پـس از مـــرگ بــر مــــن کـنـد آفــرين ---------- هـر آن کس که دارد هش و رای و دين
دوستان و هم ميهنانی که نوشته ها و عقايد مرا می خوانند، و شايد هم عده ای از ايشان اين نوشته ها را می پسندند، ايرادی به کار من گرفته اند. اين عزيزان معتقد هستند که من افکار و روش سياسی اين شخص و يا آن گروه را نقد و رد کرده اما خود هيچ راه حل بهتری را ارايه نمی دهم. نگارنده تا حدی اين نقد را بجا می دانم و می پذيرم. تا حدی را از اين جهت می نويسم زيرا که من آنچه را که درست می پندارم در لابلای جملات می آورم. اما اين ايراد بر من وارد است که در نوشته هايم بطور مستقيم به معرفی ديدگاههايم نمی پردازم
حال اما صرفنظر از اين نقد چون بار ديگر، و اين بار برای آخرين مرتبه قصد دارم از اين انشاء نگاری ها کم کرده و به کار عملی و تشکيلاتی بپردازم، منبعد بطور مستقيم به عرضه ی ديدگاه هايم خواهم پرداخت. هيچ ابايی هم ندارم که همينجا بنويسم قصدم هم از عرضه ی افکارم پيدا کردن همفکران جديد، يارگيری و اقدامات مشترک عملی است. از آنجايی هم که سطح توقعم منطبق بر شناخت و واقعييت های موجود است، اصلآ انتظار ندارم که حتی بتوانم پنجاه نفر را هم در آن کاليبر مورد نظر خود پيدا کنم
نگارنده ظرفيت و جايگاه خود را می شناسم. در اين سالها سست پيمانی و شهرت طلبی قسمت عمده ای از هم ميهنانم را هم خوب شناخته ام، و با پوزش فراوان اينرا نيز می دانم که متاسفانه بعضی از هم ميهنان عزيز ما گوسفند خو هستند. يعنی خود با انديشه و ابتکار و تشخيص و اراده ی خود وارد ميدان نمی شوند، بلکه منتظر می شوند که ببينند تشخيص ديگران چيست و در ابتدا کس و کسانی راه بيفتند و آنگاه ايشان چون گوسفندان فاقد خرد و اراده گله را دنبال کنند
نکته ی بسيار مهم ديگر اين است که به تجربه آموخته ام که برای آزادی ايران اصلآ نبايد به دنبال کثرت و نفرات زياد بود. با اين مرض ملی شهرت طلبی و مقام جويی که ما داريم داشتن ده يار درستکردار و بی ادعا و غير شهرت طلب در ميدان سياست ايران از داشتن هزاران سمپات و سياهی لشگر شهرت طلب و خاله زنک و حسود بهتر است. نگارنده عمدآ روی اين شهرت طلبی انگشت تآکيد می گذارم چون در گذشته دهها بار ديده ام که وطن پرستی و آزادی خواهی و دموکراسی طلبی برای بسياری فقط دکان و بهانه ای است برای مطرح بودن
کمتر کسی از ما حاظر است نقش کارگر و سرباز را بازی کند. همه می خواهند فرمانده و کارفرما باشند. در حاليکه ما امروز به سرباز های بی ادعا نيازمنديم نه رهبر. سربازانی پاک دل و بی ادعا که حقيقتآ خواهان آزادی ميهن خود باشند. کسانی که حاظر باشند وارد صحنه ی واقعی مبارزه شوند نه اينکه فقط از پشت کامپيوتر ادای مبارز بودن در بياورند. افرادی که ايميل پراکنی و فرستادن خبر تجاوز و قتل و بی شرافتی رژيم را با مبارزه اشتباه نگيرند. مگر ما از اين دستکم ده ـ دوازده سال ايميل پراکنی و وبلاگ و تلويزيون بازی تا بحال چيزی بدست آورديم که همچنان خود را به اين اعمال مسخره و کودکانه دلخوش ساخته ايم
مگر خمينی برای انجام انقلاب شومش از وبلاگ و ايميل استفاده کرد. يا اهالی شيلی و آرژانتين... و يا حتی نپال که همين سال گذشته انقلابی دموکراتيک را به ثمر رساندند. نپالی که يک در ده هزار آنان هم اصلآ نمی دانند که وبلاگ و اينترنت خوردنی است يا پوشيدنی . اين اينترنت لعنتی اصلآ برای هر ملتی سودمند بوده باشد برای ما با اين عقده ها و روحيه رويا پرداز که داريم فقط بی عملی و بدبختی آورده
اينترنت البته می تواند خوب باشد. اما در صورتيکه ما از آن فقط بعنوان خبر پراکنان بی مزد تجاوزات رژيم به شرف و ناموس و غرور و حيثيت خودمان استفاده نکنيم. ما بايد اقدامات عملی کرده و خبر اقدامات ميهن دوستانه و شجاعت های خود را انتشار دهيم نه اينکه جغد وار فقط قاصد خبر های شوم باشيم. اين ادعا که گويا چون ما رهبر نداريم هيچ حرکتی نمی کنيم و اخته هستيم هم فقط خود را گول زدن و توجيه بی عرضگی است.
طبيعی است که هيچ حرکتی بی رهبريت به سامان نمی رسد. ليکن رهبر حقيقی در پروسه مبارزه بايد رشد کند و شناخته شود نه در سکون و بی عملی. نگارنده همينجا بسيار بسيار روشن بنويسم که گر چه برای شاهزاده رضا پهلوی همچنان احترام قائل هستم، اما اين آدم نشان داد که مرد اين ميدان نيست. اين اتحادی که ايشان منتظر آن هستند حتی در دويست سال آينده هم بوجود نخواهد آمد. وقتی پهلوی ستيزی و نفرت از شاهنشاهی؛ آنهم نفرت از سيستم پادشاهی حتی منهای خاندان پهلوی هم برای دسته هايی به صورت يک ايدئولژی و مذهب در آمده، مگر اين گروهها ها با ايشان که فرزند يک پادشاه است به همدلی خواهند رسيد
آنهم فرزند محمد رضا شاه فقيد که اساسآ تمام هويت سياسی عده ای ناشی از دشمنی با آن پادشاه است. جز آن دشمنی کور و مبارزه ی پنجاه ساله برای سقوط ايران هم چيز ديگری در کارنامه ی خود ندارند. اصلآ اگر اينها حتی در درون خود هم که بپذيرند پنجاه سال بيراهه رفته و در نتيجه ايران و ايرانی را اينطور به خاک سياه نشانده اند کارشان به جنون خواهد کشيد. پس انتظار رسيدن به اتحاد با چنين اشخاصی اگر به منظور فرار از مسئوليت نباشد متاسفانه از کم خردی محض است
کشور دارد از بين می رود و ايشان همچنان مانند کشيش ها در روز های يکشنبه موعظه می کند. مرد سياسی و ميهن پرست حقيقی آن است که تهور داشته باشد. برای نجات مردم و کشورش هر کاری را که درست می داند انجام دهد و در فکر خوشنامی و بدنامی نباشد. از تهمت چهار خائن و نوکر رژيم نهراسد. نترسد از اينکه چند توده ای او را مستبد و عامل آمريکا و کودتاچی ووو خطاب کند. انسان مخلص و پاکباخته ای باشد که بجای رفتن به دنبال محبوب قلوب همه شدن در فکر نجات ميهن و مردم خود باشد
در فکر نجات دختر ها و پسر های ايران باشد که از فحشا و اعتياد و کليه فروشی و هزاران درد بی درمان ديگر روزی صد بار می ميرند و زنده می شوند. در فکر ايران باشد که در نيم قدمی ايرانستان شدن است. بنده که نمی فهمم وقتی ايران دارد بکلی از بين می رود و در دنيا ذره ای هم شرف و غرور برای ايران و ايرانی باقی نمانده ، پس ديگر از چه چيزی بايد ترسيد آخر. اگر از ترور شخصيت و تمهت می ترسيم مطمئن باشيم که هر فردی هر عمل درستی هم که برای نجات ايران انجام دهد در اين فضای آلوده و مسموم باز چهار خائن و کهنه توده ای و مزدبگير ملا ها او را نوکر اجنبی و کودتاچی و زورگو و دزد و وطن فروش ... خواهند ناميد
. اين البته خاص جامعه ما نيست. چنانچه سرنوشت مبارزان بزرگ جهان را با دقت مطالعه کنيد خواهيد ديد که همگی در زمان حيات خود متحمل هزاران تهمت و فحش و افترا شده و با بی مهری و نادانی عوام روبرو بوده اند. بنابر اين مهم نيست که مردم در باره ی ما امروز چگونه قضاوت می کنند، مردمان معاصر اغلب در مورد انسانهای بزرگ هم عصر خود نادانی و بی انصافی به خرج داده اند. اگر کسی به کاری که می کند ايمان داشته باشد و آن کار را با خلوص و پاکی انجام دهد بدون شک انسان بزرگی است. بدون شک هم در آينده تاريخ از وی به نيکی ياد خواهد کرد
به هر روی اين بحثی طولانی است که من به تدريج به نوشتن آن خواهم پرداخت. همچنين پس از اين باور ها و روشهای مبارزاتی که بدانها باور دارم را به روشنی خواهم آورد. با اين اميد که بتوانم برای اقدامات عملی همفکران و يارانی را پيدا کنم