حزب ميهن
امير سپهر
اميد ما برای ماندگاری استقلال ايران فقط به هشياری ناهشياران است !؟
کثرت رخداد ها در ارتباط با ميهن ما اينروز به اندازه ای است که حتی نگارش چند جمله ای راجع به تک تک آنها نيز بيرون از حوصله يک مقاله و تحليل است. البته نيازی هم بدين کار نيست، زيرا علی رغم تعدد اين اتفاقات، بررسی همگی آنها ما را به يک تحليل نهايی می رساند. اين که ميهن ما در ماههای آينده آبستن حوادث بزرگی است. تحليل سير حوادث جهانی بما می گويد که اگر در ماههای آتی تغييری بوجود نيايد جای شگفتی و علت يابی خواهد داشت، با اينهمه باز نمی شود چيزی را از هم اکنون پيش بينی کرد. زيرا که ايران کشور نرم شکنی ها و خلق شگفتی ها است، سرزمينی عجيب و غريب که گمانه زنی در مورد آن با توجه به پرونده تاريخی آن کاری دور از تعقل است.1
پيشينه ايران نشان می دهد که اين کشور گاهی بطور ناگهانی و در مدتی کوتاه آنچنان دچار آشوب و تحول گشته که هيچ تحليگر متخصص و ايرانشناسی اصلآ انتظار آنرا نداشته. گاهی هم ديده شده در حاليکه همگان تغييرات فوری را در آن اجتناب ناپذير و حتمی می دانستند، سالها و دهه ها هيچ اتفاق خاصی در آن نيافتاده است. چه کسی تصور می کرد که نظامی آنچنان قديمی و مستحکم فقط در طول چند ماه بکلی فروپاشد، و از آن شگفت انگيز تر اينکه چگونه می شد حدس زد نظامی تاريخ مصرف گذشته و گنديده چون جمهوری اسلامی که با ابتدايی ترين اصول کشور داری هم نا آشنا است بيست و هفت سال در اين کشور دوام آورد، آنهم در حاليکه در همه ی اين مدت تمامی ميثاق های جهانی را به مسخره گيرد و با همه ی جهان هم سر عناد و جنگ داشته باشد.1
شگفتی های سرزمين ما البته نه از باد و آب و خاک که از رفتار جمعی مردم آن ناشی می شود. مردم ما گاهآ در سر يک بزنگاه بطور خودجوش و بدون هيچ زمينه چينی قبلی به ناگاه دست بکاری می زنند که همه را به اعجاب وا می دارد. اگر تعارف و رودربايستی را به کناری نهيم بدين نتيجه می رسيم که پس فقط اين مردم ما هستند که شگفت انگيز بوده و رفتار جمعی آنان از هيچ نظم و انضباط منطقی پيروی نمی کند نه کوه و دره و بيابانهای آن. دليل آن نيز مشخص است، چه که ما مردمی شعر زده و کاملآ تابع احساس هستيم نه يک ملت با ذهنيتی رياضی و حسابگر. انسان رياضی اگر دايمآ در حال اندازه گيری و حسابگری است و موضعگيری هايش هم منطبق با شدنی ها و ديدنی ها است، ويژگی طبيعی مردمی غرق در ادبيات هم سير در عالم رويا ها و معجزات است. محصول چنين ذهنی هم چيزی نيست جز ساختن آن ايده آل هايی در عالم خيال که در دنيای حقيقی احتمال خلق آنها وجود ندارد.1
درعالم رياضی انتخاب هر وسيله ای از روی حسابگری است. يعنی ناشی از آزمايش آن وسيله و مشاهده کارآمد بودن آن در عالم حقيقی. در دنيای شعری و عارفانه اما همه چيز در ضمير خيال شدنی است، بی اينکه نيازمند فراهم آوردن اسباب آن باشيم. همين روحيه انتزاع گرا هم هست که از ما مردمانی مطلقگرا ساخته. ما همه چيز را مهيا می خواهيم، بدون عيب، خيلی سريع و بی هيچ کوششی. هم انقلاب ايران بربادده پنجاه و هفت محصول عناد و احساسات بود و هم اين بيست و هفت ساله عمر رژيم. ما خود بوديم که کار را بدينجا رسانديم. بجايی که کشور ما بی هيچ ترديدی در آينده ای نه چندان دور هدف حمله نظامی خواهد بود. اگر حتی اتفاق خارق العاده ای هم در ماههای آتی بيافتد فقط زمان حمله را دير و زود خواهد کرد نه اينکه سايه شوم اين خطر را از سر مردم ما دور سازد. درست است که ابعاد و پيامد های احتمالی اين حمله را از هم اکنون نمی توان پيش بينی کرد. آنچه اما با قاطعيّت می توان نوشت اين است که اين يورش جدای از ريختن خون بسياری از هم ميهنان ما خطر حتمی تجزيه ايران را نيز بدنبال خواهد داشت.1
زيرا زمينه های اين پيامد شوم را سردمداران جمهوری اسلامی از سر نابخردی و بی مسئوليتی از هر حيث کاملآ مهيّا ساخته اند. از آنجا که سياسيون ما هم دستکمی از حاکمان فعلی تهران ندارند، و بجای احساس مسئوليت و رويکرد به واقعييات فقط در ايده آل های خود زندانی هستند، کشور ما اين بار هم هيچ شانس ديگری برای حفظ يک پارچگی خود ندارد جز اينکه مردم ما باز هم يک معجزه غير قابل پيش بينی بيافرينند. بايد اميدوار بود که مردم کوچه و بازار باز هم از اين خيل به اصطلاح روشنفکر عافل تر عمل کنند، همان مردمی که مسخ شدگان و هپروت زدگان آنها را نا آگاه می دانند. چرا که کشور و استقلال آن در حال از دست رفتن است و اين عده که خود را سياسی و نخبگان اين مردم می دانند در جنگ جمهوری خواهی و مشروطه طلبی. وقتی در حال حاظر ظرفی وجود ندارد، و شايد حتی در آينده هم اصلآ ظرفی بجای نماند، معلوم نيست اين نبرد سفيهانه بر سر مظروف ديگر يعنی چه !؟