انگليس را بدرستی پدر استعمار لقب داده اند، زيرا تا همين چند دهه قبل بجز روسيه، اين کشور فکسنی بيش از نيمی از جهان را در استعمار خود داشت. هم اينک هم با وجود اينکه آمريکا به اتهام ادعای سروری بر عالم مورد نفرت بعضی ازملتهای استعمار شده، بويژه مسلمانان تحت ستم اما نا آگاه ميباشد، ليکن در واقع باز هم اين دولت فخيمه است که در خفا چرخ جهان را به نفع خود بگردش در مياورد و همچنان بزرگترين قدرت نئوکلنياليسم (استعمارگری نوين) جهان است، بدانگونه که در هزاره سوم هم هنوز آشکارا پرچمش همچنان به مثابه داغ استعمار بر گوشه پرچم دومين کشور پهناور جهان و چند کشور بزرگ ديگر نقش بسته است
اما اينکه چگونه جزيره ای دور افتاده و کوچک با مردمی بظاهر نه چندان فکور و صنعتی آنچنانی قادر گرديده بود و هست که اينهمه ملت و سرزمين را تحت انقياد و بردگی خود در آورد دو دليل عمده دارد، اول اينکه پس از انقلاب صنعتی در جهان متمدن امروزی (که آن نيز از همين جزيره آغاز شد)، انگليس گوی سبقت را در کشتی سازی و اقيانوس نوردی از دو قدرت سنتی اين صنعت يعنی پرتقال و اسپانيا در ربود، و دومين اينکه انگليسيها بطور سنتی و تاريخی هيچ پايبندی محکمی به آموزه های دينی و اخلاقيات متعارف ندارند، و همين ويژگی آخرين است که بدانها اجازه ميدهد برای پيشبرد اهداف استعماری خود بيشرمانه بهر شکل و شمايلی در آيند و به هر حقه بازی دست زنند بدون اينکه هيچ احساس شرم و سرافکندگی بدانها دست دهد. ديگر تفاوت عمده استعمار انگليس با ديگران که آن نيز به همين ويژگی برميگردد، احترام ظاهری و مکارانه آنها به دين و آئين ملتهای زير دست و بخدمت در آوردن و استفاده ابزاری حتی از باور های دينی مردمان تحت ستم و نا آگاه به استعمار درآمده است
بيشترين کشور های استعماری به محض اينکه به کشوری سلطه می يافتند، فورآ در صدد تعويض دين آنها به دين خود يعنی مسيحيّت همت می گماردند، که اين امر غالبآ هم به دشمنی عميقتر ملتها و تقويت روحيه مقاومت آنان در مقابل استعمار می انجاميد، ليکن انگليس اگر به کشوری دست می يافت نه تنها در پی عوض کردن دين آن ملت بر نمی آمد، بلکه با نزديکی بعالمان دين آن ديار (که افسار ملت نادان خود را بدست داشتند) و رشوه بدانها حتی ساختن مسجد و کنشت و دير و صومعه برای آنها را نيز جزيی از برنامه استعماری و يا بهتر استحماری (خر کردن) آن مردم قرار ميداد. اينکه در کشور ما شيخ و ملا را با لندن مهر و الفتی ديرين است به همين سياست (استحماری) دولت فخيمه باز ميگردد
در ايران "بويژه در مناطق جنوبی که انگليس در آنجا هميشه حضور داشت" کمتر مسجدی را ميتوان يافت که درصدی از بودجه آن از لندن فرستاده نشده باشد ! انگليسی ها گرچه تا سال 1357 کشور ما را بطور وضوح به استعمار خود در نياورده بودند، اما بدليل نزديکی باملا ها و پرداخت رشوه به آنها که افسار مغز توده های نا آگاه را بدست داشتند، هميشه مخل آسايش حکومتها بودند و بوسيله آخوند ها از ايران باج می ستاندند، که بهترين نمونه آنهم واقعه مسجد گوهرشاد در دوران رضا شاه بود که توطئه ای کاملآ انگليسی بود. در سال 57 هم انگليس، بويژه بنگاه دروغ پراکنی بی بی سی بزرگترين نقش را در حقنه کردن خمينی و انقلاب اسلامی به ملت مذهب زده ما داشت. از سال 57 هم که عملآ انگليس ايران را در دست دارد
اين کشور با سياست حيله گرانه ای که دارد در عين حال که بهترين يار و ياور آخوند های جنايتکار محسوب ميشود، همزمان شريک پايا پای دشمن حکومت ملاها يعنی آمريکا هم بشمار می آيد، که اين سياست فقط از انگليسی ها ساخته است ! آن کشور در عراق هم همين نقش را بازی ميکند، لندن در حالی که خود را شريک پنجاه پنجاه آمريکا در سود احتمالی آن کشور بحساب مياورد، درمقابل بيش از يک هزار قربانی آمريکا در عراق، در تمامی مدت و در طول اينهمه کشت و کشتار ها فقط چند زخمی، انهم با جراحات سطحی داشته است ! زيرا تمامی طرفهای در گير با آمريکا در عراق که افسار همگی آنها هم در دست ملايان عراقی است، بويژه مقتدی صدر و آيت الله سيستانی که بتازگی از معالجه لندن بازگشته، بهترين رابطه را با انگليسی ها دارند و از لندن مستمری دريافت ميکنند. در حال حاظر بزرگترين مرکز تبليغات اسلامی هم در لندن واقع شده که تمام مخارج آن نيز بوسيله دولت انگليس تأمين ميگردد
بزودی در ارتباط با نقش انگليس در تحولات کنونی جمهوری اسلامی و آلترناتيو تراشی آن کشور برای به انحراف کشيدن مبارزات مردم ايران مطلبی خواهم نوشت که نظرتان را به آن جلب ميکنم