آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, September 07, 2005

 

... وطن در حال رفتن و تو

حزب ميهن
امير سپهر

خود همی گفتی که خر رفت ای پسر!1

وطن در حال رفتن و تو همچنان بی خبری

دفتر دوم مثنوی شريف حکايتی دارد بنام (فروختن صوفیان بهیمه‌ (حيوان) مسافر را جهت سماع) که سخت عبرت انگيز است. خلاصه کلام خداوندگار در آن حکايت اين است که کسی در راه سفر به خانقاهي می رسد که بسياری در آن جمعند. مسافر که خود مردی صوفی است، پس از آنکه خرخويش را آب و علفی داده و در طويله می بندد به جمع مقيمان می پيوندد. خانقاه نشينان که مشتی درويش فقير و گرسنه هستند، همان شب خر مسافر را بدون اينکه خود وی خبردار شود می فروشند و با پول آن بساط عيشی می گسترانند. اهالی که اين بساط را مديون صاحب خر هستند وی را بسيار احترام کرده و به محبت می نوازند. پس آنگاه که شکم ها سير می شود نوبت به دست افشانی و سماع می رسد. مُطرب خوش نوا آهنگِ موزونی آغاز كرده و اين مي ‌خواند که : « خر برفت و خر برفت و خر برفت!».1

دراويش که غم گرسنگی از سر بدر کرده اند، با اين ترانه مطرب به وجد آمده و سر مست تا سپيده به رقص و شادي و پاي كوبی می پردازند. خر صاحب که او نيز از طعام لذيذ کيفور گشته و آن شب مهر ها ديده که به عمر خود نديده بود، به شور و نشاط می آيد، آنچنان که به تقليد می چرخد و می رقصد و ترانة خر برفت را هم از هرکسی پر شور تر و بلند تر مي‌ خواند. صبح که همه خداحافظي كرده و پی کار خود می روند، مرد مسافر با عزم ادامه سفر بار و بنه بر می دارد و برای بيرون آوردن خر به طويله می رود، صوفی ساده انگار اما نشانی از چهارپای خود در آنجا نمی يابد. با خود می انديشد باشد که خادم خانقاه خر را برای آب دادن با خود برده باشد. اندک زمانی بعد خادم باز می گردد اما هيچ خری به همراش نيست. مرد با نگرانی سراغ چهارپای خود از خادم می گيرد، خادم اظهار می دارد که کجای کاری ای صوفی که دراويش همان ديشب خرت را به فروش رساندند، صوفي اعتراض می کند که ای مرد نابکار، من آخر آن حيوان را به تو سپرده بودم، چرا اقلآ همان ديشب مراخبر نکردی ؟ حالا که آن ‌ها خر را خورده‌اند و رفته ‌اند من از دست چه كسي بايد شكايت كنم؟
خادم می گويد ای صوفی، سوگند به خداوند که همان ديشب آمدم که خبردارت كنم. ديدم اما تو از همه سرخوش تری. از همه هم بلندتر شعر "خر برفت و خر برفت" را تکرار می کردی. وقتی تو را آنچنان مستان و غزلخوان ديدم پيش خود يقين کردم که خود از فروخته شدن خرت کاملآ خبر داری و از آن راضی هستی، و خلاصه خادم به مرد صوفی می فهماند که همان ديشب بايد هشيار می بودی نه حال که آنها خرت را بردند و فروختند و پول آنرا هم همان ديشب به اتفاق خودت ليف کشيدند. حال کار از کار گذشته و ديگر نتوان که کاری کرد. 1

تو نیایی و نگویی مر مرا «---» که خرت را می ‌برند ای بی ‌نوا
من که را گیرم که را قاضی برم «---» این قضا خود از تو آمد بر سرم
چون نیایی و نگویی ای غریب «---» پیش آمد این چنین ظلمی مهیب
گفت والله آمدم من بارها «---» تا ترا واقف کنم زین کارها
خود همی ‌گفتی که خر رفت ای پسر«---» از همه گویندگان با ذوق ‌تر
باز می ‌گشتم که او خود واقفست «---» زین قضا راضیست مردی عارفست

و اما حکايت امروز ما

باری، حکايتی که از حضرت مولانا آوردم عينآ وصف حال اکنون ما است. اول بار هم نيست، تاريخ همين يکصد سال اخير را که بنگريد خواهيد ديد که به اصطلاح عقلای قوم ما دستکم ده بار بر سر سفره جشن از دست رفتن استقلال ميهنشان نا بخردانه رقص کرده و پای کوبيده اند، چه بد سرنوشت است اين نسل ما! من که خود سوميّن باری است که اين بساط عيش بد فرجام را با چشم می بينم. در سی خرداد چهل و دو که کودکی بودم ديدم که چگونه اوباش طرفدار آخوند خمينی که با آزادی زنان و تقسيم اراضی مخالف بود به خيابانها ريخته مراکز تفريح را به آتش کشيده و حتی مغازه های عادی را هم غارت کردند، اين را نيز ديدم که چگونه اين نافرهيختگان ما بجای دفاع از حق برابری زنان و صاحب زمين شدن دهقانان جانب خمينی را گرفته و به دنبال آن طلبه ها و چاقوکش ها افتادند.1

وقتی هم که ارتش شاهنشاهی با کمترين هزينه آتش آن فتنه ارتجاعی و ايران کش را خاموش کرد، همين ابر انديشمندان چه شعر ها در وصف آزادگی روح الله خمينی که نسرودند و چه عناوينی که به او ندادند. شاه مادر مرده هم که قصد داشت زورکی به زنها آزادی دهد و در مقابل اوباش مقاومت کرد و توانست ايران را از سقوط حتمی به دره ارتجاع نجات بخشد وسيله همين متفکرين بی فکر به لقب جلاد مفتخر گرديد و از آن تاريخ شد "شاه جلاد!" فقط برای نمونه بنويسم که همين جناب آقای نعمت ميرزا زاده (م. آزرم) کمونيست که امروز دبير «کانون نويسندگان ايران در تبعيد» هم هستند اولين فردی بودند که جلو تر از تمامی شيخ و ملا ها و آخوند زاده ها در سال چهل و سه خمينی را امام خطاب کردند. ميرزا زاده در وصف آزادی خواهی خمينی همان سال شعر بلندی سرود که بار ها هم بچاپ رسيد (باور نداريد از خودشان سئوال کنيد).1

بار دوم سال پنجاه و هفت بود که خود در مصاحبه مطبوعاتی (در تلويزيون) از دهان دکتر بختيار بيچاره شنيدم که با التماس می گفت : ای مردم، بانوان، جوانان و بويژه ای انديشمندان! اميد من به وطن پرستی و خرد شماست، سخنم را بشنويد، من فرزند سردار فاتح بختياری هستم، فرزند همان مردی که به دستور رضا شاه اعدام شد، اما توجه کنيد که امروز روز انتقام کشی نيست، اينک ميهن ما در حال از دست رفتن است. بيائيد اقلآ شما انديشمندان قوم از اين دولت حمايت کنيد! اما مگر اصلآ انديشمندی وجود داشت که آن فرياد را شنيده و درک کند؟! کسانیکه بختيار مادر مرده آنها را عقلای قوم می پنداشت فرياد "خر برفت و خر برفت" شان از هر امی بی سر و پا بلند تر بود و عقلشان از هر لاابالی کمتر، از چپ و راست و ميانه همگی عاشق روح الله و همگی هم (صم و بكم و عمي فهم لايعقلون) گوش به فرمان آن ابو الارتجاع، و خلاصه کردند با ما آنچه هيچ دشمن خونخواری در تاريخ با ما نکرد.1

در بيست و هفت سال گذشته هم همان ها بوده اند که هر امکان و آلترناتيوی را که پيدا شد کشتند و بر نعشش سماع خر برفت و خر برفت کردند. رضا پهلوی که بطور حتم می تواند تير خلاصی به مغز رژيم ملا ها باشد که مورد قبولشان نيست، برای امير انتظام هم که تره خرد نمی کنند، اجازه هم نمی دهند که هيچ تشکيلات و کنگره ای هم بوجود آيد، حتی سخن از پذيرش حمله نظامی آمريکا را هم که بی غيرتی و وطن فروشی می دانند، چپ که راست را قبول ندارد، راست چپ را هم چنين، اين دو هيچ حقی برای ميانه قائل نيستند و اين سه می خواهند سر به تن مجاهد نباشد و مجاهد هم که خر خود را می راند و جز خود ديگری را ابدآ داخل آدم نمی داند، همگی هم خود را وطن پرست می دانند و دموکراسی طلب!؟ نتيجه اينکه هيچ کس جوابی برای اين فرض محال ندارد که به فرض که هم امروز اصلآ رژيم ملا ها خود به خود ساقط شود، چه گروهی بايد رفته و زمام امور کشور را به دست گيرد تا بتواند از خلاء قدرت جلوگيری کند که جنگ داخلی و تجزيه کشور از حتمی ترين پيامد های آن خواهد بود؟! 1

در چنين اوضاعی رنود شادی می کنند که آمريکا به حداد عادل ويزا نداده، رفتن پرونده اتمی رژيم ملا ها به شورای امنيت برای اعمال تحريم های اقتصادی هم خيلی ها را به رقص آورده. هيچکس اصلآ به اين نمی انديشد که اينها زمانی نتيجه بخش است که اپوزيسيونی منسجم و قوی در کار باشد که بتواند از اين فشار ها موقعيّيت آفريده و کمر رژيم اراذل را در ايران خرد کند، ورنه اين سماعی است بر نعش آرزوی جوانان و پای کوبی برای باز هم فقير تر شدن مردم نگونبخت ايران! اگر بپرسی چاره چيست؟ خواهم فت کليد گشودن درب زندان جمهوری ملا ها و آزادی مردم ايران ديرگاهی است که موجود است، اما همين انديشمندان اجازه گشايش نمی دهند.

همان ها که همه را مانند خود می پندارند، نمی روند تا از بيست تن از افراد عادی خانواده خود سئوال بفرمايند که منتظر چه کسی هستند؟ و وقتی جواب گرفتند نگويند که آنها نا آگاه هستند، قبول نمی کنند که نا آگاه و ضد آزادی و نوکر بی جيره و مواجب ملا ها کسانی هستند که واقعييات جامعه خود را قبول ندارند، آن افرادی که بجای تقويت آلترناتيو مورد قبول اکثريت مردم که خيلی پيش از اينها می توانست ايران را از اين نکبت رهايی بخشد، پيوسته آن آلترناتيو را کوبيده اند. همانها که از بس خيرگی کردند همه ی کسانی که می توانستند به آزادی ايران کمک کنند را خانه نشين کردند، و همانهايی که بجای چاره انديشی برای ايجاد يک بديل، در اين روز ها که استقلال و تماميّت ايران از هر سو در خطر است نابخردانه صدای خربرفت و خربرفتشان گوش فلک را کر می کند،غافل از آنکه اين خر همان ايران تواند بود!/ امير سپهر

دوشنبه 14 شهریور 1384 [2005.09.05]1

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker