آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, April 24, 2006

 

( 3 )فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت

حزب ميهن
امير سپهر

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت
بخش سوم

پيامبران بی غيرتی
بدينجا رسيديم که مروجين يأس و پژمردگی که آنرا به "عدم توسل به خشونت" تعبير نام داده و تبليغ می کنند دو گروه هستند، که اولين دسته را عوامل مستقيم رژيم تشکيل می دهند و دومين گروه را انقلابيون ديروز. اين دومی ها هم همان عناصری هستند که از افراطی ويرانگر به تفريطی ويرانگر تر از آن رسيده اند. کسانی که از زياده روی در نفرت و شرکت خود در انقلابی سراسر خون و جنايت دچار ندامت گشته، امروز برای جبران آن ناآگاهی، دانسته و نادانسته نقش بره داشتن در برابر گرگی درنده بنام جمهوری اسلامی را توصيه می کنند، که گويا اين بی زبانی و رام بودن عين متمدن بودن باشد. اولی ها نياز حياتی تری به ترويج اين روحيه لاقيدی و نکبت زدگی دارند. اين گروه که با کشتار و چپاول و دروغ و خيانت به مردم به همه چيز دست يافته، بايد که مردم را خاموش و اخته بخواهد. چه که بقای خود را در گرو همين بی غيرت سازی ملت ايران می داند. اين گروه اگر حتی تجمع غير سازماندهی شده چند صد خانم در هشتم مارس و يا تشييع جنازه هنرمندان و... را هم بر نتابيده و به شدت سرکوب می کنند، بدين علت است که بوی مرگ از اين حرکات جمعی استشمام می کنند

دکانداران شريعت در ايران از ترس اعمال قدرت مردم برای برکندن بنيان اين بساط ظلم و غارت، از دست آلودن به هيچ عمل ضد انسانی برای بی بخار کردن ملت ابايی ندارند. اين خيل آدمکش و آلوده دامان کار بی وجدانی و بی دينی را تا بدانجا رسانده که حتی پروژه معتاد سازی جوانان را هم به اجرا گذارده. اين طايفه با اصل ايرانيّت ما دشمنی دارند. بويژه با فرهنگ ما. هدفی هم ندارند جز از ميان برداشتن اين هويّت و غرور و فرهنگ ايران، و تبديل اين کشور به کشوری همانند سودان و جيبوتی و سومالی و بورکينافاسو. اينها به تجربه دريافته اند که هر اندازه مردم را بدبخت تر و بی فرهنگ تر سازند، به همان نسبت آنانرا مطيع تر ساخته و در نتيجه به عمر حکومتشان افزوده اند. بنا بر اين حساب گروه اول با ملت ايران روشن است. نکبت ما عزت آنان است و عزب ما نکبت ايشان

اين وضعييّت نکبت باری است که ما داريم. اما ای دريغ و وا اسفا که در اين فضای پر از نکبت بسياری از مردم ما حتی پس از گذشت بيست و هفت سال و تحمل اينهمه خفت و خواری هنوز هم به عمق فاجعه ای که همچنان در حال وقوع است پی نبرده اند. خمار آلودگان، مال پرستان، خوشخيال ها، لاقيد ها و از همه بدتر گنده گويان که همان گروه دوم باشند هم اصلآ متوجه نيستند چنانچه هر چه زود تر ايران از لوث وجود اين رژيم اهريمنی و ضد ملی پاک نگردد، دير و دور نيست آنروزی که ديگر اصلآ نه از تاک نشانی بر جای ماند و نه از تاکنشان. زيرا آنچه تا امروز بوسيله رژيم روضه خوان ها اجرا شده، هنوز نيمی از پروژه اسلاميزه کردن ايران هم نيست. در اردوی گروه دوم که مثلآ بايد اپوزيسيون باشد، از هيچ کس نه تنها صدای غرش و نهيب به مردم بگوش نمی رسد که کجاست آن غيرت و شرف ملی ما! که هر بحثی هم هست موضوعش ملت را به لاقيدی بيشتر تشويق کردن است و جدل کلامی بر سر مشروطه و جمهوری. مباحث بی پايان و مهوع روشنفکری است و ، شهرت طلبی و، دعوا بر سر قدرت در آينده مجهول و زنجير زنی برای بيست وهشت مرداد

آنچه به نابخردی و شهرت طلبی گروه دوم برمی گردد، جای هيچ توضيحی نيست که پيشينه اينان خود گواهی بر اين مدعا است که از اين دسته بی عقل تر و بی لياقت تر و در عين حال شهرت طلب تر و پر مدعا تر در جهان وجود ندارد. وطن برای اينها يعنی ناندانی و وسيله ای برای دستيابی به مقام. باقی همه ياوه سرايی است و رد گم کردن. اگر امکان دسترسی به کلاهی از نمد نظام احتمالی آينده نبينند، همين رژيم را به هر چيز ديگری ترجيح می دهند. اما چرا اين گروه مردم را به بی غيرتی هم تشويق می کند؟ پرسشی است که پاسخ آن نيز روشن است. اين طايفه جدای از احساس ندامت از افراط در وحشيگری گذشته دليل عمده ديگری هم برای دامن زدن بدين موج بی غيرتی دارد. اين دسته چون در اثر اشتباهات فراوان و موضع گيری های هميشه غلط خود ديگر در نزد مردم از کوچکترين وزن و اعتباری برخوردار نيست، طبعآ قادر به ايجاد کوچکترين تحرکی هم در داخل نمی باشد. پس برای توجيح اين بی پايگاه بودن خود چاره ای ندارد جز اينکه بی تفاوتی مردم را مصادره به مطلوب کرده و با خواست آرامش از سوی خود منطبق تبليغ کند

به ديگر سخن، چون خوب می داند اگر هم از مردم بخواهد که به ميدان آيند، قادر نخواهد بود که از هفتاد و اندی ميليون ايرانی حتی دويست نفررا هم از خانه برون آرد. حتی اگر بخواهد که مردم به صورت کاملآ آرام و بی خطر برون آيند، چه رسد که از ملت بخواهد تا اختيار عقل و جان خود را هم بدينها سپارند و حاظر به دادن هزينه شوند. اين سرداران بی لشکر و سپاه اما توجه ندارند که با اينکار نه که قادر به فريب مردم شوند، که تنها مشت خود را بيشتر باز می کنند. اين جنابان جدای از اينکه با کتمان هزار و يک دليل منطقی در نزد طبقه اهل مطالعه و جوان بيش از پيش بی اعتبار می گردند، که با آويختن خود بدين رشته دروغ، حتی نفرت مردم ساده کوچه و بازار را نيز نسبت به خود بر می انگيزند

آخر مردمانی که همه ی مقدراتشان با زور رقم زده می شود، همه روزه هم از پگاه تا شامگاه شاهد هزار گونه زور و اجحاف در جامعه خود هستند، مگر کور و عاری از شعور هستند که درک نکنند اين استدلال ها محملاتی بيش نيست. آدمی بايد از سر کوچه شعور هم گذر نکرده باشد که باور کند با گل و شيرينی می توان حکومت از چاقو کشان و آدمکشان گرفت! رژيم جمهوری اسلامی بر روی ابر قدرت ها چاقو می کشد و بدانها هم زور می گويد چه رسد به مردم درون ايران

نقش زور در فراز و فرود يک ملت
ناپلئون بناپارت اعتقاد داشت که حرف حق از دهانه توپها بيرون می آيد. اين گفته گر چه به نظر نا زيبا است، ليکن مانند بسياری از تئوری های ماکياولی که آنها نيز بظاهر غير انسانی برشمرده می شود، اما حقيقتی را در خود نهان دارد. ماکياولی فيلسوفی است که با وجود اينکه همه نظراتش را رد می کنند، اما همه هم به نوعی بدانها عمل می کنند. چنانکه همين استدلال بظاهر زشت ناپلئون نيز پيرو همين قاعده است. اين استدلالها چون مربوط به عصر قبل از تمدن جديد و پيش از دموکراسی، يعنی دوران فرهنگ استبدادی و جهانگشايی است، به همان تناسب هم زورمدارانه و غير دموکراتيک بيان شده. با وجود اين در نفس اينکه حقيقت در درون همين گفته ها پنهان است ترديدی وجود ندارد. گر چه امروزه ديگر زور تا حدودی آن شکل سنتی و عريان خود را از دست داده، اما همچنان تعيين کننده ی همه ی معادلات در دنيا است. تفاوت عمده اين است که حال اقتصاد است که تا حد زيادی جای واژه زور را گرفته. حق هم بجای دهانه توپ ها از خطوط توليدات کارخانه های عظيم کشور های صنعتی بيرون می آيد. توپ های زمينی کم برد دوران ناپلئون هم حال جای خود را به موشکهای قاره پيما و بمب های بی خطای ليزری داده اند

نگاهی حتی سطحی به تاريخ هم اين حقيقت را بما نشان می دهد که تا دنيا دنيا بوده بشر برای در آغوش کشيدن همای بخت و سعادت چاره ای نداشته جز آنکه خود را از ديگران قدرتمند تر سازد، حال چه بصورت شخصی و چه در شکل اجتماعی که بدان توان ملی و بنيه ی اقتصادی نظامی گفته می شود. زور اما فقط برای حمله و زور گويی نيست، بلکه اين قدرت برای مورد تجاوز و زورگويی و حمله قرار نگرفتن و دفع دشمن زور گو هم هست. حتی اين نظر بظاهر زشت ماکياولی که برای نگهداری قدرت دست به هر عمل زشتی زد هم همچنان اجرا می گردد. چون جوهر آن استدلال عاری از حقيقت نبود. فقط بد بيان شده بود. اين قاعده هنوز هم جاری است. اما نه در شکل وحشی و عريان آن. اينکه برای حفظ قدرت می بايستی دست به تمهيداتی زد، سخنی پر بی محتوا نيست. هر فرد و ملتی بايد به چنين تمهيداتی بيانديشد، ور نه قادر به حفظ خود در اين دنيای رقابت ها نخواهد بود. اينها اصولی هستند که زير بنای حتی دموکراتيک ترين کشور های جهان امروز نيز بر آنها استوار است

پس اين استدلال که با زور هيچ ملتی را نمی توان از رشد باز داشت هم سخنی کاملآ بی پايه و اساس است. اگر مقصود از اين سخن صرفآ خود رشد باشد کاملآ صحيح است، چرا که هيچ موجود زنده و پديده اجتماعی از حرکت و رشد باز نمی ماند و پيوسته هم جاری و در حال شدن است. اما چنانچه مقصود سخن (رشد سازنده) باشد و ما سازندگی را غير قابل بازگشت و توقف بدانيم، که منظور اين گويندگان وطنی هم همين است، بايد گفت که اينان اصلآ معنای واژه رشد را نمی شناسند. چرا که رشد هميشه به معنای رشد مثبت نيست. اگر بزهکاری ديروز جيب بری می کرد و امروز مسلحانه به بانک زنی می رود، طبيعی است که او نيز به طرف کمال رفته و اين تحول هم نامش رشد است

يا اينکه وقتی کسی به يک بيماری مهلکی مانند سرطان مبتلا می شود و دير به معالجعه می پردازد، گفته می شود که بيماری رشد کرده و ديگر کار از کار گذشته است، يعنی ميکرب ها در اندام و جوارح آن انسان بيمار بقدری رشد کرده که ديگر نمی توان اميدی به بهبود آن شخص داشت. چنين است حتی در مورد يک انسان سالم، اگر روزی دندان در آوردن انسانی رشد او به حساب می آمد، وقتی هم که دندان های خود را يکی پس از ديگری از دست می دهد هم رشد او بحساب می آيد. رشدی که البته ناشی از کهولت سن آن انسان و امری بسيار طبيعی است. رشدی که اما رو به انحطاط و عاقبت هم مرگ دارد.1

جامعه و فرهنگ و تمدن هم همينطور هستند. اينها مقولاتی منجمد و ايستا نيستند، اين پديده ها نيز دائمآ در حرکت و در حال شدن هستند. اما صرف حرکت و رشد آنها لزومآ رفتن بسوی کمال مطلوب نيست. دو تمدن ريشه دار و کهن آفريقا و آسيا، يعنی ايران و مصر را در نظر آوريم، ببينيم که اين دو تمدن هزارو چهارصد سال قبل کجا بودند و امروز کجا هستند؟ آيا آنها ترقی کرده اند. طبيعی است که جواب منفی است. ليکن اين تنزل و دگرگونی به معنای باز ماندن از رشد نيست، آنها هم در حال رشد بوده اند، اما رشدی منفی در راه انحطاط و نابودی

در اينجا بايد پرسيد چه عاملی باعث اين رشد معکوس و انحطاط شده؟ جواب روشن است، زور! نقش زور در به انحطاط کشيدن تمدن نقش همان ميکرب در اندام انسان است. همانطور که ويروس بدنی آدمی را به طرف نابودی می برد، زور نيز می تواند يک جامعه انسانی را بسوی انحطاط و نابودی کشد. گذشته از مصر، اصلآ مگر خود همين مسلمانی ما محصول زور و ضرب شمشير خون چکان سرداران اسلام نيست!؟ اگر اعراب ما را با کشتار و غارت و کتک مسلمان نمی کردند که ما امروز مسلمان نبوديم. کما اينکه اگر اروپائيان راه را بر سپاه اسلام در پشت دروازه های فرانسه سد نمی کردند و ايشان را گوشمالی نمی دادند، آن قاره نيز چون قاره ما و آفريقا به سيه روزی ابدی دچار می شد. اگر زور بيشتری در طرف مقابل نبود اسپانيا هم که کشوری با زور مسلمان شده بود، نجات نمی يافت و مجددآ در راه ترقی نمی افتاد، و امروز در مادريد ليسبون و پاريس و رم و برلن و کپنهاگ و بروکسل و ... هم همچنان هزاران هزار مفتی و شيخ و تروريست وجود داشت و نشانی از پيشرفت و دموکراسی ديده نمی شد و همه به جای تلفن موبايل و واکمن لولهنگ و تسبيح به دست داشتند

نتيجه ای که می خواهم بگيرم اين است همانطور که جامعه را با زور می توان به جلو راند، به همان صورت هم می شود به عقب کشيد. آنچه ما امروز بدان نياز داريم استبداد نيست. اما برای روشن شدن بيشتر نقش زور در فراز و فرود جامعه، دو نمونه روشن و ملموس را می آورم که يکی ظهور رضا شاه است و آن ديگر پيدا شدن سر و کله آيت الله خمينی و ملا ها در صحنه اصلی سياست ايران. به هر اندازه که اولی جامعه را با فشار به جلو راند، دومی با توهين و تحقير و خونريزی و اهانت ايران را دو برابر آن بعقب کشيد. علی رغم عدم قبول معاندين، اين مقاومت کنونی مردم، بويژه زنان ايرانی در برابر ارتجاع از چيزی ناشی نمی شود جز اثر همان کار متهورانه رضا شاه، همانطور که ما پس از سقوط اين رژيم هم بی شک دهه ها از اثرات اين فشار ارتجاعی ملا ها و تخريب فرهنگی آنان در عذاب خواهيم بودم... نا تمام

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker