حزب ميهن
امير سپهر
اشغال نظامی آمريکا هزاران بار بر وضع خجلت آور موجود شرف دارد !1
مطلبی ديدم تحت عنوان اشغال نظامی: سود و هزینه، از آقای فريد پيروزيان. شخصآ هيچ شناختی از ايشان ندارم که البته مهم هم نيست، ليکن مطالعه اين مقاله پر مغز آقای پيروزيان برايم انگيزه ای شد که به سهم خود شمه ای از عملکرد ايران ستيزانه اين نظام را بيان نموده و بعنوان يک ايرانی به اين حقيقت نازيبا اذعان کنم که از ديد اينجانب در صورت حمله نظامی احتمالی ايالات متحده به ايران هرگز وضعمان خراب تر از اين 26سال پر از نکبت و بدبختی و بيچارگی نخواهد شد.اطمينان دارم که اکثريت قريب به اتفاق تحليلگران و تلاشگران سياسی ما از شنيدن خبر احتمال حمله نظامی آمريکا به ايران قند در دلشان آب ميشود؛ اين عزيزان همه ی مفروضات و سناريو های اين حمله احتمالی را با ذوق و شوق و حرارت درگفتار و نوشتار خود بيان ميکند، اما آنجا که در نهايت بايد نظر خود را نيز بيان کنند، بيماری ملی و مزمن خود سانسوری گريبانشان را می گيرد و جرأت و شهامت دفاع ازاين حمله را از آنان سلب می نمايد. 1
نا گفته نميگذارم که حتی خردمند ترين های ما که دائم از منافع ملی دم میزنند هم خود اسير جو کاذب موجود هستد، اين جو که حمله کشوری بيگانه با هر نتيجه خوب و با هر دستاورد بزرگ ملی هم در حکم بی غيرتی و وطن فروشی است. بايد نوجه داشت که قسمت اعظم اين جو را خود رژيم با مهارت در تبليغات غير مستقيم اما مستمر بوجود آورده و آنرا ناخود آگاه به ملکه ذهن مخالفان سرنگونی طلب خود بدل کرده است. درست همانند مسئله اتم که رژيم و عواملش سعی دارند که جانبداری از دستيابی به اين نيرو را بعنوان دفاع از غرور ملی در ذهن کوچک بعضی ها جا بيندازند. در اين حقنه کردن هم کم موفق نبوده اند. (نويسنده به سهم خود با اين مسئله برخورد کرده ام وطی يک مقاله به هيولای اتم نه بگوئيم نوشته ام که مجهز شدن کشور ما به اتم حتی به منظور بهره گرفتن از آن در امر غير نظامی نيز ارمغانی جز گرفتاری و مصيب برايمان نخواهد داشت).1
باری، همگی ما خواستار رهايی از شر اين نظام چپاولگر و ايران بربادده و جانی هستيم، سعی هم داريم حدالامکان اين کار را با اراده و دست خود به انجام رسانيم، اما اگر از اين راه موفق نشديم چه؟ بايد شاهد اين باشيم که ايرانمان و مردممان در آتش پرپر زند و بسوزند اما مثلآ ما همچنان به ذعم خود وطن پرست و سرفراز بمانيم. آيا اصولآ اينگونه انديشيدن خردمندانه است، يعنی اولاد وطن و خود وطن را بايد در پيشخوان غرور کاذب خود سر ببريم تا نشان دهيم که ميهن دوست هستيم.آخر آن غرور هاراگيری مآبانه ژاپنی اصلآ بکار سياست می آيد که اساسش بر مصلحت انديشی و تأمين منافع است!؟ گذشته از همه اينها آيا ما اصلآ بدرستی فکر کرده ايم که داريم از چه چيزی دفاع می کنيم؟ می خواهيم نشان دهيم از استقلال کشورمان دفاع ميکنيم، اما مگر اين کشوری که امروزه هژده هزار مستشار خارجی دارد و عملآ به تيول اروپا و مستعمره چين و روسيه مبدل شده اصلآ استقلال دارد؟ اگر مدعی دفاع از منافع ملی هستيم، آيا به اين امر توجه نداريم ملتی که همه چيز مملکتش با قرارداد های اسارتبار سی و پنجاه ساله به اجانب فروخته شده مگر ديگر منافعی برايش باقی مانده که ما از آن دفاع کنيم؟ بطور کلی مگر ما وطن و خانه امنی داريم که می ترسيم از چنگمان بدر برند؟
ما که بيرون هستيم از وطن خود با خفت رانده شده ايم .حتی در حسرت حضور بر گور مردگامانمان و گريستن برمادران و پدران دفمرگ شده خويش نيزمی سوزيم. آنها هم که توان فرار نداشتند يا کشته شدند و يا زندانی و شکنجه. غير سياسی ها هم در زندانی گرفتار هستند که حتی لباس دلخواه پوشيدن و لبخند زدن هم در آن قدغن است. واقعييت اين است که اين وطن بيست وشش سال است که اشغال شده و خودمان هم به اسيری رفته ايم. آنهم بوسيله متحجر ترين و ضد ايرانی ترين طايفه دنيا، طايفه ای که خود و همه ی درآمد و مايملکمانرا به خدمت اهداف خود گرفته و اصلآ ما را انسان بحساب نمی آورند. بی اغراق و شعارمی نويسم که و ضع ملت ايران در حال حاظر از هر اسير و برده ای بد تر است.1
در کشورما هم همه چيزما را می دزدند و بما گرسنگی و نکبت ميدهند و هم بدترين توهين ها و رکيک ترين ناسزا ها را نثار خود و اجداد و تاريخمان ميکنند. وقتی حتی لباسی شاد پوشيدن و لبخند بلب آوردن فرزندانمان را هم با مستهجن ترين کلمات ناشی از اراذل و اوباش و بی پدر و مادر بودن آنها ميدانند، آيا ميتوان اصلآ ادعا وطن داری ودولت بومی داشتن کرد. کدام نيروی اشغالگربا کدامين ملت اسيری اينگونه رفتار توهين آميز داشته. حتی اسرای جنگ هم طبق کنوانسيون ژنو و ساير عهد نامه ها حق و حقوقی دارند. اينک حتی زندانبان ها نيز در هيچ کجای دنيا حق ندارند به اين عريانی و به اين زشتی به جانيان و دزدان زندانی توهين کنند. ما در اين نظام عملآ از حقوق شهروندی که هيچ حتی از حق انسان بودن نيز محروم هستيم.1
از ابتدای استقرار اين حکومت شوم تا امروز آنان که هرگز منافع و مصالح و خواستشان از جانب حکومتگران در نظر گرفته نشده همانا صاحبان اصلی اين آب و خاک يعنی مردم ايران بوده است. احساس (هيچی) آقای خمينی به ايران خيلی پر معنا تر از آن بود که بضی تصور کردند، او رژيمی اسلامی می خواست نه ايرانی. کشور ايران برای وی غنيمت جنگی و سرمايه اقتصادی و مردم نا آگاه و گريان تشنه شهادت برايش اسلحه هايی بودند که بتواند با بکارگيری آنها به اهداف خود يعنی عالمگير کردن بنيادگرايی اسلامی (صدور انقلاب) دست يابد، که الحق هم موفق گرديد. در اثر پيروزی انفلاب شوم وی بود که پس ازدوران قرون وسطا بار ديگر ديو خونخواری بنام ايدئولژی اسلامی (مذهبی) از شيشه برون آمد و از آن تاريخ به بعد بشريت متمدن دستکم در 26 سال گذشته روی امنيّت و آرامش و آسودگی را نديد. بتون رژيم ملا ها را از دشمنی با ايران و ايرانيّت ريخته اند و جمهوری اسلامی بطور گوهری يک نظام ضد ملی است. اين اصل پايه ای در تمام آثار ملا مرتضی مطهری بروشنی و بدون پرده پوشی آمده است.خود آقای خمينی هم بار ها حتی در تلويزيون اعلام نمود که ملی گرايی بر خلاف اسلام است (نگاه کنيد به جلد (1،2،5صحيفه نور
نيم نگاهی به نام و نقش نهاد های برخاسته از اين رژيم هم ما را متوجه اين حقيقت مصيبت بار می سازد که در حکومت ملا ها برخلاف همه کشورهای دنيا که حکومت و دولت در خدمت مردم است، اين ملت است که نقش نوکر حکومت را داشته و دارد. تمامی آبرو و ثروت و هستی ملت هم در اين سالهای سياه در راه حفظ رژيم و پيشبرد اهداف شوم متوليّان آن بکار گرفته شده است. آخر ما چه دشمنی با امريکا و اسرائيل داريم!؟ جز اين است که ملا ها برای دفاع از تروريسم اسلامی که بدروغ بدان نام حمايت از مردم فلسطين را داده اند از دشمنی با اين دو دولت برای خود ايدولژی جديدی بوجود آورده اند. ملا های ضد ايرانی در اين دشمنی تمام منافع ملی ما را بباد داده و ملت ما را به کام قفر فرو برده اند.1
محمود عباس از سوی خود مردم فلسطين در يک انتخابات کاملآ آزاد آنهم با نظارت ناظران بی طرف بين المللی به رياست جمهوری سرزمينهای فلسطينی انتخاب گرديده، در حاليکه خود وی بعنوان منتخب و نماينده مشروع وقانونی فلسطينی ها مشغول مذاکره و عقد قرار داد صلح با اسرائيل است، آنوقت ملا های ايران به بهانه دفاع از آن مردم خواهان نابودی کامل کشور اسرائيل هستند! آيا اين حقه بازی نيست؟ هدف اصلی همانگونه که اشاره شد ريختن خون قربانيان برگلوی تشنه بخون تروريسم کور اسلامی به قصد زنده نگاه داشتن آن هيولااست. همان دراکولای خون آشامی که آيت الله خمينی بدان نام نهضت جهانی اسلام را داده بود و نگران خفتن آن بود و مرتب هم به شاگردان و هودارانش سفارش می کرد که از آن مواظبت کنند و ميگفت (نگذاريد اين نهضت بخوابد!) 1
کدام منطق و مغز عليلی می گويد که اسرائيل و آمريکا با ما تضاد دارند و ما نمی بايستی با آنها رابطه داشته باشيم، رابطه نداشته باشيم؟! آنهم با دو دولتی که در حال حاظر ميتوانند بزرگترين دوستان و بهترين متحدان استراتژيک ما در منطقه و جهان باشند و به ثبات ما، جلب سرمايه گذاری خارجی به کشورمان، اشتغال زايی و در نتيجه به شکوفايی اقتصاد ما بزرگترين کمک ها را بکنند. اين رژيم اگر در زمان بنيانگذارش همه چيز ايران را برای پيشرفت آماج شيطانی خود که بيشتر امور سياسی را شامل می گرديد بکار می گرفت، پس از مرگ وی چپاول عريان هستی ملت ما را نيز ديگر به جزيی جدايی ناپذير از آن اهداف شوم مبدل ساخته است. هرنهادی که در اين رژيم بوجود آمده و همچنان هر روز هم بر تعداد آنها اضافه می گردد فقط به هدف سلب حق حاکميت و آزادی از مردم و چپاول ايران است.1
به اين نام ها توجه کنيد مجلس خبرگان (يعنی مردم چون خبره نيستند پس نميتوانند هم در آن اظهار نظر کرده و نقشی داشته باشند)، مجلس شورای اسلامی (يعنی مجلسی در خدمت اسلام، آنهم از نوع فقاهتی آن)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (اين يکی که از نامش پيداست که از چه چيزی بايد پاسداری کند!)، مجمع تشخيص مصلحت نظام (يعنی گور پدر مصلحت مردم) شورای نگهبان (نگاهبانی از اصول بربريت و ارزشهای منسوخ قرون وسطايی، اينجا هم چون فقط ملا ها خبره در فقه واصول حوزوی هستند حرفشان کلام خدا و حجت است، پس حتی شک در مواضع آنها در حکم ارتداد و ضديت با خدا و رسول است)، ستاد امر به معروف و نهى از منكر( اين نهادهم نه برای مردم و جلب رضايت آنان، که برای جلوگيری از شادی و نشاط آنها از راه توهين و شکنجه با شلاق و خرد کردن غرورشان و بردن آبرويشان بوجود آمده است) کميته های انقلاب، دادستانی انقلاب، سازمان زندانها (که بدليل کثرت زندانيان بزرگترين در نوع خود در تمامی جهان است و خود نيازمند حداقل يک وزارتخانه <<وزارت زندان>> است) بسيج، بيت رهبری (وزارت دربار) و انوع و اقسام ديگرنهاد های محافظت از رژيم و ارگانهای سرکوبگر همه و همه تشکيلاتی هستند که بسان انگل ها شيره جان ملت را می مکند و روز بروز هم بزرگتر شده و تغذيه بيشتری را طلب می کنند و ملت ما را گرسنه تر و نحيف تر می سازند.1
حتی اگر روزی نامه های خود رژيم را هم که ورق زنيد خواهيد ديد که مصيبت های اجتماعی جانگدازی که شيوع حتی يکی از آنها هم در مقياسی خيلی کوچکتر به معنای وجود فقردر جامعه و نشان از نيستی يک ملت دارد، در اين حکومت به اخباری روزمره و درجه پنج مبدل گرديده است. بيکاری، انواع بيماری ها روحی جسمی، سوء تغذيه بيش از 70% مردم بويژه کودکان، کليه فروشی جوانان، حراج دختران فقير، فرزند فروشی، تن فروشی، دزدی، جنايت، خودسوزی و اعتياد ووو همگی در حکومت اين ملا های دزد واوباش حتی تا اين اندازه هم اهميّت ندارند که بودجه ای برای رفع نسبی آنها هم که شده اختصاص داده شود. حال اما خوب به خبر زير از روزنامه ايران چاپ تهران توجه داشته باشيم، غير مغرضانه، به دور از جو سازی های کاذب خود رژيمکه آنرا ملکه ذهن بعضی ها کرده، شرف ملی و شعور انسانی خويش رادر نظر گرفته و به اين سئوال پاسخ دهيم که آيا هيچ دشمن بيگانه و اشغالگری با ما اينچنين می کرد که اينها کردند؟! آيا اصولآ قابل پذيرش است که ادعا شود اين رژيم يک رژيم بومی و ايرانی است، آيا مغول ها با ما اينهمه ظلم کردند !؟
و حال اما عين خبر:1
توسط كميسيون تلفيق مجلس صورت گرفت
افزايش بى سابقه
بودجه مراكز خاص
توجه داشته باشيم که ارقام بالا حتی به يک دهم مبلغی نمی رسد که مقام ظل الهی از بيت المال ملت هستی باخته ماهمه ساله صرف سرپا نگاه داشتن اين رژيم ضد ايرانی می نمايد. طبفه اظهارات مکرر خود کارگزاران رژيم بنياد های تحت تملک تشکيلات رهبری (وزارت دربار رژيم ملا شاهی) چهل درصد از کل درآمد کشور و گردش پولی ايران را در انحصار خود دارند. اين بنيادهای بنياد سوز که هيچ کس جز شخص سلطانعلی خامنه ای حق حسابرسی آنها را ندارد، نه بکسی جزخود سلطان عمامه بسر پاسخگو هستد و نه حتی ديناری ماليات به خزانه کشور واريز می کنند. رقم پرداخت نقدی ماهانه به تشکيلات شيخ حسن نصر الله برای ايجاد آشوب بالغ بر شصت ميليون دلار است. اين پول سوای قيمت انواع و اقسام تسليحاتی است که رژيم مرتبآ از طريق سوريه بدست حزب الله می رساند و ارزش اين موشک اندازها و خود موشک ها، کاتيوشاها، اسلحه های دور زن و ساير ادوات جنگی ووو به بيش از يک ميليارد دلار آمريکا می رسد.يک پارتی ازاين سلاح ها تعداد چهاده هزارموشک است که جمهوری اسلامی پشت حصار(حيفا) مرز اسرئيل مستفر ساخته است. دربار سلطانعلی شاه صفوی در جنوب لبنان بهترين مدارس و مجهز ترين بيمارستانها را ساخته ويکی از دست و دلباز ترين شبکه های تأمين اجتماعی جهان را در آنجا بوجود آورده است. 1
حقوق از کار افتادگی، بازنشستگی، دوران بيماری، حقوق زخمی شدگان، حقوق کامل به خانواده های تروريستهای هلاک شده ... در سوريه و لبنان و عراق و افغاستان تمامآ از کيسه کليه فروشان و تن فروشان فقير ايران پرداخت ميشود. امروز در دنيا هيچ کشوری وجو ندارد که در آن تروريستها و ملا های مرتجع از ايران حقوق دريافت نکند. حتی افراد زيادی در آرژانتين و شيلی و مکزيک هم که خود را عضو نهضت ضد يهود می خوانندهمگی از ايران حقوق های کلان دريافت می کند. تمام هزينه فن آوری اتمی و موشکی کره شمالی که حدود يک و نيم ميليارد دلار بود هم به تدريج از محل درآمد اين بنياد ها پرداخت شد.1
کوتاه سخن اينکه ما ايرانيان چه داخلی و چه خارجی درحال حاظر نه وطنی داريم و نه استقلالی، نه منافع ملی داريم و نه از خود اراده و توانی. ما اگر يک حکومت ايرانی می داشتيم ولو هرچه دزد و سرکوبگر، باز هم انگيزه ای کوچک داشتيم که به روزگار سختی در کنارش باشيم. کسانی که در ايران بر سرکار هستند نه ريختشان شباهتی بما دارد و نه رختشان، علائقشان شبيه ما است و نه سلائفشان. اينها حتی زبان فارسی معربشان هم با ما تفاوتهای عمده ای دارد. اينرا نيز فراموش نکنيم که بيشتر هم ميهنان مبارزمان در خارج ازکشور با دستور ملا ها و پول خودمان بدست ترريستهای غير ايرانی (عرب) کشته شدند.1
بنده نه مبلغ حمله نظای هستم و نه وکالتی از سوی مردم دارم، اما بعنوان يک ايرانی قربانی اين رژيم که از همه چيز ساقط شده اين حق را بخود می دهم که بنويسم نه اسرائيل، نه آمريکا و نه اصولآهچ دشمن بيگانه ای تا اين اندازه به خود و کشور و مردم و آبرو و حيثيت مليّم صدمه نزده است. اينک فقط يک دشمن بزرگ برايم وجود دارد که آنهم رژيم جمهوری اسلامی است. برخلاف بعضی که دل و زبانشان يکی نيست بدون خو سانسوری با شهامت می نويسم که نه تنها ابدآ از حمله نظامی باکی تدارم بلکه حتی اشغال نظامی ميهنم وسيله آمريکا را هزارن بار به وضع خجلت آور موجود ترجيح می دهم. لابد عده ای خواهند گفت که ما چرا هماره بايد سوار بر اله کلنگ بد و بد ترين باشيم؟ من نيز سئوال می کنم که کجاست آن بهترين؟ آيا همان است که چشمتان را بستيد و دهانتان را باز کرديد و به دنبال خمينی افتاديد که بهترين را بدست بياوريد و پول نفت را به درخانه هاتان بياورند!1
تعارف و حرفهايی که خودمان هم به آنها اعتقادی نداريم را کنار گذاريم. کار با شعار و تظاهر به غرور نداشته و دروغين به سامان نمی رسد. مردم ما اگر براستی خواهان آزادی خود و استقلال حقيفی ميهنشان هستند بايد بپا خاسته و مبارزه کنند، در غير اينصورت اگر قرار باشد که اين رژيم 50 سال ديگر بماند تا اصلاح طلبان دروغين بتوانند کمی از اختيارات شورای نگهبان بکاهند، همان بهتر که آمريکا هر چه زود تر به ايران حمله کند. اشغال که شاخ و دم ندارد، ايران سالهاست که در اشغال است. يا رها شدن کامل از هرگونه اشغال که هدف و آرزوی همه ی ما است، يا اگرميسرمان نشد و قرار شد که اين رژيم بماند، حمله آمريکا ميتواند برای مردم ما يک سعادت باشد. اين رژيم اگر فقط 5 سال ديگر در ايران بر سر کار باقی بماند، يقين داشته باشيد که کر ردم ما به خوردن گوشت سگ و گربه خواهد رسيد. با اين رژيم هيچ چشم انداز روشنی نداريم حتی در دوردست ترين افقها. اشغالگری بنام آمريکا حدافل انتخاباتی بدون شورای نگهبان برگذار خواهد کرد و منتخبين حقيقی مردم سعی در مستقل کردن کشورمان نموده و به وضع مردم هستی باخته سرو سامان خواهند داد. هر چه باشد بوش و رايس خيلی متمدن تر از جنتی و خامنه ای و رفسنجانی هستند !1
ما ديگر در دهه پنچاه و شصت ميلادی نيستيم، مبانی و ارزشها سياسی از بن و پايه دگرگون گشته است، بويژه مقهوم سياسی واژه استقلال. گرچه همانطوريکه اشار شد ميهن ما از هيچ استقلالی برخوردار نيست، ليکن با اين اوضاعی که ما داريم حتی اگر يک کشور دارای استقلال کامل هم بوديم بازهم ديناری ارزش نداشت. استقلالی که باعث شود دخترانمان برده وار در پيشاور پاکستان و شارجه و دبی و زنگبار بفروش رسند ارزانی کسانی باد که کشورداری را با ميان داری گود زورخانه عوضی گرفته اند. حتی يک کشور مثلآ مستعمره مانند استراليا و يا تايوان که بهشتی انباشته از ثروت است، هزاران بارشرف دارد به سودان موريتانی که روزی صد ها کودک در آنها از گرسنگی تلف می شوند. در حاليکه نعمت و ثروت از در و ديوار دبی به اصطلاح وابسته می ريزد و اين شيخ نشين بالا ترين رشد اقتصادی و درآمد سرانه جهان را داراست، دو کشور باز هم مثلآ مستقل دنيا، کره شمالی و کوبا در بدبختی و فقر و گرسنگی و بی دارويی مطلق دست و پا می زنند.1
برای حسن ختام اينرا بياورم که چندی پيش در جايی يکی از سوپر چپهای وطنی گير کرده در پشت تونل 1917که هنوزهم هرشب خواب استالين و لنين را می بيند، در مقام کوبيدن غير مستقيم ميگفت : بعضی ها دنبال دموکراسی مک دونالدی و مادونايی هستند! آن طفک خواب مانده نمی دانست که تمام کوشش نويسنده برای رسيدن به يک دموکراسی مک دونالدی است. اصلآ اعتقاد به همين نوع از دموکراسی است که مايه افتخار اينجانب است!1