جــميــله قــايق ور، عضو کادر مرکزی حـزب
! رسالت من برای بعد از نـوژه
بيگمان هيچ رژيمی را در تاريخ جهان بی اعتقاد تر و بی معنويٌت تر از رژيم جمهوری اسلامی ملايان نميتوان يافت. تاکنون هيچ رژيمی در دنيا وجود نداشته که آزار و اذيت ملتی را در سرلوحه مرامنامه خود با خط درشت نگاشته باشد. حتی کثيف ترين ديکتاتوری های جهان نيز سعی در جلب محبوبيت و مشروعيٌت مردمی دارند. لذت بردن از آزار و تحقير مردمان کار يک نظام سياسی نبوده و نيست، حتی کار خشن ترين و ضد مردمی ترين رژيم های جهان. لذت از سرکوب و آزار ديگران فقط کار جانيان بالافطره و بيماران روانی است. با نيم نگاهی به کارنامه سراپا توهين و سراسر آزار رژيم هم بسادگی ميشود به اين نتيجه رسيد که پايوران جمهوری اسلامی مشتی روان پريش عقده ای و ديو سيرتی هستند که تنها با تحميل هر چه بيشتر شکنجه و رنج و محنت به مردم ايران ارضاء ميگردند
ترتيب يک دوره فاميلی و جشن ازدواج و تولد تا کنون در هيچ مسلک ومرام و دين آئينی جرم و مخالفت با نظام سياسی پنداشته نشده است، الا در رژيم کثيف و جنايت پيشه ملا ها. مبارزه با منکرات و دفاع از اسلام و انقلاب و هر مزخرف ديگری برای اينها هدف نيست، تمامی اين اراجيف برای اين جنايتکاران و مريض های روانی وسيله است که به دستاويز آن بتوانند مردم را اذيت و شکنجه کنند. مردم بيچاره ايران برای اينها به مثابه وسيله ای در آمده اند که ملا يان با آزارشان آتش اميال اهريمنی خود را با آن خاموش می سازند. ما همه روزه اين اخبار را ميشنويم که اينها حتی به درون چهارديواری افراد نيز هجوم برده و با بر هم زدن جشن خانوادگی مردم با دستگيری ميهمانان و تازيانه زدن به آنها مردم را تحقير و به آنان توهين ميکنند. آنهم مردمی غير سياسی را که اصلآ آزارشان به کسی نميرسد
حال تصور کنيد حال و روز خانواده هايی را که عزيزی از ميان آنها در مقابل اين تبهکاران بد کاره ايستاده باشد و تا نثار جان برای نجات خود و ملتش با آنها جنگيده باشد !. من جميله هستم، جميله قايق ور. زنی ايرانی و ايراندوست که سعادت و افتخار همسری و لياقت برخورداری از عشق و محبت دلاوری از سرزمينم را داشتم که به اتفاق ديگر ياران دلاورش از ارتش پر افتخار شاهنشاهی ايران در خيزش نوژه خون پاکشان را نثار آزادی کشورشان کردند. همسرم غلامحسين قايق ور را با چند تيری که در بدن داشت با تزريق مرفين با تنی غرقه در خون به پشت ميز بيدادگاه فرمايشی و ضد ايرانی آورده و در سپيده دم پسين روز سينه پر فراخش را با گلوله سوراخ سوراخ کردند. او برايم پسری بيادگار نهاده. پسری که از شنيدن داستان زجرآور گلوله خوردن پدرش در هنگام دستگيری، ميهن پرستيش، رشادت و ايستادگی تا پای جان در دفاع از شرف سربازيش و کشتار سبعانه اش به آنچنان محنت روحی دچار گرديده که تنها مرحم زخم های روحيش نابودی اين نظام و قاتلان پدر جوان و جوانمردش ميباشد و بس
حال خود من و مصيبت هايی که اين رژيم کثيف و ضد ايرانی در همه اين سالها بر سرم آورده، حديثی است که 2 باره مرورش خودم را نيز به گريه واميدارد. آخرين ازاين دست، چاپ ناگهانی عکس همسر تيرباران شده ام درست 24 ساعت پس از ترتيب يک تظاهرات حزبی ضد رژيم و سخنرانی توفيق آميزم در آنجا برای هم ميهنان و ميهمانهای خارجی حاظر در آن آکسيون بود. رژيم با اينکار به خيال خود ميخواهد با نشتر زدن و نمک پاشيدن بر زخمهای عميقم مرا مرعوب سازد، غافل از آنکه ياد آوری آنچه بر ميهن و همسر و جگرگوشه ام رفته نه تنها مرا نميترساند، بلکه مرا برای سرنگونی اين رژيم ايرانکش مصمم تر نيز ميسازد. ديدن تصوير دلاور مردی زخمی در پشت ميز بيدادگاه ملايان فقط رسالتم را به من گوشزد ميکند. همسرم در آن تصوير نيز با زبان نگاهی که مخصوص من او بود مبارزه تا سر نگونی اين نظام را از من ميخواهد. بين عشاق رمز و رازيست که در گفتار و نوشتار نميگنجد ! اين را فقط من دانم و بس ...! که اگر اين رژيم اهريمنی نيز ميدانست بخيال خود اين را انتقام و ترساندن من بحساب نمی آورد. اين نيز خود رازی است از عشق. چيزیکه آنرا هر ملای بی سرو پا و جنايتکاری درک نميکند
! پاينده باد ايران. جاودان باد ياد و خاطره جانباختگان راه آزادی