آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, March 15, 2006

 

اصلاح جمهوری اسلامی

حزب ميهن
امير سپهر


اصلاح جمهوری اسلامی را بايد از آمريکا آموخت

تا نباشد چوب تر، فرمان نگيرد گاو و خر

حتمآ شما نيز متوجه تغيير لحن ناگهانی مقامات جمهوری روزه خوان ها شده ايد. ديگر از ياوه سرايی های خجالت آور آقای خامنه ای چيزی بگوش نمی خورد که بيشتر به عربده کشی لات های چاله ميدان شباهت داشت تا حرفهای يک رهبر سياسی. از اراجيف احمدی نژادهم ديگر خبری نيست که روی هر چه چهار پادار است را سفيد می کرد. آيت الله تمام عيار جنتی، زنجير پاره کرده ولايت را هم ديگر برای فحش خواهر و مادر به جهانيان رخصت نمی دهند، که هر جمعه به دانشگاه رود و با معطر کردن آن فضای علمی، با فحش های رکيک، از حيوان پست تر خواندن شش ميليارد باورمندان ديگر مذاهب، غيبت پشت سر همه ی مردم دنيا، تهمت و ناسزا به زمين و زمان و به عربده آوردن مسلمين هوادار ولايت آن مراسم عبادی را کامل سازد. شيخ بهرمانی هم بطور کلی از گنده گويی دست برداشته. در نطق های پيش از دستور مجلس روضه خوانی شورای اسلامی هم ديگر هيچ خبری از عربده های مقدس سربازان گمنام آقا امام زمان نيست.1

بعکس، هر چه اين روز ها می شنويم گر چه همچنان ادامه همان مواضع ضد ملی و غير مسئولانه پيشين است، اما نه تنها لحنی پرخاشگرانه ندارد، که در ژرفای خود نوعی مظلوميت و التماس را نيز به شنونده منتقل می کند. کار ناز و ملوس شدن جمهوری اسلامی حتی تا بدينجا رسيده که شخصی چون علی لاريجانی در مصاحبه با يک ژورناليست آمريکايی از هوش سرشار مشاور امنيّت ملی آمريکا ستايش بعمل می آورد و بوسيله همين خانم گزارشگر برای وی سلام دوستانه هم می فرستد. رژيم اينروز ها هم خود اول شايعه دعوت خليل زاد (سفير آمريکا در بغداد) برای مذاکره را شايع می کند، سپس چند نفری در داخل اظهار می دارند که اگر آمريکا خواهان مذاکره باشد ما بدون هيچ پيش شرطی حاظريم، تا با اين حقه بازی زمينه را برای نشاندادن متمدن و اهل ديالوگ بودن خود فراهم آورد. براستی چه شد آنهمه الدرم، بلدرم و نفس کش طلبيدن!؟ علت اين تغيير را نه از ديد ما ضد انقلابيون! که از زبان علی زادسر، يکی از گماشتگان رژيم روضه خوان ها در مجلس شورای اسلامی بخوانيد که موثق تر و روشن تر از ما بيان کرده است.1

وی به مصاحبه گر روزنامه آفتاب يزد می گويد : برخی از مقامهای کشور پس از ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد دچار رعب و ترس گشته اند و دلشان خالی شده است. وی به همپالکی های خود در آن مجلس سرتا پا مسخره و کل سيستم ضد انسانی جمهوری اسلامی توصيه می کند که نهراسند و برای پيش برد مسئله هسته ای به خدا توکل کنند. رژيم از ترس به حدی آدم شده که در مقابل يک اقدام خصمانه آمريکا "اختصاص بودجه برای پيش برد دموکراسی در ايران" (بخوانيد اولين اقدام برای ساقط کردن رژيم ايران)، نه تنها ديگر شعار سنتی خود "آمريکا هيچ غلطی نمی تواند بکند" را بکار نمی گيرد، که با زبانی کاملآ ديپلماتيک و با پيروی از نرم های متداول سياسی هم خيلی متمدنانه و دوستانه به سفارت سويس (حافظ منافع آمريکا در ايران) نامه گلايه آميز می فرستد که البته برای حفظ آبروی نداشته در اخبار به بيرون فرستاده در داخل ايران، واژه اعتراض را جايگزين واژه دوستانه گله می سازد که کمی خشن تر جلوه کند!1

خبرگزاری جمهوری اسلامی در اين همين ارتباط می نويسد: به گزارش روز دوشنبه اداره كل اطلاعات و مطبوعات وزارت امورخارجه ، دولت جمهوری اسلامی ايران يادداشت اعتراض آميزی را تسليم سفارت سويس (حافظ منافع ايالات متحده در ايران) نمود. در اين يادداشت اظهارات اخير مقامهاي عالي رتبه آمريكا در خصوص تخصيص يك بودجه هفتاد و پنج ميليون دلاري را نقض فاحش تعهدات قبلي آمريكا دربيانيه الجزاير مبني برخودداري آن كشور از دخالتهاي مستقيم و غير مستقيم درامورداخلي جمهوري اسلامي ايران دانست. در يادداشت اعتراض وزارت امور خارجه ايران اينگونه اظهارات و اقدامات ، "تحريك آميز و دخالت در امور داخلي جمهوري اسلامي ايران " عنوان شده است. وزارت امورخارجه ايران دراين يادداشت لزوم تمكين كشورهاي متعاهد برتعهدات حقوقي خود و يادآوري اصول مندرج در منشور ملل متحد و مفاد كنوانسيون هزارو نهصد و شصت و نه معاهدات بويژه اصل وفاي به عهد را مورد تاكيد قرار داد .1

آنچه در اين مسئله تأمل بر انگيز است وقاحت و حقه بازی رژيم جمهوری اسلامی است که خود را هم نظامی الهی می خواند، بيشرمی که تا کنون در جهان بيسابقه است و حتی از بی پرنسيپ ترين و غير متمدنانه ترين رژيم های جهان هم سر نزده. توجه کنيد که رژيمی ديگران را به تمکين از تعهدات حقوقی می خواند که خود به تمامی آنها آب دهان انداخته. حال تمامی عهد شکنی ها بکنار، در اين مورد بخصوص رژيم درست به همان ميثافی استناد می کند که هيچ دولتی از ابتدای عقد آن تا کنون آنرا به اندازه خودش لجن مال و از اعتبار ساقط نکرده است. جمهوری اسلامی سفارت يک کشور را اشغال کرده که طبق آن معاهده خاک آن کشور محسوب می شده، با زير پا گذاردن همان ميثاق چهارصد و چهل و چهار روز ديپلماتهای آن کشور را به گروگان گرفته، و باز هم با زير پا نهادن همان معاهده قرارداد الجزير را به مثابه باج سبيل گرفته است (گرچه اين قرارداد در نهايت ما را از هستی ساقط کرد)، يعنی دستمزد قانون شکنی.1

يادمان نرود که وقتی سايروس ونس، وزير خارجه وقت آمريکا در هنگام گروگانگيری به آيت الله خمينی دقيفآ همين لزوم تمكين كشورهاي متعاهد برتعهدات حقوقي خود و يادآوري اصول مندرج در منشور ملل متحد و مفاد كنوانسيون ۱۹۶۹معاهدات بويژه اصل وفاي به عهد را ياد آور شد و از وی خواست که گروگانها را رها سازد، آن امام راحل آن تعهدات را استکباری و مسخره خواند و روز لگد مال کردن آن معاهدات بين المللی را يوم الله و عمل ننگين گروگانگيری را هم انقلابی مهم تر از انقلاب پنجاه و هفت خواند. حال اگر می بينم که وارثان آن وجود شريف ايرانکش امروز به همان معاهدات استکباری و مسخره امامشان تمسک می جويند، از ترس درد چوب تری است که آن آمريکای جهان خوار در دست دارد، که بقول جناب مولانا : تا نباشد چوب تر، فرمان نگيرد گاو و خر! 1

باری، اما در اينکه سردمداران رژيم به ناگاه قانون خواه شده و ناگهان هم همگی از تمدن و رفتار های متناسب با هنجار های بين المللی دم می زنند، بر عکس بيشرمی آنان بسيار طبيعی است و جای هيچ شگفتی هم ندارد، که اين از معجزات زور است. دزد و قانون شکن اصولآ منطقی جز زور نمی شناسد. اصلآ تنها منبع مشروعيّت و ماندگاری تمامی حکومت های خاطی و سرکوبگر از همان زور است. تبهکار مادام که حريف و بازدارنده ای نداشته باشد می تازند و می کشد و هيچ قاعده و قانون و قدرتی را هم در نظر نمی گيرد، اما به محض مشاهده قوی تر از خود در مقابل وی زمين ادب را می بوسد. اين قاعده بی استثنا است که اساسآ زور گو را فقط با زور بيش از خودش می توان بر سر جايش نشاند نه با استدلال و مباحثه و منطق. از ويژگيهای ديگر قانون شکنان غير متمدن و وحشی يکی هم اين است که به محض گرفتار آمدن در چنگ قانون فورآ به ريسمان تمدن چنگ زده و همگان را به رعايت رفتار قانونی با خود فرا می خوانند. پس آنچه هم اکنون از رژيم می بينيم رفتاری کاملآ طبيعی است که به ماهيّت و سرشت آن باز می گردد. اگر سمبه پر زور تر شود، ترديد نکنيد که حاکمان کرک و پشم ريخته تهران در سياست خارجی خود از اين هم مؤدب تر و متمدن تر خواهند شد.1

هميجا اين نکته را هم بايد آورد گر چه رژيم حاکم بر ايران بلحاظ ذاتی قابل اصلاح نيست و اصلاحات مورد نظر محمد خاتمی هم از اصلاحاتی که عاشقان سينه چاک روشنفکرش در به اصطلاح اپوزيسيون بيرونی از زمين تا به آسمان تفاوت داشت، اما حتی اگر از اطرافيان وی هم چند تايی براستی خواهان اصلاحات بودند، اين اصل اساسی را درک نکردند که اصلاحات بدون فشار مردم و در تنگنا قرار دادن رژيم امری بيهود و کاری نا شدنی است. تا کنون کدام فرد و رژيم زورمداری با نصيحت و موعظه داوطلبانه قدرت را با ديگری تقسيم کرده بود که رژيم جمهوری اسلامی می توانست دومين آن باشد!؟ زورمدار که قدرت خود را تقسيم نمی کند، اگر بکند کاملآ حماقت بخرج داده، زيرا اين عمل به مثابه تيشه به ريشه ی خويش زدن است. اصلاحاتچی های دروغين که از صديق ترين عناصر رژيم هم هستند در مقطعی قاپ مردم را دزديده بودند، بطوريکه اگر کمی اصلاحات روبنايی هم بوجود می آوردند، نه تنها رژيم سقوط نمی کرد، که حتی برای مدتی تقويت هم می شد. آنها اما با کوته بينی اين بخت مقطعی رژيم را هم سوزاندند. زيرا تصور کردند که حفظ رژيم با فريب صرف مردم هم ميسر خواهد بود.1

با وجود اينکه اين گروه همچنان خود را از برادران تند رو خود عاقلتر بحساب می آورند، ليکن در ميدان عمل نشان دادند که شعورشان بيش از آنان نيست. چرا که اگر کمی دانا تر بودند برای همه باور و طولانی ساختن آن نخود سياه اصلاحات هم که شده بايد در مقابل برادران خود می ايستادند. اصلاحاتچی ها تصور کردند که اين ايستادگی ممکن است به رژيم صدمه وارد سازد، غافل از درک اين نکته که عدم ايستادگی است که به چنين چيزی کمک می کند. در مقطع دوم خرداد مردم گرسنه تغييرات بودند، جناحی از رژيم که بعد به اصلاح طلب معروف شدند، اين اشتياق را بوکشيده بر روی اين موج پريدند. با هزاران وعده هم اشتهای مردم را بيش از پيش تحريک کردند، اما آنزمان که بايد مقداری از آش را از برادران خود گرفته به مردم از هميشه گرسنه تر می دادند، کاملآ تو زرد از آب در آمدند، بی درک اين قاعده که اگر قسمتی از اين آش به چنين گرسنگانی داده نشود، آن مردم بزودی آش را با جاش از دست هر دو گروه خواهند گرفت. 1

نتيجه اينکه اگر آن اصلاحاتچی ها قلابی بودند، ظاهرآ آمريکا با زور اين رژيم را در حال اصلاح و آدم کردن است، اگر اين فشار ها ادامه داشته باشد همين احمدی نژاد بزرگ شده در غار از همه بيشتر متمدن تر و ملوس تر خواهد شد. ليکن اين گوشمالی مربوط به رفتار های خارجی رژيم و در راستای منافع ملی آن کشور خواهد بود، امری که چندان کمک مؤثری به ما مردم گرفتار فاشيسم نخواهد کرد. آدم شدن رژيم البته در روابط بين المللی آن را مقيد به رعايت بعضی اصول در داخل هم می کند، اما لزومآ ما را به آزادی نمی رساند. مشکل آزادی ما فقط در گرو همّت خودمان است. آمريکا هم مانند هر کشور ديگری بطور طبيعی بدنبال منافع خودی است، بايد هم باشد. بنابر همين واقعييّت چنانچه رژيم منافع آن کشور را تآمين کند، آنوقت برنامه کمک به پيش برد دموکراسی آمريکا هم در ايران به خودی خود رنگ خواهد باخت.1

ما می توانيم و بايد هم از فرصت های بدست آمده به نفع منافع مردم خود استفاده کنيم، اما تکيه اصلی ما بايد بر اراده و نيروی مردم خودمان باشد. اگر ما نيز خواهان آدم کردن اين رژيم در رفتار های داخلی آن هستيم، چاره ای ندارم جز اينکه به همان راهی رويم که آمريکا رفت. بدين صورت که ما هم در داخل قدرتی بر تر از خود رژيم را بدان نشان دهيم. اين البته به معنای خروج از مشی مبارزه غير خشونت آميز و اصالت دادن به زور نيست. بعکس، اين درست در حکم مبارزه با اصل و منشأ خشونت و تنبيه زورگو است. يعنی همان کاری که پليس و قانون و کيفر در جهان متمدن انجام می دهد. در واقع اينکار کاری فوق العاده هم نيست. چون مردمان نسبت به حکومت های خود دقيقآ حکم همان پليس و قانون و کيفر را دارند، چنانچه ملتی حتی مدت کوتاهی هم اين وظيفه را انجام ندهد، بدون شک دچار فاشيسم خواهد شد، حتی اگر متمدن ترين حکومت جهان را هم دارا باشد. جمهوری اسلامی هم مانند ديگر رژيم های فاشيستی به ناگاه و يکشبه به وجود نيامد، سيستم مردمکش کنونی محصول بی تفاوتی، خوشخيالی و خامی مردم رومانتيک ما است، آنان که جهان عقلانی سياست را با دنيای خيالی شعر و عاشق پيشگی اشتباه گرفتند، کسانی عقل باخته و مسخ شده که به جای حراست دستکم از طبيعی ترين و ابتدايی ترين حقوق خود، داوطلبانه هم از همه چيز خود گذشته و تمام هستی خود را هم به پای عشق ملای خمين ريختند.1

فراموش نکنيم که خود ملت ما مسئول تمامی اين بيچارگی ها است، حال چه از روی کم آگاهی، چه از سر افزون طلبی و چه از سر خوشخيالی. مردم ما بودند که رابطه خود با دولت را به غلط وارونه و رابطه کارگر با کارفرما پنداشتند، مردم ما بودند که خود حق حاکميّت ملی، آزادی، مهار اقتصاد و خلاصه همه ی عنان و اختيار خود را با گريه و سينه زدن و ستايش فقط به يک فرد سپردند، و مردم ما بودند که از خمينی يک دراکولا و آدمخوار بی رحم ساختند و خود را به نابودی کشيدند. متاسفانه همچنان هم کسانی بر اين تلقی غلط هستند که چنانچه فلان شخص بد را برداشته بهمان آدم خوب را بر جای وی نشانيم مشکلاتمان حل خواهد شد. اين چنين موضع گيری هايی اين حقيقت تلخ را به رخ ما می کشد که بعضی از مردم ما متاسفانه هنوز هم ريشه مشکل را درک نکرده اند، همچنان نفهميده اند که مشکل ما اصلآ تعويض افراد نيست. بهر حال هر آنچه بر سر ما آمده از اشتباهات ملت خودمان ناشی شده و تا خود ملتمان هم نتواند اين معادله را با نشاندادن عزم و اراده ملی خود بر هم زند به رهايی نخواهيم رسيد. رهايی اما ابتدای کار است نه پايان آن. گر چه رهايی بسيار مشکل است اما فقط گام اول در راه دستيابی به آزادی است. رهايی ما را به آزادی می رساند اما آنرا تضمين نمی کند. حفظ آزادی از دستيابی بدان هم خيلی مهم تر، هم خيلی مشکل تر و هم در گرو مراقبت دائمی است. چه که تعطيل فقط چند ماه مرافبت از آزادی را بعضآ حتی با چند سال مبارزه و نثار هزار خون هم نمی شود جبران کرد...1

www.hezbemihan.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker