حزب ميهن
امير سپهر
شما نوروزتان خجسته باد ای تن پاره ها
خير سرم مثلآ آمدم چيزی سنجيده اما شاد و اميدوار کننده بنويسم که در ميانه کار متوجه شدم مثل خيلی وقتهای ديگر باز درد غربت و تنهايی اختيار از کفم ربوده و سر از شرح درد بی کسی و زخمهای های بيشمار بر پيکر رنجور خود و وطن در آورده ام. آن مطب را برای چند ساعت پيش از تحويل سال مناسب نديدم، پس آنرا نصفه نيمه رها کردم و همينطور بدون اينکه از قبل هيچ ايده ای داشته باشم شروع به نوشتن کردم. حاصلش بودور کی وار.اميد دارم نوروز پر مسرتی داشته باشيد و از اين آش شله قلمکار هم خوشتان بيايد. درد همه ی شما سروران و بزرگوارانم بر سر من بخورد و درد من دردمند بر سر همه ملا ها.1
اصول اعتقادی دايناسور ها
ملا های جمهوری اسلامی، فرانسه را حبشه، ايران را غنيمت جنگی، ملت آنرا اسرای آتش پرست، پول راخدا، انگليس را مکه، بريتيش بانک را کعبه؛ دسته چک های دلاری را کتاب آسمانی، لندن را بيت المقس، دزدی از بيت المال را سهم امام، پرداخت به تروريست ها را خيرات، کلاهبرداری راعبادت، آدمکشی را نهی از منکر، شکنجه را امر به معروف، فحاشی و تهمت را خطبه نماز جمعه، لباس شخصی های چاقو کش رامجاهدان اسلام، مرسدس بنز را ماچه الاغ، جغد راقناری، استخر راخزينه حمام، خامنه ای را ملکه ويکتوريا، روزنامه را شبنامه، دودوزه باز را اصلاح طلب، آزادی را سرطان، شادی را يرقان، وبلاگ را درب اتاق خواب رژيم، سازمان مجاهدين را رقيب سرسخت انصار حزب الله،1
رجوی را معاويه فراری، مريم را دوقولوی عقبمانده فائزه، ابراهيم يزدی را کسی که منفور همه طرفه پس ولش بزار بناله به جايی برنميخوره که تازه بعضی وقتهاهم ميشه برای زدو بند فرستادش آمريکا آخه هرچی باشه شهروند اونجا هم بحساب مياد، صدام حسين را پيش پرده، حزب کمونيست کارگری را بابا اصلآ ولش کن، فولادوند را رو سفيد کن حسين شريعتمداری و حسين الله کرم و عزيز دلمی، حسين شريعتمداری را ژان پل سارتر، ابطحی را مسئول تصفيه خانه، کمال خرازی را اين خيار چنبر که کتش را با چوب رختی می يوشه را اصلآ نبايد جدی گرفت، نوری زاده را بچه ساده ای که ميشه با دو کلمه گولش زد،1
جنتی را سگ پودل، بنی صدر را پسر قهرقهروی امام، سروش را بچه ای که خودمون روشو باز کرديم، صادق زيباکلام را بچه ان دماغوی شاگرد مسگری که مليجک هاشمی شد و به همه چيز رسيد، رضا شاه را اولين دوست پسر مادر بزرگ، محمد رضا شاه را پسره ژيگولی که روی خاله جون را باز کرد، ولاديمير پوتين را شوهر ننه، دانشگاه را حوزه علميه، حوزه علميه را دانشگاه، دانشجو را فريب خورده، جوانان را پسرها و دخترهای نفوذی جرج بوش، سعيد مرتضوی را ژان ژاک روسو، اکبر پسته فروش راچرچيل، علی شنبليله خانی را ژنرال دوگل، اکبر گنجی را پسره ولدالزنا، شيرن عبادی را گيس برده،1
سيد ابراهيم نبوی را لات بی خطر، ملا حسنی را برنارد شاو، مجلس شورای ملی را هيئت عزاداران اباعبدالله الحسين، شيمون پرز را معاويه، ... مالی را اعتقاد به ولايت، جرج بوش را شمر ابن ذی الجوشن، بمب اتم را ذوالفقار، فيدل کاسترو را حرابن يزيد رياحی، سعيد امامی و لاجوردی را شهدای بزرگ اسلام، کاسه واجبی را جام شوکران، آهنگران را اکبر گپايگانی، عمه بابايم کجاست را تصنيف بوی جوی موليان، معصومه ابتکار را ژاندارک، رضا پهلوی را کابوس، خريد بمب و موشک را دروس حوزوی، دروغ و حقه بازی را تقيه، پرداخت ماليات را گناه کبيره و گرفتن آنرا جهاد اکبر می دانند.1