حزب ميهن
امير سپهر
بوی باروت آمريکايی ميايد و بوی رفسنجانی
آمريکا "حمله خواهم نخواهم کرد" ــ رفسنجانی : خواهم نخواهم آمد
در نگاهی تطبيقی شگفت شباهتی است ميان برخورد ايالات متحده آمريکا با ايران و بازی شرکت در انتخابات رياست جمهوری آقای رفسنجانی. در حاليکه نامبرده بيش از يک سال است که با بازی "خواهم نخواهم آمد" خود زمينه را برای تکيه زدن مجدد بر کرسی رياست جمهوری آماده می سازد، ايالات متحده نيز از مدتها قبل با بازی "حمله خواهم نخواهم کرد" يک يورش نظامی همه جانبه به ايران را تدارک می بيند. مقامات آمريکا چندی پيش گفتند که وظيفه اکنونی ما حمايت از اروپا و اميد بستن به توفيق دوستان اينسوی آتلانتيک در بازداشتن ايران از دستيابی به فن آوری هسته ای است، درست هم زمان با آن هاشمی هم اظهار داشت همه ی سعی من معطوف به اين است که دوستان مناسبی را ياری رسانم که در صحنه رقابت وارد شده و يکی از ايشان در انتخابات پيش روی موفقيت بدست آرد. درست از زمانی که آمريکا اعلام نمود چنانچه اروپا با ايران به توافق نرسد خود رأسآ امر مقابله با جمهوری اسلامی را بعهده خواهد گرفت و دوستان اروپايی نيز با ما همداستان خواهند بود، آقای اکبر هاشمی نيز شروع به تحميل و جا انداختن اين ذهنيت نمود که علی رغم مساعدت من به ديگر ياران اگر فرد بزعم خود وی توانمندی به ميدان در نيايد خود به صحنه پيکار خواهد آمد
رفسنجانی بوسيله عواملی که دارد با ايجاد اختلاف و شکاف درصف اصولگرايان (معتقدان به اصول هزارو چهارصد سال قبل) مشغول مهيا سازی حمايت همه ی طرفهای درگير با نامزدی خود بدليل عدم حصول به توافق بر سر يک کانديدای واحد است، کاندوليزا رایس نيز درست مشغول پيش برد همين سناريو در ميان دوستان اروپايی است، و سرانجام اينکه هاشمی بدون اينکه راسمآ کانديداتوری خود را اعلام نموده باشد با صرف ميليونها دلار هر روز در يک گوشه ای از عالم ستاد انتخاباتی علم می کند، ايالات متحده نيز در حاليکه حمله نظامی را آخرين و ضعيف ترين گزينه اعلام می کند هر روز در يکی از چهار گوشه مرز ايران مشغول ساخت پايگاه نظامی جديد، تدارک تجهيزات جنگی و تنگ تر کردن راه تنفس رژيم ايران است. شباهت خيلی بيش از اينها است، آنچه اما به اختصار تا اينجا نيز برشمرده شد، يعنی همسانی اين موضعگيری ها و اقدامات ميتواند هيچيک نه تصادفی نه هماهنگ و نه حتی مرتبط با يکديگر باشد، ميتوان به اين شباهت ها سياست ورزی بر آمده از استقرا و تجربه نام داد، اما چنانچه تمامی اين شباهت ها را هم اگر بی ارتباط با همديگر تلقی کنيم شک نبايد داشت که هدف و برآيند اين هردو مشترک است، و اين همه يعنی تضمين دستيابی به مقصود با سياست ورزی عقلانی؛ با تأنی و گام به گام
اگر هدف تمام اقدامات گيج کننده و فنی آقای هاشمی دستيابی حتمی به پست رياست جمهوری است، کل اقدامات برنامه ريزی شده و دقيق آمريکا هم برای آماده سازی به زير کشيدن رژيم ايران است، امری که بدون شک چون مورد اول تحقق خواهد يافت، به زبانی ساده تر هم آقای هاشمی رئيس جمهور خواهد شد و هم ايالات متحده به حيات رژيم ايران خاتمه خواهد داد. بی مورد نيست اگر سئوال شود که آيا رفسنجانی از اين هدف غائی آمريکا مطلع است يا خير؟ اگر آگه نيست که هيچ، اما اگر ميداند پس چگونه برای رياست جمهوری رژيمی که شانس بقايی ندارد اينچنين کورس برداشته است؟ جان کلام هم همينجا است، يعنی رفسنجانی دقيقآ با علم به موضع خلل ناپذير آمريکا است که می خواهد خود در رأس کار باشد. همين مورد است که اقدامات حسابگرانه اين هر دو را بهم مرتبط و حتی به نوعی هماهنگ می ساز.1
پيش از پرداختن به چرايی اين مسئله اما خوب است ابتدا کمی دلايل اقدامات هشيارانه هر دو طرف را بشکافيم. آنچه به ايالات متحده مربوط می گردد اين است که شخص پرزيدنت بوش و تيم سياست پرداز وی مانند نيم دو سال اول دوره آغازين ديگر تکيه اصلیشان بر نظامی گری صرف نيست، آن روش و سهل انگاری چيزی نمانده بود که در عراق کار دست آمريکا بدهد. تصور آمريکائيان اين بود که روش افغانستان در عراق نيز به سهولت پياده شدنی است، آن برنامه اما جواب نداد، آمريکا در عراق آنگاه به تفاوتها و تهيه الزامات ويژه اين کارزار نظامی پی برد که ديگر جنگ را شروع کرده بود.اين همسان انگاری برای آنکشور هزينه ای بسيار گران و دشواری های غير پيش بينی شده و جدی پديد آود. جنگ شروع شده بود، ياران، يا بهتر است گفته شود رقبا نه تنها پشت آمريکا را خالی کرده بودند، که حتی خواهان شکست سياست آن دولت هم بودند. برای آمريکا ديگر راه بازگشتی نبود. اما با شيوه افغانستان هم کار پيش نمی رفت. بايد که چاره ای انديشيده می شد
آمريکا بهترين راه حل را در اين ديد که همچنانکه سخت درگير نبرد است همزمان شيوه های راهبردی را هم متناسب با شرايط کاملآ تغيير دهد. هر چه بود آنکشور پيچهای بسيار دشوار جنگ عراق را پشت سر نهاد و هم اينک اگر نگوئيم به سرازيری رسيده، بيگمان در راهی هموار افتاده است. روز بروز هم از دشواريهايش کاسته می گردد. آمريکا حال به نيکی بر تأثير تدبير بر ميزان برش شمشير پی برده است. آن کشور پس از چهار جنگ پياپی آنهم فقط درزمانی کمتراز چهار سال (يعنی هر چند ماه يک جنگ جديد) ديگر آن يانکی فقط متکی به زور بازو نيست. افزون بر اين جنگهای کلاسيک تعداد عمليات نظامی محدود و انقلاب های بدون خشونتی هم که آن دولت فقط در اين دوران کمتر از پنج سال در جهان براه انداخته در تاريخ بی سابقه است. پشت سر نهادن اينهمه فراز و نشيب و نتايج حاصل از آن بسيار طبيعی است که از آمريکا يک فولاد آبديده ساخته باشد. بعيد است که از پس اينهمه تجربه آنکشور در حمله نظامی بعدی خود که بطور حتم هم به ايران خواهد بود بیگدار به آب زند.1
باز ميگرديم به هاشمی، گرچه مقايسه کردارهاشمی با آمريکا شايد که کمی ناموزون افتد، مراد اما از اين مقايسه و تأکيد بر همسويی ها تأثير اين دو امر بر سرنوشت آتی کشورمان است. اگر آمريکا از گذشته خود تجربه اندوزی کرده، هاشمی نيز از دوران گذشته درسها آموخته است. يادمان نرود که وی در انتخابات دوره ششم حتی در مکان سی ام هم قرار نگرفت و در چه چه زنان اصلاحاتچی ها منفور زمين و زمان و بی ارزش ترين مهره بود، حال اما همان عاليجناب سرخپوش ديروز آنچنان منزلتی يافته که به اميد اول بسياری از آن دشمنان خونين تبديل گشته است. اين بدست نيامده مگر با بکار گيری شيوه های مزورانه و دراز مدت. با وجود آنکه هاشمی در پشت تمامی آن بحرانهای به گفته خاتمی، نه روز يکبار بود، ليکن شخصآ در هيچ کجا نخوانده ام که تحليلگری به نقش فردی که اصلاحات را در همان کودکی خفه کرد نيم اشاره ای هم کرده باشد
پس روش وی نيز دراز مدت اما سنجيده، گام به گام و بدون ريسک بود، درست مانند آمريکا. تفاوت اما در اين است که آمريکا يک دولت دموکراتيک و منتخب است، آنهم برآمده از يک حزب سياسی با ميليونها عضو. هدف اصلی يک دولت منتخب تأمين منافع کشور برای جلب رضايت رای دهندگان خود برای تداوم راهبری کشور است. دولت بوش اگر مرتکب کاری نابجا هم که شود دانسته و از روی عمد نيست، حد اکثر مجازات اين خواهد بود که جمهوريخواهان در انتخابات بعدی رأی نياورند. در عوض هاشمی يک فرد است، فردی غيرمنتخب، تکرو و چهره ای نا مطلوب. اگر بخت با هاشمی خيلی ياری کند در فردای سقوط اين رژيم زندان و سپس هم دادگاه جنايت بر عليه بشريُت تنها مکان هايی هستند که وی را پذيرا خواهند بود. گر چه بظاهر ولی فقيه است که در رأس هرم قدرت قرار دارد، اما کيست که نداند حتی آن ولی نيز پس از مرگ آيت الله خمينی قدرت و مقام خود را از هاشمی گرفته است. مثل روز روشن است که اصلی ترين چهره اين نظام و مسئول اول تمامی بدبختی های مردم ايران همين فرد است. دزدی ها، رشوه خواری ها، گرانيها، سرکوبها، قراردادهای ايران بربادده، ادامه حداقل شش سال جنگ بيهوده با نيم ميليون کشته و معلول و چند ده ميليون صدمه ديده، کشتار مخالفان، نابودی زيربنای اقتصاد کشور، فرار مغز ها، کليه فروشی ها، حراج جگر گوشه های مردم ... و ديگر فتنه ها همه ميانند که زير سر هاشمی است
موارد ذکر شده فقط به خود ايران مربوط می شود، در بيرون نيز او است که مسئول اول تمامی عمليات گروگانگيری و باج ستانی، انفجار ها، ترور ها و آشوب افکنی ها است. اگر روزی خامنه ای بعنوان اول شخص حقوقی اين رژيم محاکمه شود، هاشمی بر روی صندلی اول شخص حقيقی تمامی اين جنايات قرار خواهد گرفت. بنابر اين اگر رژيم سقوط کند هيچ يک از عناصر آن چون فرد مزبور نابود نخواهد شد. رفسنجانی به خوبی ميداند که موسم بره کشان رژيم بسر آمده است. او می ترسد، بشدت هم می ترسد، اما دولت آمريکا نيز می ترسد. عمده شباهت و وجه اشتراک اين دو مسئله که اشاره بدان را مخصوصآ برای فرجام اين نوشته انتخاب کرده ام همين عامل ترس است. اما ترس آمريکا از چيست ؟ يک بار نوشته ام که تعامل با جمهوری اسلامی در پر هزينه ترين طرح تاريخ امريکا (خاورميانه بزرگ) از ريشه محلی ندارد، چون اصولآ ايران شاه کليد اين طرح است و بايد به هر ترتيب و با هر هزينه ای که شده از دست جمهوری اسلامی آزاد شود و قطعآ هم خواهد شد
اگر رژيم ايران تغيير نيابد يعنی طرح آمريکا کاملآ شکست خورده، ترس آنکشورهم از همين است. ايالات متحده کوچکترين ترديدی به شکست مذاکرات ايران با اروپا ندارد، چرا که خود تعيين کننده اصلی سرنوشت اين مذاکرات است. اروپا هم آگاه است که در صورت عدم همياری آمريکا شکست اين مذاکرات قطعی است، آمريکا هم همياری نميکند که اين مذاکرات به بن بست کشد. همکاری صوری و پز امتياز دهی فقط مانور هايی ظاهری برای باز هم متمرد نشان دادن و باز هم هرچه منفور تر کردن رژيم ايران در انظار جهانيان برای براندازی آن است. آمريکا اين رژيم را بر خواهد انداخت و خود را کاملآ هم آماده ساخته، هر بيست وشش روز يکبار سفر دانالد رامسفلد به کشور های اطراف ايران به قصد رفتن به ييلاق نيست. وی در شش ماهه گذشته فقط پنج بار به جمهوری آذربايجان پرواز کرده است، همينطور است سفر های مرتب دکتر رايس و پرواز های هفتگی مقامات ارشد پنتاگون به منطقه که بيشتر آنها سری است و در اخبار نمی آيد. ارتش آمريکا حتی در سواحل دريای مازندران، در طرف جمهوری آذربايجان ستاد جنگی خود را نيز تشکيل داده است. هم اينک زبده ترين کارشناسان جنگی آنکشور در قرقيزستان و قزاقستان و افغانستان و پاکستان و کردستان عراق مستقر هستند. انکشور حتی موافقت روسيه را نيز گرفته است. دکتر رايس در دو ماه گذشته سه بار به آنکشور هميشه دلال سفر کرده است
در ماه آتی هم مانور مشترکی متشکل از نيرو های آمريکا و چهار کشور آسيای ميانه در پشت مرز های ايران انجام خواهد گرفت. نتيجه اينکه به اجرا در آمدن طرح حمله نظامی آمريکا به ايران در پائيز امسال قطعی است، مگر اينکه امری استثنايی اين عمليات را به تعويق افکنده و يا خنثی سازد. آنکشور در حال حاظر منتظر سه مسئله است، 1ـ انتخابات رياست جمهوری در ايران؛ 2ـ جنبش مردمی برای سرنگونی و بالاخره اعلام رسمی شکست مذاکرات اروپا بدليل تمرد ايران، گرچه همانطور که اشاره کردم اين مذاکرات اصلآ قبل از شروع هم شکست خورده بود و تکليفش روشن است اما آمريکا برای نشان دادن عدم انعطاف و ياغی بودن رژيم ايران اين بازی ديپلماتيک را پيش می برد. دومين مورد، مطلوب ترين گزينه است، دولت و گنگره آمريکا تا پايان فصل تابستان هر آنچه را که بتوانند برای تحقق يک جابجايی مخملين در ايران انجام خواهند داد. اما در مورد اول، هم اينجاست که تکاپوی بی امان هاشمی برای رسيدن به رياست جمهوری معنا می يابد. او بخوبی می داند که آن کشور ريشه اين نظام را از ايران و جهان برخواهد کند و آمريکا را ديگر سر هيچ سازشی با رژيم ايران نيست مگر با تحقق عينی شرايط و ضمانت هايی، شروطی که برای ماندگاری اين نظام تعيين شده عبارت است از به رسميت شناختن اسرائيل، همکاری با پروسه صلح اسرائيل و فلسطين، تعطيل دائم غنی سازی اورانيوم، تضمين به رعايت کامل حقوق بشر، عدم دخالت در امور کشور های همسايه تعهد برای دست برداشتن از حمايت از گروههای تروريستی و تحويل سران القاعد
اجابت اين خواست ها يعنی سقوط رژيم جمهوری اسلامی، حتی اگر نام آن تغيير نيابد. در ماههای گذشته فرزند رفسنجانی در هر فرصتی اين پيام را درمصاحبه ها به گوش آمريکائيان رسانده که در درون اين نظام پدرش تنها فردی است که قادر است سياست خارجی و داخلی ايران را کن فيکون کند. وی اين مصاحبه ها را به دستور پدر و پرداخت هزينه های گزاف انجام داده است.علاوه بر اين همگان می دانند که هاشمی همه گاه پشت پرده با آمريکايی ها تماس داشته. وی به آمريکائيان وعده داده است که تمامی اين درخواستها را اجابت خواهد کرد. قصد او اين است که منتخب باشد، ولو با انتخابات ابتر و مسخره ای که شورای نگهبان برگذارمی کند. بزعم خودش اين امر به وی مشروعيت و اختيار قانونی ميدهد که بعنوان فرد منتخب مردم بتواند تغييرات بوجود آورد و حتی در صورت لزوم در مقابل ولی فقيه خود ساخته و منتصب هم بايستاد. هم اينک در پشت پرده سياست ايران جنگی بی امان در جريان است. گفتن جمله (رهبری در چهارچوب قانون بايد عمل کند) از سوی وی از سر اتفاق نيست. همچنين مصاحبه با روزنامه شرق که قسمت اول آن منتشر شده و هاشمی در آن تمام تقصير ها را به گردن خامنه ای انداخت. بخش دوم اين مصاحبه پس از اعلام رسمی نامزدی وی منتشر خواهد شد. هاشمی در اين بخش بيشتر به خامنه ای تاخته و بی پرده تر از وی بعنوان مسئول مشکلات ايران و پايمال شدن همه ی حقوق مردم نام برده است. سر انجام اينکه تابستان امسال بدون شک آنچنان داغ و آتشين خواهد بود که عده ای را خواهد سوزاند، آرزو کنيم که اصلی ترين آنها هاشمی و خامنه ای باشند، هر دو