حزب ميهن
امير سپهر
! سوسول ها، انقلابتان فرخنده باد
گرچه انسان در دوران غارنشينی و شکار و حتا پيش از آن نيز بی نياز از قابليتهای فکری خود نبود ، ليکن تکيه بر توان عضلات و قدرت بازو برای تنازع بقا تا قرون ميانی يک اصل و ارزش بشمار ميرفت. چابکی اندام برای تعقيب و بدام انداختن شکار در دوران ما قبل تاريخ ؛ خرد کردن صخره و سنگ ، سوار کاری و جنگاوری ، توان بکارگيری خيش و گاوآهن و داس ، و کوبيدن پتک و چکش بر سندان در ادوار بعدی ،همگی نشانگر تکيه انسان به نيروی جسم بود. که البته بهره وری اندک از نيروی دماغی نيز در ساخت ابزارهای اوليه و ساده در ايندوران طولانی نقش کوچکی در بهبود شرايط زيست انسان داشت. ليکن درهمه اين ادوار قدرت فيزيکی جسم اصلی ترين نقش را در حيات انسان ايفا ميکرد
عصر روشنگری که دو تحول بنيادين يعنی رنسانس " رها شدن فکرازمحبس کليسا" و انقلاب صنعتی را نيز بدنبال آورد دگرگونی شگرفی را در حيات اجتماعی انسان و بويژه مبحث بکار گيری زور پديد آورد. اين دگرگونی زمانی معادله و جدول تعريف زور را از بن و پايه بهم ريخت که يک مهندس لاغر اندام و رنجور انگليسی در بريستول با مدد انديشه خود موفق بساخت يک ماشين بخار نخ ريسی گرديد که قادر بود روزانه معادل قدرت بازوی پانصد کارگر سالم و قوی بازدهی داشته باشد
اين خود اساسی ترين دستاورد تاريخ بشری از پس رويکرد به مدنيت بود. يعنی چيرگی و تفوق کامل خلاقيت و قدرت انديشه بر بازوی ستبر و کلفتی گردن. گرچه نسيمی ملايم از آن طوفان تحول به سرزمين ما نيز رسيد که زمينه های نهضت مشروطيت را فراهم آورد ، اما آن نسيم کم جان نتوانست تکانی جدی در ديوار بافت فرهنگ مذهبی ما بوجود آورد. بويژه در ديوار ذخيم فرهنگ شيعی که ذوالفقار خونريزعلی بهترين گردن آويز مؤمنان قداره بند آن است. همان فرهنگ متکی بزوری که در آن کشتن و کشته شدن تنها شرط وصال با حور وغلمان است. با اينهمه آن باد ملايم پس از نهضت ناقص مشروطيت موجبات برآمدن استبداد تجدد طلب پهلوی اول را فراهم آورد. که چادر از سر بانوان ايرانی برگرفتن ، نوسازی کشور، عرفی کردن قوانين و بويژه فرستادن محصلين به فرنگ از بزرگترين دستاوردهای آندوران بود
اين تغييرات در قرن نوزدهم موجب گرديد که در ايران طبقه اجتماعی کوچکی پديدار گردد که درابتدا عوام آنها را شازده قراضه، مفرنگ ، ميرزا و سپس سوسول يا فوفول ميناميدند. مدتی بعد يعنی درعصر پهلوی دوم واژه ژيگول نيز برای ايندسته بکار گرفته شد. تفاوت اين گروه با ديگران در آن بود که اولا نسبت بسايرين بسيار شيک و اطو کشيده بودند ، دوماَ اهل نزاع وزدو خورد نبودند، و بالاخره اينکه رفتاری توأم با ادب و نزاکت داشتند. بسياری از آنها هم افرادی درس خوانده و آگاه و حتا بعضاَ تحصيلکرده خارج بودند. سوسول جماعت نه تنها اهل زنجير و سينه و قمه زدن نبودند بلکه کلاُ با مذهب و بويژه با آخوند جماعت ميانه خوشی نداشتند. سوسول ها نقطه مقابل باج خورها وچاقو کشها بودند و الوات هيچ ميانه خوشی با اين طايفه نداشتند. چنانچه سرآن داشته باشيم که چند نمود عينی از سوسول بدست دهيم ،هيچ چهار انسانی را سوسول تراز شازده ايرج ميرزا،ابوالقاسم قزوينی ( عارف قزوينی ) ، صادق هدايت و فريدون فرخزاد نميتوانيم پيدا کنيم.همگی فرهيخته، هرچهارنفر نوانديش ،هرچهارآنها هم گريزان ازمذهب و منفورملايان و مورد تمسخرگردن کلفت ها
گرچه ايرج ميرزا بدوران قبل ازسلسه پهلوی مربوط ميگردد و عارف نيز در سالهای ميانی سلطنت رضا شاه مرد ، ليکن تحولات متأثرايران از دگرگونيهای جهان متمدن در سالهای پايانی قرن هژده و اوايل نوزده به شخصيت اين افراد شکل داد. بهرروی اگر روزی در ميهن ما واژه سوسول بقصد توهين بکار ميرفت ، امروز بار معنايی آن برای همگان تغيير يافته. سوسول بالاخره در فرهنگ ما مفهوم عينی وغيرمجازی خودرا باز يافت.آنهم بوسيله روضه خوان بيسروپايی بنام هاشمی رفسنجانی. او جوانان برومندی که با اين نظام انسانکش و خردستيز مبارزه ميکنند را مشتی سوسول ناميد. او درست ميگويد،اين رعنا قامت جوانان ما سوسول هستند نه لاتهای بی سروپا و تيغ کش. حرجی نيست ! ما بسياری از جلوه های دلربای فرهنگ خودی را نيز در فرومايگی و بی فرهنگی اين خيل دستاربند باز يافتيم. هرچه مورد نفرت آنهاست برای ماعين زيبايی است
باری ! آنچه هم اينک در سرزمين ما در شرف تکوين و تکميل است يک انقلاب تمام عيار است. انقلابی سوسولی. انقلابی هوشمندانه ، بدور از خشونت و يک جهش متمدنانه به سوی دنيايی که درآن قدرت در سيمای منورعقل و خرد از مغز و انديشه انسان هزاره سوم برون ميتراود. دنيايی که زورگويی و چاقوکشی را بر نميتابد و باج خور و غداره کش در آن طفيلی و انگل ناميده ميشوند. جوانهای ما آگاهانه آهنگ آن دارند که خود و ميهنشان را از منجلاب فرهنگ زورمداری و قلدری به جهان عقلانيت رهنمون شوند. چه باک اگر در اين مسير پسماندگان از کاروان تمدن و مزدوران اوباش و يا دلبستگان به معجزات غيبی برای مدتی با داغ و درفش راه را بر سوسول های ما سد نمايند. رخدادهای کشورمان را بدقت زير نظر بگيريم. رنسانس آغاز شده. اين خورشيد حقيقت است که بر ديار ما تابيدن آغاز کرده و کراهت چهره و شقاوت يک حکومت تمام عيارمکتبی ( ايدئولژيک) را بما مينماياند. ما با چشمان خود نظارگر تحولی ژرف و بيمانند تاريخی هستيم که در حيات هر ملتی فقط يکبار بوقوع می پيوندد. آنهم به بهايی بسيارسنگين. ما برای رسيدن به اين مرحله نزديک به يک ميليون قربانی داده و گزافترين هزينه تاريخ هفت هزار ساله خود را پرداخته ايم. ايران امروز صحنه واپسين جان کندن زور بازو و داغ و درفش درمقابل انديشه و خرد است. اگر بدقت گوش کنيم صدای خرد شدن ستون فقرات ديو جهل را با گوش خود خواهيم شنيد
در اين چهار قرنی که از اختراع آن ماشين پانصد بازوی بخارسپری ميگردد ، انديشه انسان آنچنان به بالندگی رسيده که ديگر حتا ايجاد هر ساعته قدرتی معادل هزاران زور بازو هم او را خوشنود نميسازد. هر جوان ما امروز چند ده برابر آن مهندس انگليسی دانش و آگاهی دارد. سوسول هايی که امروز در مقابل قبرکن ها و روضه خوانها صف آرايی کرده اند نسل انقلاب هستند اما نه انقلاب اسلامی. اينها نسل انقلاب درنوآوری و سرعت و مغزهای کامپيوتری هستند. چاقو و دشنه در برابراين جوانها بکارنمی آيد. آن شعله ای که در سينه و دل اينهاست خاموش ناشدنی است. نا اميد نباشيم ، هر عقب نشينی اين بچه ها بمثابه دورخيزی برای پرشی بلند تراست. در پيروزی اين نو نهالان ايرانزمين براهريمن جهل و تباهی ترديد بخود راه ندهيم. از هم اينک برسم ادب کلاه ازسر برداريم و بگوييم : سوسول های خوب انقلابتان فرخنده باد
...به طرف مقابل هم بگوييم : ای نفرين شدگان ! اگر ذره ای شرف و انسانيت داريد اين دخترها و پسر های نازنين و دوستداشتنی را بيهوده به کشتن ندهيد. حتا اگر شرف هم نداريد که نداريد ، برای حفظ جان پلشت خودتان هم که شده ، آتش کين جوان از دست دادگان را مشتعلتر نسازيد. سوسول های ما دو راه پيش پای شما خيل باج خور و دزد و چاقوکش نهاده اند ، يا به خواست آنان برای رفراندوم ساختارشکن گردن نهيد و بصورت متمدنانه دريک دادگاه سوسولی محاکمه شويد، يا آنکه با سرکوب و کشتن بازهم بيشتر فرزندان بيگناه مردم منتظر طوفان سهمگينی بمانيد که در راه است. گرچه سوسول های نازنين ما دلهاشان خالی از کين است و خواهان انتقام کشی نيستند ، ليکن آنزمان که طوفان خشم اين ملت وزيدن آغازد ، اطمينان داشته باشيد که فرزند مردگان و برادر و خواهر و همسراز دست دادگان شما را قطعه قطعه خواهند کرد. زيرا که متاسفانه بسياری ازاين داغدارن ميانسال و کهنسال که بدست خود فنا شدند، مانند اين نسل نو رسيده نتوانستند به مرتبه والای سوسولی دست يابند، ورنه در سال پنجاه و هفت دست تطاول اوباش و اراذل را برسرنوشت خود و ميهنشان دراز نميکردند