آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, March 03, 2006

 

اسلام را کشف کنيم نه مسخره!؟

حزب ميهن
امير سپهر

اسلام را کشف کنيم نه مسخره!؟

اسلام به ذات خود ندارد عيبی ـــ هر عيب که بينی ز مسلمانی ما است !؟

مقدمه
تمامی اکتشافات و اختراعات گوناگون بشری که زندگی او را متحول و زير و رو ساخته فقط زائيده شک و عدم تسليم او در برابر پديده های جهان هستی است. به بيانی روشن تر اگر انسان به مطلق بودن و غير قابل تغيير بودن ظلمت شب ايمان آورده بود، بی شک نه بفکر تغيير شرايط پس از غروب آفتاب می افتاد و نه قادر به کشف نيروی الکتريسيته می گرديد. باور مطلق انسان به نظم تاريک بودن شب و تسليم وی در برابر اين قانون طبيعت بی شک باعث می گرديد که تا امروز هم تمامی ابناء بشر در تاريکی شب از کار و فعاليّت باز مانند. چنانچه امروز انسان در زمستان سخت برای خود در درون خانه خويش تابستانی دارد و بی هيچ تن پوشی از پشت پنجره به سرمای استخوانسوز بيرون پوزخند می زند، اين پيروزی بر نظم طبيعت را از همان شک خود بر بديهی و مطلق بودن آن نظم دارد. 1

اما اينکه اين بحث چه ارتباطی به مذهب دارد موضوع همين نوشته کوتاه و ناقص دو بخشی خواهد بود. ناقص از اين جهت که چنين مبحث بزرگی را نمی توان به درستی و تمامآ در يک مقاله گنجاند، ولو اين مقاله هر چه هم طولانی باشد. باری، وقتی ما سخن از مذهب بميان می آوريم بخودی خود واژه مطلق را بيان می کنيم. چرا که اين واژه درونمايه اصلی مذاهب است. مذهب يعنی مطلق بودن پديده ها و تسليم و تعبد انسان در برابر اراده (نظم) طبيعت. که البته تمامی اديان توحيدی واژه خدای را بجای طبيعت نشانده و از اراده طبيعت با نام اراده خداوند ياد می کنند. اينکه پيشرفته ترين مردمان کم باور ترين مردمان به دين نيز هستند از همين ناشی می گردد که آنان توانسته اند بيشتر بر اين اراده طبيعت (اراده خداوند) چيره گردند. پس يافتن هر پاسخ روشن برای چيستی يک نظم طبيعت و پيروزی بر آن نظم به مثابه يک قدم دور شدن از مذهب هم هست. چه که تا پيش از کشف پاسخ، نظم مزبور را جزوی از اسرار خداوندی و از قدرت وی بحساب می آوردند. 1

هر قدر که جامعه از نظر دانش و آگاهی پسمانده تر باشد اعتقاد آن جامعه به ازلی و ابدی بودن نظام طبيعت استوار تر و در نتيجه مطيع تر در مقابل نظم طبيعت و جامعه ای مذهبی تر خواهد بود. اينکه می بينم روحانيّت مذاهب آنچنان الفتی با دانش پژوهان و روشنفکران و دانشمندان ندارند ناشی از اين است که علمای مذهبی خوب می دانند که آنان با آگاه ساخت ديگران دکان ايشان را کم رونق تر می سازند. دانش و مذهب هرگز نمی توانند با هم سازگاری داشته باشند. زيرا اساس علم بر شک و کشف مجهولات طبيعت است و مبنای کار دکانداران دين متعبد و تسليم ساختن بندگان در مقابل نظم طبيعت که آنرا به مصلحت و يا مشيّت الهی تعبير می کنند. طالبان افغانستان (که نگارنده آنان را مسلمانان اصلی و واقعی می دانم) اگر مدارس رابه آتش می کشند، کاملآ کار درستی انجام می دهند، زيرا کودکی که حتی يکی دوسالی هم به مکتب و مدرسه رفت که ديگر طالب (مسلمان) نخواهد بود. اينکه ايمن الظواهری پزشک و يا بسياری از دانشگاه ديده های ما و ساير کشور ها هم همچنان مسلمان مانده اند دليل ديگری دارد. 1

آنچه بطور خلاصه بايد نوشت اين است که علم آموزی که پزشکی هم شاخه از آن محسوب می شود چندان ارتباطی به باورها و اعتقادات درونی انسان ندارد و بطور طبيعی به پيدايش تحول فکری در علم آموز منتهی نمی گردد. حتی اگر دين را هم شاخه ای از علم بحساب آوريم که چنان نيست، باز هم بايد گفت ظواهری ها آنگاه قدم در راه کسب ساير علوم نهاده اند که ديگر يک طالب بوده اند. افرادی چون ايمن الظواهری به مدرسه و دانشگاه نرفته اند که آگاه گرديده و سپس دينی را برگزينند، بلکه علم آموزی آنان به منظور بهره گيری از علوم جديد در راه پيش برد عقايد مطلق و ضد علمی آنان بوده است. اينکه گفته اند تروريسم از نرم افزار نوين تمدن برای گسترش سخت افزار تحجر سود می برد همين است. شايد از خودمان مثال آوردن به روشن تر شدن اين استدلال کمک بيشتری کند. اينکه ما ايرانيان نمی توانيم به زبانی مشترک دست پيدا کنيم ريشه در اين دارد که ما همچنان ذهنيتی مذهبی داريم. هر يک از اجزاء ساختمان فکری ما از همان اصول دين ها و فروع دين ها شکل گرفته. 1

بسياری از ما خود دين را رها کرده ايم اما نتوانستيم خويشتن را از دينی انديشيدن نجات دهيم. ما صرفآ جای اصول دين را به عقايد مادی خود داده ايم. درست به همان اندازه يک حزب الهی دگم هم به عقايد خود ايمان داريم. مراد اصلی هيچکدام از ما در برخورد با يکديگر تبادل انديشه و ياد گيری از همديگر نيست. از آنجا که هر يک از ما به عقايد خود ايمان مطلق داريم. اگر به بحثی هم وارد می شويم قصدمان اين است يا ديگری را به مرام (دين) خويش هدايت کنيم و اگر موفق بدينکار نشديم وی را از ميان برداريم. اما چون مانند برادران ملای خود قدرت حذف فيزيکی حريف را نداريم، با تهمت و تحقير و دروغ شخصيّت وی را اعدام می کنيم. ما پيش از آنکه به سخن و استدلالهای کسی گوش کنيم در مورد وی حکم شرعی صادر کرده ايم، پس اصلآ خود را نيازمند به شنيدن حرفهای يک کافر نمی دانيم، چنانکه در بيشتر موارد هم اصلآ گوش نمی کنيم که او چه می گويد و فقط حرف خود را می زنيم. اگر هم در آن ميان جمله ای به نظرمان زيبا آمد، فورآ آنرا قاپيده و از آن هم برای کوبيدن صاحبش سود می بريم. 1

توجه داشته باشيم که امروزه اثبات شده که انسان از زمانی شروع به فراگيری زبان و فرهنگ می کند که جنينی نه هفته ای در درون شکم مادر است. پس حتی وقتی يک جنين به دنيا آمد و کمی هم آموزش ديد ديگر اميد چندانی نبايد به تحول بنيادين در افکار و شخصيّت وی داشت. ملای جوانی که به دانشکده علوم انسانی وارد شده و در درس فلسفه حاظر می شود، منظورش فراگيری ديگر مکاتب فلسفی و تطبيق آنها با اسلام و احيانآ بريدن از اسلام و گرويدن به فلسفه عقلی نيست. او که با ذهنی آزاد و پاک وارد دانشکده نشده، وی خيلی پيش از آن به يقين مطلق رسيده. اين رنج را هم بر خود هموار می سازد که ضعف ديگر مکاتب را بشناسد تا با استفاده از آنها بهتر بتواند اسلام فقاهتی خود را برتر تبليغ کند. البته هميشه استثنا هايی هم وجود دارد. ليکن قاعده کلی همين است. سياسيون ما هم درست مانند ملا ها هستند. گرچه حتی از ملا ها بيزار باشند. اگر حاکمان تهران را ملا های سياسی می ناميم، بيجا نيست که سياسيون دگم و ملا صفت را هم سياسی های ملا بناميم. 1

دين امروزين يک ميراث است
دين حنيف اسلام نزديک به يک و نيم ميليارد باورمند دارد. اين دين هم البته مانند مسيحيّت شاخه های مختلفی دارد.عمده ترين شاخه های آن يکی جماعت سنت است که حدود نود در صد کل مسلمانان پيرو آن هستند و آن ديگری که هفت تا ده درصد از مسلمانان آنرا تشکيل می دهند هم تشيع نام دارد که اکثريّت مردم ما هم ظاهرآ پيرو آن هستند. ظاهرآ را بکار بردم بدين خاطر که ما بدون اينکه اين دين و مذهب را بشناسيم بدان باور داريم. بايد توجه داشت که اين واژه ظاهرآ نه فقط ما مسلمانان بلکه پيروان ديگر اديان و مذاهب را نيز شامل می شود. چرا که باورمندان ساير مذاهب هم کم و بيش وضعيتی چون ما دارند. به ديگر سخن در بهترين حالت نيز شايد بيش از پنج درصد از دينداران جهان به اندازه پنج درصد هم از دينی که خود را باورمند بدان می دانند آگاهی نداشته باشند. حال اين دين از هر جنسی که می خواهد باشد، چه اسلام، چه مسيحيّت و يا هر باور ديگری.1

درست است که امروزه در ظاهر فقط چهار دين عمده در جهان وجود دارد، اما حتی بررسی سطحی و تطبيق و در نهايت برتری دادن يکی از اين چهار بر آن سه ديگر هم زمانی بيش از چند صد سال طلب می کند. حال بگذريم از اينکه فقط در يک کشور جهان مثلآ هندوستان بيش از يکصد و سی دين مختلف وجود دارد، و ملا های خودمان هم سخن از يکصدو بيست چهار هزار پيامبر به ميان می آورند که گويا حضرت محمّد آخرين آنها باشد. همين سه دين يهود و مسيحيت و اسلام در مسير تاريخی خود به اندازه ای با هم ارتباط و تضاد و از هم تأثير گرفته اند که تمام طول عمر يک انسان محقق هم قد نخواهد داد که حتی ده درصد اين آميختگی ها و تضاد ها و تآثيرات را بطوز عمقی بررسی کند. بنابر اين واژه دين که در ظاهر اعتقاد و اعتماد را در ذهن تداعی می کند در حقيقت يک امر موروثی و تقليدی است نه باوری که از سر بررسی و آگاهی باشد.1

زنده ياد استاد مجتبی مينوی در اين مورد جمله بسيار درازی دارد که حيفم می آيد آنرا در اينجا نياورم. مينوی می نويسد: (در اين باب که اديان بدوی بشر چه بوده، اعتقاد به يک قوه ی مافوق طبيعت و فکر (خدای يگانه عالم يا بيشتر از يک خدا) به ذهن بشر چگونه خطور کرده، و اديان قديم ساکنين بين النهرين و ايران و روم و يونان چه بوده، و در هند و تبت و چين و ژاپن و امريکا و استراليا و آفريقا چه اديانی ظهور کرده، و دين اسلام و عيسويت و کليميت با هم چه ارتباطی دارد، و هر تازه تری چگونه از دينهای سابق مقتبس شده است و هر يک از آنها به مرور زمان به چه شعبه ها و فروعی منقسم شده است بقدری کتب نوشته اند، و موضوع چنان بغرنج و پيچيده است، که هر گاه يکنفر همه ی عمر خود را از پانزده سالگی به بعد وقف تتبع و تحقيق اين موضوع کند نيز عاقبت چنانکه بايد و شايد به کنه مطلب نخواهد رسيد) پايان جمله. 1

شايد تنها بخش از فلسفه اگزيزستانسياليسم که کاملآ با واقعييت انطباق داشته و جای هيچ جدلی در آن وجود نداشته باشد همان بخش (وجود و يا هويت تصنعی و يا غير منتخب و تحميلی) است. مردی با زنی ازدواج می کند و فرزندی از اين دو انسان پا به عرصه حيات می گذارد، اين کودک نوزاد نه هويت خاصی دارد و نه اساسآ قادر به انتخاب آن است. آنچه بدين موجود ناتوان از گزينش هويت ملی و دينی و فرهنگی می بخشد هويّت پدر و مادر او است. انسان غافل و يا جاهلی که به مليّت و دين و نژاد خود می نازد، خود نمی داند و يا اينکه نمی خواهد بداند که وی به هويّتی می بالد که شخصآ در ساخت و تکوين آن اصلآ نقشی نداشته. آنچه مايه مباهات اوست چيزی است که از همان ثانيه اول ورود بدين جهان پدر و مادر و شرايط فردی و اجتماعی آنان به وی بخشيده است. اين کودک يک ايرانی يا آلمانی است، چون پدر و مادر چنين نژاد و مليّتی دارند. زبان اصليش هم همانی می شود که پدر و مادر بدان تکلم می کنند. چنين است در مورد واحد پول، رنگ پرچم، و ... همينطور دين و مذهب. از اينرو مسلمانی ما و يا مسيحيّت يک فرد اروپايی هم مانند پول رايج و مليّت و زبان چيزی نيست که خود از راه مطالعه، و مقايسه انتخاب کرده باشيم. ما اين دين و بسياری ديگر از اجزاء هويت خويش را به ارث برده ايم

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker