حزب ميهن
امير سپهر
عقل شرعی و شرع عقلی
آقای خمينی دوست نادانی که اسلام را بر زمين زد ! 1
درست است که تروريسم سنی وهابی و آخوندی شيعی برداشت تروريستيشان هم از دين اسلام همانند فروع دين يکسان نيست و اين دو نحله حتی به نوعی دشمن يکديگر نيز محسوب می شوند، ليکن اين هردو شاخه ترور از يک ريشه روئيده اند. پياز زهر آگين و کشنده ای که در ايران بوسيله آقای خمينی کاشته شد دو شاخه داد که اولی در ايران و آن ديگر در افغانستان رشد کرد. آنکه در ايران بود با آبياری و مراقبت اروپا و اشتباهات مکرر آمريکا شاخ و برگ داد، و آن ديگری با فرصتی که شوروی با حمله به افغانستان بدانان هديه کرد با بيرون راندن کمونيستها از افغانستان، با خون سربازان مهاجم اتحاد جماهير شوروی آبياری شده، فد کشيد، اتکاء به نفس پيدا کرد و تنومند شد. اما بايد توجه کرد که جهادی های چند مليتی افغان که شوروی را شکست دادند انگيزه خود را از ايران گرفتند، چرا که اساسآ مبداء تاريخ نوين اسلام سياسی و حکومتی که تروريسم هم يکی از عوارض آن محسوب می گردد، به ايران مربوط می گردد. پيروزی انقلاب اسلامی و "قدرت اسلام" که دايم ورد زبان آقای خمينی بود بزرگترين و اصلی ترين منبع الهام جهادی های افغانستان بود. اما اينکه چگونه زمينه های ظهور اسلام ايدئولژيک در کشور ما مهيّا گرديده و منجر به ظهور حکومتی اسلامی در ايران گرديد، بحثی طولانی و چند بعدی است که در حد حوصله اين مقال نيست
همين اندازه اشاره مينمايم که اسلام مدعی دولتمداری همانند مسيحيّت اين پروسه را طی نکرده بود که در نتيجه درماندگی در پاسخگويی به نياز های بشری بدست خود باورمندان آن به امری شخصی تبديل گردد، اسلام را غير مسلمانان از کار کشورداری بر کنار کرده و به نوعی به آتش زير خاکستر مبدل ساختند. آخرين امپراتوری اسلامی (عثمانی) در سال 1918 بسختی از مسيحيان شکست خورد و ميراث عظيم آن در کنفرانس ورسای بين فاتحان جنگ عالمگير اول تقسيم گرديد مسلمانان از آن تاريخ هميشه در رويای تجديد حيات بودند، بالاخره هم درست در شصتمين سال شکست خليفه گری عثمانی انقلاب ايران به پيروزی رسيد. گذرا بنويسم که در طی اين شش دهه همه چيز از بيخ و بن تغيير کرده. مسلمان امروزی تفاوت های فاحشی با مسلمان آنزمان دارد. اگر اسلام دوران عثمانی ميتوانست به نياز های اندک ملتهای عقبمانده تحت سيطره خود پاسخگو باشد، اما امروز حتی از پاسخگويی به ابتدايی ترين و سهل ترين آن ملزومات نيز کاملآ عاجز است. به روی کار آمدن جمهوری اسلامی نشان داد که پيشرفت سريع مردم بويژه در ايران از يکسو و درجا زدن و عقب گرد فقه اسلامی از جانب ديگر فاصله نياز مردم از اسلام حکومتی را از زمين تا به آسمان کرده است
در حاليکه ما در عصر تسخير فضا و ماهوار و اينترنت و سرعت سرسام آور شکوفايی ابتکارات بشری هستيم، فقه شيعی هنوز هم در شک ميان دو و سه رکعت گير کرده و هيچ برنامه ای جز طهارت و غسل جنابت و جماع با اسب و قاطر را ندارد. 26 سال قبل انقلاب ايران با تخريب و شکست نظام شاهنشاهی کم و بيش نظر همه مسلمانان را به قدرت اسلام جلب کرد، تأثير پذيری از نتيجه آن حرکت قاطع و کوبنده باعث پيدايش و رشد بسياری از گروهها اسلامی گرديد. اما هر چه جلو تر رفتيم عجز و نا توانی آن حرکتها در حوزه انديشه فلسفی و در پاسخگويی به نيازمندی های بشريّت امروز بيشتر و بيشتر از پرده برون افتاد. اسلام حکومتی تجديد حيات يافته ميتوانست با رويکرد به تعقل خود را با پيشرفتهای شگرف هماهنگ سازد. اينکار موجب می گرديد که تا حدی فاصله نوری خود با دنيای مدرن را کم کند. اما اين عجز و ناتوانی بويژه در رقابت با انديشه های مادی بيشتر آن جريان ها را به ترور و آدمکشی سوق داد
آنها نتوانستند خود را با نرم های زمان هماهنگ سازند، زيرا دين و خدايشان چنين اجازه ای بدانها نميداد. انديشه دينی برخلاف افکار سياسی که بنا به مصلحت و منفعت هميشه قابل تغيير است، هيچ دگرگونی را به فرد مؤمن اجازه نميدهد. اينگونه انديشه ذاتآ ناشی از ايمان مطلق است که هرگونه تعبير و تأويل در آن به معنای خروج از فرمان خدا و کفر و الحاد است. از ديد يک دين باور مطلق انديش خواست و اراده خداوند، حق و ره رستگاری همانی است که او بدان ايمان آورده، پس ديگران هستند که خود را بايد با افکار او هماهنگ سازند. اگر چنين نکردند پس کافر هستند، در اسلام هم که حکم کافر معلوم است. اينجاست که حتی ريختن خون زن و کودک و سر بريدن نه تنها عملی زشت و سبعانه نيست، بلکه کاری صواب و در حکم عبادت است
شريعت اسلام بجای اينکه از عقل و خرد فرمان گيرد به آن دستور ميدهد، شخصآ يکبار از دهان آقای خمينی شنيدم که گفت (من کاری به خوش آمد اين و آن يا بر خلاف حقوق بشر بودن اعمالم را ندارم، من بايد به وظيفه شرعی خود عمل کنم). اينکه ملا ها کودک معصوم نه ساله ای که هنوز دهانش بوی شير ميدهد را بالغ ميدانند ناشی از بی عقلی نيست، حتی عقل آنها هم ميداند که اين افکار ضد انسانی و مضحک است (شرع عقلی)، اما چون دستور شرع است (عقل شرعی) پس عقل اصلآ حق دخالت در اينچنين مقولاتی را ندارد. اينک 26 سال از فتنه آقای خمينی سپری می شود. او به خيال خود خواهان برپايی يک امپراطوری جهانی اسلامی بود، غافل از آنکه عمل وی بزرگترين صدمه را به اسلام وارد خواهد کرد. وقتی در پايگاه اصلی تشيع حتی با سرمايه گذاری 26 ساله هم همگان از ترس بی آبرو شدن مرتب اعلام نمايند که (ما به هيچ وجه خواهان داشتن حکومتی چون جمهوری اسلامی نيستيم) حکايت از آن دارد که اسلام حکومتی برای هميشه بگور سپرده شده است
با آرامش نسبی در عراق که دير يا زود حاصل خواهد شد و با صلح ميان اسرائيل و فلسطين که آن نيز در راه است آتش تروريسم اسلامی نيز رو به طرف خاموشی و سردی خواهد رفت . در اين ميان حتی اگر حکومت ايران ساقط هم نشده باشد که بعيد به نظر ميرسد، به خودی خود بی معنا و به بواسير کشور های اسلامی مبدل خواهد شد. جهانيان، بويژه خود مسلمانان کنار زدن پرده از رخسار چرکين و خوفناک اسلام حکومتی را مرهون آقای خمينی هستند. او بدون اينکه خود بداند مهم ترين شخصيّتی بود که نا کار آمد بودن اسلام را به خود مسلمانان نشان داد، آنچه که وی آنرا قدرت اسلام می ناميد، قدرت در و يرانگری بود که به سرعت با ويران کردن نظام سياسی ايران اقتصاد، فرهنگ، صنعت نوپا، و خلاصه همه چيز ايران و منطقه مسلمان نشين خاورميانه را ويران کرد که تا به حال باعث بروز چند جنگ و کشته شدن چند مليون مسلمان گرديده است و از افغانستان تا سودان در افريقا را در فقر و نفاق و ترور و نا امنی و بدنامی و گرسنگی غرقه ساخته است. دولتهای اسلامی هم که قبل از فتنه او از ثروتمند ترين ممالک جهان بودند همگی دهها ميليارد دلار بدهی خارجی دارند. عرصه هم به همه مسلمانان تنگ شده و داغ ننگ تروريست بر پيشانی همه خورده است
با اينهمه اما جهان اين فتنه را تقريبآ از سر گذرانده و وضعيّت جهان منبعد رو به بهبود خواهد گذارد. آقای خمينی نا دانسته با شکست دين خود طلوع و با جام زهر غروب کرد. او در هيچ چيز پيروز نشد، هيچ چيز! زيرا حرکتی که وی 26 سال قبل انجام داد و آنرا پيروزی ناميد، به مثابه پيروزی در شکست و پايانی در آغاز بود
چهار شنبه، 28 بهمن، 1383
شانزدهم فوريه دوهزاروپنج ميلادی