ما عادت کرده ايم در بررسی مشکلاتمان بيشتر با مباحث نظری خود را مشغول کنيم. شخصآ تجربه کرده ام که سياسی های ما بيش از آنکه با عينيّت ها کار داشته باشند خود را با ذهنيّت ها مشغول ميسازند. در رساندن پيام خود نيز چنين هستيم. لقمه را پنجاه باردور سر چرخانده آنگاه در دهان ذهن گرسنه مخاطبانمان ميگذاريم. کلام را به هزار پيچ و خم انداخته و با استفاده از واژه های نامأنوس عرضه ميکنيم تا نشان دهيم که خيلی سرمان ميشود. نتيجه اين ميشود که در کشورمان چشم از حدقه در می آورند و دست و پا قطع ميکند اما خود را بزرگترين روشنفکران روی زمين بحساب می آوريم.
1
نميدانيم که قلمبه گويی ناشی از بيسوادی است وهمين فضل فروشی ها که در بازار مسگر ها نيز به هيچش نمی خرند است که باعث تمام بدبختی ها و خانه خرابی های ما است. من اگر آنگونه ننويسم که حد اقل بيش از هفتاد در صد از خوانندگانم نوشته ام را فهميده و پيامم را دريابند فقط قيف آمده ام، همين. حتی با سواد های ما هم پيام دادن به مردم عادی را با بحث های آکادميک و تخصصی محيط دانشگاهی اشتباه می گيرند. اين بيماری تازگيها به ملا جماعت نيز سرايت کرده، امروزه روز هر روضه خوانی در هر نوشته غلط غلوطش حتمآ اسمی از دو سه فيلسوف و چهار پنج نويسنده مشهور جهان را مياورد که گفته باشد که او نيز از جمع ارباب فضل و ادب دور نيست
اين مقدمه نوشتم تا به اين حقيقت تلخ رسم که جامعه ای که بظاهر پر از متفکر و روشنفکر است، اما دريغا که حتی به تعداد انگشتان دست نيز روشنفکر به معنای واقعی ندارد. اگر داشت کجا کارمان به اين رسوايی و بی سرو سامانی و درماندگی ميکشيد. سر آن ندارم که سازم را با ضرب آهنگ نوحه ساز کنم و با شرح هزار باره آنچه کار ما را بدينجا کشانيد، حديثی مکرّر و ملال انگيز ديگری را آغازکنم، اما آخر اگر هم نگويم و نگوئي، و ندانم و ندانی باز هم عيب کارمان را نخواهيم يافت. آخر باز هم داريم عوضی ميرويم. آنهم نه يکی دو تن از ما، بلکه شايد ده ها و شايد هم صد ها هزار.آنهم بظاهر فهميده ترين های ما (لااقل خود که خويشتن را اينچنين می پندارند!).
1
اين را نيز بر مقدمه بيفزاييد.
1
اما مطلب و مرادم از اينهمه = در بيست و پنجسال گذشته پيشرفت در زمينه دموکراسی و عدالت اجتماعی، علم و فناوری آنچنان شتابی داشت که دستاور هر يک سال اين ربع قرن به تنهايی چندين برابر کل تاريخ بشری بود. فقط در همين دو دهه اخير بيش از هفتاد کشور جهان به دموکراسی دست يافتند. آپارتايد از بين رفت، ديوار برلين برچيده شد، طالبان رفتند، صدام رفت، پينوشه چائوشسکو ميلوسويچ هونيکر ووو همه جای خود را به رهبران منتخب سپردند يا در حال سپردن هستند، اما وای بر ما، ای هزاران آه و افسوس بحال ما که تنها ملتی در جهان بوديم که پيش و بيش از بسياری از اين مردمان استحقاق بيشتری برای دستيابی به آزادی داشتيم، اما نه تنها هيچ سهمی از اينهمه دستاور نداشتيم که هيچ، حاصل حداقل دويست سال تلاش مستمر پدران و مادرانمان در راه مدنيّت را نيز در ره عشق ملايی بی سرو پا برايگان از کف داديم. به همان سرعت که ديگران بطرف مدنيّت و مردم سالاری و رفاه و پيشرفت رفتند، ما چهار نعل پشت بدانان در راه بازگشت به بدويّت و بربريت و وحشيگری تاختيم.
1
بگونه ای که شعار ها و مطالبات امروز جامعه ما حتی ابتدايی تر و نازل تر از شعار های دوران مشروطيّت و نهضت تنباکو و قبل از آنزمانها شده. سرو کارمان هم با الله کرم ها و فلاحيان ها و ده نمکی ها و خامنه ای ها افتاده است. در حال حاظر هم از يک بچه نازی آباد زنجير زن برايمان معمار سياست و فيلسوف نظريه پرداز ساخته اند، از يک آقا روضه خوان يزدی مارتين لوتر، از يک چوپان بهرمانی ميرزا تقی خان امير کبير و بالاخره سوپر استار مطبوعاتيمان هم شده دکتر احمد زيد آبادی و يا دکتر محمد قوچانی، حريفشان هم يا دکتر احمد توکلی است يا دکتر انبار لويی و يا که مهندس حسين شريعتمداری و دکتر علی لاريجانی و دکتر محسن رضايی. چه کسانی اين افراد را برای ما گنده کردند؟ اين افراد را که چقال و بقال در بين مردم بعنوان عصاره فضائل علم و ادب و سياست ايران جا نينداختند که. خود جواب را ميدانيد !
1
اصلآ شيخ و ملا را چه کسانی بر ما حاکم کردند؟ اينرا نيز خود ميدانيد. آخر مادر بيسواد و روستايی بنده که مرتبآ از داخل قوطيهای روغن نباتی و پودر لباسشويی سکه طلا و سنجاق سينه و حواله سماور برليان و کرسی برقی توشيبا و سينی و فنجان ساخت ژاپن در مياورد و يا خاله خانه دار جنابعالی که غمشان نبود که برای رفع آن بدنبال شيخ صادق خلخالی و هادی غفاری براه افتند. و يا عموی مرحوم دهاتی من که بيچاره اصلآ انقلاب اسلامی سرش نميشد. يکبار که از اردبيل به نزد ما آمده بود و قصد داشت به تظاهرات برود در مقابل اعتراضم با فرياد به من گفت (پسر جان يعنی تو ميگويی همه ی اين دانشگاهی ها و دکتر مهندس ها و روشنفکر ها خرند که امام را به رهبری قبول کرده اند؟!) شايد اگر امروز زنده بود به درستی جواب من می رسيد که آنروز از شنيدن آن برآشفته شد و زبان خودمان را با فارسی در آميخت و گفت ِاشک اوزون سن پسره ی بی تربيت!
1
بازگرديم به همان بيست و پنج سال، ما جلوتر از تمامی ملتها به آمال خود دست يافتيم. شايد اولين بوديم که به آزادی رسيديم. مادران و پدران ما برای رسيدن به مقطع پنحاه و هفت دويست سال زحمت کشيده بودند. ما دو قدم، بله دو قدم بيشتر با آزادی فاصله نداشتيم، دولت آن کشته راه وطن، دکتر بختيار را ميگويم، دولت او ثمره چند نسل تلاش و از خود گذشتگی بود. اما کجا بود آن عاقل که وطن و مردم را دريابد. از مردم عوام انتظاری نبود که خود با طناب پوسيده عده ای برای آورن گنج به چاه رفته بودند. هيچ روشنفکرو سياسی آن موقعيّت بی همتا و تکرار ناپذير را درنيافت و درک نکرد که بابا جان ديگر بس است، از حالا بايد آن دستاورد ها را پاسداربود. اگر روشنفکر ما فکر روشنی داشت ، اگر ملی گرای عزيز ما ملی بودن را درک ميکرد اگر سياسی ما براستی چيزی از سياست سرش ميشد خودتان حدس بزنيد که ما امروز کجا بوديم. آيا ما نيم مليون فقط در جنگ قربانی ميداديم. چند مليون معتاد می داشتيم. جگر گوشه هايمان در بازار برده فروشی به حراج گذارده ميشدند. آيا آبرو و شرفمان اينهمه در جهان لکه دار ميشد و آيا کشورمان اينطور به حراج گذارده ميشد و ...
1
ابراهيم يزدی امسال بمناسبت سالروز اشغال سفارت آمريکا ميدانيد جه گفت ؟ سخنان وی را عينآ اينجا مياورم تا بدانيم وقتی پادشاه ايران را ترک کرد وضعيّت اقتصادی ما چگونه بوده. بدانيم که چه بر سر ما در اين سالهای سياه آمده و به اين بيانديشيم به چه دليلی کار ملت ما به کليه فروشی رسيده ؟ فراموش نکنيد که اين فقط به دارايی های ما آنهم فقط در نزد دولت امريکا مربوط ميشود، زيرا ما در آندوران در امريکا دهها سرمايه گذاری ديگر در بخش خصوصی داشتيم (يکی از آنها مالکيّت يکی از بلند ترين برجهای محله منهاتن بود که من برسم غرور ملی و افتخار در سال 1977 دو سال قبل از انقلاب منحوس در جلوی درب ورودی آن عکس گرفته ام. ملا ها آن آسمانخراش رافروختند و پول آنرا هم ملا خور کردند. چند سال پيش که از جلوی آن عبور ميکردم چند جوان معتاد را ديدم که بزبان فارسی حرف ميزدند و حتی يکی از آنها که سگی هم بهمراه داشت درست جلو آن ساختمان گدايی ميکرد). ما در تمامی ديگر کشور های صنعتی جهان هم علاوه بر سرمايه گذاری ذخيره بصورت نقدينگی نيز داشتيم. دولت فرانسه حتی يک ميليارد دلار از ما وام گرفته بود. و اما بريده ای از
مصاحبه يزدی با ايسنا سه شنبه 12 آبان 1383 لينک اين مصاحبه را در اينجا قرار داده ام که چنانچه مايل بوديد خود نيز تمام آنرا مطالعه کنيد. 1