آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, October 21, 2008

 

ميهن پرست يا رضا پهلوی پرست ؟



زاد گـــاه
امير سپهر


شرحی در مورد بخش پايانی مانيفست

سرانجام با کوشش بسيار، بخش پايانی مانيفستم را آماده ساخته ام. اين بخش پايانی البته خود دارای بخش های مختلفی است. يعنی يک ديباچه دارد، چند توضيح مهم و چند بخش اجرايی که جمع تمامی آنها می تواند خود به کتابی تبديل شود. توضيحاتی که من بر اين مانيفست نوشته ام، جزيی جدايی ناپذير از آن است که بی آوردن آنها، اصلآ اين مانيفست ناقص و بی هدف به نظر خواهد آمد. بنا بر اين، من ناگزيرم که تمامی اين توضيحات را بياورم. 1

اما از آنجا که خواندن تمامی اين بخش به يکباره، برای بسياری خسته کننده خواهد بود، من اين يک بخش طولانی را هم به چند پاره تقسيم کرده ام که نخستين پاره آن، مطلبی است که به شاهزاده رضا پهلوی و جايگاه وی در انديشه و مانيفست من مربوط می گردد. دلم می خواهد يکبار ديگر، دستکم تکليف خودم را با ايشان روشن سازم که تکليف مانيفست خودم را هم با او روشن کرده باشم.1

تا از اين رهگذر، نشان داده باشم که ديدگاه های من کاملآ مستقل، و بسيار هم روشن و صاف و بی هيچ ابهام و تعارف است. من در اين مانيفست نه ابدآ خودسانسوری کرده ام، نه بنای کار را بر شالوده ی احتمالات گذارده ام، و نه اينکه اصلآ امری را مشروط به حرکت فردی ويژه کرده ام که آن فرد هم لابد بايد شاهزاده رضا پهلوی باشد. 1

يعنی فرد محترمی که عمری است بسياری از هم ميهنان شريف و ميهن پرست ما را با موعظه گری های بدون سر و ته و بی سرانجام خود، حسابی سر کار گذارده است. باری: 1



ميهن پرست يا رضا پهلوی پرست ؟

من سالها باور داشتم که شاهزاده رضا پهلوی می تواند نقشی کليدی در راه آزادی ايران بازی کند. چرا که می دانستم و می دانم و سخت هم باور دارم که مردم بی غرض و عادی ايران، از بابت خطا و يا انحراف مبارزاتی خود در سال پنجاه و هفت، خود را سخت بدهکار پادشاه مدفون در غربت ايران می دانند. از اينروی هم، اگر شاهزاده رضا پهلوی جانانه به ميدان می آمد، به اعتبار نام و تبارش، مردم برای آن ادای دين تاريخی خود، همه در پشت او گرد می آمدند و در کوته زمانی، اين نظام اهريمنی را به درک می فرستادند، حتا با نثار جان شيرين خود. 1

ليکن اين فرد محترم که تنها، نامی از پهلوی ها دارد و نه هيچ نشانی از آنها، تمامی آن سرمايه ی خانوادگی و فرصت های تاريخی را سوزاند و با بی عملی، ناخواسته به تداوم اين تيره روزی ها و ناموس فروشی ها و بی آبرويی های ميهن و هم ميهنانش ياری هم رساند. بخش بزرگی از آن نسل که در آن ايرانسوزی شرکت کرده بودند، يا مردند و رفتند و يا حال ديگر آنچنان پير و فرتوت گشته اند که ديگر کاری از دستشان بر نمی آيد. 1

جوانانی هم که به ايشان اميد بسته بودند، چون هيچ حرکتی جدی از وی نديدند، بسياری شان اصلآ کار سياسی را بوسيده و برای هميشه کنار گذاردند. چون اميد ديگری برای رهايی وجود نداشت. من حتی در همين شهر خودمان هم چند دوجين از اين جوانان سرخورده و نااميد را می توانم نشانی دهم. خدا عمرش دهد که حال هم که شده است رفيق پاسدار گنجی و شيخ علی رضا نوری زاده و پاسدار محسن سازگارا و ملی مذهبی ها. 1

همين اندازه بنويسم که اين شاهزاده ديگر از ديد من، کوچکترين اميد و شوق رهايی را در هيچ ايرانی واقع بين بر نمی انگيزد. چرا که ديگر همه ی ايرانيان خردمند به نيکی به خونسردی و بی تفاوتی شگفت انگيز او در اين سالها پی برده و کيستی او را شناخته اند. نگارند گر چه هنوز هم باور دارم که او از هر فرد سياسی بيشتر در ميان ما مردم شناخته شده تر و موجه تر است. اگر هم براستی بخواهد، همچنان هم می تواند با وارد شدن جانانه به ميدان مبارزه، ايران را از نابودی حتمی نجات دهد، ليکن با شناختی که من نيز در اين سالهای بيهوده گی از وی پيدا کرده ام، ترديد ندارم که وی چنين نخواهد کرد. 1

اين آدم در مواجه با اين زخم های کاری و کشنده بر تن و روان ايران و ايرانی، به قول فرنگی ها آنچنان کول است که حتا معتاد و فاحشه و اعدام شدن تمامی اين بيست و اندی ميليون دختر و پسر جوان ايرانی و نابودی تام و تمام ايران هم رگی را در وی به جنبش نخواهد آورد. 1

اين فرد، به عنوان يک شاهزاده به دنيا آمد و اگر ما به اميد او بنشينيم، بدون شک با همين عنوان شاهزاده هم در همين غربت به خاک سپرده خواهد شد. مگر نمی بينيد که قبرستانهای اروپا و آمريکا اجساد چند ده تن از اين پادشاهان و شاهزاده های آسيايی و افريقايی و حتا اروپايی در تبعيد مرده را در خود جای داده است. 1

من يکی رضا پهلوی را برای ايران می خواستم نه ايران را برای او. اين آدم اما نشان داد که جنم و شايستگی اين کار را ندارد. از همين روی هم، من که ديگر به اين رفيق شفيق توده ای ها و دشمنان مارکدار ايران و پادشاهان پهلوی کوچکترين اميدی ندارم. او دلش با دشمنان ايران است نه با ايرانيان هستی باخته. 1

وی خود را يک شهروند عادی می خواند. اما من آشکارا می نويسم که رضا پهلوی که من در اين سالها ديدم و شناختم، تا کنون که بدبختانه حتا يک شهروند عادی مسئول و ميهن پرست هم نبوده آخر. حال چه می خواهد يک پادشاهی خواه باشد، چه يک جمهوری طلب و چه حتی يک کمونيست. 1

هر ساله يکبار برای کودکستان و دبستان رفتن بچه ها پنج ـ شش خط اعلاميه بيرون دادن، پيام نوروزی برای مردم بی نوروز و سر در گريبان و ماتم زده فرستادن، برای سرماخوردگی امير انتظام، سخنگوی دولت (ايرانسوز) موقت تلگراف آرزوی شفا ارسال کردن و خلاصه بيست و اندی سال، تنها پنج ـ شش جمله ی کليشه ای و موعظه سان را هر از چند گاهی چون کشيشان در رسانه ها تکرار و تکرار کردن در اين روزگار تيره ايران که نشد حق شهروندی را ادا کردن. 1

او آن اندازه محافظه کار است که حتا از فرستادن پيام شادباش به مناسبت جشن های ملی ما هم پرهيز می کند. لابد بدين دليل که مبادا شيوخ ضد ايرانی و سربر، وی را يک ايرانی مجوس و آتش پرست بخوانند. حتا برای روز ها و جشن هايی بسيار بزرگ و گرامی برای ما ايرانيان ناسيونايست، بسان زاد روز زرتشت پاک و کوروش بزرگ و جشن سده و مهرگان و سپندار مذگان. اينها که سهل است، نگارنده در تمامی اين سی ساله اينرا هم از اين شهروند محترم نديده ام که بعنوان يک ناسيوناليست دادگر، يکبار از خدمات دو پادشاه بزرگ و ايرانساز پهلوی تقدير کرده باشد.

به هر روی، اگر کسانی هنوز هم به اميد اين فرد نشسته اند، بدا به حالشان که آنان نيز همين گونه شاهزاده، شاهزاده گويان چشم بر هستی فرو خواهند بست و دفن خواهند شد. همچنان که تا کنون هم بسياری از ايرانيان، سرانجام با همين شعار و اميد واهی از اين جهان رخت بربستند و رفتند. منتظر اقدامات اين فرد بودن، درست با (در انتظار نابودی کامل ايران نشستن) برابر است. 1

شما هم ميهنان طفلکی که هنوز هم رضا شاه دوم، رضا شاه دوم بلغور می فرمائيد، تا کی می خواهيد التماس کنيد؟ اصلآ مگر ميهن پرستی و آزادی خواهی و احساس مسئوليت را می توان از کسی با گريه و زاری و التماس گدايی کرد؟ شما گراميان که همگی هم از ناسيوناليست های راستين و با شرف هستيد، قصد داريد چند ده سال ديگر هم خود را با اين ماله کشی ها فريب دهيد. 1

با اين استدلال های آبکی که مثلآ (آدمهای ناباب او را دوره کرده اند)، يا (مسئولان دبيرخانه او مقصر هستند نه خود وی) و يا اينکه (سرهنگ اويسی نمی گذارد که او کاری جدی انجام دهد) و با توجيه های کودکانه و سست بنياد ديگری از اين دست. 1

اصلآ حتا اگر اين استدلال های شما گراميان هم که درست باشد، باز هم وای بر حال ما و شما که می خواهيد سرنوشت ميهن بلا کشيده ی ما را به دست چنين کسی بدهيد. به دست فردی که بر اساس گفته های خودتان، هم سی سال است که تحت تأتير ناباب ها است، هم اين اندازه هم شايستگی ندارد که بتواند دستکم پنج ـ شش نفر کارکنان دفتر خود را هم درست مديريت کند و هم اينکه آن اندازه دهان بين و ضعيف النفس است که همانند محمد شاه قاجار جن زده، بی رخصت حاج ميرزا آقاسی خود (سرهنگ اويسی) حتا جرأت آب نوشيدن را هم ندارد. 1

بر اساس اين استدلال های شما، لابد اگر پس فردا هم که به تخت سلطنت ايران تکيه زند، به خواست همين حاج ملا عباس ایروانی خود يعنی سرهنگ اويسی، فرمان قتل قائم مقام فراهانی زمان خود را صادر خواهد کرد. 1

عزيزان من، شما ميهن پرست هستيد يا رضا پهلوی پرست! اگر ميهن پرست هستيد، ديگر بس است اين خود فريبی ها. اصلآ نام اين بزرگزاده ی محترم، بخش بزرگی از نيروی ما که شما گراميان باشيد را، در خود زندانی کرده و توان هر گونه خيزش و حرکتی را از شما سلب کرده است. يعنی از شما ناسيوناليست های راستين ايران که می توانيد کوبنده ترين جنبش ها را سامان داده و سر اين اژدهای ضد ايرانی و آدمخوار را از تن جدا سازيد که جمهوری اسلامی نام دارد. 1

ايرانی دارد نابود می شود و ايران دارد بکلی از دست می رود ای عزيزان تن پاره! اين که ديگر شوخی و شايعه نيست. اگر اين رضا شاه دوم شما امروز به کار نجات اين ميهنی نمی آيد که در حال نابودی است، ديگر به چه درد ما می خورد آخر. اصلآ بر اساس تحليل شما گراميان، او چه زمانی می خواهد از اين خواب زمستانی خود برخيزد؟ نکند در آن زمان که ديگر اصلآ کشوری يک پارچه به نام ايران در ميان نباشد؟! 1

پس، اگر ما براستی در فکر نجات ميهن خود هستيم، از پس اينهمه خود فريبی های بی حاصل، بايد خود دست بکاری عملی زنيم. آنهم بدون کوچکترين اميد بستن به اين مرد محترم بی خيال. او اگر مرد اين ميدان بود، با آن سرمايه سياسی و تاريخی بی انتها که از پدر و پدر بزرگ گران ارجش به ارث برده، تا بحال ده باره ايران را آزاد کرده بود.1

حاصل اينکه، مرا و مانيفستم را هيچ کاری با اين آدم بی خيال نيست. ليکن هيچ دشمنی هم با او نمی ورزم که اين رژيم کثيف و ضد ايرانی را از خود خرسند سازم. همچنان هم برايش احترام قائل هستم. کما اينکه اگر در فردای آزادی احتمالی ايران هم، اکثريت مردم او را به پادشاهی بردارند، نگارنده به عنوان يک ايرانی پايبند به رای و اراده ی مردم، هيچ دشمنی با وی نخواهم داشت. 1

اما من فرد آزاد و ميهن دوستی هستم که انتقاد کردن از تمام پيامبران و حتا خود خداوند يگانه و يکتا را هم از حقوق طبيعی خود می دانم چه رسد به شاهزاده رضا پهلوی و هر مقامی ديگر. بدون انتظار بيجا کشيدن هم، تا کنون هر کاری که از دستم بر آمده برای ميهنم انجام داده ام و از اين پس هم همين کار را خواهم کرد. 1

درخواستم از شما هم اين است که اگر مانيفست مرا شدنی و ميهن پرستانه يافتيد، تنها برای خودم و به اعتبار اندک خودم از آن حمايت کنيد، نه به عنوان هوادار رضا شاه دومی که تا کنون تنها کار بزرگ و چشمگيری که در عالم سياست انجام داده، از ديد من فقط و تنها خراب کردن نام رضا شاه پهلوی بزرگ و يگانه بوده است و بس، همين. امير سپهر


www.zadgah.com

|

Sunday, October 19, 2008

 

! کجايی ای نادر شاه بزرگ




در اين روزگار تيره و تار ايران، کجايی ای نادر شاه بزرگ ! 1

دوست گران ارجم سر کار خانم نادره افشاری، چندی پيش مطلبی طنزگونه داشتند در مورد سلطنت طلبان و نادر شاه افشار که بر دل بسياری از هم ميهنان ما خوش نشست. در تماسی برايش نوشتم که تو به شوخی از نادر شاه نوشتی، اما من در ته دل، آرزو می کنم که ای کاش ما اکنون نادر شاهی در صحنه داشتيم. سپس نادره خوب برايم نوشت که مردم ما به دنبال آزادی و دموکراسی هستند و من در پاسخ اين دوست فرهيخته و گرانمايه ام، نامه ای صميمانه برايش نوشتم که با کسب اجازه از همديگر، حال هر دو آنرا منتشر می سازيم. او در سايت پربار خودش که لينک آن در بالای سايت من است، و من هم در سايت خودم که همينجا باشد.
1


نادره نازنين و بسيار گران ارج،1

ژرف ترين درود هايم را به تو دوست و هم ميهن خوب و نازنين خودم پيشکش می کنم. اميد که تندرست و شادکام باشی.1

از آنجا که من براستی برايت احترام زيادی دارم، بی شيله پيله هم نديده خيلی دوستت می دارم، به خودم پروانه می دهم که با تو خيلی راحت و باز باشم. عزيز نازنينم، ظاهرآ من از نان و آب و دوغ و دوشاب سخن می گويم و تو نازنينم، از لباس دکلته ی خريداری شده از شانزه ليزه و پاپيون ايتاليايی و شکلات کم چربی هلندی!1

من می گويم ممکن است که اصلآ ديگر ايرانی بجای نماند، و تو گرامی من، از رنگ کردن ساختمان های نور آباد ممسنی و شستن خيابانهای عجب شير و آسفالت جاده قرچک ورامين به روستای عبدل آباد اوليا سخن می گويی.1

نادره جان، تو که خوشبختانه جوان هستی و از خردگرايان راستين، نه جزو آن منگل (روشنفکر) های پير و کهنه انديش اخباری که با کتابهای ترجمه غلط روشنفکر شده اند. همان عقبمانده های ذهنی که عمری است کليشه ای می انديشند و سخن می گويند و می نويسند. بی هيچ شناختی از جامعه ی بومی و اوضاع جهان، و بدون شناخت پتانسيل های ويرانگر موجود در جامعه ی خودی هم، کاری کردند که ما به جای باغ و بستان، سر از طويله ی جماران درآورديم. سی سال هم هست که با همين شعار های ميان تهی، پاسداران حقيقی اين بی شرافتی ها و ناموس فروشی ها و فقر و بيداد و بی آبرويی ها هستند.1

گرامی من، کر و کور و لال و شل و لوچ شوم من فلان فلان شده اگر خواستار آزادی و دموکراسی برای هم ميهنانم نباشم. اما عزيز خوبم، آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و سکولاريسم و فدراليسم و گل ارکيده بر يقه زدن و نقل و نبات خوردن و تانگو رقصيدن ...، مايه و پيش زمينه ها و الزاماتی دارد که من با اين چشمان باباغوری خودم که کوچکترين نشانی از آن را نمی بينم. اگر تو می بينی، جدآ خوشا بحالت و من به تو خيلی حسودی می کنم.1

نادره خانم مهربانم، آيا تو در اين منگل های (به اصطلاح نخبگان) ما کوچکترين قابليت و شايستگی می بينی که بتوانند مردم ما را به آزادی و دموکراسی رهنمون شوند؟ در کسانی که حتی پس از سی سال هم در اين دنيای آزاد، نمی توانند در يکصد قدمی هم ايستاده و بر عليه دشمن مشترک خود شعار دهند؟! در کسانی که پژوهش تاريخ را از کار سياسی، چاقوکشی را از رقابت، دموکراسی را از تئوکراسی و خلاصه گوشت کوبيده را از آن دگر چيز زرد فام تميز نمی دهند!1

اگر تو نديده ای، من که بار ها و بار ها از پشت همين عينک ته استکانی خودم ديده ام که چگونه بيشتر اوقات، يک دسته پليس مجهز به باتوم و حتی گاز اشک آور در ميان تظاهرکنندگان ايرانی مستقر می شوند که مبادا اين طبقه ی اليت و نخبه ی جامعه ی ما؟! همديگر را با مشت و لگد و ای بسا چاقو و پنجه بکس مضروب و زخمی کنند. اين طبقه اگر در ايران کوچکترين آزادی داشته باشند، به شرافت سوگند که ايران به دريای خون مبدل خواهد شد. اول هرج و مرج، بعد جنگ داخلی و سپس هم فروپاشی ايران و نابودی مردم. در اين مورد هيچ ترديدی را به خودت راه مده.1

دوست نازنينم، ليبرال دموکراسی دارد خود اين غرب و دموکراسی آنرا می جود و بکلی نابود می کند. اگر تو خيلی کم سال هستی و نديدی، من پير مرد اروپا و آمريکای سی و پنج سال پيش را ديده ام آخر. حتی چهل در صد از آن آزادی که من در سی و پنج سال پيش در اين غرب ديدم هم، حال ديگر در اينجا وجود ندارد. روز به روز هم آزادی ها در حال محدود تر شدن است.1

من که شبانه روز دعا می کنم سرعت اين محدود شدن ها بيشتر شود، ور نه تروريست های سربر اسلام اين غرب را هم بکلی قبضه خواهند کرد. در پيامد آنهم، من و تو ی جان بدر برده از ذوالفقار علی، ديگر اصلآ جای امنی برای زندگی در اين دنيا نخواهيم يافت. فراموش هم مکن که تمام اين اراذل و اوباش اسلام پناه هم، با کمپين های دفاع از حق پناهندگی و دفاع از حقوق بشر ... چپ های مترقی و ابر روشنفکر های منگل توانستند اينگونه به غرب هجوم آورند و اينجا را نيز ناامن و بسان دوزخ سازند.1

گرانمايه من، درد برای نوشتن زياد است. من اما ديگر پيش از اين وقت گرانبهای تو را نمی گيرم و اين نوشته را با اين چند جمله به پايان می برم که، ما امروز نيازمند يک دولت مرکزی بسيار نيرومند ملی هستيم. دولتی ايران دوست و کاملآ لائيک و نه سکولار!1

دولتی که بتواند اسباب امنيت و آسايش مردم را فراهم آورد، به مردم نان و کار و مسکن دهد، چند ميليون معتاد و تن فروش را با برنامه ای جامع، از اين وضع فلاکت بار نجات دهد، گردنکشان و تجزيه طلبان را بجای خود نشاند و نگذارد که يکپارچگی ايران از ميان رود، نظام آموزشی کشور را ملی سازد، و خلاصه در پی آماده کردن زمينه های يک جامعه ی مدرن و امروزين باشد.1

اطمينان صد در صد هم داشته باش که مراد نود و پنج در صد از مردم ما هم از آزادی و دموکراسی، تحقق همين امور پايه ای و اصلی است که آوردم، نه اينکه فلان باجی، ملاسالاری و نگونبختی مردم را رها کرده و در سايت گويا از مرد سالاری بنويسد و با ادای روشنفکری در آوردن، عقده بگشايد. آنهم از سالار بودن مرد نگونبخت ريقويی که از بس کار کرده و از ملا و بسيج و پاسدار توهين شنيده و توسری خورده، که ديگر به غورباغه های صومعه سرا و چمخاله می ماند، نه به آدم.1

يا اينکه فلان توده ای جاسوس شوروی سابق، هنوز هم بخواهد در بيسار روزنامه و مجله ی چاپ پروگرس، در اين عصر و زمانه هم از انقلاب اکتبر و تکرار انقلاب کارگری و دهقانی در استان ديلمان و گلستان دم زند و يا افراد دو فرقه مسعوديه و منصوريه، از کشف حجاب خواهر اشرف و تراشيدن ريش و سبيل رفيق منصور در آن دنيا دم زنند.1

تندرست و شادمان باشی دوست نازنين و گرامی من. الاحقر امير ـ کدبان سپهر!1


www.zadgah.com

|

Thursday, October 16, 2008

 

محترم مومنی روحی



حجاب اسلامی یا مرگ تدریجی آزادی ؟
حال که خیاط ها خودشان در کوزه افتاده اند !
1


محترم مومنی روحی

|

Wednesday, October 08, 2008

 

خوکان و ملايان



زاد گـــاه
امير سپهر



خوکان و ملايان


چگونه تن فروشان نگونبخت شهرنو ی تهران و خوک ها ی بی زبان را به فتوای خمينی، زنده زنده با بنزين آتش زده و سوزاندند ... ترديد نبايد کرد که اگر ملايان روزی در جهان قدرت گيرند، چند ميليارد انسان را زنده زنده خواهند سوزاند ... 1

اخلاق فقاهتی
مرتضی آقاتهرانی، جزو آن دسته از روضه خوان ها است که پايوران رژيم اسلامی، آنان را از مخلص ترين خادمان آيين محمدی و معنويت گرا ترين ملا های شيعه می شناسند. يعنی از آن دسته بقول خودشان "روحانيون" که گويا با پشت کردن به مقام و زيور دنيا، گوشه ی اعتکاف اختيار کرده و به عبادت و ترويج معنويت و اخلاق در ميان مسلمين مشغول هستند. تا بدانجا که احمدی نژاد با التماس از او خواست که معلم اخلاق دولت وی باشد. آخوند آقاتهرانی هم به هزار غمزه اين پست را پذيرفت و اکنون هم که در کابينه وی همين سمت رسمی را داراست. 1

اين آخوند البته در نمايش ساختگی انتخابات، به نمايندگی مجلس روضه خوان ها هم دست يافت، که حال با حفظ سمت دولتی خويش، بر يکی از کرسی های آن مجلس مضحک هم تکيه زده که اين را نيز بايد از آن دستاورد های شگرف نظام اسلامی برای بشريت بحساب آورد. زيرا تاکنون که در سراسر تاريخ ديده نشده بود که شخصی، همزمان هم پست دولتی داشته باشد و هم نماينده ی پارلمان باشد، حتا در فاشيستی ترين نظام های جهان همچون آلمان نازی، فاشيسم موسولينی، رژيم فرانکو در اسپانيا و يا حتا در ليبی معمر القذافی و رژيم صدام حسين و سوريه اسد ها. 1

زيرا که اساسآ فلسفه وجودی و نقش پارلمان ـ حال به شکل صوری و نمايشی هم که شده ـ در همه جای دنيا و بر اساس قانون اساسی همه کشور های جهان، تا کنون چشم و گوش ملت بودن و نظارت بر کار قوه ی مجريه بوده است. حتا در بلوک شرق کمونيست دوران اتحاد شوروی، چين دوران مائو، کره شمالی، کوبا و در ديگر کشور هايی که قانون اساسی آنها صرفآ يک کاغذ پاره بازيچه دست حاکمان آن کشور های اسير بوده. 1

حال بگذريم از اينکه به دليل وجود مشکل قحط الرجاله (*) در نظام اسلامی، اينک يک مرد شيره ای به نام غلامحسين الهام، اصلآ در هرسه قوه ی مجریه و مقننه و قضائیه رژيم پست رسمی دارد، آنهم چند پست در يک زمان. در بيدادگاههای اين نظام ناب محمدی هم که، زندانبان، بازجو، شکنجه گر، بازپرس، وکيل مدافع، دادستان، قاضی و هيئت منصفه تنها يک نفر است. البته بسيار ديده شده که آن يک نفر حتا نقش ضابط اجرا و يا مجری حکم را نيز داشته است. 1

به هر روی، حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی که نویسنده کتاب بسيار علمی و ارزشمند «راهکارهای عملی دیدار با امام زمان(عج)» هم هست که شاهکاری در جهان ادبيات است، پس از طی دروان تحصیلات فقه و فلسفه و تفسیر نزد دو آیت الله بهجت و مصباح يزدی، آنگونه که خود در شرح زندگی خود نوشته، گويا دکترای فلسفه و عرفان را هم از کانادا و امریکا دريافت کرده. 1

او پس از آنکه مدتی امامت جماعت مسجد نیویورک را بر عهده داشته، به حلقه مريدان مصباح يزدی در آمده و از نيويورک به نزد مرادش در قم باز می گردد. با بروی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد مورد تأييد مصباح هم، به یکی از طرفداران پروپاقرص دولت وی تبدیل می شود. و همانگونه که آوردم، حال هم که، هم معلم اخلاق رئيس جمهور بزرگ و افتخار آفرين ايران اسلامی است، هم معلم شرافت و اخلاق وزرای کابينه ی او و هم با تاييد و فرمان سيد علی خامنه ای، چند ماهی است که بر روی صندلی نمايندگی مجلس اسلامی هم می نشيند. 1

باری، اين سر رشته از آنروی آوردم که نشان دهم خوب است که ببينيم نگاه اسلام از ديدگاه يک روحانی کاملآ معنويّت گرا و تحصيلکرده به مخالفان هم کيش خود چيست، چه رسد به غير مسلمانان، و بويژه به قوم يهود که اين آخوند معنويت گرا به تازگی تمامی آنها را هم مورد مهر قرار داده. همينطور خوب دقت کنيد به ادبياتی که اين ملای معلم اخلاق اسلامی از آن برای برخورد با رقبای داخلی کابينه خودی استفاده می کند. در مورد کسانی که حتا چون خود وی سخت مسلمان هستند و بسيار هم وفادار به رژيم، حال وای به حال پيروان ديگر اديان و مذاهب و باور ها! 1

اين استاد اخلاق هیأت وزيران، چندی پيش در يک سخنرانی خود در شهر زرند کرمان که با حضور امام جمعه و فرماندار آن شهر برگزار شد، که خبر آن هم ابتدا در نشريه ی محلی «عصر ظهور» درکرمان منتشر شد و سپس هم در بيشترين رسانه های داخلی و خارجی، اظهار داشت که : اينها (اصلاح طلبان) اسمشان هم مسلمان است. اين نکبت‌ها را مثل دستمال کاغذی که باهاش پشت بچه ‌ها را تميز می ‌کنند و می ‌اندازند اون ور، بياندازيد اون ور. خودتان هم آن ‌ور نرويد»! 1

چه کسانی صهيونيست!1
(سيونيست Zionist)
هستند؟
مرتضی آقاتهرانی در تازه ترين اظهار نظر خود در مورد اسرائيلی ها هم می فرمايند که: « اين صهيونيست ها درست مانند خوک های نجسی هستند که فقط زمين خداوند را به گند ... می کشند»!. اين گفته شايد برای کسانی که نمی دانند خوک از ديدگاه پيروان محمد چگونه موجودی است و حکم آيين اسلام در مورد اين حيوان چيست، صرفآ سخنی توهين آميز بحساب آيد، ليکن دادن نام خوک به وسيله اين ملای اسلام شناس به يهوديان، معنايی آنچنان دهشتناک در خود نهفته دارد که جنبه ی توهين آميز آن در برابر آن معنا، چيزی نرم تر و لطيف تر از حرير و پرنيان است. 1

البته با هزار دليل زنده و روشن تر از روز می توان ثابت کرد که واژه ی صهيونيست در ادبيات آخوندی، ابدآ تنها به ملت اسرائيل مربوط نمی شود. صهيونيست امروزه در ادبيات اسلامی، بويژه اسلام شيعی، يک واژه ی کليدی است که آخوند ها اين واژه را در مورد تمامی پيروان ديگر مذاهب و آرا بکار می برند. آنان نه تنها تمامی رسانه ها و شخصيّت های سياسی و مذهبی و علمی، اعم از کليمی و مسيحی و بودايی و هندو و حتا مسلمان مخالف خود را صهيونيست می نامند، بلکه حتا منتقدان بسيار نرم خوی خود در داخل را هم عوامل صهيونيسم خطاب می کنند. 1

از اين قرار صهيونيسم در ايدئولژی رژيم روضه خوان ها، به هر آنکس و رژيم و رسانه و سازمانی اطلاق می شود که مخالف جمهوری اسلامی است، ولو اينکه آن مخالف حتی عرب مسلمان دو آتشه نيز باشد. کما اينکه در طول جنگ هشت ساله، رژيم بعثی به شدت دشمن صهيونيسم را هم "رژيم صهيونيستی عراق" می خواندند، ليکن از رژيم سوريه که برادر دوقلوی آن رژيم بود، با عنوان " کشور مسلمان دوست و برادر" نام می برند، يعنی از دو رژيم عربی بعثی کاملآ مشابه پی ريزی شده بر پايه ی انديشه های ميشل عفلق، برای ملا ها يکی برادر مسلمان بود و هست و آن ديگری، صهيونيستی و دشمن اسلام! 1

بنا بر اين ملايان، به جز عوامل خود، تمامی شش ميليارد انسان روی زمين را صهيونيست می دانند. صهيونيست هم که از ديد آنان يعنی خوک. اينکه آخوند جنتی از تريبون نماز جمعه بگونه ای روشن غير مسلمانان را "خوک های نجس" می خواند، آخوند آقاتهرانی هم همان نظر را دارد، آيت الله مشکينی هم در کتاب خود مردم اسرائيل را خوک خوانده، خلخالی جلاد هم که خمينی او را يک مجتهد می خواند، در جايی از کتاب خاطرات خود ملت يهود را همين گونه خوانده... همگی دلايل محکم اين ادعا هستند که از ديد غالب ملايان، تمامی غير مسلمان بسان خوک ها هستند. به ويژه مردم يهود که ملايان ايشان را حتا از خوک ها هم نجس تر می دانند. 1

البته مسلمان هم از ديد ايشان همانگونه که آوردم، تنها همان گروه اندک سربران و دزدان و متجاوزانی هستند که ذوب شدگان در ولايت فقيه ناميده می شوند. زيرا وقتی آخوند مرتضی آقاتهرانی حتا اصلاح طلبان ريش اصلاح نکرده مسلمان و نماز خوان و روزه گير درون حکومتی را هم غير مسلمان می خواند، تکليف پيروان ديگر اديان و مذاهب ديگر روشن است. 1

حکم شرعی در باره ی خوکان
برای اينکه نشان دهم که چه معنای دهشتناکی در درون اين ديدگاه فقه شيعی« يعنی شباهت دادن غير مسلمانان به خوک ها» نهفته است؟ نگارنده بهتر می بينم که بجای حوالت دادن خوانندگانم به کتابهای کهنه ی تاريخی و روايات که در دسترس همگان هم نيست، يک رخداد تاريخی را بياورم. حادثه ای که گمان نمی برم تا کنون در جايی آمده باشد، يا اگر هم آمده باشد، دستکم نگارنده آنرا نديده ام. رخدادی دلخراش و چندش آور که ژرفای نفرت اين کيش اهريمنی از حيوانات، غير مسلمانان و بويژه قوم يهود را بخوبی نشان می دهد که ملا ها ايشان را خوک می خوانند. 1

همانگونه که نسل ما و مسن تر از ما بياد دارند، تا پيش از فتنه ی بهمن، ما در ايران دو کارخانه ی بسيار بزرگ و مدرن توليد کالباس و سوسيس به نام های (ميناسيان) و (س ميکائيليان) داشتيم که فروشگاههای مرکزی آنها در خيابان های منوچهری و نادری آنروز تهران قرار داشت. محصولات اين دوکارخانه هم حتا به گواهی اروپائيان و آمريکائيان، از تمامی کارخانه های مشابه غرب بسيار لذيذ تر و مرغوب تر بود. بگونه ای که بسياری از غربی ها، سوسيس و کالباس توليد ايران را هم بسان قاليچه و ودکا و خاويار و زعفران و پسته ی ايران با خود به سوغات می برند. 1

اين دو کارخانه چند مزرعه ی بزرگ پرورش خوک داشتند که بزرگترين آن مزارع يکی در نزديکی شهر آبادان قرار داشت و آن ديگری در باغستان کرج. نگارنده خود بياد دارم که چند روز پس از استقرار جمهوری اسلامی چند ملا به دستور خمينی با چند وانت پر از گالن های بنزين به کرج آمده و با پاشيدن بنزين بر بدن خوک ها، الله اکبر گويان هفتصد ـ هشتصد حيوان ريز و درشت را زنده زنده در آتش سوزاندند. 1

يکی از همسايگان خواهرم که اين منظره ی دهشتناک را با چشم ديده بود، دچار بيهوشی و اغما شد و کارش به بيمارستان کشيد. سپس هم در اثر همان فاجعه، آن زن بيچاره مدتها حالت جنون داشت و به نزد روانپزشک می رفت. به سبب خروجم از ايران، اينکه بعد ها چه بر سر آن زن آمد را ديگر نمی دانم. 1

من که خود چند روزی پس از آن رخداد وحشتناک، آخر هفته ای در منزل خواهرم در گوهردشت بودم، شاهد بودم که همچنان بوی سوختگی اين حيوان های بيچاره بگونه ای در فضای شهر کرج و پيرامون آن پراکنده گشته بود که تا چند روزی مشام تمامی ساکنان آن حوالی را آزار می داد. 1

يک ماهی پس از آن انقلاب لعنتی هم که برای ديدار دوستی به خرمشهر و آبادان مسافرت کردم، دوستم و چند تنی ديگر از اهالی آن مناطق هم، عينآ همان اوضاع خوک سوزان کرج را حتا در ابعادی بسيار بزرگ تر و وحشتناک تر برايم نفل کردند. زيرا که ظاهرآ شمار خوک های مزرعه ی آبادان خيلی بيشتر از شمار خوکهای مزرعه ی شهر کرج بوده است. 1

برايند
اينک پيش خود تصور کنيد که به فرض محال اگر ملايان بر جهان حاکم گردند، چه بر سر غير باورمندان به مرام اهريمنی خود خواهند آورد. به ويژه اگر روزی بر کشور اسرائيل دست يابند. ممکن است کسانی شک داشته باشند که نمايندگان تشيع فقاهتی آنچه را که بر سر خوک ها آوردند را بر سر غير مسلمانان نياورند. 1

خوب است که اين دسته توجه داشته باشند که در روز های نخستين پس از سقوط ايران، حجت الاسلام ها هادی غفاری، ری شهری، موسوی تبريزی، قدوسی، خلخالی، اژه ای، انصاری اکنون اصلاح طلب گشته و چند ملای ديگر، به دستور خمينی با اوباش خود به قلعه ی شهر نو تهران رفته و هر زن تن فروش نگونبخت را که يافتند با بنزين زنده زنده در آتش سوزاندند. خمينی تنها زمانی دست از اين فتوا ها و احکام برداشت که با اعتراض و نفرت شديد جهانيان مواجه گشت. 1

گذشته از اين، آيينی که برای تصاحب قدرت، بيش از پانصد زن و مرد پير و جوان و کودک را در سينما رکس آبادان با تينر آتش زده جزغاله می کند، ايدئولژی که تنها در طول چند روز، هزاران زندانی بی گناه را آنگونه آسان و بی هيچ دغدغه و ترديدی قتل عام کرده و دسته جمعی چال می کند، آيينی که شب پيش از کشتن دختران نابالغ، تجاوز به آنها را عملی شرعی می داند، مسلکی که چشم از حدقه در می آورد و با پاره سنگ سر انسان ها را خرد می کند، آيينی که با اره برقی دست و پای آدميان را می برد و خون زندانيان محکوم به اعدام را شب پيش از کشتن آنان از بدنشان تخليه می کند، آيينی که اسيد پاشيدن بر روی زنان و تيغ کشيدن بر لب های خانمها را مجاز می داند ... در صورت چيره گشتن بر اسرائيل و جهان، و آنگاه که از بيرون هيچ اعتراض و فشاری نباشد، آيا در زنده زنده سوزاندن مخالفانش ترديد به خود راه خواهد داد ؟ از روز روشن تر است که هرگز! امير سپهر


www.zadgah.com

|

Tuesday, October 07, 2008

 

لچک، يعنی ننگ



زاد گـــاه
امير سپهر


لچک، يعنی ننگ

(*) واژه (رجاله) در ادبيات سياسی اسلام زده، مؤنث واژه (رجال) و به معنای زن است. چيزی که ابدآ مورد نظر نگارنده نيست و من از چنين معنايی نفرت دارم. رجاله در سياست آلوده شده به کثافات فرهنگ اسلامی، به آن دست از سياست بازانی گفته می شود که گويا زن کردار هستند. تکليف زن هم که از ديدگاه اسلام و فرهنگ ضد بشری آن کاملآ روشن است، يعنی يک لچک بر سر ترسو و بی شخصيّت و طفيلی و انگل و توسری خور. 1

از همين رو است که رژيم اسلامی حال سی سال است که با تمام توش و توان و به شدت، و با استفاده ی حتا از اسيد و تيغ و دشنه و زنجير می کوشد که زنان ايرانی را از نو لچک بر سر کند. زيرا اين لچک يا حجاب، دستکم در ميهن ما بيش از اينکه معنای پوشش دينی را داشته باشد، يک مفهوم ژرف فرهنگی و سياسی را در خود دارا است. 1

رضا شاه بزرگ مراد خود از برداشتن حجاب از سر زنان ايرانی را« اعطای حق انسان بودن» بديشان خواند. شايد اين يکی از ژرف ترين جملاتی باشد که آن فرزند والای ايران بر زبان آورده باشد. زيرا در ضد فرهنگ اسلامی ايران، حجاب هميشه مظهر و نشان رقيت و بردگی زن ايرانی بوده. اين حقيقتی است تلخ تر از زهر که شوربختانه در تمامی ادبيات پس از استيلای تازی هم می توان نشان اين ديد ضد انسانی را مشاهد کرد. حتا در آثار بزرگ ترين انيشمندان ما. 1

اينکه هنوز هم بعضی از الوات پيوسته از مردی و مردانگی و يا« يک جو مردانگی داشتن» دم می زنند، ناخودآگاه اعتراف به داشتن درونی آلوده و ارتجاعی است. حتا لات های فکل کراواتی. همينطور آوردن واژه غيرت به شکل دوقلو با واژه ی مردانگی، يعنی به ترکيب « يک جو غيرت و مردانگی» داشتن. آوردن غيرت به همراه مردانگی در فرهنگ گفتاری و نوشتاری اسلام زدگان، به معنای بی غيرت و پست شمردن زن است. حال گوينده چه خود بداند و چه نداند. 1

اينکه به مردان بزدل نهيب زده می شود که :« برو لچک بر سر کن» يا: « برو دامن بپوش»، يا: « برو سرخاب، سفيداب بمال» و بد تر و ننگين تر از همه : « برو مثل زنها پشت درب پنهان شو»، همه و همه به قصد توهين به مردان است. که معنای همگی آنها هم اين است که کسی که از سرخاب و سفيد آب (و امروزه از لوازم آرايش) استفاده می کند، کسی که از سر ترس پشت درب پنهان می شود و خلاصه کسی که دامن می پوشد و لچک بر سر می کند، موجودی پست و بزدل و خائن و بی شخصيّت است! که آن کس مورد نظر هم البته زن است. 1

خوی ضد زن در فرهنگ تازی آن اندازه در فرهنگ ما رسوخ کرده که هنوز هم اگر حتا در گوشی تلفن، آقايی را با خانمی اشتباه گيرند، آن آقا اين اشتباه طرف مقابل را توهين به خود محسوب می کند. همچنان که بعضی از خانواده ها آنچنان با نابخردی مغز کودکان خود را از همان روز زاده شدن به لجن می آلايند که وقتی بزرگ می شوند، خوار و پست بودن زن ديگر برايشان يک امر بديهی است، حتا برای خود دختران و زنان. 1

همان پدران و مادران نابخرد و بی فرهنگ و پستی که وقتی می خواهند به پسربچه سه ـ چهار ساله ی خود توهين کنند، به او می گويند: « تو مثل دختر ها هستی»، و کودک روان آلوده، اين جمله را آن اندازه توهين آميز تلقی می کند، که از خشم فرياد می زند و می گريد. 1

حتا پدر و مادر های مثلآ خيلی متمدن و با اتيکت که لابد مادر محترم پسر بچه ی معصوم و قربانی که در سه سالگی دختر بودن را زشت ترين توهين می داند، بينی خود را هم به تيغ جراح پلاستيک سپرده و پدر فکل کراواتی و مرسدس سوار او هم سگی را به خانه آورده، تا نشان دهند که چه مادام مسيوی آگاه و مترقی هستند! امير سپهر


www.zadgah.com

|

Thursday, October 02, 2008

 

تو از احمدی نژاد هم مسخره تر هستی ای گرامی




تو از احمدی نژاد هم مسخره تر هستی ای گرامی

در اين دو هفته ای که سايتم را آپديت نکردم، دوستان زيادی با فرستادن ايميل سبب کم کاری ام را پرسيده اند. بی اينکه توجيه بيجا آورم، ساده می نويسم که راستش، به اندازه ای از همه چيز و هم کس دل آزرده ام که ديگر اصلآ دستم به نوشتن نمی رود. آخر چه فايده از اينهمه انشانويسی های بی حاصل. با اين خوابزدگی تاريخی ملی مگر ديگر دل و دماغی برای نوشتن باقی می ماند. 1

ايران وآبرو و شرف ايرانی برباد است، آنوقت اين ايرانی بدبخت خودشيفته، بجای چاره انديشی برای برونرفت از اين ننگ بی سابقه در سراسر تاريخ ايران، خود را به کار هايی هجو و کودکانه چون کاريکاتور و جوک ساختن برای لاری کينگ و مسخره کردن احمدی نژاد دلخوش ساخته که مثلآ او نماينده ی ما نيست!!! 1

گرامی من، اگر او نماينده ما نيست، پس کجاست آن نماينده ی فرزانه و خردمند و نازنين ما؟ نکند او هم در يکی از همان چاههای جمکران پنهان شده و پس از اينکه ديگر ايران از ميان رفت ظهور خواهد کرد؟! شما چگونه می فرماييد که او رئيس جمهور کشورتان نيست وقتی وی را تمامی دويست و شش کشور جهان به عنوان رئيس جمهور ايران به رسميت می شناسند؟ او چگونه رئيس جمهوری کشور شما نيست وقتی وی در کاخ رياست جمهوری می زيد و اسکورت و ارتش و سپاه دارد و تمامی دار و ندار ايران و ايرانی هم در اختيار او است ... ! 1

اين احمدی نژاد مسخره در جهان راستين رئيس جمهور توست ای هم ميهن غافل من، بيخودی باز هم خود را فريب مده. پس تو مسخره تر از احمدی نژاد هستی که تا اين اندازه از مرحله پرت افتاده ای. اگر پرت نبودی که او نمی توانست از پشت تريبون سازمان ملل بنام تو سخن گويد و تمام تاريخ و شرف و اعتبار ميهنت را به لجن کشد. 1

خلاصه من که مات و حيران مانده ام که آخر ما کی می خواهيم از اين خودفريبی ها و سخنان پوچ دست برداريم. ما تا کی می خواهم بجای شستن اين کثافات از رخسار چرکين و زشت خود، مرتب آيينه ها را بشکنيم و خرد کنيم ... ايران به دست همين احمدی نژاد مسخره و ارباب مسخره تر از خودش خامنه ای دارد از دست می رود و ما هنوز هم نمی خواهم از اين خودفريبی ها دست برداريم که آنان رهبران کشور ما نيستند. 1

اصلآ هر بلايی که بر سر ايران آمده از همين خودفريبی های خود ايرانيان بوده، نه تقصير اروپا و آمريکا و روسيه و چين و ماچين و شيخ و ملا. تمام اين مباحث که اين کشور ما را بيچاره کرد، آن کشور در ايران توطئه کرد، اينها خائن بودند، آنها بودند که در ايران انقلاب راه انداختند... همه و همه، سخنانی انحرافی است. گرامی من، بلا، توطئه، خيانت، بدبختی، پسماندگی و حتا ملا در درون مغز عليل و انديشه ی بيمار توست نه در اروپا و آمريکا و آفريقا و حوزه ی علميه. 1

خائن کم داشتيم حالا ديگر عده ای، نام کريستين امانپور و لاری کينگ را هم به ليست چند ده ميليونی خائنان به ايران اضافه کرده اند. اگر امانپور و کينگ می توانند با يک مصاحبه ی باسمه ای يک ساعته، ميليونها دلار پول بی زبان برای سازمان متبوع خود بسازند، آفرين بر آنان که اينکار را انجام دادند. مگر امانپور از پدر ايرانی، زاده شده در لندن و حال آمريکائی هم شده، و لاری کينگ از پدرجد و مادرجد آمريکايی، در برابر ما مسئوليتی دارند که ميليونها دلار پول باد آورده را فدای خوشامد ما بی عرضه ها سازند؟! 1

امانپور و کينگ که سهل است، حتا آفرين بر محمود احمدی نژاد دلقک و علی خامنه ای شيره ای و سعيد مرتضوی و هوشنگ امير احمدی و تريتا پارسی و ولی نصر و ليلا زند و نمازی ها و تمامی ديگر خودفروشان و اوباش جمهوری اسلامی که کار خود را به شکلی درست و با وسواس تمام انجام می دهند. به همين دليل هم کار هاشان بسيار موفقيت آميز است. 1

آنان که در اين ميان لااباليگری و مسخرگی پيشه کرده و هيچ کار مثبتی انجام نمی دهند، ما هستيم هم ميهن خوابزده ی من. پس ما سزاوار تمسخر و سرزنش هستيم نه آنانی که در کار خود بسيار جدی هستند. فراموش نکنيم همين عناصری که شما آنان را مشتی روضه خوان پنج قرانی و ترياکی و دلقک و چاقوکش می دانيد که اينگونه نيز هستند، سی سال است که شما را سر انگشت چرخانده اند، حال بيانديشيد که شما تا چه اندازه بدبخت و پخمه و عقبمانده هستيد! به هر روی، من آن مطلب چگونگی آزادی ايران را بزودی پی گرفته و تمام خواهم کرد و سپس هم ... 1

و اما هم ميهن گران ارجی هم در ايميلی سراسر آکنده از مهربانی، از پس نواختن من با مهرآميز ترين واژگان، پرسيده اند که چرا (از ديد پر مهر ايشان، انسانی آگاه و ميهن پرست چون من) هوادار پادشاهی هستم که من برای آن پرسش، پاسخی جداگانه نوشته و منتشر می سازم که شايد خواندن آن برای ديگران هم بی فايده نباشد. امير سپهر


www.zadgah.com

|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker