آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Thursday, April 06, 2006

 

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت

حزب ميهن
امير سپهر

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت
بخش نخست

مقدمه
موج زدگی و تقدس زور در نزد ما دو مشکل اساسی است که چنانچه علت همه ی انحرافات و مشکلات ما نباشد، بدون شک از عمده دلايل بيشترين کژروی های سياسی ما است. کژروی های مصيبت باری که به دست خودمان انجام گرفته، اما نه خود را در مقابل خويشتن و مردم مسئول می دانيم و نه خود را قادر به جبران آن مصائب. زيرا خود را باور نداريم. پذيرفته ايم که ما فقط وسيله جابجايی قدرت هستيم نه صاحب اصلی آن. به همين علت هم هست که امروزه بيشترين مردم ما بجای مبارزه و گزيدن مدير و يا مديرانی برای هماهنگی مبارزات خود، بی تفاوتی اختيار کرده، و گناه اين بی تفاوتی خود در برابر اينهمه ظلم و جنايت و چپاول را هم به گردن رهبر و رهبری نا معلوم می افکندنند و خود را از مسئوليت بری می دانند

در مورد وجود موج زدگی در فرهنگ ما همين بس که، وقتی از مردم ما سئوال می شود که چرا به فلان کار خطا دست زديد؟ فورآ اين توجيح را برای شانه خالی کردن از زير بار مسئوليت بر زبان می آورند که : "من چه می دانستم! ديديم همه می خواهند، من هم گفتيم بلی"، اين سخن البته صرف نظر از موج زدگی در بطن خود پذيرش حقانيّت هر حرکت موجی را هم دارد. يعنی لابد حقانيّتی وجود داشته که که ديگران موجی شده اند، با همين اعتبار و زور با روحيه تقليد پيشگی که در ضمير باطن ايرانيان نهادينه شده، وقتی موجی براه می افتد عارف و عامی را با خود می برد

قصد ندارم اين نوشته را شخصی کنم اما فاکتی زنده دارم که بی ارتباط با اين روحيه عوام گرای بيشترين مردم ما نيست. نگارنده کمتر متقاضی عضويّت در حزب ميهن را ديده ام که به جای مطالعه برنامه سياسی و مهم شمردن آن، ميزان استقبال ديگران را محک ارزش خوبی و بدی حزب ندانسته باشد. بدين صورت که بيشترين افراد به جای پرسيدن از چند و چون و تحقق برنامه سياسی حزب، اصلآ بدون نگاهی به آن برنامه اولين سئوالشان اين است که چند نفر عضو داريد؟ که اگر شخصآ مورد سئوال قرار گيرم هميشه پاسخ می گويم فقط يکنفر. از ديگران نيز تقاضا کرده ام در مقابل چنين پرسش سخيفی اين تعداد را از دو نفر بالا تر نبرند. تو گويی اگر سی هزار نفر در جايی گرد هم آيند نشان حقانيّت آن دکان است، ولو همگی هم نا آگاه باشند. و آن سی هزار نا آگاه بر سه هزار عاقل و فرزانه برتری دارند

در مورد حقانيت زور، اينهم که کسانی از درون سيستم موجود در توجيح ظلم به مردم و مشارکت در هر عمل ضد ملی خود در صحبت های خصوصی جمله "سيستم اينگونه است و گناه از من يک نفر نيست" را بيان می کنند، در واقع مهر تائيدی زدن بر حقانيت زور است. يعنی اگر زور گروهی بيش از ما بود به جای ايستادگی اشکالی ندارد که خود نيز به آنان بپيونديم. به ديگر سخن، تسليم در مقابل زور نه تنها عمل زشتی به حساب نمی آيد که حتی خدمت به زور گو و نوکر و ابزار او شدن هم هيچ گناهی را متوجه ما نمی سازد. شايد با همين ذهنيّت عليل باشد که بعضی از بازوهای اجرايی رژيم هيچ مسئوليتی احساس نکرده و تصور می کنند می شود به هر عمل ننگينی به نام انجام وظيفه دست آلود. در حاليکه اطاعت از فرمان جنايت از سوی هيچ نيرويی فرد جنايت کرده را از اتهام و کيفر جنايت مصون نمی سازد. نتيجه اينکه گويا در فرهنگ ابتر ما نه نوکر زور گشتن خطا و مسئوليت آفرين است و نه تقليد کورکورانه. حال آن قدرت ارباب هر چه هم که منفی و ضد انسانی باشد، و در مورد تقليد، (با عرض پوزش) حال آن حرکت گله وار هر چه هم که خانه خرابی ببار آورده باشد

برای اينکه سخنم را در مورد جو زدگی و تقديس زور مدلل سازم شما را به شماره بيست و يکم نشريه کار، ارگان رسمی چريک های فدايی خلق کمونيست و آتائيست حوالت می دهم، که فقط در همين يک شماره هم بخوانيد که چگونه اين سازمان کمونيست آيت الله خلخالی ديوانه و خونخوار را به دليل قاطعيّت (قاطعيّت در کشتار کور و بی وکيل و محاکمه مخالفان) با نام "تنها فرد انقلابی واقعی" می ستايد، با چه استدلالهای ديالکتيکی از حجاب و نماز جمعه پرولتاريايی! دفاع می کند و عاقبت اينکه چطور به امام امت ضد امپرياليست عشق می ورزد و برايش مجيزه سرايی می کند. اين را نيز بنويسم و بگذرم که در سال پنجاه و هفت وقتی می ديدم که عرقخور ها، عياشها، ثروتمندان و حتی تحصيلکردگان خارج از کشور فاميلم نيز به دنبال ملا ها افتادند از حيرت شاخ در می آوردم. وقتی سئوال می کردم که آخر شما ديگر چرا عقل خود را باخته ايد!؟ جواب می شنيدم : (مگر نمی بينی همه ی مردم همين ها را می خواهند!) و عاقبت هم می پرسيدند : يعنی تو می گويی که اينهمه آدم ... هستند و عقل تو از اينهمه آدم بيشتر است!؟

باری، آنچه که نبايد می شد ديگر شده است. حال همانطور که همه می دانيم و به آن اذعان هم داريم ميهن ما امروز در يکی از فاجعه بار ترين دوران طول تاريخ خود است. اما نه تنها اين، بلکه اين ميهن از هر دوره ای از تاريخ هم بيشتر در معرض نابودی و تجزيه است. علی رغم همه ی تحليل ها که گناه اين فاجعه و قرار گرفتن در چنين وضعيتی را به گردن عوامل بيرون از خواست و اراده ما می اندازد، ترديد نکنيم که مسئوليت هر آنچه امروز در ميهن ما می گذرد با تک تک ما ايرانيان است. وقتی ما صحبت از تک تک افراد جامعه می کنيم، پای فرهنگ به ميان کشيده می شود. يعنی علت اصلی و حقيقی رفتار نا درست جمعی نه فقط در ايران که در هر جامعه ای حاکی از عيب و ايرادی در فرهنگ آن جامعه است. حتی اگر قبول کنيم که هر آنچه هم بر سرمان آمده و می آيد ناشی از بد خواهی دشمنان ما است و ما قربانی توطئه هستيم، باز هم مسئوليت اين بلا ها متوجه خودمان است. زيرا تا ملتی نا هشياری و ضعف فرهنگی نداشته باشد هرگز گول نمی خورد. مادام که زمينه ای در داخل نباشد هيچ قدرتی از بيرون قادر به انجام توطئه ای در کشور نمی شود و تا مردمی مسئوليت پذير نباشند رنج حرکت به خود نمی دهند. پس همانطوريکه ما مسئول مشکلات و مصائب اکنونی خود هستيم مسئوليت برونرفت از اين مشکلات و خطرات نيز با خودمان است

بنابر اين علت همه ی مشکلات ما ناشی از بيماری مزمن فرهنگی است. چه آنکه در برابر اينهمه جور و ستم خم به ابرو نمی آورد، چه افرادی که برای نفع شخصی انسانيّت و شرف و ميهن و مردم خود را به زورمندان فروخته اند و چه آن عده که می بينند اين وطن در حال نابودی است اما حاظر نيستند سانتی متری از مواضع رويا مانند خود کوتاه بيايند همه و همه از نوعی بيماری فرهنگی رنج می برند. يک بيماری بد خيم ملی که تا بطور ريشه ای درمان نگردد ما با هزار جابجايی قدرت و تغيير هم ره به جايی نخواهيم برد. چه که آن تغييرات چيزی نخواهند بود جز چند مسکن که فقط رنگ و رويی مصنوعی و موقتی بدين بيمار خواهند بخشيد. هدف اين نوشته هم نه کوبيدن و ايراد اتهام به اين و آن بلکه به سهم اندک خود يافتن دارويی برای اين بيماريهای مهلک تاريخی است. اين نيز امکان پذير نخواهد بود جز آنکه با کالبد شکافی خطا ها ابتدا و قبل از درمان به شناخت ميکرب های اين بيماری مبادرت ورزيم

موج زدگی و سنت تقليد پيشگی
عاملی که به آدمی وزن، ثبات، توان ايستادگی و يا اختيار حرکت می بخشد عنصر فرهنگ و آگاهی است. مردمانی که هنوز به رشد فرهنگی نرسيده و بهره ای از عقلانيت نداشته باشند، بسان برگ های پاييزی خواهند بود، برگهايی خشک و سبک که حرکت و سکونشان نه در اثر تجزيه و تحليل عقلانی و از روی آگاهی، که تابع باد و موج خواهد بود. چنانچه بيشترين حرکات اجتماعی ما ملت ايران نيز همينطور است. در ميان ما کافی است که کسی به دروغ علم دفاع از مظلومان بر افرازد، و با چند حرف پوپوليستی دل خنک کن عده ای آدم ساده را به دور بساط خويش جمع کند، گرد آمدن همان گروه ساده به وی حقانيّت بخشيده و وی را موفق خواهد ساخت که در کوته زمانی تمام مردم را جذب خود و افکار خويش سازد، حتی کسانی را که به ظاهر خيلی عاقل تر از مردم عوام به نظر می آيند. حال آن افکار هر چقدر هم که می خواهد پليد باشد، صاحب افکار هر شيادی که می خواهد باشد و آن شياد هر هدف ضد انسانی که می خواهد در سر داشته باشد

در اينجا کيّفيت فکر و قدرت تجزيه تحليل نيست که جاذبه ايجاد می کند، بلکه روحيه احساساتی و سنت نهادينه شده تقليد پيشگی است که منجر به جذب توده ها می شود. مشکل هر شهرت طلب و شيادی در ايران برای پر رونق ساختن بازار مکر خويش جذب همان دسته اول است. اگر کسی حتی با رشوه و گاوبندی هم توانست با جمع کردن عده ای اين گام نخستين را بردارد، راه خود را برای دستيابی به هر آنچه که می خواهد گشوده است، چه که دسته های بعدی نه تنها آسان تر بلکه از سر اعتماد و ايمان جذب وی خواهند شد. به اين اعتبار که چون گروههای پيشين او را بر حق يافته اند، پس اين آدم لابد افکاری مردمی دارد. اين هم چيزی نيست جز اختيار عقل خود به ديگران سپردن، که از ويژگيهای مردمان کم آگاه و توده گرا است

منطق توده گرا اين است که "ممکن نيست که هزاران نفر اشتباه کنند". پس با افزوده شدن هر دسته جديدی ميزان حقانيّت بالا رفته رشد شياد هم حالت تصاعدی يافته و به گسترش سريع تر شخصيّت اجتماعی و فکر او می انجامد. تا آنجا که ديگر مردم اصلآ بدون اينکه حتی کلامی از مدعی شنيده و يا کوچکترين شناختی از او داشته باشند مريد و فدايی وی می گردند، زيرا ديگر اين استدلال، يعنی با مغز ديگران انديشيدن به قدرتی می رسد که هيچ کس اصلآ نمی تواند باور کند که ممکن است اکثريّت مردم در اشتباه باشند

يا اينکه به قول خودشان : " آخر مگر می شود اين همه آدم بی شعور و نادان باشند"!؟ اين است که ما در يک دوره، در کوته زمانی همگی چشم و گوش بسته علی شريعتی باز می شويم، بطوريکه حتی ماترياليست های ما هم دوغ و دوشاب را در هم آميخته و می شوند مارکسيست اسلامی!، دگر روز غير مذهبی های ما که سهل است حتی کمونيست های خدا ستيزمان هم اسير جو شده به ملا پرستی روی می آورند، چندی پيش هم همه ی عقلای ما از همه بيشتر خاتمچی شدند و امروز هم که شکر خدا برای جبران عشق کور به حضرت امام و فرزند معنويش سيد محمد خاتمی، امام پرستان سابق و عاشقان خاتمی و اصلاحات، زمين و زمان ما را پر از نقد و نفرت از امام و خاتمی و ملا و اسلام و عرب و هر چه اصلاح و اصلاحات هست کرده اند. بدون اينکه کوچکترين نقدی از خود بعمل آوردند و حداقل کمی خود را هم بدليل خوشباوری و ساده انديشی مسئول اين انحرافات بدانند. ملا در بهترين حالت هم يک ملا است. با به قول خود باور به جهان بينی توحيدی. باوری که قانون را از آن خدا می داند و وظيفه خويش را هم بنام نماينده زمينی او اجرای آن قوانين. اگر ملايی به قانونی زمينی و پارلمانی اعتقاد داشته باشد خاين است نه به عکس. اين اولين و آخرين وظيفه ملا است. اگر کسی انتظار ديگری از ملا داشته باشد نادان و مقصر است نه ملای بيچاره که ای که به وظيفه خود عمل کرده است

بيماری قداست زور
در ارتباط با اينکه ما مردمی تقليد پيشه و اسير احساسات هستيم، پس از انقلابی که بنيانش بر اين دو نقيصه بزرگ بود، در سالهای گذشته خيلی نوشته و خوانده ايم، اما در مورد اينکه در تحولات اجتماعی ما هماره عامل مهمی هم بنام زور نقشی اساسی داشته، کمتر سخن گفته ايم. چون اين عامل نسبت به ديگر عوامل ضمن اينکه نا پيدا تر است، کمی پيچيده تر از آنها نيز هست. عاملی زير پوستی که دارنده اش در نزد ما از نوعی بزرگی و يا حتی قداست برخوردار بوده، ما برايش حقانيت قايل بوده ايم و پيوسته حرف آخر را زده و در طول تاريخ ايران هم هميشه همان زورمند همه چيز را تعيين کرده. پس برای مردمی که هرگز کار جمعی نکرده اند و حق انتخاب نداشته اند و از نيروی اراده خود آگاهی ندارند، هميشه خواسته و نا خواسته هم سرنوشت سياسی اجتماعی و فردی آنان با اراده زورمندان تعيين شده، تسليم در برابر قدرت ديگر به يک اصل مبدل شده. اصلی که هر چه هم مردم آنرا نا مطلوب شمارند، اما آنرا بعنوان تنها عامل تعيين کننده کاملآ پذيرفته اند و تا کسی يک گردن کلفتی از خود نشان ندهد، از سوی مردم جدی گرفته نمی شود

با باور به همين اصل هم هست که اين ملت حتی برای نجات از دست زور هم به خود زور پناه می برند، در شکل تنبيه و يا به زير کشيدن يک زورمند به وسيله زورمند ديگر. که پر واضح است آن دومی هم به محض دستيابی به قدرت به همان راهی خواهد رفت که اولی رفت، چه که اين فساد ناشی از بديهيات زور کنترل ناپذير و طبيعی ترين رويکرد هر زورمند غير پاسخگو است. نقيصه خود بی اهميّت پنداری و شفاعت جويی از زورمند برای دفع شر زورمند چيز تازه ای در ايران نيست. وقتی شاعری يکصد و پنجاه سال پيش سروده که ( آه دل مظلوم به سوهان ماند / گر خود نبرد برنده را تيز کند) در واقع پذيرای اين اصل بوده که زور ملت در مقابل يک قلدر آنگاه برشی بيشتر خواهد داشت که به قلدر جديدی برای دفع وی سپرده شود. به زبانی روشن تر مردم فقط نقش تيغه و يا سوهان را برای قلدر ها دارند، نه نقش رقم زننده سرنوشت خود

اينکه گفته می شود : (آنها چه ما بخواهيم و چه نخواهيم خودشان هر کاری که دلشان بخواهند خواهند کرد) يا (از دست ما که کاری ساخته نيست، خودشان آورده اند و خودشان هم هر وقت بخواهند خواهند برد) و يا سخنانی از اين دست، خود به خوبی حکايت از روحيه تسليم پذيری مردم ما در مقابل زور دارد، که پاره ای البته به خطا آنرا به ذهنيّت توطئه پرور ايرانی تعبير می کنند. اين برداشت از اين جهت نادرست است که حتی اگر آن را هم بپذيريم باز هم در نتيجه اصل تقدس زور تفاوتی به وجود نخواهد آمد. چون در توطئه هر توطئه گری هم فی نفسه زوری مکار تر از زور ما وجود دارد که امکان خنثی يا مقابله کردن با آن خارج از توان ما است. زور در جامعه ما يک معجزه گر است. اين عامل نه تنها در نزد شکاکين موجب مشروعيّت شده و آنانرا از شک خارج می سازد، که حتی در نزد عاقل تر از خود زورمندان هم باعث مشروعيت شده و آنان را هم به جانب قلدر سوق می دهد، که اين البته از روحيه خود يتم پنداری و سرپرست جويی نيز حکايت دارد

وقتی آيت الله خمينی آن جمله معروف خود "من توی دهان اين دولت می زنم" را بر زبان آورد، نه تنها اقتدار و به تبع آن تقدسش در نزد مردم، حتی به اصطلاح عقلای قوم ما هم صد برابر شد، بلکه ميليونها انسان يتم صفت دلشان هم قرص شد و ناخود آگاه خود را در زير چتر حمايت يک ناپدری قلدر احساس کردند. دستکم حتی هيچ عاقلی هم از ميان آن عقلای جن زده و به جنون رسيده از خود نپرسيد ناپدری بی لشکر و سپاهی که اينگونه بی محابا به دهان يک دولت مخالف خود می زند، فردا روز اگر قشون و قدرتی داشت، چنانچه مخالف من بابا شمل گردد چه بلايی بر سرم خواهد آورد!؟ ترديد نکنيم که تمامی آن زندانيان بی گناهی که دهسال بعد به دستور اين نا پدری قلدر در زندانها ددمنشانه قتل عام شدند، جزو کسانی بودند که بيش از همه از آن جمله معروف امام امت سرمست شده و احساس آرامش کرده بودند ...
1

نا تمام

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker