حزب ميهن
امير سپهر
آقای خمينی پيغمبر بود نه امام
چنانچه آخوند ها در طول اين بيست و شش سال حضورشان درعرصه سياست ايران موفق شده باشند که فقط يکی از اصول عقايد خود را کاملآ در ميان ما جا انداخته باشند بيگمان آن يک اصل (تقيه) يا بزبان ساده خودمان دورويی و تزوير و حقه بازی است. گرچه پياله در آستين مرقع پنهان کردن کار ديروز و امروز ايرانيان نيست و اجداد ما صد ها سال اين کار را کرده اند، اما فراموش نکنيم که تا پيش از استقرار جمهوری اسلامی بيشترين مردم ما هيچ اطلاعی از تقيه و دروغگويی در زير چتر حمايت دين نداشتند. اين نيز پذيرفتنی است که ايرانی با پذيرش زورکی آئين محمدی با استعداد سرشاری که داشت با پشت سر نهادن حتی خود اعراب در هنر ظريف خالی بندی به کمال استادی و شهرتی عالمگير رسيد، ليکن تا قبل از انقلاب اولآ که مجبور به اينهمه دروغگويی نبود، ثانيآ خود نيزهنگام دروغپردازی دچار عذاب وجدان می گرديد و آنرا عملی نا شايست و بر خلاف آموزه های مذهبی بحساب میآورد. در حاليکه امروزه نه تنها از اين کار زشت شرمی ندارد، که حتی بظاهر خدا پرست ترين آدمها هم به هر حقه بازی خود تقيه نام داده و آنرا عين دينداری و خداپرستی و صواب می دانند. 1
تقيه يا دو رنگی ديگر در کشور ما مسلمان و نامسلمان، عارف و عامی، ديندار و لامذهب، دهری مسلک و شيطان پرست و کمونيست و ليبرال نمی شناسد. اين مشکل حال ديگر نه يک عارضه جنبی بلکه يک معضل بزرگ ملی و بويژه برای معتقد ترين مسلمانان يک مذهب نو ظهور است. آيينی جديد و اهريمنی که پيغمبر آن هم آقا خمينی است. همانگونه که اشاره شد ريا و دورنگی پيش از بر سرکار آمدن رژيم ملا ها نيز وجود داشت اما نه تحت نام دينداری و خدا پرستی، ظهور آقای خمينی در عرصه سياست ايران آنهم بعنوان عالی ترين مرجع روحانی، آلودن زبان به زشت ترين دروغها و وعده ها بنام تقيه از جانب وی در راه دستيابی به قدرت، بدنبال آن فريبکاری سيد ديگری بنام محمد خاتمی برای صيانت و تثبيت اين کيش اهريمنی و خلاصه بيش از دو دهه حکومت تقيه سالاران و فريبکاران عمامه دار و ريش نتراشيده پيرو اين پيغمبر اين مذهب و کيش جديد را بخوبی در ايران جا انداخت. تاريخ پر مصيبت ايران شاهد اين مدعا است که هيچ قوم ظالم و ضد ايرانی اين صدماتی را بما نزد که ملا ها زدند.1
ما روز های سياه در تاريخ خود فراوان داشتيم اما در هيچيک از آن دوران تيره کالبد ميهن ما تا اين اندازه عاری از فضيلت و فروزه های اخلاقی نبوده که ايرانيان شيادی و حيله گری را اصلی آسمانی و الهی بحساب آورند. عمق فاجعه آنگاه مشخص می گردد که اين حقيقت جگر خراش علمی را در نظر داشته باشيم که اين کيش شيطانی که با جمهوری اسلامی همه گير شد، اما با مرگ آن از بين نخواهد رفت. ما نسلهای متوالی هچنان از دست اين بلای شوم و اهريمنی در عذاب خواهيم بود. 1
سکسولژی، زيست شناسی و روانشناسی تطبيقی مدرن ميگويد انسان از زمانی شروع به فراگيری زبان و فرهنگ ميکند که جنينی سه ماهه در شکم مادر است. حال خود تصور کنيد که اين کدام پدر و مادر ايرانی است که در زير سيطره اين نظام بزيد بدون آنکه مجبور باشد روزانه چندين دروغ نگويد و دست به چند شعبده و حقه بازی نزند. کودک بخت برگشته ايرانی درجامعه بيمار ما به هر سوی که نظر ميکند دروغ و صدرنگی است. مادر يا به زور بعقد پدر در آمده و در نتيجه خود کودک ميوه يک تجاوز و جنايت شرعی است. مادر آن دگر کودک خواهان جدايی است اما از بيم بد نامی تظاهر به خوشبختی ميکند، پدر در بازار و اداره صبح تا شام مشغول شيره ماليدن بر سر مردم است. پدر و مادر هر دو از روزه گرفتن بيزار هستند اما بدان تظاهر می کنند
پدر در منزل مشروب ميل می کند اما به فرزند سفارش می کند که در بيرون آقا جان خود را نماز خوان و قاری قرآن معرفی کند مبادا که شلاق بخورد. مادر خانه دار که پولش به خريد گوشت و برنج نمی رسد و شرمنده فرزندان است مرتبآ نفرين و ناسزا تقديم روح پر فتوح امام راحل می کند اما از کودکان خود می خواهد که به دروغ در کوچه و مدرسه بگويند که مامان ار سينه چاکان اسلام ومريدان حظرت خامنه ای است. آنديگر زن استقلال مالی ندارد (کلفت بی جيره و مواجب آقا و فرزندان قد و نيم قد اوست ) چيزی از جيب بابای خسيس کش می رود اما به فرزندان سفارش اکيد می کند که مبادا به کسی بگويند! معلم دبستان دروغ می گويد، دبير دبيرستان بيش از او، ناظم از آندو دروغگو تر، مدير از هر سه ی آنها حقه باز تر و استاد دانشگاه که از همه آنها باسواد تر است به تناسب از همگی آنها هفت خط تر
تازه، وقتی يک جوان قصد ورود به داشگاه را دارد بايد چند هفته ای از روی ناچاری ريش خود را نتراشد، لباس کثيف و مندرس و از مد افتاده برتن کند، خويشتن را شبيه بوزينه سازد، به دروغ به مسجد محل رفته در پشت يک ملای بيسواد به اقامه نماز ايستد، بجای خواندن نماز زير لب هر آنچه فحش رکيک می داند نثار آباء و اجداد هر چه جمهوری اسلامی و ملا و ملا پس انداز است بکند تا بالاخره يک تأييديه تعهد به نظام و اسلام بدست آورد و هزار حقه بازی ديگر که ملا ها آنرا درجامعه ما باب کردند
سر انجام اينکه ملا و ملا بازی و اقتدار معنوی روحانيْت ديگر در جامعه ما تمام شده است. اگر روزی به فتوای آنها حجره و سرای و اداره بسته ميشد و انقلاب براه می افتاد، امروز جامعه ايران آبستن انقلابی است که اصلی ترين رسالتش کوتاه کردن دست ملا ها از سرنوشت سياسی و اجتماعی مردم است. شکی نيست که اين انقلاب بزودی به ثمر رسيده و به حيات سراسر خون و نيرنگ و چپاول آنها خاتمه خواهد داد. هر اندازه که اين موضوع باعث خرسندی است ياد آوری صدمات آنها به اخلاق و اعتماد مردم هم بهمان نسبت آدمی را اندوهگين می سازد. بايد اميدوار بود که پير ها، فرهيختگان و دلسوزان اين ملک با گذشت و درايّت و نشان دادن صميميت و صداقت اين خلاء اخلاقی را در جامعه ما پر کنند، ورنه جامعه ای بی معنويت به همان اندازه نا زيبا خواهد بود که جامعه ملا زده است.1