آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Friday, July 02, 2004

 

يادی ازاستبداد آريا مهری !؟



دردلی از امير سپهر
www.hezbemihan.com
حزب ميهن
يادی از استبداد!؟ آريامهری
--------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------

گفتنيها کم نيست من و تو کم گفتيم
درود به روان پاکت ای بابای خوب ما! ای آريامهر بزرگ ! کاشکی تو بودی و بازهم ما آزادی نداشتيم ؟! کاشکی سايه استبدادت بر سر ما گسترده بود و ما فرزندان دلبندت اينچنين در دنيا دربدر و آواره و بد نام نميشديم. تو که هميشه با بچه هايت بخشنده و مهربان بودی ، برما ببخش آن ناسپاسی را که با تو کرديم! ما را ببخش بابای خوبمان ، جگرگوشهايت را ببخش بابا!
مصيبتی چون جمهوری اسلامی سزاوار ملتی است که روشنفکرانش مسئوليت و شرف ملی نميشناسند!
بختيار! تو فززند خلف ايران بودی ای مرد خوب وجنتلمن! افسوس که قربانی نادانی و خيانت عده ای نابخرد شدی
درد دلی از يک قربانی جنايت ملی !
اکسيژن را ميگويم ، طراوت وشور را ، سرسبزی و نشاط را، همان مايه ادامه دم و بازدم را ميگويم . منظورم عشق و اميد و طپش قلب و جريان خون است، مرادم از اينهمه در يک کلام حيات است، حيات. حيات يعنی بودن ! يعنی زندگی کردن ! همان زندگی که ادامه اش بستگی به وجود اکسيژن دارد. با اينهمه، اکسيژن اما تا وقتی که هست نه ديدنی است و نه حتا حس کردنی. زيرا خود نمودعينی ندارد.
وجود اکسيژن را در وجود حيات و سرزندگی ميتوان به تماشا نشست.وجود اکسيژن را فقط در عدم وجودش ميتوان حس کرد. که اگر وجود نداشته باشد ، نه تنها آدميان، بلکه آهو و قمری و قناری و ياس و سوسن و سنبل و دشت و مرغزارهمه و همه پژمرده ميشوند و ميميرند، و بدون وجود اکسيژن اصلآ سبزه و گياه و گل و گلدانی در کار نيست. سرزندگی و نشاط ، خجستگی و فرخندگی ، تلاش و کوشش برای زندگی بهتر ، اميد و آرزو، و خلاصه تمامی جلوه های زيبای زندگی در بودن اکسيژن است که تماشا کردنی است.
جامعه شناسان اکسيژن جوامع انسانی را آزادی ميدانند. ميگويند نشاط و پيشرفت هر جامعه انسانی بستگی به ميزان وجود آزادی ( اکسيژن ) در آن جامعه دارد. آزادی اما تعاريف گوناگونی دارد. سوزاندن بانک و يا سرقت مسلحانه ازآن، پرتاب بمب دستی و نارنجک،آموزش تغليمات خرابکاری در اردوگاههای فلسطينی و جاسوسی برای بيگانگان را هم روشنفکران دشمن آريامهر جزيی از آزاديهای سياسی دانسته اند.همان روشفکران تاريک اند يشی که با يک جنايت هولناک سياسی زندگی نسل من وچند نسل آتی را نابود کرده، و غرورانسانی وملی ما را لگد مال کردند.
در طول آن انقلاب اهريمنی گفتيم آخر چرا همه چيز کشور را به آتش ميکشيد ؟ ما را به ساواکی بودن متهم کردند! گفتيم حال که دولت بختيار بر سر کار آمده بايد از وی حمايت کرد که کشور ازدست نرود ، جواب شنيد يم که او نوکر بی اختياری است که ميخواهد نگذارد که ما با رهبری اما م به آزادی و دموکراسی دست يابيم! بختيار که هيچ، عاقبت خودمان را هم به سی.آی.ا منتسب کردند! همان کسانيکه خود را مثلآ روشنفکر ميدانند ! افرادی که هنوز هم شرم ندارند، آنانکه اين حداقل شرافت انسانی را ندارند که پس از اينهمه ظلمی که بعد از سقوط نظام شاهنشاهی از رژيم جايگزين آن نصيب ملتمان شده ، از خود سئوال کنند که آيا براستی ما در عصر پهلوی دوم اصلآ آزادی نداشتيم ؟
آنقدر دچار خفقان بوديم که بايد آن نظم را از بن و پايه ويران ميکرديم ، يا اينکه خطا کرده ايم و شرافت اخلاقی و وجدان بماحکم ميکند که بجای فحاشی به يک انسان خادم که سالهاست جان بجان آفرين تسليم کرده ، خود را نيز نقد کنيم ؟ من بعنوان يکی از ميليونها قربانی شما تبهکاران سياسی که در زيباترين سالهای جوانيم همه ی هستيم را تباه کرديد، حق ندارم که از شما جانيان سئوال کنم که ای کسانيکه خود راباصطلاح آگاه و روشنفکر ميدانيد ! هرگز وجدانتان بشما نهيب نزده که از خود بپرسيد که آيا ما خود اين بلای اهريمنی را برخود و ملتمان نازل نکرديم ؟
آيا براستی محمد رضا شاه در مقطعی از تاريخ اکسيژن ما نبود که با نبودش تمام خوشيها و طراوت های عالم برای ما فسرد و پژمرد ! صادقانه نيست اگر بپذيريم که ما ابدآ متوجه اهميت حياتی او در وجود نشاط اجتماعی و امنيت و آرامش و احترام جهانی نبوديم ؟ حال متوجه نميشويم که چرا کهنسالان بيسواد ما آريامهر را دوست ميداشتند، اما هرجوانی که چهارخط شعرمجهول احمد شاملوی توده ای را خوانده بود او را ديو و دد ميپنداشت؟ آيا بدين علت نبود که پيرهای ما اجتماع پر از فقر و نا امنی و تيره روزی ايران را با چشم خود ديده بودند و ما نه ؟
نسل ما تا ديده بر هستی گشوده بود همه چيز را مهيا و مرتب ديده بود. تا بود چراغانی ديده بوديم و مغازه های پراز انواع و اقسام اجناس غربی و شرقی. نه جنگ ديده بوديم و نه نا امنی. نه کوپن ديده بوديم و نه پاسدار باجگير و نه بسيجی آدم فروش و نه ملای شلاق زن. تا آنجايی که بخاطرمان ميامد هميشه پاسبان توسری خور ديده بوديم و افسران شهربانی آفتابخورده و تحقيرشده. پاسبان فلکزده که سهل است، افسردانشگاه ديده ای که چند ستاره و قپه بر روی شانه خود داشت کجا ميتوانست مانند يک پاسدار چاقوکش و بسيجی تازيانه زن جمهوری اسلامی به مردم زور بگويد و اجحاف کند.
هرکس قصد اهانت به هر ارتشی را داشت وی را پاسبان خطاب ميکرد، وهر افسر راهنمايی که هر راننده متخلفی را که از چراغ قرمز رد شده بود جريمه ميکرد فورآ به بچه سازمانی ملقب و مفتخر ميشد ( بچه سازمانی در آن دوران بکسانی گفته ميشد که دريتيم خانه های متعلق به سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی (از خيانتکاريهای آريامهر!) بزرگ شده بودند. کودکانی که يا سر راهی بودند و يا پدرآنها ناشناخته بود ).
آری، اينچنين بود دوران پر از ظلم و جور وخيانت آريامهری ! از تمامی اينها در ميگذريم و فرض را بر اين ميگيريم که آريا مهر نه تنها خطا کار بلکه حتا خيانتکار نيز بود. آيا باز هم اين دليل ميشود که کسانی که خود را آگاه ميدانند بدنبال الله کرم ها و خلخالی ها بيفتند و ملت خود را به نيستی سوق دهند ؟ خطای شاه بيشتر بود يا شما ؟ شما خيانت کرديد يا شاه؟ آوردن نظم و آسايش و آبرو، ولو بقول شما با زور ساواک و استبداد و کمک امپرياليسم خطا و خيانت است، يا از بين بردن همه آنها با کمک چريکهای فلسطينی و ملايان تهی از شرف و ليبی و شوروی ؟
کسانيکه از سر ناآشنايی به جامعه شناسی و تاريخ همه چيز را ويران کردند، ندانستند که محمدرضا شاه پادشاه عصر پاترناليسم ( پدرسالاری ) بود نه دوران دموکراسی. شخصيت و حاصل کار اورا در قالب يک پدر بايد بداوری نشست. با اين نگاه علمی و جامعه شناختی است که آريامهر ما را ميتوان بهترين و مهربان ترين شخصيت تاريخ معاصر دانست. او پدر خوب و مسئولی بود که همه ی چيز های خوب دنيا را برای فرزندانش ميخواست. اگر بزرگان ماهم مانند شاپور بختيار، آن مرد خوب و نازنين کمی عقل و ميهن پرستی ميداشتند و بجای پدرکشی مانند خود آن پدر کمی به خير وصلاح خانواده ميانديشيدند ، بجای بيست و پنج سال درماندگی و بی آبروئی امروزه يکی از مرفه ترين و مغرورترين ملتهای جهان بوديم. اما افسوس و صد افسوس!
محمد رضا شاه نيازمند مدافع نيست. تاريخ از وی دفاع کرده و در آينده نيز صد چندان خواهد کرد. حرف من بر سر سرنوشت خودمان است. همان سرنوشت شومی که باصطلاح دانايان قوم آنرا برايمان رقم زدند. نسلهای آينده ديگر جنون شاه ستيزی و ميکرب بی وجدانی در جامعه خود نخواهند داشت و او را آنگونه که بود خواهند شناخت. کسانی در پيشگاه تاريخ به خيانت و بدنامی محکوم خواهند بود که صرفآ بدليل دشمنی با آريامهر چند نسل را به تباهی کشيدند.
آن مرد هرشخصيتی که داشت، امروز ديگر به تاريخ پيوسته. سر آن ندارم که از وی قديس بسازم. اما سعی ميکنم اين چند صباح باقيمانده از عمرم را هم با وجدان و اخلاق سپری کنم.از گفتن حقايق هم باکی ندارم. من خود گرچه هيچ اقدام عملی بر ضد او و رژيمش انجام نداده ام ، ليکن روزی از ناراضيان رژيم او بودم. اما حتا بخاطر همين هم گاهی خودم را ملامت ميکنم. ما آنروزها خيلی مسخ شده بوديم و واقعييتها را نميدانستيم. امروز که چشم و گوشمان باز شده نبايد به جنگ حقيقت برويم. نسل من نسل آريامهری است. نسلی که نيمی از زندگی خود را در دوران او زيسته است و خدمات اين انسان بزرگ را شخصآ ديده و از آن بهره برده است. آخر چرا ما اينقدر ناسپاس و بی انصاف هستيم.
شخصآ فقط آن بيست و شش سالی را که در دوران او زيسته ام زندگی بحساب می آورم. زندگی معمولی که نه، تو بگو جشن ! يک جشن بيست و شش ساله!. بعد از آن چيزی جز پريشانحالی و درماندگی و اشک و حسرت و آه نصيبم نشده است. دربدری که سهل است ! نميدانم اصلآ چند نفر از فاميلم هنوز زنده هستند. حتا بر سر گورپدرم نيز نميتوانم بروم تا کمی خودم را آرام کنم.من نميدانم اصلآ پدرم در کجای ايران آفت زده مدفون است. شب و روز ندارم. قرارو آرام نميشناسم. صبح و شامم در هم آميخته. تنهايم. تنهای تنهای تنها ! بدون ترس از جوخه های مرگ رژيم در اينجا نميتوانم حتا آزادانه مايحتاج زندگيم را خريد کنم. مدتهاست که غذای گرم نخورده ام. چون فرصت آنرا ندارم. بعضی اوقات حتا فرصت ريش تراشيدن هم ندارم. چند گلدان خانه ام در کنار دستم از بی آبی زرد شده است.
وقت برای اطو کردن پيراهنهايم ندارم. يک پوشاک تريکو دارم که مرتب آنرا ميشويم و بر تن ميکنم.افزون بر اينها شهرت طلبی و حسادت بعضی ها درطيف خودمان هم روزگارم را تيره ترکرده. به خداوند سوگند که هيچ ملتی مانند ما اينگونه با خود دشمن نيست.آخر چرا ما بجای رژيم درصدد ازميدان بدر کردن دشمنان آن هستيم، و بجای خائنين خادمين خود را نابود ميکنيم. آنهم فقط از سر حسادت. چه دستمزدی بجز توهين و تهمت نصيبم شده که بايد بمن حسادت کرد ؟ هر روز يک توطئه، هر ساعت يک اتهام جديد. مجاهدی ، کمونيست هستی ، توده ای هستی ، دزدی ، قاتلی ، زنبازی ، تجاوزگر هستی ووو... هردم با يک زخم تازه جگرم را پاره ترميکنند ! آنهم کسانيکه آنها را دوست و همرزم ميدانم. بعضی از اين همرزمان از رژيم هم سفاک ترند. براستی که درجامعه شلوغ و مه آلود خارج از کشور که به درستی نميدانيم دوست و دشمن کيست ، ميهن پرستی بالا ترين عقوبت ها را دار.
حال و روزمن و ما اينست ! روزگار کسانيکه رياکار نيستند و حقيقتآ خواهان خلاصی ازدست ميکرب مهلک جمهوری اسلامی هسنتد. ميکرب کشنده ای که گروههای چپ و باصطلاح روشنفکر جسم و روح ما را به آن آلوده و بيمار کردند. کينه ای نيستم، اما چکنم ، اصلآ دست خودم نيست !هرچه سعی ميکنم نميتوانم کسانی را ببخشم که من و ما را به اين پريشانحالی و فقر و سرگردانی و بی آبرويی کشيدند! اينهاقاتلين ما هستند. تازه ! هنوز هم طلبکار هستند ! و ما را لمپن و شاه الهی هم خطاب ميکنند ! بجای آنکه آنها بيايند و برای جبران خطاهشان بما د ست همياری بدهند ، ما بايد از آنها اتحاد را گدايی کنيم. مايی که بی تقصير سرگردان و نابود شديم. مايی که خود به اسناد جهالت و خيانت آنان ميمانيم.
من نميدانم اينها چه شخصيتی دارند! آيا اينها به مرگ نمی انديشند، و به قضاوت تاريخ ؟ من اما اينگونه فکر نميکنم،هميشه با خود ميانديشم که مانيز روزی زندگی را بدرود خواهيم گفت. اگر خطا و اشتباه کرده ايم بپذيريم. کتمان حقايق تاريخی کاری ناشدنی است. پيش از آنيکه تاريخ خطاهامان را بگويد ، خود بگوييم. صداقت و شهامت ما کار مورخين و نسلهای آتی را برای شناخت تاريخ کشورشان سهل تر خواهد کرد. به فرزندانمان کمک خواهد کرد که ديگر خطای پيشينيان خود را تکرار نکنند.ما گفتنی و نوشتنی فراوان داريم. چرا که خود به تاريخی زنده می مانيم. حيف است که حقايق را با خود بگور بريم !
ما که ميگويم ، منظورم انسانهای دارای سلامت نفس است. نه آن بی وجدانهايی که نه تنها از اينهمه خسارتی که وارد کردند شرم نميکنند ، بلکه باهزاران مکر و ترفند اهريمنی رژيم را سرپا نگهداشته اند. خود که منفور هستند وهيچ آلترناتيوی ندارند ! اينها به هر دزد و چاقوکشی رضايت ميدهند اما به رضا پهلوی نه ! هرچه کوشيد ند از طبرزدی و خاتمی و دوم خرداد ديگی برايشان بجوش نيامد. ملت ايران است و تنها يک اميد ! رضا پهلوی ! ترس اينها و علت دفاع کردنشان از رژيم هم همين است ! ميترسند مبادا که فرزند آن بابا بازگردد، ومردم بلا کشيده بابت اينهمه عناد ورزی منجر به نابودی کشورشان آنها را تف باران کنند ! اين بزرگواران بودند که خمينی را بر سرکار آوردند.هرگز هم از کار خود اظهار ندامت نکرده اند.
دفاع کردنشان از رژيم بيخودی وازسر نادانی نيست. خود به نيکی ميدانند که با آوردن خمينی نيم ميليون انسان را بکشتن داده و ايران و ايرانی را نابود کرده اند. بعد از آنهم بجای اقرار به اشتباه، با لجبازی تمامی پلهای پشت سر را خراب کرده اند. بحدی که در صورت استقرار مجدد نظام پادشاهی اصلآ روی بازگشت به ايران را ندارند ! دشمن اصلی اينها مردم ايران و نظام پادشاهی است نه جمهوری اسلامی که با آن کمی تفاوت سليقه دارند !

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker