حزب ميهن
امير سپهر
بوی خوش خرد گرايی در نوروز مشام را می نوازد
نوروز است. سنتی زيبا و معنوی. سنتی با قدمتی چند هزار ساله و ملی، يادگار نياکان. اما نه آنگونه که بود و بايد باشد. طبيعی هم هست که طبيعی نباشد! وقتی دلخوشی نيست، وقتی به جای آوای چنگ و چغانه، فقط صدای شکوه از گرفتاری ها بگوش رسد، وقتی غم نان وجود داشته باشد و اندوه از آسمان بارد، وقتی پايوران درجه اول حکومت به جای برگزاری اين شاد خواری ملی رکيک ترين فحش ها را به اجداد ملت حوالت دهند، معلوم است که در ايران آريايی ملا نشان، يادگار نياکان آن ملت بايد اکنون به چه حال و روزی افتاده باشد. با اينهمه نکبت اما مقاومت هست، و مردم ما هنوز هم نوروز را جشن می گيرند. پاره ای از فرهنگوران اما همچنان نگران، که مباد اين يادگار ها از ياد رود، که امروز ماندگاری هويّت ما در گرو حفظ همين سنت های اجدادی است
آنان برای فروزان تر کردن آتش مقاومتی که در سينه و دل مردم ما است، از زيبايی های اين سنت می نويسند، از معنويّتی که در هر يک از سمبل های نوروزی است. اين خيلی خوب است. اصلآ نفس اينکه خيلی از اين به اصطلاح فرهنگوران حال ديگر به آموزه های ملی روی آورده اند جای شکر دارد، حال اين هويّت ملی را هر کدام از ظن خود به هر صورتی که می خواهند تعبير کنند. چرا که بسياری از اينها تا ديروز حتی صحبت از ملی بودن و هويّت ملی داشتن را هم ننگ و عقبماندگی می دانستند. دفاع آنها از هويّت ملی نه تنها جای خوشحالی که جای سپاسگزاری از آنان را هم دارد. بنده که شخصآ از اين بابت از تمامی اين سروران سپاسگزاری می کنم
با اينهمه اين ميان باز يک رند بازی وجود دارد. نگارنده البته به قصد دشمنی به اين رند بازی اشاره نمی کنم، بلکه در اين هنگامه نوروز با آرزوی های خوب قلبی برای همه، می خواهم حتی به نوعی با اين سروران گرامی احساس همدردی نيز بکنم. رند بازی اين است که بيشتر اين عزيزان مثلآ برای نشان دادن زيبائيهای نوروز خود را مجبور به سفر به گذشته های بسيار دور و دراز می سازند و بيجا با مصرف پيه مغز خود اسنادی از عهد باستان می آورند. در حاليکه اصلآ نيازی به اين سفر های بيهوده تاريخی نيست. چرا نبايد از مشاهدات و تجربيات خود بگوئيم!؟ مگر نوروز هايی که خود ديده ايم نوروز نبودند! برای بيان چگونه بودن نوروز و شرح زيبايی های آن ما پير ها که ديگر نيازی به دور تر رفتن از عمر خود نداريم. هم اينکه ما چگونه بودن يکی از نوروز هايی را که با ديدگان خود ديده ايم را شرح دهيم، چگونه بودن يک نوروز واقعی را نيک بيان کرده ايم. نوروزی هايی که هم از آنچه خوانده ايم زيبا تر و پر شکوه تر بود، و هم از هر سند و کتاب و کتيبه ای مستند تر
از اينها گذشته، ما ديگر در گذر ايام پس از هزاره ها به لحاظ شيوه زندگی اجتماعی آنچنان دگرگون گشته ايم که نه قادر به برگزاری مراسم خود به همان شکل نياکانمان هستيم، و نه اصلآ نيازمند بدينکار. حال ما با امکانات پيشرفته ای که در اختيار داريم، دستمان خيلی باز تر از ايرانيان عهد باستان است. خيلی هم بهتر و با شکوهتر از آنان می توانيم اين جشن های سنتی را برگزار کنيم. راديو و تلويزيون و اتومبيل و وسايل آتش بازی مدرن و لامپهای رنگی و هزاران وسيله مدرن ديگر وسايلی هستند که آن مادران و پدرانمان از داشتنش محروم بودند. نگارنده خود نوروز هايی را ديده ام هزار بار زيبا تر از آنچه خوانده ام. ما تا قبل از استقرار اين حکومت اسلامی با شکوه ترين نوروز ها را بر گزار می کرديم. شرح روشن حتی يکی از آن ها که خود شخصآ ديده ايم و در آن شرکت داشتيم هم به هر آنچه که فقط در کتابها خوانديم خواهد ارزيد. پاره ای اما حاظر نيستند حتی کلامی از آن نوروز های زيبا به ميان آورند، مبادا که تبليغی برای نظام گذشته باشد و تأييدی بر اشتباه بودن انقلاب. حيف که همان پاره مزبور فقط بخاطر عدم پذيرش يک اشتباه خود را مجبور می سازند که تمام عمر حتی به خودشان هم دروغ بگويند، و همه ی زيبايی های زندگی خود را هم بيالايند، حتی زيبا ترين خاطرات شخصی خود را؟
پيروی از ملا های لعنتی بعضی از اين طفلکی ها را به قدری خجل و محدود ساخته که جدآ بعضی اوقات دل آدمی به حالشان می سوزد. اينان تمام زيبايی های زندگی خود را هم سانسور می کنند. توجه هم ندارند که با ارائه چنين تصويری سراسر سياه و زشت از گذشته، بيش از آنکه به آن نظام صدمه خورده و سقوط کرده صدمه زنند خود را ويران می سازند، بگونه ای که نادانسته حتی به نوعی انسانيّت خويش را هم به زير سئوال می برند. می گويند تا قبل از انقلاب که زمين و زمان پر از زشتی و پليدی بوده، هميشه هم گرسنه و گريان بوده اند، در خود انقلاب هم که در ميانه بلوا و خونريزی بوده اند و خانه خود را به آتش کشيدن، پس از استقرار جمهوری اسلامی هم که جنگ بوده است و آژير وضعيت قرمز و حملات هوايی و بمباران، رژيم خود ساخته جديد هم که به قدری فاشيستی بوده که با بند و تازيانه و زندان ايران را غير قابل زندگی کرده، در نهايت هم فرار و آوارگی. پس اينجا اين سئوال پيش نمی آيد: کسانی که تمام عمرشان آنچنان نکبت بار گذشته که شخصآ حتی يک لحظه هم خوشی و زيبايی را تجربه نکرده اند، پس آخر اين انسانهای فلکزده اصلآ چگونه می توانند زيبايی ها و جاذبه های زندگی را بشناسند!؟
نوشتم که نوشتنم به قصد آزردن کسی در نوروز نيست. صرفآ مشکلی را نوشتم و آرزوی گشايش دارم. بگذريم، که نوروز است و هنگام مهر ورزی، البته نه از جنس مهرورزی آقای احمدی نژاد. وای که اين نظام لعنتی همه چيز را آلوده! حتی واژه های زيبا و پاکيزه را. به هر حال، در حال نوشتن شرح نوروز های خود ديده هستم، تا جوانان تصور نکنند که نوروز يک سنت زيبای گذشته است. خود نوروز هايی ديده ام که برای نسل جوان امروزی شايد به افسانه و رويا شبيه باشد. اما براستی چنين بود، و باز هم می تواند باشد، و بايد هم باشد. فقط کمی همدلی و همّت لازم است. تا شرح نوروز در نوشته بعدی نوروزتان پيروز، خوشدل و عاشق باشيد