حزب ميهن
امير سپهر
! اين رفراندوم يک فريب است
طرح رفراندوم ازسوی پاسدار محمد محسن سازگارا (بنيانگذارسپاه پاسداران، معاون پيشين نخست وزير رژيم و نماينده رفسنجانی)، ادامه پروژه دوم خرداد برای نجات نظام طالبان ايران از سقوط حتمی است
ملت ما تکليف خود با کليت اين نظام ضد ايرانی و عوامل آن از جمله شخص سازگارا و اصلاح طلبان و سازمان توده اکثريت (عوامل بيرونی رژيم ) و ... را بايد در ادارات و دانشگاهها و کارخانه ها و خيابان ها و ميادين و کوچه های ايران روشن کند نه در دنيای مجازی اينترنت، دنيايی که حتی دو درصد از مردم فقير و هستی باخته "قربانيان اصلی اين رژيم" هم بدان راهی ندارند. اين يک فريب و يا در بهترين حالت يک پتيشن (جمع آوری امضاء) بصورت سمبوليک است که هيچ گونه ضمانت اجرايی ندارد
رفراندوم به معنای پرسشی مشخص و اساسی است که از جانب ملت بدان پاسخ داده ميشود. رفراندوم راستين را فقط پس از سقوط اين رژيم ميتوان برگزار کرد. چنانچه قرار باشد تحت حاکميت ملايان هم رفراندومی واقعی برگزار گردد موضوع آن بايد پرسشی روشن مانند (ادامه جمهوری اسلام آری يا نه ؟ ) باشد نه تعديل قوانين ضد بشری و يا جراحی زيبايی اين اهريمن زشت خوی. طبيعی است که رژيمی جنايتکار و دزد چون جمهوری اسلامی که خود نيز اذعان دارد که حتی ده درصد هم موافق ندارد به چنين رفراندومی گردن نخواهد گذارد، مگر آنکه تحت فشاری مرگبار قرار گيرد. نتيجه آنکه بعد از طی هشت ساله فاز دوم پروژه دوم خرداد، باز هم بدون اخذ نتيجه به جايی خواهيم رسيد که از آنجا آغاز کرديم. هر گونه طرح و برنامه ای بدون اشاره روشن به خواست اکثريت مردم يعنی سرنگونی تماميّت اين نظام از سوی هر شخص و نهادی که مطرح گردد يک فريب است
اين طرح رفراندوم يک فريب است هوشيار بايد بود
پرده دوم طرح رفراندم، ورود رفسنجانی يا محسن رضايی به صحنه انتخابات رياست جمهوی با برنامه و وعده ايجاد تغييرات در قانون اساسی خواهد بود
اگربا مختصر دقتی متن اوليه طرح رفراندوم را بخوانيد و سپس اندک توجهی هم به متن تکميلی آن نشان دهيد، به نيکی درخواهيد يافت که اين دو متن هر يک ديگری را نفی ميکند. درمتن اوليه می خوانيم (... تنها یک راه قطعی برای رفع این بحران و رهائی ملت رنجدیده ایران وجود دارد : شکل گیری حکومتی دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر ... برای دستیابی به این مهم ، تدوین قانون اساسی نوین و تعیین نظام دلخواه گام اول و حیاتی است) گر چه در اينجا کلامی از تغيير شکل جمهوری اسلامی به بميان نيامده، ليکن نويسندگان اين طرح با ظرافت خاصی باب اجتهاد و قياس به نفس را برای خوانندگان خام خود باز گذارده اند که با شناختی شخصی که ازعدم قابليت و استعداد اين رژيم برای هر گونه تغييری دارند خود به اين نتيجه گيری غلط برسند که مقصود طراحان خلع يد کامل از حاکمان فعلی و تغيير حکومت اسلامی است. همين تيز هوشی و حقه بازی طراحان است که بسياری از افراد ساده و خير انديش را از هول حليم به ديگ می اندازد. وقتی قطار امضاء به راه می افتد طراحان ضمن گردش يکصد و هشتاد درجه ای نه تنها حاکمان فعلی را ترد نميکنند که حتی آنها را بازيگران اصلی طرح نيز ميخوانند و از اپوزيسيون همانند برادر ناتنی، آنهم بصورت گنگ نام ميبرند، بگونه ایکه مشخص نميگردد اين اپوزيسيون مورد نظر مثلآ فقط خود علی افشاری يا سازگارا و نهضت آزادی ... هستند و يا گريختگان از دست ملا های جنايتکار را نيز شامل ميگردد، و آيا آنها اصولآ گوشه چشمی هم به اپوزيسيون خارج دارند يا خير !؟
باز هم به استفاده از پيچيدگی کلام و ظرافت انشايی در اين جمله طويل از متن دوم خوب توجه فرماييد که چگونه ظالم را محق تر از مظلوم جلوه داده و ضارب را در جايگاهی حتی برتر تراز مضروب نشانده است: (مزيت ويژه راهكار رفراندوم ظرفيت گسترده و فراگير آن برای پوشش تمامی بازيگران و نقش آفرينان عرصه سياست ايران اعم از جناح های مختلف حاكميت و اپوزيسيون می باشد تا ديدگاه و متاع خود را در عرصه عمومی مطرح كنند و انتخاب نهايی را به داوری افكار عمومی بسپارند). تو گويی جناحهای درون حاکميّت پس از 26 سال جنايت و دزدی هنوز هم فرصت کافی برای عرضه ديدگاه و متاع خود نداشته اند و هنوز هم متاعشان گرانبها تر و ای بسا پر خريدار از متاع قربانيان آنهاست ! اما شاه بيت متن دوم اينجا است که طراحان طرح کذايی امام عظيم الشأن امت را همچنان مرجع و هادی قرار ميدهند و افکار آزاده و متعالی مرده ريگ داران خمينی کبير را نيز کماکان راهگشا ميدانند، آنجا که مينويسند: (همانگونه كه بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز در بدو ورود خود به تهران اعلام كرد "پدران و مادران ما 50 سال پيش قانون اساسی تصويب كردند حال ما آن را نمی خواهيم" حق طبيعی و اوليه هر نسل انتخاب ساختار قانونی دلخواه خود است. از سوی ديگر در شرايطی كه اوليای امور و مقامات رسمی جمهوری اسلامی راهكار رفراندوم با نظارت سازمان ملل را برای كشورهای همسايه تجويز می كنند چرا ملت شريف ايران برای فيصله بخشيدن به بحران مشروعيت و مقبوليت و پايان بخشی به منازعات در عرصه داخلی و خارجی و استفاده از تمامی پتانسيل ها و ظرفيت های ايرانيان برای برقراری ايرانی آباد ، آزاد و سربلند از اين حق محروم باشد؟) پس از خواندن اين چند جمله به نظر ميرسد افرادی که امام امت و ميراث خواران وی را هرگز قبول نداشته و ندارند و ايشان را جانی و دزد و مجرم ميدانند، اساسآ حق ورود به اين عرصه و شرکت در اين رفراندوم را نداشته باشند
طراحان در پاراگراف های آخرين متن دوم اين ذهنيّت را بيشتر تقويت ميکنند، زيرا با بکار گيری واژه مرکب (اين بار) بروشنی اين طرح را به جنبش دوم خرداد کوک زده و ادامه آن حرکت ميدانند و حتی از ايجاد خطر جدی برای نظام بطور سر بسته فبلآ استغفار هم ميگويند: (... اين بار برای خروج از انسداد كنوني، تحرك مجدد جنبش اجتماعی و ترسيم چشم انداز حركت موثر و اميد آفرين به درخواست برای رفراندوم پاسخ مثبت داديم و هيچ گاه خود را در جايگاه تعيين مجلس موسسان يا كميته اقدام برای رفراندوم و تدوين قانون اساسی ندانسته و نمی دانيم ) آنچه در اين مختصر ميتوان نوشت اين است که طرح مزبور به هزار و يک دليل مربوط به خود نظام برای خروج از بحران عدم مشروعيت در نزد افکار داخلی و خارجی است. اين طرح صورت مسئله را تغيير داده و با تبرئه کردن جناتکاران دستار بند، گناه تمامی جنايات و دزدی ها را به گردن قانون اساسی میاندازد. توجه کنيد که محمد خاتمی برای تحقق اصلاحات حتی قانون اساسی فغلی را نيز تنگ نميداند. وی در توجيه عدم توفيق خود هميشه اظهار ميدارد دست هايی وجود دارند که اجازه نميدهند که حتی از نيمی از ظرفيت قانون اساسی فعلی در جهت تحقق اصلاحات بهره برد. حال اگر چندی پس از جا افتادن اين طرح و نا رسا جلوه داده شدن قانون اساسی، سردار پرقدرت سازندگی و يا محسن رضايی که اينروز ها سخت هم ملی ملی ميگويد و از منافع مردم دم ميزند با وعده تغيير قانون اساسی وارد ميدان انتخابات شوند، تصور نميکنيد که باز بازار انتخابات جمهوری اسلامی داغ خواهد شد! وقتی نخبگان ملتی اينچنين راحت بدام افتند، ديگر از عوام چه انتظاری ميتوان داشت
سرنوشت اين طرح هم مانند پروژه دوم خرداد از هم اکنون مشخص است. آينده شيفتگان امروزی اين طرح را هم ميتوان با قاطعيّت حدس زد، آنها بدون شک در آتيه ای نه چندان دور دو شقه خواهند شد، گروهی ازکرده خود نادم و پشيمان شده و با هزار و يک توجيه غير قابل قبول آن يک مثقال اعتبارخود را نيز در نزد مردم ازدست خواهند داد، و عده ديگری هم همچنان بر سر اشتباه خود ايستاده و باز هم بعد از هفت - هشت سالی دفاع خود از اين فريب رابيشرمانه از بيخ انکار خواهند کرد (همان کاری که داريوش همايون و رفيق گرمابه و گلستانش علی کشتگر توده ای در جريان دوم خرداد کردند) نوشتن آنچه می بينم و احساس ميکنم برايم سخت دشوار است، به هر نحوی که بنويسم حمل برگستاخی خواهد شد، بنابر اين از آن صرفنظر ميکنم، فقط اجازه ميخواهم اينرا بنويسم : ملتی که انديشمندان و نخبگانش، عاشقان پريروز خمينی و شيفتگان ديروزخاتمی و سينه چاکان امروز سازگارا باشند، طبيعی است که خاک بر سر ترين ملت دنيا خواهد بود
دوازدهم آذر 1383ـ 2 دسامبر 2004