آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, May 02, 2006

 

( 4 ) فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت

حزب ميهن
امير سپهر


فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت
بخش چهارم

نتيجه گرفتيم اين گفته که در ميدان سياست با زور نمی توان کاری صورت داد، دقيقآ و يکصد و هشتاد درجه خلاف گويی است. با آوردن مصاديقی به کوتاهی اشاره کرديم که سراسر تاريخ بشری حکايت از اين دارد که زور مادر حقيقی تمامی تحولات تاريخ جهان بوده و اين عامل تنها تعيين کننده همه ی مرز های جغرافيايی، اقتصادی، مذهبی و سياسی جهان ديروز و امروز است، چنانکه فردا هم بی ترديد اين نقش را خواهد داشت. اين را نيز بيفزائيم که صرفنظر از کيّفيت حرکات، اساسآ اولين شرط ايجاد هر حرکتی برخوردای از ديناميزم (زور) است. اگر محرکه وجود نداشته باشد که همه چيز از حرکت باز ايستاده و حيات از ميان خواهد رفت. آنچه به سياست مربوط می شود، در اين زمينه هيچ امری را نمی توان به پيش برد مگر با استفاده از زور و فشار، به ويژه آرمان رسيدن به رهايی و آزادی را


آزادی برازنده شجاعان است، بزدلان را گرفتاری همان به !1

وقتی از شور و گرما، از احساسات سرکش
و از آنچه چشمانت را به درخشش وا ميدارند
و ضربان قلبت را تندترمی کند پرهيز می کنی
آرام آرام روی به مردن می نهی ...1
پابلو نرودا

درعرصه سياست در بعضی مقاطع اعتراض و اعتصاب و حتی درگيری و زد و خورد با پليس هم مانند صندوق رأی وسيله پيشبرد هدف است. اين تازه مربوط به کشور های دارای دموکراسی کامل و يا نيم بند است، آنهم در مقابل دولتها نه اصل حکومت. و حال آنکه در اوضاع کاملآ غير دموکراتيک و فاشيستی همانند اوضاع ايران که مردم ريشه حکومت را نشانه گرفته اند، مقابله و پايمردی و حتی جواب دندان شکن به سرکوب دادن، نه تنها امری بديهی که اصلآ از ابتدايی ترين ضروريات مبارزه است. چنانچه ملتی برخوردار از اراده و شجاعت لازم برای پرداخت اين حداقل هزينه هم نيست، اصلآ همان بهتر که تا ابد در اين نکبت و کثافت دست و پا زند و صحبت از آزادی و آزادی خواهی نکند. هر چند از ابتدا هم به روشنی روز مشخص بود که جمهوری اسلامی به لحاظ گوهری قابليّت اصلاح شدن ندارد، با اين وجود عده ای دچار توهم شده و چند سالی بازی خوردند. حال اما پس از طی آن پروسه عملی ديگر برای حتی کم آگاه ترين مردم هم جای ترديد باقی نمانده که محال است بتوان به صورت متمدنانه و با استفاده از صندوق رای به مقابله با اين رژيم تمدن ستيز رفت. پس بايد به سراغ شيوه های ديگری برای احقاق حق خود رويم. البته چنانچه به راستی خواهان آزادی هستيم! 1

ديگر به مرحله ای رسيده ايم که يا بايد دست از اين ادعای خشک و خالی ميهن دوستی و آزادی خواهی برداريم، و يا چنانچه صداقتی داريم آنرا در ميدان عمل با همت و غيرت نشان دهيم نه فقط در حوزه ی کلام و در قالب شعار. يا اين رژيم را به همين صورت، با زور گويی و سرکوب و توهين و ولايّت فقيهش بپذيريم، و يا اگر خود را شايسته نظامی برتر می دانيم با اقتدار و شجاعت با آن مبارزه کنيم. ملتی که همت و شرافت ملی نداشته باشد، طبيعی است که توسری خور خواهد بود. آزادی را که در سينی گذارده تقديم کسی نمی کنند. مردمانی که جربزه مبارزه ندارند، اصلآ همان بهتر که کسان ديگری برايشان تصميم بگيرند. مادام که ما از نيروی لايزال ملی خود استفاده نکنيم، حريف اين رژيم نخواهيم شد. رژيم روضه خوان ها رژيم باجخور ها و چاقوکشان است. فقط هم با زور می توان ايران را از چنگش در آورد

گرچه شخصآ شاهزاده رضا پهلوی را ساپورت سياسی می کنم، اما نه آن طرح کذايی رفراندوم را شدنی می دانم و نه اين گفته ی ايشان را قبول دارم که اين رژيم را بتوان با نافرمانی مدنی از اريکه قدرت به زير آورد. اين نظام مدنی نيست که بتوان آنرا از راههای مدنی به زير کشيد. هرگز هم تن به رفراندوم نخواهد داد مگر با پس گردنی. مرادم از اين سخن اين نيست که حال بايد خشونت را آغاز کنيم. اما در مقابل خشونت بزدلی را نبايستی به متمدن بودن تعبير کرده و در برابر آن سر تسليم فرود آريم. با اين بهانه ها ما در مقابل رژيمی درنده خوی چون جمهوری روضه خوان ها تا قيامت هم هيچ کاری را از پيش نخواهيم برد. اگر شروع خشونت وحشیگری است، ايستادگی در برابر آن حقانيّت ندادن به زورگويی و عين تمدن است. تمکين از خشونت عملی هزار بار از خود خشونت زشت تر است، و گناهی هم هزار بار از آن نا بخشودنی تر. اگر ما زوری قوی تر از رژيم نداشته باشيم که هرگز به آزادی نخواهيم رسيد

آه و ناله را به دور ريزيم و خود را به هيچ وجه ضعيف مپنداريم. ما هزاران بار از اين رژيم نيرومند تر هستيم، اما بصورت بالاقوه. اگر براستی خواهان آزادی و عزت هستيم تنها راه اين است که اين نيروی موجود را به فعل تبديل کرده و با شجاعت و صلابت حق طبيعی خود را از زورگويان و غارتگران باز پس گيريم. نه رژيم اسلامی که هيچ رژيم ديگری زوری از خود ندارد. زور متعلق به ملت ها است. قدرت جمهوری اسلامی هم متعلق به مردم اسير ايران است. اما رژيم آنرا غصب کرده. نظام روضه خوان ها اگر چه قدرتمند به نظر می آيد، ليکن تمام اقتدارش پوشالی و ناشی از بزدلی و سستی ما است. اين گردنکشان و باجخور ها حريف قدر نديده اند که اينگونه می غرند. اينها خرهايی بيش نيستند که فقط پوست شير بر سر کشيده اند. با کمی غيرت و حميّت ملی خواهيد ديد که چگونه از غرش به عرعر خواهد افتاد

ما تا نتوانيم قدرت خود را به رژيم اسلامی نشان دهيم، همچنان در اسارت خواهيم ماند. پس، مردم ما بايد حرکت کنند، بايد ايستادگی کنند و بايد هم از خود دفاع کنند. کسانی حتی اگر چشم به حمايّت بين المللی دوخته اند، بايد در نظر داشته باشند که تا خود نجنبيم و از خود اراده نشان ندهيم، هيچ فريادرسی نخواهيم داشت. ديگران که وظيفه ندارند برای ما آزادی و عزت و شرف به ارمغان آرند. هر ملت و دولتی در چهارچوب منافع ملی خود عمل می کند. خطا از ما است اگر انتظار داشته باشيم که ديگران نقش ناجی را برای ما بازی کنند. آنان حتی از اين نظام نفرت داشته و طرفدار ما مردم هم باشند، وقتی عزم و اراده ای در ما نبينند، برای حفظ منافع خود دير يا زود با همين رژيم به سازش خواهند رسيد. در اين ميان باز سر ما مردم است که بی کلاه خواهد ماند

با هزاران رهبر، دريغ از يک رهبر!1
کسانی که خود را رهبران مردم می خوانند اما ملت ما را از اين هيبت نداشته رژيم می ترسانند، بی هيچ تعارفی حتی از عوامل مستقيم رژيم هم کثيف تر هستند. اگر يک مثقال وطن دوستی و شرافت ملی در ميان ما ايرانيان وجود داشت، آخر اين اوباش بی سرو پا و متحجر چگونه می توانستند خود را رهبران سياسی اين ملت کهنسال و تاريخی قلمداد کنند و حاکم بر جان و مال و حيثيت و ناموس و شرف اين مردم باشند. بنده که از ايرانی بودن خود شرم دارم و از اين حيران مانده ام که حال که ديگر حتی بی هويت ترين ملت ها هم به آزادی و اعتبار جهانی رسيده اند، کار ايرانيان تا بدين درجه از انحطاط رسيده که ديگر حتی هر روضه خوان و حلبی ساز و چغندر فروشی هم هر توهينی که دلشان می خواهد در حق اين مردم روا می دارند و آنانرا چون چهار پايان در کوی و برزن تازيانه می زنند و صدايی هم از کسی در نمی آيد. آنهم در اين هزاره بيست و يکم که ديگر حتی تنبيه خر و اسب و قاطر و سگ و گربه هم در همه ی کشور ها ممنوع شده! ما نا سلامتی روزی پرچمدار مدنيّت در جهان بوديم و تمامی افتخاراتمان مربوط به آزاد انديشی و عدالت گستری اجدادمان است. آخر چه بر سر ما آمده. کجا رفته آن غرور معروف ملت ايران که اين همه خفت و سرافکندگی و نکبت را می بيند اما دم نمی زند!

ايرانی اگر همان ايرانی بود که بايد باشد، به شرافت سوگند که اين اعضای دزد و تروريست و ريشوی کابينه دولت احمدی نژاد در ميهنش حتی به شغل آبدارچی باشی وزارتخانه ها هم نمی رسيدند، چه رسد به پست وزارت. نگارنده هيچگاه اهل تعارف و بخيه زدن نبوده و نيستم، پس بی رودر بايستی و فاش می نويسم که فقط خود فروشی عده ای، و بی غيرتی عده ديگری از ما ايرانيان است که ما را به اين نکبت و سيه روزی دچار کرده. ايران و ملتش دارد از بين می رود، دختران کشورمان را به حراج گذارده اند، اما عده ای هنوز هم در بحث بيست و هشت مرداد و اصلاحات و خاتمی و جمهوری بهتر است يا مشروطه و بحث مهوع شاه و مصدق گير کرده اند. نام اين بی قيدی و بی شعوری را هم گذارده اند روشنفکری. خانه اش ويران شود هر آنکه کرم اين رهبر بازی و روشنفکر بازی را در تنبان بعضی انداخت و ما را اينطور خانه خراب کرد

در حاليکه در کشورمان چشم از حدقه در می آورند و دست و پا قطع می کنند، همه خود را متفکر و روشنفکر و رهبر و پژوهشگر و کارشناس مسايل بين المللی و متخصص همه ی امور و اديب و فرزانه و ... می خوانند. بعضی حتی بدين هم اکتفا نکرده در فکر نجات کل بشريّت از دست امپرياليسم هم هستند. ما رژيم کشور خود را به سخره می گيريم بدين دليل که از درون آن فقط يک آخوند مسخره بجای گفتگو با آدمخوار ها و قمه کش های دور و برش، ايده از خود مسخره تر گفتگوی تمدنها را براه انداخته و خود را رسوای خاص و عام کرده، در حاليکه در اينسوی، يعنی در ميان خود ما به اصطلاح اپوزيسيونی ها هزاران مسخره تر از او وجود دارند. به پروردگار سوگند که کلاه نمدی هم بر سر ادبا و روشنفکران و سياسيون ما زيادی است

چه روشنفکری، چه کشکی! آخر چند بار خطا، چقدر اشتباه، تا به کی مردم فريبی، تا به کی خود را به مسخرگی زدن. اين چه روشنفکر خاک بر سری است که هنوز تفاوت منشأ حکومتهای زمينی و آسمانی را نمی داند و از ملا انتظار اصلاحات دارد. اين کدام ابله است که خود را سياسی می خواند و در عرض فقط پانزده سال منتر سه ملا می شود و يک اشتباه را سه بار پشت سر هم تکرار می کند. کسانی که اين اندازه از خرد عاری هستند که حتی از خطای خود هم نمی آموزند، ابلهان و ديوانگانی هستند که جايشان در تيمارستان است، نه که روشنفکر و رهبر سياسی باشند. بنده ای که در ايران قادر نيستم حتی ده نفر را هم به خيابان آرم، اصلآ خيلی بيجا می کنم که خود را اپوزيسيونچی می خوانم، چه رسد که خويشتن را از رهبران اپوزيسيون هم به حساب آرم

همه از نبود رهبری شکوه و گله دارند. در حاليکه مشکل ما نه از فقدان رهبری که از فراوانی رهبری است. بدبختی ما اين است که همه می خواهند رهبر شوند. هر آنکه يک مقاله ده سطری پر از اغلاط املايی انشايی می نويسد، يا چهار خط شعر نو هيچکس نفهم بی سر و ته می سرايد و يا اينکه يک مصاحبه سه دقيقه ای با يک راديو انجام می دهد، فورآ خود را روشنفکر و رهبر به حساب آورده، به چيزی هم کمتر از نخست وزيری در آينده ای نا پيدا رضايت نمی دهد. همين است که مانند اسب عصاری سالها است که در يک دور باطل می چرخيم و ره بجايی نمی بريم. در اين فضای بيمار و سراسر آکنده از عقده و خود بزرگ بينی امکان گزينش رهبری واحد که سهل است، حتی امکان تشکيل شورای رهبری هم وجود ندارد

اگر هم به فرض روزی شورايی هم تشکيل شود، در اين جو تروريستی و مسموم کاری از پيش نخواهد برد. زيرا حد اقل نيم مليون نفر خود را رهبر و روشنفکر دانسته و خويشتن را شايسته عضويت در آن می دانند. چون چنين چيزی نا ميسر است، بنا بر اين عين آن نيم مليون نفر از ثانيه صفر تشکيل اين شورا، قبل از اينکه حتی رژيم خبردار شود، شروع به پرونده سازی و ترور شخصيْت و تخريب اعضای آن خواهند کرد. زيرا هيچکسی در بين ما به حق خود قانع نيست. همه پای از گليم خود فرا تر می نهند و خود را از ديگران برتر می دانند. عده ای در اين سوی مرز ها که خود را رهبر مردم می خوانند از پس هزار آزمون ناموفق هنوز هم اين را نمی پذيرند که مردم ديناری قبولشان ندارند. نمی خواهند دست از اين ادعا برداشته با کمی انسانيّت و شرف ملی بعنوان يک ايرانی مبارز راه آزادی در کنار مردم قرار گيرند

چون عقده دارند، چون مقام می خواهند، چون حسود هستند، چون وطن پرست نيستند، چون به دروغ دم از آزادی می زنند و خلاصه چون از سر تا پايشان فريب و نيرنگ است. هزار بار هم از عوامل رژيم بيشتر به مردم صدمه می زنند. کسی که نه يک بار بلکه دهها بار می بيند که از اعتماد مردم برخوردار نيست، اگر حتی به اندازه نوک سوزنی هم انسانيّت و سلامت اخلاق داشته باشد، ديگر بايد از اين خود رهبر خواندن دست کشد، حال اين ادعای پايبندی به دموکراسی بر سرش بخورد که دکانی بيش نيست. می بينند مردم هيچ اعتنايی بدانها ندارند، برای لاپوشانی اخته بودن را دموکرات بودن تبليغ می کنند

يعنی عناصری که خود بخاری ندارند، برای شريک و همسان تراشيدن برای خويشتن در شيپور بی بخاری می دمند. اينها غيرت ملی ندارند، برای توجيح بی غيرتی خود ديگران را هم به بی عملی تشويق می کنند. و تو گويی که اين بی غيرتی يعنی تمدن و فرهنگ داشتن! نگارنده اعتقاد دارم هر کسی در مقابل اين رژيم ايستادگی نکند عاری از فرهنگ و تمدن است نه بعکس. مقابله کننده با جنايتکار، حتی اگر با اسلحه نيز مبادرت بدينکار کند که جنايتکار و بی فرهنگ نيست. اگر اينگونه بيانديشيم پس پليسی هم که با سلاح در برابر يک قاتل مسلح ايستاده و تا پای کشتن او هم پيش می رود بايد يک جانی و بی تمدن به حساب آيد ... نا تمام

www.hezbemihan.org


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker