آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, August 02, 2005

 

... زنهار

حزب ميهن
امير سپهر

زنهار که جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت ايران هم هست!1

هوش و حواس نويسنده بعنوان يک مبارز راه آزادی در ارتباط با چگونگی نوع نظام آينده ايران بيش ازآنکه متوجه ظرف باشد، نگران مظروف است. زيرا عليرغم برداشتهايی من در آری از مقوله دموکراسی، همانند دموکراسی شورايی و از اين قبيل مهملات که از ابداعات چپ اندر قيچی های عقبمانده ايرانی است، ما بيش از يک نوع دموکراسی را در جهان سراغ نداريم، همين دموکراسی که در کشورهای متمدن جهان موجود است. هيچ پسوند و پيشوندی هم ندارد. جمهوری يا مشروطه تنها دو ظرف جادار و مناسبی هستند که در آنها ميتوان اين نوع دموکراسی را طبخ کرد. گرچه يک مشروطه خواه پی گير هستم، اما از استقرار يک نظام جمهوری آزاد و عرفی نيز به شرط انتخاب مردم استقبال خواهم کرد. رها کنيم بيماران عقده ای را که با غرض ورزی و بعضآ پيش ذهنيٌت مسموم خود بدون آنکه حرفهای ما را از زبان و قلم خودمان دريافت کنند، هماره جاهلانه همه ما را يک کاسه کرده و بصورت فله ای سلطه خواه و يا سلطنت طلب مينامند ! 1

کدام انسان نا بخردی در اين عصر وزمانه ميخواهد عنان و اختيار کل کشور و ملتش را بدست يک شخص غير منتخب بسپارد!؟ در اينصورت چرا اصلآ مبارزه ميکنيم، مگر ما سيستمی غير از اين در حال حاظر در کشورمان داريم؟ ما بايد با جمهوری خواهانی که از عقده های تاريخی رنج نمی برند و ريگی به کفش ندارند و حقيقتآ خواهان دموکراسی هستند باب گفتگو را باز کنيم. اين نوشته ميتواند سر آغاز باشد! ميان ما و آنها نه تنها دشمنی حتی اختلاف چندانی نيز وجود ندارد. خواست هر دو طرف رسيدن به يک جامعه انسانی و اعمال حق حاکميت ملی از طريق رأی گيری در يک سيستم پارلمانی است. حتی شاهزاده رضا پهلوی نيز خود بارها روی اين موضوع تأکيد کرده است که مهم توجه به ساختار قدرت و تقسيم مسئوليت است. اينکه چه سيستمی ميتواند کارکردی مثبت در کشور ما داشته باشد، بستگی به واقعيْتهای ملموس جامعه دارد که مهر آنرا نيز در نهايت مردم خواهند کوبيد. 1

مشروطه خواهان راستين چنين می انديشند. اعتقاد ما به نظام مشروطه پادشاهی از سر شيفتگی و شيدايی نيست، ما رسيدن به آزادی و دموکراسی را در چهارچوبه يک سيستم مشروطه پادشاهی بهترين نوع نظام برای مردم ايران ميدانيم. مهم تر ازاين و هر چيز ديگری اما، برای اينجانب و يارانم که روش زنده ياد دکتربختيار را پی گرفته ايم اولويت دادن به ماندگاری استقلال و تماميت ميهنمان است. تنها عاملی که به نظر ما ميتواند از جنگ داخلی جلوگيری کرده و تماميٌت ارضی کشورمان را پس از سقوط نظام ضد ملی کنونی حفظ نمايد، نهاد پادشاهی است. برای اين ادعا هم ميتوانيم هزار و يک دليل بياوريم. با اين وجود گوش شنوايی هم برای شنيدن حرفهای مخالفين خود داريم و برای آنها نيز حقی برابربا خود را برسميٌت ميشناسيم. با اين مقدمه و نشان دادن حسن نيٌت، ابتدا در حد بضاعت خويش از دانش سياسی تعريفی کوتاه از جمهوريّت بدست خواهم داد. نا نوشته نميگذارم که برداشت من از جمهوريٌت نام آن نيست بلکه مردمی بودن و ميزان حق مشارکت مردم در تعيٌن سرنوشت خود و جامعه خويش است. از اينقرار يک نظام پادشاهی ميتواند کاملآ جمهوری (مردمی و همگانی) باشد، و يک نظام جمهوری بکلی ضد مردمی ! چنانکه امروزه ضد مردمی ترين نظامها را بايد در ميان رژيمهای جمهوری سراغ گرفت. 1

جمهوريّت و جمهوری خواهان راستين


کری ژل در کتاب خود "فلسفۀ جمهوری" اولين رگه های واضح فکر جمهوريت را در عهد باستان و در نزد ارسطو در کتاب سياست او رد يابی ميکند. ارسطو که وی را با نام معلم اول نيز ميشناسيم، ضمن تعريف انواع و اقسام حکومت ها در يک تحليلِ نهائی، نتيجه ميگيرد که تمامی حکومتها در اجتماعات بشری بر دو نوع تقسيم ميشوند، که "عبارتند از که هدف غائی آن پيوند شهروندان (ايجاد وفاق) در يک اجتماع شهری و درنظر گرفتن خير و مصلحتِ همگی آنان " است که بعد ها آنرا در زبان لاتين به "رپوبليکا" به معنای يک چيز مشترک و همگانی (جمهوری) ترجمه کردند، و يا سلطه ارباب بر رعيت و برده است که به صورتهای مختلف اعمال ميشود که آشکار ترين اشکال آن در حکومتهای طبقاتی و ولائی اعم از فئودالی، تئوکراسی، امپراتوری، سلطنت مطلقه، اليگارشی و ... است. بعد ها خود ديديم که حکومت طبقه بندی شده حتی در شکل و شمايل ديکتاتوری زحمتکشان (مظلوم ترين طبقه) يا پرولتاريا نيز سر از ظلم و بيداد و کشتار در آورد. فقط استالين بطور تقريب سی مليون انسان را بنام دفاع از طبقه زحمتکش و مظلوم، ظالمانه کشت !1

نتيجه اينکه هدف از طرح بحث جمهوريت و معرفی آن بصورت سيستمی متعالی اين بوده و هست که دريک اجتماع يا بقول ارسطو اتوريته از طريق انسانهايی آزاد و برابر اعمال گردد و سرنوشت و مصلحت عامه بوسيله خود آنها معيّن شود. اين بحث و تلاش جهت رسيدن به چنين حکومتی مردمی قرنها ادامه يافت. 1
پديدارشدن دو باور توحيدی در بيت المقدس و چند قرن بعد مکه که سرشت و منشأ بشر را واحد معرفی کرد و خداوند احد و واحد را تنها مرجع ذيصلاح برای تدوين قانون و راهبری بندگانش دانست، به پيدايش حکومتهايی منجمد " وخرد ستيزی منتهی گرديد که قرنها دوام يافت. نوعی از حکومت که مردم در آن بصورت عده ای صغير و مهجور امت گنه کار و محکوم به عذاب! " در آمدند که بدون رخصت قيم خود، يعنی کشيش و کاردينال و شيخ و ملا حتی حق نفس کشيدن نيز نداشتند. شکلی از زشت ترين شيوه برده داری، آنهم با نام خداوند، که هنوز نيز دست از گريبان حداقل ما ايرانيان بر نداشته است. 1
البته مسيحيّان نيز هنوزهم گرفتاريهای خود را دارند. همين چند دهه قبل بود که فردی انگليسی بنام جان داربی مدعی گرديد که بر اساس پيش گويی های کتاب مقدس، مسيحيان دوباره تولد خواهند يافت و فقط اين تازه متولدين اهل نجات خواهند بود و بقيه هلاك خواهند شد. بر همين اساس و با تأثير پذيری از داربی، کشيشی آمريکايی بنام اسکافيلد تفسيری جديد برای تحقق پيشگويی های انجيل به رشته تحرير در آورد که خواندنش پشت هر انسان صلح دوستی را به لرزه در مياورد. خلاصه آن اين است که پروتستانها وظيفه شرعی دارند که برای ظهورمجدد مسيح مقدماتی رافراهم سازند که عبارت است از گسترش كشور اسرائيل در گستره ای از رودخانه نيل تا رود فرات بوسيله کوچ دادن يهوديان و يا بقول آن کتاب "مردمان اهل نجات بشريت" از سراسر عالم به اين سرزمين، ويران کردن دو مسجد بزرگ مسلمانان اقصی و صخره در بيت المقدس و بنا کردن معبدی بزرگ بجای اين دو مکان که به جنگ مقدس" آرماگدون " بين مسلمانان و يهوديان و مسيحيْان منتهی گردد.1

و بالاخره اينکه روزی كه جنگ مقدس يا آرماگدون آغاز شود، تمامی مسيحيان واقعی دوباره تولد خواهند يافت و يهوه (مسيح ) را خواهند ديد و با يك سفينه عظيم از اين دنيای خاکی به بهشت پرواز خواهند کرد و از آنجا نابودی جهان و عذاب سخت غير مسيحيان و مسحيّان دروغين در آن جنگ مقدس را به تماشا خواهند نشست. در نهايت مسيح به همراه مسيحيان حقيقی دوباره تولد يافته در جهان ظهور خواهد كرد و دشمنان را در اين جنگ مقدس شكست نهايی خواهد داد و حكومت جهانی خود را در بيت المقدس اعلام نموده ومعبدی را که قبلآ بوسيله يهوديان بر روی ويرانه های دو مسجد اقصی و صخره در بيت المقدس قبل از آغاز جنگ مقدس ساخته شده مرکز حکومت جهانی خويش قرار خواهد داد. وظيفه فوری را هم که اين گروه ازپروتستانها برای معتقدين واقعی به مسيح پس از سال دوهزارمعيْن کرده اند عبارت از تهيه مقدمات جنگ مقدس برای سرعت بخشيدن به نابودی جهان و تسريع ظهور مسيح است. زيرا که معتقدند قبل از ظهور دوباره مسيح، هرگز ملتها به تفاهم نخواهند رسيد و قبل از ويرانی کل جهان بوسيله مسيح و پيروان راستينش صلح در جهان تحقق پيدا نخواهد يافت !1

می بينيم که آدميان "حتی انسانهای که بظاهر مدرن و مترقی به نظر می آيند" هم هنوز نتوانسته اند خود را از اسارت جهل و خرافه رها سازند، و بشريت تا رسيدن به آرمانشهری که آرزوی آنرا دارد راهی بسيار طولانی و ناهموار را بايد طی نمايد. مبارزه روشنگرانه و تلاش آدمی برای بدست گرفتن مقدرات خويش هماره با شدت و جديّت تمام پيگيری شده و همچنان بايد بشود، که ميشود. به همين علت است که عمر دورانی که ما از آن بنام عصر روشنگری ياد ميکنيم که به رنسانس و پروتستانيسم و انقلاب صنعتی منتهی گرديد، طولانی تر از عمر خود حکومتهای مذهبی است. اين مبارزه روشنگرانه فقط در ايران بود که بعد از نهضت مشروطيْت عملآ تعطيل شد و جای خود را به چريک بازی و کمونيست بازی و مجاهد بازی و ضديت کور و سفيهانه با شاه داد. 1

نتيجه آنرا هم امروز در هزاره سوم در سيمای چندش آور ولايت مطلقه فقيه همگان در کشورمان مشاهده ميکنيم. انقلاب57 آئينه تمام نمای جهل عده ای نادان بود که استبداد اصلی و غالب و تمدن ستيز (استبداد مذهبی) را نشناختند و با کمک به شکنجه گران و قاتلان آينده خويش نيمه استبداد مدرن و اومانيستی اما مغلوب شاه و عرفی گرايی را که کاملآ هم مستعد اصلاح پذيری بود از بين بردند. تمامی کسانيکه به استقرار اين حکومت کمک کردند بوسيله آن تنبيه شدند. بسياری ازآنان بهای اين نادانی را به قيمت خون خويش پرداختند. هر کمک بزرگتری به انقلاب (به قاتل خود)، به ضربتی کاری تر به خويشتن تبديل شد! 1

زنده ياد احمد کسروی که استبداد اصلی را خوب شناخته بود و جان بر سر روشنگری و مبارزه با آن نهاد، از آنجا که خود در تبريز از نزديک شاهد فداکاری سرداران بزرگ انقلاب مشروطه بود و حوادث بعدی را نيز به چشم خود ديد، ميگويد = (ما نيک آگاهيم که حيدرعمواوغلی ها و علی مسيوها و شريف زاده ها و ميرزا جهانگيرها که به آن جنبش برخاسته بودند، از حال گرفتاری های ايران در ميان همسايگان نيرومند و آزمند، نا آگاه نمی بودند و در راه استقلال و آزادی اين کشور به هر گونه جانفشانی آماده بودند. آنان در يک جا اشتباه می کردند،از گرفتاريها و آلودگی های توده ها نا آگاه می بودند، می پنداشتند اگر ريشه استبداد کنده شود و قانون اساسی به کار افتد، توده مردم به راه پيشرفت می افتند، در حاليکه درد اصلی جهل و نا آگاهی مردم بود).1

دموکراسی که همگان ميشناسيم و يک نوع هم بيشترنيست، در اثر به چالش گرفتن مذهب (استبداد با نيابت از جانب خدا) و خلع يد از روحانيت بدست آمده نه با شاه کشی ميرزا رضا خان های کرمانی. ناصرالدين شاه قاجار که شبانه روز ازدست ملايان فغانش به هوا بود که سهل است، حتی سفاک ترين حاکمان نيز خود در چنگ طبقه روحانی اسير بوده اند، زيرا آنان قادر نبودند که خود را ازخدا و نمايندگانش دانا تر و توانا تر به مردم بقبولانند. اروپا نيز از اين قاعده مستثنی نبود، اولين شکاف در ديوارقدرتمند کليسا در اوايل قرن سيزدهم ميلادی در انگلستان بوجود آمد. که منجر به پذيرش حق مردم در تعيين اندکی از سرنوشت خود گرديد، که آن نيز با واسطه بود، يعنی اشتراک زمينداران با شاه و کليسا در تصميم گيری و قانونگذاری. اين همان جرقه ای است که شعله های آن پس از يک سری فعل و انفالات در درون خود انگلستان در دو انقلاب ژوئيه 1830 و فوريه 1848 در کشور همسايه يعنی فرانسه زبانه کشيد.1

اين اولين گامهای انسان در تاريخ نوين خود بسوی جمهوريت(مردمی بودن) حکومت بود. دگربار مينويسم که در اينجا مرادم از جمهوريٌت توجه به معنای حقيقی واژه يعنی "حق مردم در رقم زدن سرنوشت خويش" است نه معنای مجازی يا شکل حکومت جمهوری. زيرا که جمهوری قرنهاست که در روند تاريخ و تحولات گوناکون سياسی از حالت يک فرمول و شيوه حکومت مردم بر مردم بدر آمده و به نامی بی مسما مبدل گشته است. نامی برای انواع حکومتها که در بعضی از آنها مردم نه تنها هيچ نقشی در اعمال اتوريته سياسی ندارند، بلکه بصورت بردگانی در آمده اند که حتی در چهار ديواری خانهاشان نيز دارای هيچ اختياری نيستند. با اين تلقی بود که نوشتم با توجه به آمار مجامع و سازمانهای مدافع حقوق بشر، امروزه جمهوری ترين حکومتها را در ميان رژيمهای پادشاهی ميتوان يافت نه در بين نظامهايی که فقط نام جمهوری دارند. 1

با اين تعريف کوتاه و ناقصی که از جمهوری بدست داديم، بدون ترديد در ميان مبارزان راه آزادی بسياری وجود دارند که با شناختی عمقی از کارکرد درست جمهوری، طبق استدلالهايی بجز محتوا، شکل و يا قالب نظام جمهوری راهم برای آينده ايران سودمند ميدانند. خواست نوع نظام دلخواه حق طبيعی هر شهروندی است. هيچ فرد و گروهی نميتواند ميهن دوستی و آزادی خواهی را به انحصار خود در آورد. يک جمهوری خواه به همان ميزان کشور و مردم خود را دوست ميدارد که يک مشروطه خواه آگاه و حقيقی دوست دارد. نويسنده بعنوان يک مشروطه خواه نه تنها احترام زيادی برای اين قبيل هم ميهنان قائل هستم، بلکه مانند يک دانش آموز از آنها بسيار می آموزم. چرا که بسياری از آنها از جوانان تحصيلکرده و تازه برآمده و آگاهی هستند که دگرگونيهای جهان نوين را ميشناسند و با علوم انسانی بويژه فلسفه و جامعه شناسی مدرن به خوبی آشنايی دارند. اگر کسی جدآ آزادی خواه باشد و ريگی به کفش نداشته باشد، هرگز مشروطه خواهی يا جمهوری خواهی را به مايه تشتت و نفاق مبدل نمی سازد، تا به اين اندازه که ملت ايران را گروگان شکل نظام سياسی آتی نگهدارد.1

واقعييت تلخ اين است که جمهوری اسلامی تنها دشمن مردم ايران نيست، کسانی هم که خود می دانند اسباب دستيابی به نظامی جمهوری را در اختيار ندارند اما با لجاجت و تخريب هم اجازه نمی دهند يک اپوزيسيون بر انداز قوی از مشروطه خواهان شکل گيرد (که همه ی امکانات آن نيز موجود است) و مردم را از اين رنج و مصيبت نجات دهد، از جمهوری اسلامی به مراتب پست تر هستند. ما جمهوری خواهان راستين را نه تنها دشمن نمی دانيم بلکه نزديک ترين همسنگران خود نيز به حساب می آوريم. اينها اما نه تنها جمعيٌتی يک دست نيستند، بلکه اهداف مشترکی را هم دنبال نميکنند. بسياری از کسانيکه که اين روزها بقصد فريب ديگران تابلو جمهوری خواهی بر سردر دکان خود آويزان کرده اند، اصلآ جزو اپوزيسيون نيستند. اينها افراد بد سابقه و بد نامی هستند که خود می دانند که در صورت استقرار نظامی پادشاهی قادر به بازگشت به ايران نخواهند بود. اگر روزی به رای مردم نظامی جمهوری در ايران برقرار گردد من مشروطه خواه بدون هيچ ترس و واهمه ای به کشورم باز خواهم گشت.1
زيرا که نه عامل و يا ساکن شوروی سابق بوده ام، نه گوينده راديو پکن و راديو تيرانا و ...، نه در اردوگاههای فلسطينی درس بانگ زنی و خرابکاری در وطنم را آموخته ام، نه از قذافی و صدام حسين دشمنان غدار کشورم پول گرفته ام، نه هيچ همکاری با رژيم کثيف و ضد ايرانی جمهوری اسلامی کرده ام. نه در ظاهر ادای اپوزيسيون در آورده اما در باطن با سفارتهای جمهوری اسلامی ارتباط برقرار کرده ام، نه بنام دفاع از اصلاحات و خاتمی از رژيم دفاع کرده ام و نه خيانتی نسبت به ميهن و مردمم کرده ام. گرچه حق هر ايراندوست با شرفی هم هست که خود را به مليّت کشور محل اقامت خود در آورد، ليکن نويسنده پس از بيست سال دربدری يک پاس پناهندگی سياسی دارم و بس، همين و همين!. پس مرا ترسی از استقرار نظام جمهوری نيست. خوب است اما آن عده ای که خود را آزای خواه تر و مترقی تر از من بقول خودشان "سلطنت طلب" می دانند هم جواب دهند که آيا آنان نيز همگی چون من هستند؟ اگر نيستند پس ريگی به کفش دارند و اپوزيسيونر تقلبی و دشمن مردم ايران هستند، همين! 1

سه شنبه 11 مرداد 1384 [2005.08.02]1

باعرض پوزش که برای کپی کردن اين مقال در اين وبلاگ ، مجبور به حذف اصطلاحات انگليسی آن شدم / آينه

http://www.hezbemihan.org/Mihan/Zenhaar.htm


|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker