زاد گـــاه
امير سپهر
* (Narcissism) خود شيفتگی
زيگموند فرويد: آدمی در برابر حمله بطور غريضی از خود دفاع می کند، اما در مقابل تمجید و تعريف هیج قدرت دفاعی ندارد
يکی از عمده دلايل عقبماندگی ما ناشی از بيماری نارسيسم يا خود شيفتگی است. در صد عظيمی از ما ايرانيان آنچنان گرفتار اين بيماری بد و بدخيم هستيم که اساسآ هم قدرت شنوايی خود را از دست داده ايم و هم قوه ی بينايی خويش را. يعنی اين ناخوشی لعنتی باعث گرديده که ايرانی نه خود فادر به ديدن معايب خود باشد، نه توان شنيدن حقيقت خود را از زبان دگران داشته باشد و نه اصلآ بتواند کوچکترين انتقادی را تاب آورد
اين دروغ و خود فريبی که گويا ما باهوش ترين، ما عاقل ترين، ما متمدن ترين ... و حتی که گويا ما زيبا ترين مردمان اين کره ی خاکی باشيم همه از عوارض بد اما بسيار طبيعی اين بيماری ملی خود شيفتگی است. فريال طهماسبی در اين مورد جملات خوبی دارد
او می نويسد خودشيفتگى يا نارسيسم بيشتر از آنكه بار روانى به دنبال داشته باشد، يك ويژگى شخصيتى است كه ازدوران كودكى به طور طبيعى در ساختار شخصيت فرد شكل مى گيرد. اعم از اينكه نيازهاى كودك درخانواده ارضا شود يا دچار محروميت باشد، حال آن كه آنچه بطور طبيعى بايد اتفاق بيفتد اين است كه طى رشد فرد از اين گذر عبور كرده و به مرحله بلوغ اجتماعى و عاطفى قدم گذارد تا بتواند غير از خود، ديگران را نيز ببيند، تحمل انتقاد نسبت به خويش را پيداكند، تفاوت ديدگاهها را درك كند و با افراد جامعه خواه موافق يا مخالف او، رابطه برقراركند
در جامعه با آدمهايى روبه رو مى شويم كه فى الواقع اينگونه رفتارنمى كنند، نه انتقادى به خود مى پذيرند و نه تحمل آراى مخالف دارند، فقط خود را مى بينند و درك مى كنند. تنها افرادى كه آنها را تأييد مى كنند گويى درهمان مرحله خودشيفتگى كودكى شان باقى مانده اند. دكتر مريم رسوليان، روانپزشك و روان درمانگر مقيم داخل ايران هم معتقد است يك نوع خودشيفتگى جمعى در جامعه ما وجود دارد و هرزمان اين تفكر كه هركس با من نيست، برمن است، درجامعه رواج يابد، ظهور جامعه اى خودشيفته پيش بينى مى شود
افراد خود شيفته، درواقع كسانى هستند كه باورشان نسبت به خودشان تنها درحوزه نقاط قوت است. به اين معنا كه نقاط قوت خود را خيلى بزرگ مى بينند و نقاط ضعف خود را يا اصلاً نمى بينند يا كوچك مى بينند. مكانيسم هاى دفاعى كه خودشيفته ها به كار مى برند، خيلى ابتدايى (اوليه) است، يكى از اينها بزرگ منشى است. يعنى باورى كه از خودشان دارند، خيلى بيشتر از تواناييهايشان است. يكى ديگر از اين مكانيسمها، دليل تراشى است. يعنى همه نقصها، اشكالات و نارساييهايى كه دارند، برايش دليل مى آورند. به عبارتى با دليل تراشى هيچ تقصيرى را به گردن نمى گيرند
مكانيسم دفاعى ديگر خودشيفته ها، خيال پردازى زياد است. يعنى تخليات بزرگ منشانه دارند. به نوعى فرد خودشيفته در واقعيت زندگى نمى كند. تواناييهاى خودش را بيش از حد واقعيت مى بيند. اهداف خود را منحصر به فرد مى داند و درواقع فرد خودشيفته فكرمى كند، آدمى با اين ميزان هوش، استعداد، توانايى و... حق اوست كه همه از او تبعيت كنند و ديگران را به دنبال خواسته هايش بكشاند. به عبارتى فرد خودشيفته سعى مى كند كه تحسين ديگران را برانگيزاند و جلب توجه ديگران را كند. حركتهايى هم دراين جهت انجام مى دهد، ولى به محض اينكه كوچكترين انتقادى به او مى شود، تحمل انتقاد را نداشته و دچار اضطراب مى شود
چون فرد خودشيفته هميشه براين باور است كه يك وجود مطلق و ايده آل دارد و بايد بدون نقص باشد. در واقع او كوچكترين عيب و نقصى را برابر اين مى گيرد كه پس هيچ است. يعنى يك نگاه همه يا هيچ دارد. يامن كاملم يا من هيچم. بنابراين، با كوچكترين انتقاد ، پيامى كه او دريافت مى كند اين است كه هيچ است. در نتيجه ، واكنشى كه نشان مى دهد، خيلى شديد است. بنابراين خودشيفتگى در جامعه و سطوح مديريتى باعث مى شود، افراد صاحب نظر و دلسوز كه اهل انتقاد هستند طرد شوند، چرا كه سيستم خودشيفته پذيراى انتقاد آنها نيست .لذا آنها طرد مى شوند و تنها كسانى مى مانند كه هميشه تأييد مى كنند