حزب ميهن
امير سپهر
آزادی کمی همت و هزينه می طلبد
ما هم اينک در آنچنان شرايط مساعدی برای رسيدن به آزادی قرار داريم که تا کنون هيچ ملتی در دنيا از آن برخوردار نبوده است. چنين شانس خوب و بی نظيری برای از بند رستن به هيچ مردمی تا بحال در دنيا ارزانی نشده. حتی در پروسه دموکراتيزه شدن جهان در اين دو دهه آخرين که سرعت برق و باد را داشت. تاريخ سياسی بيست سال اخير جهان را که بنگريد متوجه خواهيد شد که در اين مدت بيش از هشتاد ملت در زنجير توانستند خود را از بند اسارت رها سازند، بررسی چگونگی پيکار آن ملت ها و هزينه هايی را که در راه نجات خود دادند، درستی اين ادعا را به اثبات خواهد رساند که هيچ يک از آن مردمان گرفتار اين بخت و اقبال و حمايت بی نظير جهانی که ما در حال حاظر داريم را نداشتندبه رخداد شگرف تاريخی چند ماه پيش در همسايگی خودمان نظری بيافکنيد، به عراق، تروريست ها نزديک به دو سال بود که روزانه بطور متوسط بيش از 45 نفر از زن و کودک و پير و جوان گرفته تا افراد ارتش آمريکا و عراق را در عمليات تروريستی به قتل می رساندند. هيچ محله و کوی و برزنی در سراسر عراق وجود ندارد که بتوان در آنجا احساس امنيّت کرد. مردم نه برق دارند و نه آب. صدای انفجار بمب و خمپاره يک لحظه در آن سرزمين قطع نميشود. بيش از هفتاد و پنج در صد مردم بيکارند و به همان نسبت سر گرسنه بر زمين می گذارند. هيچ فردعراقی اعم از شيعه و سنی و کرد و ترکمن از دست تروريستهای انتحاری امنيت و آسايش ندارد. آدمکش هايی که در عراق هستند بقدری و حشی و جنايتکارند که سر گروگانهای بيگناه خود را در مقابل دوربين تلويزيون مانند بره گوش تا گوش از تن جدا می سازند. آن ملت بينوا وگرفتار جهالت مشتی جانی واپسگرا هر دم و ثانيه از هر سوی در معرض هزاران خطر جانی و مشکلات ديگری هستند که واقعآ قلم در وصف آنهمه رنج و گرفتاری از نوشتن عاجز ميمانددر چنين اوضاع و احوالی است که می بينيم مردم آن ديار با اميد و شادابی تهديد چنان جنايتکاران سفاک و ترس از مرگ را در عمليات انتحاری به هيچ می انگارند، حتی با نثار خون به پای صندوقهای رای رفته و بقول ملا ها مشت محکمی بر دهان همين ملا های خرابکار ايرانی و تروريستهای جنايتکار می زنند و جهانی را به تحسين و اعجاب واميدارند. بگونه ای که حتی تمام مخالفان سياست بوش در آزادی سازی کشورشان را نيز شرمنده و نادم می سازند. مردم غيرتمند عراق نشان می دهند که در مقابل فرزندان و کشور خود احساس مسئوليت ميکنند و براستی خيلی لايق تر از آن هستند که صدام حسين حتی آنها را از حيوان هم پست تر به بند کشيده بود. کمی عقب تر و دور تر برويم به اوکراين، در آنجا هم خواهيم ديد که مردم در سرمای 15 درجه زير صفر بمدت سه هفته شبان و روزان خود را در خيابان ها به صبح و شام می رسانند. کمی عقب تر به گرجستان و يوگسلاوی، باز هم مردم برنا و پير؛ زن و مرد و کودک همگی را مصمم برای رقم زدن سرنوشت خود بی تاب و در جوشش و غليان می بينيمبه افغانستان نظری بيافکند، ببينيد آن ملت با چه صدمات اما با درايت و هوشياری و احساس مسئوليت خود را از زندان سياه ترين رژيم ارتجاعی جهان خلاصی می بخشند. آلمان شرقی را نگاه کنيد، مردم از سيم خار دار و مين های زمينی پای ديوار برلين با شجاعت عبور کرده و با خرد کردن ضخيم ترين و محکم ترين ديوار بتونی جهان با پتک و چکش و تيشه، حتی با پيچ گوشتی خود را به آنسوی ديوار می رسانند و اريش هونيکر را شکست می دهند. به ورشو و گدانسک و پوزنان و ...، به جنبش همبستگی لخ والنسا، ببينيد چگونه ميليونها لهستانی با اراده هفته ها در خيابان ها و بندرگاههای نمور و سرد با حداقل وسايل بسر می برند و ژنرال ياروزلسکی گردن کلفت و سرکش را فراری ميدهند . به آفريقای جنوبی، به رومانی، به ملداوی، به آلبانی ... در حاليکه حتی يکدهم اين حمايت جهانی و موقعيّت مناسبی که ما داريم را نداشتند، ليکن همه با تقبل هزينه و شجاعت و از خودگذشتگی موفق ميشوند که بدست توانای خود سرنوشت خويش را با غرور و اراده رقم زنند. خيزش مردمی و شجاعت مردم لبنان را هم که همگی شاهد هستيماينهمه بدست نيامد مگر با اتحاد و تعاون و کمی همت. چرا همه توانستند اما ما نميتوانيم؟ سئوال و بحث اصلی هم همين است. شخصآ معتقدم که ما نه تنها ازهيچکدامی از آن ملتها عفبمانده تر و ترسو تر نيستيم، بلکه به جهاتی از همه آنها نيز برتريم، لااقل بلحاظ پتانسيل عظيم انسانی که ناشی از جوان تر بودن ملتمان است و همينطور سطح دانش همان فرزندان جوانمان. اگر ايرادی بر مردم ما وارد باشد، بويژه نسل جوان و آگاه (که اين ايراد کاملآ هم وارد است)، اين است که هنوز هم به دنبال نام ها و چهره ها هستندبيجا نخواهد بود اگر گفته شود اپوزيسيون رهبری لازم دارد. بله، شخصآ نيز همين باور را دارم، قبلآ نوشته بودم چنانچه فقط يکصد و پنجاه تن از امضا کنندگان بيانه پانصد و شصت و پنج نفره در محلی دست به تحصن زده و از هم ميهنان داخل و خارج می خواستند از اين حرکت آنها حمايت کنند کار رژيم تمام بود؛ اما ظاهرآ آنها که بيشترينشان هم از ميان اصلاحاتچی های سابق هستند همچنان به مشی (ايجاد تغييرات بدون اتکا به حرکت مردمی و فقط با موعظه) پايبند مانده و هنوز به اين اصل بديهی نرسيده اند که سخن از ايجاد تحول بدون شرکت مردم و جنبشی جاندار و تقبل هزينه بلاموضوع است.با اينهمه راههای زيادی برای استارت يک حرکت ملی وجود دارد و ميتوان گام بگام آنرا ايجاد کرد، يکی از آنها خواست آزادی کليه زندانيان عقيدتی است، بدون در نظر گرقتن مرام و عقيده و لباس آنان. در حال حاظر قوه قصائيه حساس ترين و آسيب پذير ترين نقطه از اندام اين رژيم است، بايد از اين فرصت حد اکثر استفاده را کردهم اکنون بهترين زمان ممکن برای خواست آزادی تمامی اسرای عقيده و وجدان است، اگر مبارزان درون بتوانند اين خواست انسانی و مشروع و مورد حمايت جهانيان را در جامعه به خواستی حتی نيمه ملی مبدل سازند، رژيم چاره ای جز تسليم نخواهد داشت. برای اينکه هزينه را به حداقل رساند حتی می توان از خانواده زندانيان خواست که شروع کننده اين حرکت مستمر باشند و ديگر مبارزان بعنوان حامی اين خانواده های ستمديده وارد مبارزه گردند. اوضاع با سابق خيلی تفاوت دارد و رژيم ديگر قادر نيست بسادگی و بدون پرداخت هزينه هر کسی را که خواست دستگير و شکنجه کند. با کمی ايستادگی دستيابی به هدف اين نخستين گام حتمی است. آزادی اين اسرا ستون فقرات رژيم را خرد کرده و ضمن بر هم زدن تعادل قدرت به نفع مردم حتی بخش اعظمی از اکثريْت خاموش را نيز به ميدان کارزار خواهد آورد. به محض توفيق در اين مرحله بايد خواست بزرگتری را مطرح و پيگيری نمود. بيشتر تحولات بدون خشونت با همين مکانيزم به سرانجام رسيده است. چندی است که مصری ها و سوری ها نيز اينچنين حرکتی را آغاز کرده اند و موفق هم بوده اند. اين حرکات مستمر مشکل رهبری را نيز به نحو احسن حل خواهد کرد، زيرا اين رهبری اصيل در ميدان چهره نموده و در پروسه عمل رشد خواهد کرد. آنهم در حضور مردم نه در پشت در های بسته سازمانهای جاسوسی کشورهای بيگانه