی است ، ما بدون شک در آينده ای نه چندان دور شاهد وقايعی در کشور خود خواهيم بود. کوچکترين تعلل و يا لغزشی در موضع گيری ميتواند ما را با نتايج نا مطلوبی روبرو سازد که راهمان را برای رسيدن به آزادی از اينهم دور تر سازد. حال که ما نميتوانيم دوغ و دوشاب را از هم جدا کنيم و همچنان همه همه کاره هستيم، جوانان ما خوب است اين حداقل توجه را داشته باشند که کار سياسی را از شعر و احساسات جدا سازند. يک مفسر فقط يک مفسر است ولو بهترين نيز باشد. مفسر لزومآ سياسی نيست و حزب و تشکيلاتی هم ندارد. چنانچه اشتباهی هم مرتکب شد به جايی بر نخواهد خورد. اما فرد سياسی چون مسئول است نه ميتواند و نه اجازه دارد که با فراخ بال تحليلی احساسی ارايه داده و بر اساس آن موضع گيری و عمل نمايد.1
چنانچه راديو تلويزيون و هر وسيله ارتباط جمعی ديگری اگر در اختيار فرد يا افرادی آگاه و مسئول قرار گيرد، ميتواند بسيار مفيد باشد. اما اگر همين وسايل در اختيار افراد غير مسئول و نا آشنا به کار سياسی قرار داشته یاشد صدمات مهلکی را به مبارزات مردم وارد خواهد ساخت، چنانکه تا امروز متاسفانه اينچنين بوده. شخصآ به عنوان فردی که بيش از سه دهه کار سياسی کرده، سخت باور دارم که اگر ما اينهمه تلويزيون ماهواره ای نداشتيم کارمان تا اين اندازه گره نمی خورد. به همين علت هم هيچ رغبتی به مصاحبه ندارم. اين تلويزيون های غير سياسی، متضاد و بعضآ دشمن با يکديکر فقط برای مردم ما گيجی به ارمغان آورده است. ملت مانده اند حيران که کدام يک از اينها درست ميگويد و راه رستگاری کدامين راه است، در حالی که اصلآ بسياری از اين مجريان محترم خود راه را از چاه تشخيص نميدهند. اگر بينش و موضعگيری های سياسی خود را بر شالوده نظر گاههای افراد سياسی شالوده ريزی کنيد حتمآ بهتر از خط گرفتن از فلان روزنامه نويس يا مجری تلويزيون خواهد بود.1
آقای نوری را با فلان تلويزيونچی که روزی 4 ساعت در جلو دوربين گريه و گله گذاری ميکند نميشود مقايسه کرد، ايشان يک حقوق دان و البته يک مفسر و مخبر توانايی هستند، اما موفقيّت ايشان بيش از آنکه به آگاهی و دقت نظر مربوط گردد، ناشی از برخورداری از نوعی سحر کلام شاعرانه است. اگر سابقه تحليل ها و پيش بينی های و بخصوص زير ذربين های وی را شما زير ذره بين بريد، به درستی اين گفتار خواهيد رسيد. آقای نوری زاده يک شاعر است، شاعری بسيار زبل و رند، بنا بر اين با گفتار و تحليل وی هم بايد شاعرانه، زبل و رندانه بر خورد کرد ور نه او هر روز با عشقی جديد ما را به درب خانه معشوقی بی وفا و عروسی هزار داماد خواهند کشيد.همين روز ها با همان سحر کلامش ما را چون خود شيفته آقای رفسنجانی دزد و قاتل و جانی خواهد کرد، چنانچه باور نداريد به آخرين زير ذره بين ايشان (قايل زير) گوش کنيد که چگونه بطور خفيف به اکبر شاه اظهار عشق ميکنند. نوری زاده عزيز از زبان آقای رفسنجانی چيزیهايی را ميگويند که نامبرده در هيچ مصاحبه ای نگفته است. جناب دکتر ضمن جدا کردن رفسنجانی از جناح راست و سرکوبگر وی را طرفدار جامعه مدنی و آزادی های اساسی و ايجاد کننده اشتغال برای جوانان ... معرفی ميکنند!!!1
تا( بنده که تا هم اينجا هم عاشق آقای رفسنجانی شدم ! ) تو گويی اين همان رفسنجانی نيست که مسئول اصلی تمامی ترور ها و دزدی های 26 ساله اين حکوت سراپا جنايت و فساد است !1