حزب ميهن
امير سپهر
بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست
به نظر می رسد که جهان در حال پوست اندازی است. هر آنچه در هفته های گذشته در سطح جهان اتفاق افتاده، همه در جهت عکس آمال رژيم تهران بوده است. از داخل ايران نيز آنچه بگوش می رسد ديگر نه فغان و ناله بلکه صدای شورش و فرياد است. همه ی شواهد حکايت از اين دارد که کشور ما از تبعات اين دگرگونی های بيرونی و درونی مصون نخواهد ماند. اين که ايران آبستن حوادث بزرگی است را ديگر به وضوح می توان مشاهده کرد. ابتدا فهرست وار به تحولات اخير جهان بپردازيم، وسپس اوضاع درونی و در نهايت تآثير اينهمه بر سرنوشت آينده کشورمان.1
رخداد های چند هفته گذشته در منطقه شرق ميانه، اروپای خاوری و باختری و آمريکای شمالی بطور حتم بزودی بسياری از معادلات جهانی را بر هم خواهد زد، پيروزی دوم حزب کارگر تونی بلر در انتخابات سراسری انگلستان، شکست سياستهای داخلی دولت ائتلافی سوسيال دموکرات گرهارد شرودر در آلمان، عدم پذيرش قانون اساسی اروپای يکپارچه در رفراندومی از سوی مردم فرانسه (و بزودی بطور يقين از جانب هلندی ها)، سياست جديد خارجی و کاملآ کار آمد ايالات متحده، توفيق محمود عباس در پيش برد برنامه صلح با اسرائيل، تخليه تدريجی مناطق فلسطينی از طرف دولت اسرائيل، آزاد سازی زندانيان فلسطينی بوسيله دولت شارون، خروج کامل سوريه از لبنان، پيروزی تقريبآ صد در صدی گروه فرزند رفيق حريری در انتخابات منطقه مهم بيروت، اقدامات بيسابقه سوريه در دستگيری آدمکشان نفوذی به داخل عراق، اقدامات قاطع دولت جديد عراق در راستای ريشه کن کردن تروريسم و بالاخره تعويض حقيقی قدرت در سعودی همه و همه تحولاتی هستند که از تغييرات عمده در سياست آتی جهان خبر می دهند.1
بررسی تآثيرات اينهمه تحول بر سياست آتی جهان در يک نوشته کوتاه نخواهد گنجيد، همانطور که نوشتم مقصود اين قلم محدود کردن تأثير اين دگرگونی ها بر روند اوضاع کشورمان است. می دانيم که آمريکا در جهت پيش برد سياست جهانی خود رژيم ايران را بزرگترين مانع دانسته و خواستار برانداختن آن است. با توجه به همين اصل تحليل را ساده کرده و با قرار دادن سياست خارجی ايران در مقابل سياست جهانی آمريکا، سود و زيان هر يک و يا تقويت و تضعيف هر کدامی از اين دو کشور در برآيند عينی اين رخداد ها را بررسی و نتيجه گيری خواهيم کرد. نا گفته پيداست که امروز اروپا در مقابل آمريکا ازرژيم ايران حمايت می کند. علت آن هم اين است که حاکمان تهران در حال حاظر از ترس آمريکا با فروش ارزان همه چيز ايران در پشت اروپا برای خود جان پناهی خريده اند، اين وضع اما موقتی بود و هست، چرا که اروپا از بسياری جهات نمی تواند که تکيه گاه قابل اعتمادی برای کشوری باشد، بويژه در مقابل آمريکا که خود نيز سخت بدان محتاج است.1
گذشته ار اين، تنوع مليتی و ساختار اقتصادی اين قاره اجازه نمی دهد تا سياست کل اروپا در تعامل با جهان بيرون واحد و حتی هماهنگ باشد. با اين وجود اروپا در برخورد با مسائل بغرنج جهانی برای خود قواعدی دارد. طق همان قواعد بطور سنتی و بر اساس قانونی نانوشته، پس از جنگ عالمگير دوم پيوسته دو کشور فرانسه و انگليس بودنده اند که به دليل داشتن حق وتو، بنيه بالای اقتصادی و توان برتر نظامی خود اين تکه بسيار مهم از جهان را در بحرانهای بزرگ نمايندگی کرده اند، بتازگی آلمان، غول صنعت و اژدهای اقتصاد نيز به جمع اين دو پيوسته و حال هم همين سه کشور به نمايندگی از جانب کل اروپا در حال مذاکره با رژيم ايران هستند. بنا بر اين هر گونه تحول سياسی مثبت و منفی در اين سه کشور بطور قطع بر تقويت و يا تضعيف موضع هر يک از دو کشور متخاصم يعنی ايران و آمريکا تأثير سرنوشت ساز خواهد داشت
با انگليس شروع می کنيم، چنانچه به هر يک از کتابهای « تاریخ مناسبات سیاسی ایران و انگلیس » از دکتر محمود، «سیاستگران دوران قاجار» از خان ملک سا سانی، « بازیگران عصر طلایی » از ابراهیم خواجه نوری، « حقوق بگیران دولت انگلیس» از اسماعیل رائین و هم چنين به ديگر مقالات وی و علی آذری و ابوالفضل قاسمی ... و تحليلها و کتابهای پژوهشگران خارجی نگاه کنيد در تمامی آنها اين نظر واحد را خواهيد يافت که انگليس کشوری است که از روز ازل سياستی چند گانه داشته است. اين کشور حتی در هنگامه جنگ با کشور ديگری نيز هميشه با جناحی از دشمن مراوده و بده بستان داشته. چه در طول حنگ اول که با عده ای از پاشا ها و پايوران عرب درون خليفه گری عثمانی رابطه داشت، چه با چند ژنرال نازی در جنگ عالمگير دوم، چه در جنگ ظفار و ماجرای جزاير فالکند ... و چه حتی در دو جنگ اخير به همراه آمريکا با طالبان و رژيم صدام حسين.1
علی رغم همه ی اينها اما اين کشور بدلايل تاريخی و حتی قومی پس از جنگهای استقلال آمريکا هرگز به سود هيچ دولتی در منازعه ای مستقيم وارد نشده است که طرف مقابل آن دولت ايالات متحده باشد. من خود در مقاله ای ادعا کرده ام که انقلاب ايران را می توان بنوعی انتقام انگليس از آمريکا دانست، هنوز هم همان اعتقاد را دارم. انگليس دولتی است طمعاع با بلند مدت ترين و سنگين ترين پرونده استعماری. اين کشور در رقابت مرزی نمی شناسد، کمک به انقلاب ايران را هم بايد در همين چهار چوب رقابت اقتصادی دانست، زيرا که پس از سقوط دولت زنده ياد دکتر مصدق که هر دو کشور در آن نقش داشتند، آمريکا بطور کلی آن کشور شريک را کنار گذارد و به مدت بيست و پنج سال خود به تنهايی بازار ايران را قبضه کرد. منظور نويسنده از بيسابقه بودن تقابل انگليس با آمريکا در قالب برخوردی نظامی است نه بر خوردی بازرگانی. اطمينان داشته باشيد چنانچه کار آمريکا برای حذف رژيم تهران به تهاجم نظامی کشد، بدون شک انگليس در کنار آن کشور خواهد بود.1
چنانکه احزاب مخالف تونی بلر نيز در رقابت های انتخاباتی بار ها بطور عريان به اين واقعيّيت اشاره کردند. از اينروی پيروزی بلر، که دوستی نزديکی نيز با بوش دارد در انتخابات اخير انگليس يک پيروزی کليدی برای سياست خاورميانه بزرگ پرزيدنت بوش نيز محسوب می شود. علی رغم هو و جنجال و اينکه بسياری انگليس را بزرگترين حامی رژيم ايران می دانند، نويسنده با توجه به فاکتهای مختلف اين تحليل و برداشت را قبول ندارم. معتقدم انگليس در تعامل با رژيم ايران بيش از آنکه اروپا را در نظر داشته باشد، خواست آمريکا را راهبری می کند، اما با برنامه ای حساب شده و قدم به قدم. نفس وجود انگليس در ميان مذاکره کنندگان اصلی با نمايندگان رژيم ملا ها خود امتياز بزرگ ايالات متحده در رقابت با اروپا بر سر آينده ايران است. هم امروز اگر انگليس مجبور باشد از دو جبهه اروپا و آمريکا يکی را انتخاب کند، بلا درنگ در کنار آمريکا خواهد ايستاد، با وجود اينکه بلحاظ جغرافيايی خود در اروپا قرار دارد ! / ـ نا تمام
چهار شنبه 11 خرداد 1384 [2005.06.1]1