آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, January 14, 2005

 

...آب از سر چشمه

حزب ميهن
امير سپهر

آب از سر چشمه گل آلود است

حکومت ملا معلول فرهنگ پسمانده، اين فرهنگ معلول نبود روشنگری و اين فقدان خود معلول نبود روشنفکر و دادن نا بجای صفت روشنفکر به طايفه ای عليل با عقبماندگی ذهنی است

ما عادت کرده ايم در بررسی مشکلاتمان بيشتر با مباحث نظری خود را مشغول کنيم. شخصآ تجربه کرده ام که سياسی های ما بيش از آنکه با عينيّت ها کار داشته باشند خود را با ذهنيّت ها مشغول ميسازند. در رساندن پيام خود نيز چنين هستيم. لقمه را پنجاه باردور سر چرخانده آنگاه در دهان ذهن گرسنه مخاطبانمان ميگذاريم. کلام را به هزار پيچ و خم انداخته و با استفاده از واژه های نامأنوس عرضه ميکنيم تا نشان دهيم که خيلی سرمان ميشود. نتيجه اين ميشود که در کشورمان چشم از حدقه در می آورند و دست و پا قطع ميکند اما خود را بزرگترين روشنفکران روی زمين بحساب می آوريم. 1

نميدانيم که قلمبه گويی ناشی از بيسوادی است وهمين فضل فروشی ها که در بازار مسگر ها نيز به هيچش نمی خرند است که باعث تمام بدبختی ها و خانه خرابی های ما است. من اگر آنگونه ننويسم که حد اقل بيش از هفتاد در صد از خوانندگانم نوشته ام را فهميده و پيامم را دريابند فقط قيف آمده ام، همين. حتی با سواد های ما هم پيام دادن به مردم عادی را با بحث های آکادميک و تخصصی محيط دانشگاهی اشتباه می گيرند. اين بيماری تازگيها به ملا جماعت نيز سرايت کرده، امروزه روز هر روضه خوانی در هر نوشته غلط غلوطش حتمآ اسمی از دو سه فيلسوف و چهار پنج نويسنده مشهور جهان را مياورد که گفته باشد که او نيز از جمع ارباب فضل و ادب دور نيست

اين مقدمه نوشتم تا به اين حقيقت تلخ رسم که جامعه ای که بظاهر پر از متفکر و روشنفکر است، اما دريغا که حتی به تعداد انگشتان دست نيز روشنفکر به معنای واقعی ندارد. اگر داشت کجا کارمان به اين رسوايی و بی سرو سامانی و درماندگی ميکشيد. سر آن ندارم که سازم را با ضرب آهنگ نوحه ساز کنم و با شرح هزار باره آنچه کار ما را بدينجا کشانيد، حديثی مکرّر و ملال ‌انگيز ديگری را آغازکنم، اما آخر اگر هم نگويم و نگوئي، و ندانم و ندانی باز هم عيب کارمان را نخواهيم يافت. آخر باز هم داريم عوضی ميرويم. آنهم نه يکی دو تن از ما، بلکه شايد ده ها و شايد هم صد ها هزار.آنهم بظاهر فهميده ترين های ما (لااقل خود که خويشتن را اينچنين می پندارند!). 1
اين را نيز بر مقدمه بيفزاييد.1
اما مطلب و مرادم از اينهمه = در بيست و پنجسال گذشته پيشرفت در زمينه دموکراسی و عدالت اجتماعی، علم و فناوری آنچنان شتابی داشت که دستاور هر يک سال اين ربع قرن به تنهايی چندين برابر کل تاريخ بشری بود. فقط در همين دو دهه اخير بيش از هفتاد کشور جهان به دموکراسی دست يافتند. آپارتايد از بين رفت، ديوار برلين برچيده شد، طالبان رفتند، صدام رفت، پينوشه چائوشسکو ميلوسويچ هونيکر ووو همه جای خود را به رهبران منتخب سپردند يا در حال سپردن هستند، اما وای بر ما، ای هزاران آه و افسوس بحال ما که تنها ملتی در جهان بوديم که پيش و بيش از بسياری از اين مردمان استحقاق بيشتری برای دستيابی به آزادی داشتيم، اما نه تنها هيچ سهمی از اينهمه دستاور نداشتيم که هيچ، حاصل حداقل دويست سال تلاش مستمر پدران و مادرانمان در راه مدنيّت را نيز در ره عشق ملايی بی سرو پا برايگان از کف داديم. به همان سرعت که ديگران بطرف مدنيّت و مردم سالاری و رفاه و پيشرفت رفتند، ما چهار نعل پشت بدانان در راه بازگشت به بدويّت و بربريت و وحشيگری تاختيم. 1

بگونه ای که شعار ها و مطالبات امروز جامعه ما حتی ابتدايی تر و نازل تر از شعار های دوران مشروطيّت و نهضت تنباکو و قبل از آنزمانها شده. سرو کارمان هم با الله کرم ها و فلاحيان ها و ده نمکی ها و خامنه ای ها افتاده است. در حال حاظر هم از يک بچه نازی آباد زنجير زن برايمان معمار سياست و فيلسوف نظريه پرداز ساخته اند، از يک آقا روضه خوان يزدی مارتين لوتر، از يک چوپان بهرمانی ميرزا تقی خان امير کبير و بالاخره سوپر استار مطبوعاتيمان هم شده دکتر احمد زيد آبادی و يا دکتر محمد قوچانی، حريفشان هم يا دکتر احمد توکلی است يا دکتر انبار لويی و يا که مهندس حسين شريعتمداری و دکتر علی لاريجانی و دکتر محسن رضايی. چه کسانی اين افراد را برای ما گنده کردند؟ اين افراد را که چقال و بقال در بين مردم بعنوان عصاره فضائل علم و ادب و سياست ايران جا نينداختند که. خود جواب را ميدانيد ! 1

اصلآ شيخ و ملا را چه کسانی بر ما حاکم کردند؟ اينرا نيز خود ميدانيد. آخر مادر بيسواد و روستايی بنده که مرتبآ از داخل قوطيهای روغن نباتی و پودر لباسشويی سکه طلا و سنجاق سينه و حواله سماور برليان و کرسی برقی توشيبا و سينی و فنجان ساخت ژاپن در مياورد و يا خاله خانه دار جنابعالی که غمشان نبود که برای رفع آن بدنبال شيخ صادق خلخالی و هادی غفاری براه افتند. و يا عموی مرحوم دهاتی من که بيچاره اصلآ انقلاب اسلامی سرش نميشد. يکبار که از اردبيل به نزد ما آمده بود و قصد داشت به تظاهرات برود در مقابل اعتراضم با فرياد به من گفت (پسر جان يعنی تو ميگويی همه ی اين دانشگاهی ها و دکتر مهندس ها و روشنفکر ها خرند که امام را به رهبری قبول کرده اند؟!) شايد اگر امروز زنده بود به درستی جواب من می رسيد که آنروز از شنيدن آن برآشفته شد و زبان خودمان را با فارسی در آميخت و گفت ِاشک اوزون سن پسره ی بی تربيت! 1
بازگرديم به همان بيست و پنج سال، ما جلوتر از تمامی ملتها به آمال خود دست يافتيم. شايد اولين بوديم که به آزادی رسيديم. مادران و پدران ما برای رسيدن به مقطع پنحاه و هفت دويست سال زحمت کشيده بودند. ما دو قدم، بله دو قدم بيشتر با آزادی فاصله نداشتيم، دولت آن کشته راه وطن، دکتر بختيار را ميگويم، دولت او ثمره چند نسل تلاش و از خود گذشتگی بود. اما کجا بود آن عاقل که وطن و مردم را دريابد. از مردم عوام انتظاری نبود که خود با طناب پوسيده عده ای برای آورن گنج به چاه رفته بودند. هيچ روشنفکرو سياسی آن موقعيّت بی همتا و تکرار ناپذير را درنيافت و درک نکرد که بابا جان ديگر بس است، از حالا بايد آن دستاورد ها را پاسداربود. اگر روشنفکر ما فکر روشنی داشت ، اگر ملی گرای عزيز ما ملی بودن را درک ميکرد اگر سياسی ما براستی چيزی از سياست سرش ميشد خودتان حدس بزنيد که ما امروز کجا بوديم. آيا ما نيم مليون فقط در جنگ قربانی ميداديم. چند مليون معتاد می داشتيم. جگر گوشه هايمان در بازار برده فروشی به حراج گذارده ميشدند. آيا آبرو و شرفمان اينهمه در جهان لکه دار ميشد و آيا کشورمان اينطور به حراج گذارده ميشد و ... 1

ابراهيم يزدی امسال بمناسبت سالروز اشغال سفارت آمريکا ميدانيد جه گفت ؟ سخنان وی را عينآ اينجا مياورم تا بدانيم وقتی پادشاه ايران را ترک کرد وضعيّت اقتصادی ما چگونه بوده. بدانيم که چه بر سر ما در اين سالهای سياه آمده و به اين بيانديشيم به چه دليلی کار ملت ما به کليه فروشی رسيده ؟ فراموش نکنيد که اين فقط به دارايی های ما آنهم فقط در نزد دولت امريکا مربوط ميشود، زيرا ما در آندوران در امريکا دهها سرمايه گذاری ديگر در بخش خصوصی داشتيم (يکی از آنها مالکيّت يکی از بلند ترين برجهای محله منهاتن بود که من برسم غرور ملی و افتخار در سال 1977 دو سال قبل از انقلاب منحوس در جلوی درب ورودی آن عکس گرفته ام. ملا ها آن آسمانخراش رافروختند و پول آنرا هم ملا خور کردند. چند سال پيش که از جلوی آن عبور ميکردم چند جوان معتاد را ديدم که بزبان فارسی حرف ميزدند و حتی يکی از آنها که سگی هم بهمراه داشت درست جلو آن ساختمان گدايی ميکرد). ما در تمامی ديگر کشور های صنعتی جهان هم علاوه بر سرمايه گذاری ذخيره بصورت نقدينگی نيز داشتيم. دولت فرانسه حتی يک ميليارد دلار از ما وام گرفته بود. و اما بريده ای از مصاحبه يزدی با ايسنا سه شنبه 12 آبان 1383 لينک اين مصاحبه را در اينجا قرار داده ام که چنانچه مايل بوديد خود نيز تمام آنرا مطالعه کنيد. 1

چندين ميليارد دلار سلاح‌هاي امريكايي از جمله سلاح‌هاي استراتژيك، هواپيما و زيردريايي خريداري شده بود كه نياز به وسايل يدكي داشت و ما بايد تكليف اينها را روشن مي‌كرديم. پروژه‌هاي ناتمامي بود كه ايران پول آنرا پرداخت كرده بود و بايد تكليف آنها مشخص مي‌شد. 1
در حساب تنخواه گردان ايران در وزارت دفاع آمريكا 33ميليارد دلار پول ريخته شده بود، لوازم يدكي و تجهيزات ارتش ما در فرودگاه‌هاي آمريكا آماده‌ي پرواز و تحويل به ايران بود و پول آنها پرداخت شده بود، قبل از انقلاب مازاد درآمد نفت در بانكهاي امريكايي نگهداري مي ‌شد و چهارده ميليارد دلار موجودي ما در امريكا بود...
) 1
نوشتم که قصد روضه خوانی ندارم که آنچه پيش آمده که ديگر پيش آمده، اما آيا ما ، يا بهتر است بگويم سياسی ها و روشنفکران ما هيچ تجربه ای از اينهمه خانه خرابی آموخته اند ؟ خوب است يک روز از مشاهدات خودم را بی کم و کاست با شما در ميان گذارده و نتيجه گيری را به خود شما واگذارم.البته اين فقط يک نمونه ساده و پيش پا افتاده است. شخصآ اينها را نيز قربانی کسانی ميدانم که از روشنفکری فقط ملت را در باديه ها سرگردان کردن را آموخته و عالم هپروت و محسوسات را با ملموسات وپتانسيل واقعی در جهان سياست عوضی گرفته اند. ای کاش اينها اصلآ آن ده پانزده جلد کتاب را هم نخوانده بودند.1
همانطور که ميدانيد من در استکهلم زندگی ميکنم. اينجا تمامی آپارتمانهای بزرگ در طبقه زيرين خود سالن رختشويی دارند که معمولآهمه مستأجرين با گرفتن وقت قبلی ازتابلوی الکتريکی از اين سالن استفاده ميکنند. سه روز قبل از اين نوبت رختشويی داشتم ، رخت را که در ماشين می ريزيد تا شسته شود معمولآ يکساعتی طول ميکشد. افراد بعد از ريختن رخت خود يا به آپاتمان خود باز ميگردند و سر وقت رفته و لباسهای شسته را پيرون می آوردند يا اينکه در همان سالن نشسته روزنامه يا کتاب ميخوانند تا لباسهاشان حاظر شود.1
باری، بعد از اينکه لباسها را ريختم به آپارتمانم بازگشتم. تلويزيون را روشن کردم، مراسم نيايشی بود برای سوئدی هايی که در آسيای جنوب شرقی در اثر دريا لرزه جان باخته اند. مراسم در همان سالنی بود که مراسم اهدای جايزه نوبل را در آنجا انجام ميدهند. شاهشان نشسته، ملکه و سه فرزندشان. نخست وزير، تمامی وزرا.
طبق گفته خبرنگاری که اين مراسم را زنده گزارش ميکرد هفتصد تن از شخصيّت های ادبی و جامعه روشنفکری ، کادر رهبری تمامی احزاب و خلاصه بقول خودمان تمام کله گنده ها و نخبگان سوئد در آن سالن جمعند. اعلیحضرت گوستاو پادشاه کشور سخنانی بسيار انسانی ميگويد که همه را تحت تأثير قرار ميدهد، بعد از آن يوران پرشون. نخست وزير سخنرانی ميکند. گروه کر دختران دانش آموز در لباسهای زيبا و متحدالشکل با احساس تمام می خوانند، سوليست ها آواز های مذهبی سوپرانو ميخوانند، نوازنده ها آنچنان با احساس می نوازند که در تمام وجود آدمی رسوخ ميکند. همدلی، هبستگی، متانت، تمدن، احترام، شيک پوشی، فرهنگ، انسايت، وقار و شعر و شعور را بحد اعلا ميتوان ديد. ساعتم را نگاه ميکم متوجه ميشوم که برنامه آنچنان تحت تأثيرم قرار داده که پانزده دقيقه هم از زمان شسته شدن رخت هايم گذشته.همچنان تحت تأثير آن جلوه های تمدن و پيشرفت فرهنگ اچتماعی هستم. در دل خون ميگريم آخر ماکی ... 1
به هرحال، به رختشوی خانه که وارد ميشوم دو نفر بزبان فارسی خودمان مشغول بحث سياسی هستند(خدا برکت دهد، که ايرانی اينجا از در و ديوار می ريزد) يکی از آنها را خوب ميشناسم. مثل 93در صد ايرانی های ديگر شاعر است. اما خوب پول داشته و چند کتاب 17 صفحه ای شعرچاپ کرده. از آن مجاهد های 2 آتشه خشخاشی است. هيچکس را هم جز خود قبول ندارد. آنديگری را هم، ای دورادور ميشناسم. ميدانم که ازکمونيست کارگری است. صحبتشان بر سر ايدئولژی است. (مال من بهتر از مال توست!) من علی رغم سلام گفتن اصلآ دوست ندارم که وارد بحثشان بشوم. اما مگر ميشود. آنها ولکن نيستند. آقای کمونيست ما اين سوئد را که به وی پناهندگی و امکانات داده يک کشور سرمايه داری و کثيف ميداند. مرتبآ هم از تشکلات کارگری که در ايران بوجود آمده داد سخن ميدهد و معتقد است که حزب کمونيست کارگری در آينده ای نه چندان دور ايران که سهل است تمام دنيا را از بندگی سرمايه داری رها خواهد کرد! ميگويم آخر اگر کشور سرمايه داری بد است چرا به يک کشور پاشاهی آمدی ؟ ميرفتی کوبا يا کره شمالی. به تمسخرميگويد اينرا شاهزادتان ميگويد يا شما ! و ادامه ميدهد که جدآ آدم بايد خيلی عقبمانده باشد که شاه بخواهد! 1

آقای مجاهد معتقد است که سلطنت يعنی ننگ تاريخ. وقتی بوی ميگويم که شما حتی جلوتر از حماس و القاعده عمليات انتحاری را آغاز کرديد، با عصبانيّت ميگويد اين حرف رژيم است! و اضافه ميکند که برای همين است که مسعود بار ها گفته نه شاه نه شيخ ! با حسن نيّت ميگويم دوست غزيز ای کاش مراسم کليسا را می ديديد. و اضافه ميکنم هر کشوری فرهنگ و تاريخ ويژه خودش را دارد. هر دو با کمی تفاوت می گويند اين سوئد هم بايد از اين شاه بازی دست بردارد. اينها تمام حقه بازی سرمايه داری و جوامع طبقاتی است. يک جمله ميگويم و سبد رخت بدست از سالن خارج می شوم. البته در دل. خدا چرا به سوئد ها اين لطف را نکرد که آنها هم شعرا و سياسی های آگاه داشته باشند تا اين ملت بيچاره عقبمانده شاه الهی هم بتوانند چون ملت ما ازنعمت ولايت فقيه و کميته و انصار برخوردار شوند!1
www.hezbemihan.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker