حزب ميهن
امير سپهر
(اين بی شرافتی است نه مشروطه خواهی (بخش اول
سلطنت طلبها، يک نيروی سياسی، يا مشتی لمپن !؟
صوفی بيا که خرقه سالوس برکشيم
وين نقش زرق را خط بطلان به سر کشيم
دلق ريا به آب خرابات برکشيم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهيم
بسيار ميشنويم و ميخوانيم که مخالفان هوداران شاهزاده رضا پهلوی، تمامی اين طيف را بطور فله ای محکوم کرده و يکجا آنان را سلطنت طلب و پا را از اين نيز فراتر گذارده حتی در پاره ای موارد کل اين بزرگترين نيروی مخالف جمهوری اسلامی را مشتی لمپن خطاب ميکنند. صرف نظر از اينکه اينچنين ديد و قضاوتی خود عناد و يا در بهترين حالت نا بخردی اين قضات بيصلاحيّت را ميرساند، ليکن واقعيت اين است که ما در طيف هواداران شاهزاده رضا پهلوی با افرادی طرف هستيم که همان لمپن و چاقو کش مناسب ترين نام برای ايشان است. اما اينرا نميتوان به تماميت اين جريان تسری داد. کسانيکه کل جريانی به بزرگی طيف طرفداران شاهزاده رضا پهلوی را درهم و کيلويی به لمپن بودن محکوم مينمايند، دانسته و نادانسته منش و تفکر ناقص و يا بيمار خود را عيان ساخته و خود را نيز تا حد يک لمپن به زير ميکشند.
تمامی ما قبل از اينکه ايرانی و سياسی و مشروطه خواه يا جمهوری خواه و يا چپ، يا اينکه مسلمان و يهودی و بی دين و ديندار باشيم اول انسان هستيم. انسان بودن خود کاری بسيار مشکل است، و انسان آزاديخواه بودن چندين برابر مشکلتر و مبارز راه آزادی بون از تمامی اينها مشکل تر. کسانی که نام مبارزان راه آزادی را با خود به يدک ميکشند، بايد اول خود آزاده باشند وآنگاه دم از آزاديخواهی و نجات مردم زنند. حداقل درک من از آزاديخواهی، وطن پرستی و بويژه مشروطه خواهی همين است، يعنی آزاده بودن و پايبندی به شرف انسانی و اخلاق مبارزاتی. ناسيوناليست و ميهن دوست خود بايد نماينده و الگوی يک منش ملی و فرهنگ بومی باشد. صاحب اين قلم در حد بضاعت خويش از دانش سياسی، تقريبآ به تمامی موانع و نارسايی های گروه های حاظر در اپوزيسيون اشاره نموده ام، الا طيفی که خود در آن قرار ميگيرم.
من در اين نوشته تا آنجا که بتوانم تعلقات فکری خويش را در سايه منافع کل مردم ايران و اپوزيسيون حقيقی اين نظام منحط و ضد ايرانی قرار خواهم داد و به عنوان فردی آزادی خواه قلم خواهم زد. از دريچه ای که من به مشروطه خواهی مينگرم، تفاوتی بين يک آزاديخواه راستين و يک مشروطه خواه مسئول که خود را مقيد به اخلاق و اهداف والای انقلاب مشروطه ميداند وجود ندارد. صاحب اين چامه، نه وزير زاده هستم، نه از فرزندان امرای ارتش و نه حتی عاشق بيقرار کسی که قصد توجيه و ماله کشی به کثافتکاريهای عده ای نابخرد را داشته باشم. پدرم از صاحب منصبان نبود، مادرم اصلآ سواد خواندن و نوشتن نداشت و هرگز هم در نظام پيشين از مکنت و منالی برخوردار نبودم و يک روز از عمر خود را هم بالا تر از ميدان توپخانه طی نکرده ام. اينجانب اما سخت مشروطه خواه هستم. به همين اعتبارقصد دارم برای احترام و پاسداری از ثمره خون کشتگان آن انقلاب از مشروطه و مشروطه خواهی اعاده حيثييت نموده و خرقه سالوس از تن بعضی الوات که بدروغ خود را مشروطه خواه ميخوانند بر کشم، تا هر بی سرو پا و ناجوانمردی خود را مشروطه خواه نخواند، و بنام مشروطه خواهی تمامی اخلاق، شرف انسانی، و فرهنگ مشروطه ايرانی را به لجن نيالايد. و تا هر هم ميهن نا آشنا به مرام مشروطه خواهی بداند و آگاه باشد که اوباشان از ما نيستند، نا بخردان با ما ارتباطی ندارند، الوات نا فهم را هيچ رشته الفتی با ما نيست، و ما مشروطه خواهان راستين خود بيش از هردسته و گروه ديگری از دست و زبان اين خيل اراذل که بغلط خود را مشروطه خواه ميخوانند در عذاب هستيم.
اساس تفکر مشروطيت رجعت به فرهنگ باستانی سرزمينمان بود که دروغ و تهمت در آن بزرگترين گناه و خطا محسوب ميگرديد. در يکقرن پيش که جامعه ما خيلی بيسواد تر و عقبمانده تر از امروز بود، بر طبق ماده ای از نا نوشته مرامنامه ستار خان، هيچ فردی حق نداشت حتی بخاطر پيشبرد اصل انقلاب مشروطه وارد مسائل شخصی و خانوادگی فرد ديگری شود و يا مخالف خويش را لجن مال کند، حتی اگر آن فرد ديگر دشمن عقيدتی وی بوده باشد. ما وقتی صحبت از مشروطيت و مشروطه خواهی ميکنيم، از چنين مشروطه ای دم ميزنيم. نه اينکه با تن در دادن به هر دنائت و پستی و دروغ و نيرنگی در صدد اين باشيم که مشتی جانی و اوباش دزد و پرونده ساز را برداريم و عده ای بی شرف تر و ناجوانمرد تر و پست تر از آنها را سر جايشان بنشانيم. حداقل ما در حزب ميهن چنين هدفی را دنبال نميکنيم.
مردم ما بيش از بيست و پنج سال است که در زندان بی معنويت ترين رژيم طول تاريخ بشری اسير هستند، در زندان رژيمی که پايوران جنايتکاران آن برای از ميدان بدر بردن مخالفان خود در بريدن دست و حلقوم و پستان و زبان آنها ترديد بخود راه نميدهند. حتی اگر آن مخالفان مردان وزنان بيدفاع و بالای هفتاد سالی همانند زنده يادان دکتر بختيار و فروهرها نيز باشند. اين جانيان آنجاييکه هم که نتوانند سبعانه دست و گلو ببرند، برای بدنام کردن مخالفين خود مرتکب اعمالی ميگردند که از سربريدن و سنگسار کردن هيچ کم ندارد. که متداول ترين اين شيوه های رذيلانه بهتان زدن، تهمت بستن، پرونده سازی و در يک جمله کوتاه ترور و نابود کردن شخصيت انسانی اجتماعی مخالفان است.
اين منش و کردار رژيمی است که ما آنرا دشمن خود و آموزه های ملی خود ميدانيم يعنی يک رژيم ضد ايرانی.
قصد ما مشروطه خواهان از ميان بردن اين رژيم و بروی کار آوردن نظامی دموکراتيک و خردگراست. آنگونه نظامی که ديگر هيچ کس در آن نتواند به ديگران تهمت و افترا بندد و ديگر هيچ شهروند ايرانی مورد شکنجه و آزار و بی حرمتی قرار نگيرد، و جان و مال و کرامت انسانی هر ايرانی در زير چتر قانون از هر تعرض و تجاوزی مصون ماند. اينها هستند آن اهداف والايی که ما برای دستيابی بدانها مبارزه ميکنيم. در اينجا اين پرسش مطرح است که ما چگونه و از چه راههايی و با بکار گيری کدامين شيوه ها ميخواهيم به اين آمال دستيابيم ؟ آيا با فحاشی و پرونده سازی و حتک حرمت و بستن تهمت و بهتان به ديگران اصلآ ميتوان ادعای مشروطه خواهی داشت ؟ آيا با زور گويی و بی احترامی و حواله کردن آلت تناسلی خود به مخالفين ميتوان خود را بهتر از عناصر و عوامل رژيم طالبان ايران بحساب آورد ؟ و آيا با دست يازيدن به هر بی شرافتی و با ورود به زير لحاف مخالفين برای ضربه زذن بدانها ميتوان به کسب اعتماد مردم سرخورده از دروغ و خيانت موفق گرديد ؟ قسمت اعظم افراد پر سر و صدا و جنجال آفرينی که امروز خود را مشروطه خواه و طرفذار شاهزاده رضا پهلوی مغرفی ميکنند را افرادی تشکيل ميدهند که تمامی اين اعمال غير انسانی و اوباش بازی در مورد آنان صدق پيدا ميکند.
ما دراين طيف سرو کارمان با افرادی ظاهرآ سياسی اما نا آشنا با مقوله سياست است. وجود اين مسئله کار سياسی را در اين طيف گسترده بسيار دشوار کرده و ما را با مشکلات عديده ای مواجه ساخته است. هستند بسياری ازهم ميهنان با شرافت اما غير سياسی ما که خواهان سربلندی و سعادت کشور و مردم خود ميباشند. آنها در اينراه هر آنچه را که بتوانند برای کمک به هم ميهنان دربند خود انجام ميدهند و هيچ ادعايی هم ندارند. ما با اينگونه هم ميهنان شريف مشکلی نداريم، بوجودشان هم افتخار ميکنيم. امری که باعث ضربه پذيری و بدنامی ما گرديده، وجود افراد کاملآ غير سياسی اما شارلاتان در اين طيف است، عناصری بی هويّت، نا آگاه و حتی ضد سياسی که با استشمام بوی دروغين کباب خود را به لباس سياسی و مشروطه خواهی در آورده اند و تمام زحمات سياسی های اين طيف را هدر کرده و توان و انرژی ما را بخود مشغول ميدارند و به هرز ميبرند.
از آنجا که مشروطه خواهی يک ايدئولژی و جهان بينی محسوب نميشود و بظاهر نياز به مطالعه و پيش آگاهی ايدئولژيکی ندارد، بعضی را اغوا و دچارتوهم کرده است. بطوريکه هر لات بيسر و پا و بچه مرشد بيسوادی کودکانه تصور ميکند که فقط با گفتن جاويد شاه ميتوان رهبر سياسی گرديد و فردا به وزارت و وکالت رسيد. آنهم در کشوری که رهبر و مدعی از در و ديوارش ميريزد و هم اکنون بيش از شش ميليون جوان تحصيلکرده زير چهل سال در حد فوق ليسانس و دکترا دارد.
اين شهرت طلبان و سفيهان، ضررشان بحال مشروطه خواهان به مراتب از هر دشمن غداری بيشتر است. زيرا بجای اينکه با رفتاری خردمندانه و سياسی برای اين جنبش نوين کسب وجاهت و محبوبيت کنند، با اعمال غير مسئولانه و ابلهانه ای که انجام ميدهند خود به بزرگترين مايع ننگ اين طيف مبدل شده اند. بحدی که مشروطه خواهان راستين و آگاه و خود شاهزاده رضا پهلوی ازدست اين اراذل به تنگ آمده اند. ايشان بارها بطور خصوصی گفته اند که اگر ما اين افراد جاهل و نادان را نداشتيم کارمان بسيارسهل تربود. در اين طيف ما با آدمهای مسخره ای سروکار داريم که صد رحمت به شيخ صادق خلخالی و ملا حسنی.
مشروطه خواهی سرشان را بخورد! بسياری از اينها اصلآ معنای سياست را نميدانند. تصور ميکنند که با فحش و تهمت و اتهام به اين و آن و دشمن تراشی ميشود کشور را آزاد کرد. چندی پيش يکی از هموندان حزب نوار ويدئويی را از يکی از تلويزيونهای لوس آنجلسی ضبط کرده و برايم آورده بود که از تماشای آن عرق شرم بر پيشانيم نشست. مجری برنامه که خويشتن را يک آزاديخواه 2 آتشه ميداند، آنچنان ناسزا هايی نثار مخالفينش ميکرد که حتی استربانان نيز از گفتن و شنيدنش شرم دارند. آن ديگری که برسم چاقوکشان و نسق گيران و نفس کش طلبان بصورت يک کتی بر روی صندلی خود لميده بود، با عربده کشی و استفاده از مستهجن ترين واژگان، آشکارا آلت تناسلی خود را به ملايان حوالت ميداد، تمامی اين اعمال خجلت آور را هم بنام مشروطه خواهی و طرفداری از شاهزاده رضا پهلوی !
آنان بخيال خود با اين کارهای شرم آور به رژيم ضربه زده و کاری سياسی ميکنند. وقتی رسانه ای همگانی که به غلط يا درست نام ارگان هواداران مشروطه را با خود به يدک ميکشد، اينچنين غير مسئولانه عمل کند و اين جنبش را اينگونه به لجن بيالايد، از افراد معمولی ديگر چه انتظاری ميتوان داشت ! سال قبل نيز که يکی از ياران ما پس از چندی از زندان اوين خلاصی ياقته بود در اينترنت برايم تشريح کرد که عوامل اطلاعاتی و بازجويان به ريش اين افراد می خندند و آنها را بهترين دوستان و بيمه کنندگان عمر رژيم ميدانند.
او ميگفت که چگونه دستگاه تبليغاتی ولی فقيه و حسين شريعتمداری با ترفند های اطلاعاتی و تخريبی به عمد اين افراد سفيه و بيشعور را بعنوان نمايندگان اصلی طيف مشروطه خواه تبليغ کرده و با اين دستاويز جنش مشروطه را به سخره گرفته و مردم را از طرفداران نظام پادشاهی دلسرد و زده ميسازند. مشکل ما اما با اين الوات به همين ختم نميشود ! حضور اين شهرت طلبان عاری از خرد و مسئوليُت در اين طيف باعث گرديده که افراد فهيم و با سواد و صاحب صلاحيُت از ترس آبرو خانه نشين شوند. اين بيسوادان چون در حوزه انديشه و کلام هيچ چيز برای عرضه و رقابت سالم سياسی ندارند، تنها راه از ميدان به دربردن افراد سياسی اين طيف رادر بدنام کردن آنان از راه ترور شخصيّت و تهمت و فحش و بهتان ميدانند. افرادی که به نويسنده لطف و التفاتی دارند، بار ها از سر خيرخواهی و دلسوزی گفته اند که مگر قيد آبروی خود را زده ای که وارد اين طيف گرديدی ؟
آنها پربيراه هم نميگويند! در همه جای جهان رسم است که به هنگام ورود عنصری جديد به يک تشکيلات، ديگران با دوستی و خوشرويی از او استقبال بعمل مياورند و دست وی را گرفته و راهنمايی ميکنند. در اين طيف اما رسم بگونه دگری است، مادام که کسی دشمن سرسخت مشروطه است،هر قدر هم فحاشی و تخريب کند کسی را با وی کاری نيست. اما به محض اينکه فردی اظهار کند که مشروطه خواه و هوادار شاهزاده رضا پهلوی است فورآ تابلوی توده ايی و رژيمی و دزد و قاتل و کلاهبردار و خانم باز و فاحشه و ... بگردنش خواهند آويخت. از زمين و زمان هم باران تهمت و فحش بر سرو رويش خواهد ريخت و وی را از آبرو و حيثيّت ساقط خواهند کرد. او را بقدری آزار خواهند داد که پس از کوته زمانی از کرده خود نادم و پشيمان گردد و از هر چه مشروطه و مشروطه خواهی است دچار استفراغ شود. آنهم نه مخالفين، بلکه بظاهر هواداران شاهزاده رضا پهلوی.
در اين جا ميزان آزار و شکنجه با ميزان آگاهی و دانش و تأثير گذاری هر تازه واردی رابطه مستقيم دارد. هر اندازه مصمم تر و آگاه تر باشيد، اين اوباش جا را برای عرض اندام و مانور خود تنگ تر خواهند ديد و به همان ميزان شما را بيشتر تحت فشار و مورد آزار و شکنجه روحی قرار خواهند داد. درهمسايگی من شخص بظاهر مشروطه خواهی زندگی ميکند که کارخانه توليد کمپوت توده دارد. وی که شخصی کم سواد و غير سياسی است نظام شاهنشاهی و شخص شاهزاده رضا پهلوی را شش دانگ در مالکيت و انحصار خود ميداند. او به هر مشروطه خواهی که با وی الفتی نداشته باشد، لقب توده ای اعطاء ميکند ! همه جا هم اعلام ميکند که اعليحظرتش هر شب 3 ساعت با او تلفنی گفتگو کرده و تمامی برنامه هايش را با وی هماهنگ ميسازد. در حاليکه در تمامی عمر جز از طريق راديو و تلويزيون هرگز صدای شاهزاده رضا پهلوی را نشنيده است.اين آدم سفيه و مسخره فقط يکی از هزاران دلقک اين طيف است، جزو کسانی که از نادانی و به مسخره گرفتن خود و امر مبارزه به صميمی ترين پاسدار جمهوری اسلامی مبدل شده اند!
کار بجايی رسيده که بسياری را از ترس حيثيُت و آبرو زهره و جرأت اظهار طرفداری از نظام پادشاهی نمانده است ! مردمان با شخصيّت و متين و آگاه جدآ از ترس بی آبرو شدن بيم دارند که بگويند مشروطه خواه هستند. زجر و عذاب کار سياسی کردن در ميان اين اوباش و چاقوکشان غير سياسی به مراتب از شکنجه های زندان اوين بيشتر است. به همين علٌت بسياری افراد فهيم و صاحب صلاحييّت يا پول و امکانات رقابت با عوامل مارکدار رژيم و يا اوباش عربده جو و گدا صفت را ندارند ويا اينکه بطور کلی از ترس آبروعطای مشروطه خواهی را به لقايش بخشيده اند. چه بر سر دکتر يمنی آگاه آمده ؟ دکتر کلالی کجاست ؟ کجاست دکتر اکمل با شخصيت ؟ چرا پری صفاری دانشمند و فرهيخته با داشتن چند تيتر دانشگاهی به نان شب خود محتاج است ؟ چرا هيچ حرف و پيامی از فرهيخته افسری چون ناصر ميمند نميشنويم و چرا کهنه مشروطه خواهی چون اسد الله خان مروتی مهر سکوت بر لب زده و هزاران چرای بی جواب دگر ...
ميگويند مشروطه خواهان پول و امکانات دارند و همگی خر پول هستند ! لطفآ اين منت را برما گزارده و افشا کنند که محل اين پول و امکانات کجاست ؟ کجايند آن خرپول های سلطنت طلب ؟ آيا اين سرمايه داران شاهدوست و يا مشروطه طلب کور هستند و نمی بينند هيچکدامی از ما سياسيون حقيقی اين طيف استطاعت حتی 2 وعده غذا خوردن در روز را هم نداريم. درک نميکنند که جنبش مشروطه در حال مرگ و اضمحلال است. قصدم تبليغ حزبی نيست، که مرا اصلآ ديگر نياز و رغبتی بدينکار نمانده، ميخواهم فاش بنويسم که وضع ما چگونه است! جريانی سياسی بنام حزب ميهن که اگر در حال حاظر بزرگترين تشکل مشروطه خواه نباشد، يقينآ پايين تر از رده دوم نميرود، به چنين جريانی تا کنون يک دينار هم کمک نشده. خود را کشتيم و از نان شب خود زده و آکسيون برگزار کرديم، قصد تعريف از خود ندارم و اصلآ ديناری برايم ارزش ندارد که ديگران مرا دريابند يا نه، فقط برای نشاندادن بيچارگيهايمان در اين طيف مينويسم که همه ی نزديکانم ميدانند که شخصآ مدتی روزه مبارزاتی گرفتم و روزانه فقط 1 وعده غذای ارزان خوردم تا بتوانم 2 دستگاه کامپيوتر ارزان قيمت خريده و برای ياران حزبمان به ايران بقرستم. ما در حاليکه پتانسيل انسانی عظيمی برای تحرکات اجتماعی داريم، ليکن يک شاهی در کيسه نداريم.
در اين چند ساله به نويسنده بقدری تهمت زده اند که خود نيز از اين پوست کلفتی خويش در حيرت مانده ام. به منی که همه چيزم را فدای دولت زنده ياد دکتر بختيار کردم و حتی قبل از ورود اوباشی بنام روح الله خمينی به ايران هم لحظه ای از وی و انقلاب منحوسش دفاع نکردم و فقط چهار سال و اندی زير سايه شوم حکومت ملايان در ايران به سختی زيسته ام آن انداره شغلهای مختلف در آن رژيم بخشيده اند که اگر عمر من و رژيم آخوندها به يکصد و سی سال هم ميرسيد باز هم قادر نبودم اينهمه شغل و مقام در آن رژيم داشته باشم. تمامی اين جفنگيات را هم بنام مشروطه خواهی و همانگونه که خود نيز ميگويند برای خراب کردن من انجام ميدهند. اين نابخردان بيسواد و سفله تصور ميکنند که با شکستن قلم پای ديگران خود تند تر خواهند رفت، درک اين نکته را ندارند که قدم برداشتن و پيشرفت سياسی نياز به سالها مطالعه و مبارزه دارد، و بود و نبود من و ما تفاوتی بحال آنان نخواهد داشت. زيرا از نظرسياسی نه افليج بلکه اصلآ فاقد پا هستند. از اينها مهم تر چيزی که در اين ميان آسيب ميبيند منافع ايران و آبروی اين طيف است که اين بيشعور های ضد سياسی اصلآ درکی از اين مسائل ندارند.
پری صفاری که من شخصآ وی را از فرهيخته ترين و برجسته ترين شخصيٌت های مشروطه خواه ميدانم و ميهن دوست تر از ايشان لااقل من سراغ ندارم، آنچنان مورد بی مهری و ترور شخصيّت قرار گرفته که من بعنوان مشروطه خواه حتی از نوشتنش نيز شرم دارم. او که از طرف رژيم به ارتداد و محدورالدم بودن محکوم شده، پس از آنکه نامش بطور رسمی در دادگاه ميکونوس بعنوان کسی که در ليست ترور رژيم افشا شد به آمريکا رفت. برای زنی که جوانی، نشاط و شادابی، موقعيّت شغلی، امنيّت و آسايش و حتی وظيفه مادری و خلاصه تمامی علايق انسانی و شخصی خويش را در پای آزادی ايران سر بريده روزی هزاران اعلاميه و شبنامه انتشار ميدادند و هنوز نيز دست بردار نيستند !
در مدت اين 25 سال ده ها بار اميد رهايی از دست اين نظام کثيف و لعنتی را داشتيم، که اين جاهلهای غير سياسی و لمپن با حسادت و تهمت و کارشکنی تمامی آن شانس ها را بر باد دادند. هر کسی که در اين طيف به اندک دستاورد و محبوبيتی دست می يابد خود را با لشکر تاتار و مغول مواجه می بيند که حتی اين ظاهرآ طرفداران شاهزاده رضا پهلوی تا پای کشتنش نيز پيش ميروند. در اين طيف کسی که نام خود را بدرستی نميتواند بر روی کاغذ بنويسد خود را رهبر سياسی ميداند، و آنديگری که دهها پرونده جعل و تجاوز دارد وسالها بجرم فروش مواد افيونی در زندان بوده چشم به مقام دوخته و کسی که تنها قابليتش کاه و يونجه دادن به اسب و الاغ است، تصور ميکند که فردا به وزارت خواهد رسيد. در حاليکه نميدانند با هفتاد سال سن و سواد ششم ابتدايی در ايران انباشته از مبارزان جوان زندان ديده و تحصيلکرده حتی شغل مرده شويی و برف پارو کردن نيز انتظارشان را نميکشد.
مشکل اصلی و بزرگ ما با اين اوباش شهرت طلب و تشنه مقام بعد از استقرار نظام مشروطه آغاز خواهد شد ! زيرا اينها در برگشت به ايران و مواجه شدن با چهره حقيقت و اين واقعيُت که به دليل بيسوادی و غير سياسی بودن، هيچ شغلی بدانها سپرده نخواهد شد، به اولين دشمنان خونين نظام احتمالی مشروطه آينده ايران مبدل خواهند شد.
ادامه دارد