حزب ميهن
امير سپهر
بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم
به دنبال نه گفتن فرانسوی ها و هلندی ها به قانون اساسی اروپا، دولت انگليس اعلام کرد که همه پرسی در آنکشور را به بعد موکول کرده، آن دولت هيچ تاريخ مشخصی را هم برای اين بعد تعيين ننمود. اين بدين معنا می تواند باشد که انگليس بطور کلی از برگذار کردن اين رفراندوم منصرف شده است. تونی بلر که می دانست مردم کشورش به احتمال قريب به يقين به اين همه پرسی نه خواهند گفت با اعلام به تعويق انداختن همه پرسی با درايّت خود را از يک پرتگاه خطر ناک دور ساخت. بدينسان از سه دولت بزرگ و پيش آهنگ اروپا، حال انگليس است که قوی ترين و با ثبات ترين موقعييت را داراست. زيرا آلمان که در سياستهای داخلی کاملآ شکست خورده و با ميزان بيسابقه ده در صد بيکاری پاييز کارش به پايان خواهد آمد، مردم فرانسه هم به منظور نشان دادن مخالفت خود به نرخ بيکاری دوازده در صدی در داخل و سياست های نادرست بين المللی دست رد به سينه شيراک زده اند
ميزان بيکاری در انگليس کمتر از پنج درصد است و حزب کارگر هم بتازگی برای سومين بار برنده از انتخابات بيرون آمده است. نتيجه اينکه وضع آشفته اروپا و به ثمر نرسيدن آرزوی اروپای يکپارچه و قوی بيش از همه موضع ايالات متحده آمريکا را در داشتن هژمونی بر جهان تقويت و ثبات بخشيده است. در اين ميان بزرگترين بازنده فرانسه است. اما اين تازه شروع کار است، با سوابق و ارتباطات تاريخی که ميان دو کشور آلمان و انگلستان با آمريکا وجود دارد، در نبود چشم انداز روشنی از اروپايی متحد و فوی طبيعی است که فرانسه در آينده از اين هم که هست منزوی تر و ضعيف تر خواهد شد. فراموش نکنيم که از هر پنج آمريکايی يکی آلمانی تبار است و انگليسی ها هم که آمريکايی های صاحب نفوذ و قدرت را پسر عمو های انگلوساکسون خود می داند
اين دو کشور تنها زمانی به فکر کمی خود نمايی در مقابل آمريکا افتادند که پشتشان به تشکيل يک اروپای يکپارچه گرم بود. حال که آن اميد به يأس مبدل شده خواهيم ديد که در آينده اين دو کشور در خوشرقصی برای آمريکا با هم مسابقه خواهند گذارد. همينطور که حال هم شروع شده و تونی بلر و يوشکا فيشر بلافاصله پس از بصدا در آمدن ناقوس مرگ اتحاديه اروپا هر دو بدون برنامه قبلی برای عرض بندگی راهی واشنگتن شدند. اين را نيز بيافزايم که اگر قدرت در آلمان در دست دموکرات مسيحی ها باشد که بزودی نيز خواهد بود، اين کشور را بايد ايالت پنجاه و دوم آمريکا بحساب آورد. برای اينکه بدانيد ميزان وابستگی اقتصادی، تکنولژيکی، فرهنگی و حتی اخلاقی آلمانها به آمريکائيان تا چه حد است يک تکه از مقاله يکی ازمعروف ترين و پر نفوذ ترين نشريات آلمان در ارتباط با رأی گيری برای قانون اساسی اروپا در پارلمان آن کشور (بوندس تاگ) را می آورم. شايد هم برای نشان دادن نا سپاسی ما ايرانيها ! همان ناسپاسی و کينه شتری که سروکارمان را با خامنه ای ها و الله کرم ها و رفسنجانی ها و جنتی ها و حاجی بخشی ها ... انداخت و ما را خاکستر نشين کرد
درحاليکه آلمانها و ژاپنی ها از کمک های آمريکايی که بمدت پنجاه سال کشورشان را در اشغال داشت چنين قدر دانی می کنند، عده ای از هم ميهنان بزرگوار ما که خود را مثلآ فرهيخته هم می پندارند حتی از انسانی خدمتگذار و بزرگ چون رضا شاه پهلوی که ايران را از قعر نکبت و بدبختی بيرون کشيد، به دليل چند خطا به زشتی ياد می کنند. و به علت همان عناد کور وعدم درک مسئوليت تاريخی که امروز هم در مقابل نقش حياتی نوه وی رضا پهلوی دوم نشان داده می شود، شخصيتی که اگر اپوزيسيون با خرد و درک شرايط خطير تاريخی بصورت يکپارچه از وی حمايت کند با کمترين هزينه و در کوتاه ترين زمان ايران را می توان از دست اين ديوانگان جانی و دزد نجات داد. اما کو آن درک مسئوليت و کجاست آن خرد!؟ ای بابا! ... فقط همين را مياورم که
حافظا بازنما قصه ی خونابهی چشم
که بر اين چشمه همان آب روان است که بود
باری، نشريه (بيلد ـ سايتونگ) می نويسد: «معروف است كه حق هميشه با اكثريت دو سوم هر گروه و جمعيت است، ولى اين امر هميشه صادق نيست، چه بعنوان مثال دو سوم جمعيت آلمان نميخواهند كماكان رهين منت آمريكا باشند. ولى انسان نبايد چنين فراموشكار باشد. همه آلمانيها بايد بدانند كه بدون آمريكا احتمالآ امروز نام برلين (خروشچوگراد) ميبود، و باز بدون امريكا هنوز ديوار برلين و سيمهاى خاردار برجا بود. انسان آلمانى ميتواند بدون مك دونالد و كوكا كولا زندگى كند، ولى بدون آزادى و حق ابراز عقيده، و بدون حق انتقاد از هر كس و هر مقامى كه باشد، كه آلمانيها امروز به يمن وجود آمريكا از آنها برخوردار هستند، زندگى ارزش كمترى خواهد داشت. بدون آمريكائيها در آلمان دستور عمومى «سكوت محض» ميبود، حتى براى فكر كردن انسان» 1
پايان نقل نوشته
پيش از ورود به پخش پايانی اين نوشه که مسائل داخلی را شامل خواهد شد، نوشتن چند نکته را بجا ومفيد می بينم، درست است که وقايع اخير اروپا در جهت منافع استراتژيک آمريکا و به نفع مبارزات ما خارج از اعمال نفوذ آمريکا پيش آمد، اما نقش خانم دکتر رايس را در اعتلا و تقويت سياست کشورش نمی بايستی نا ديده انگاشت. از نظر صاحب اين قلم اين زن در حال حاظر خردمند ترين و پر قدرت ترين شخصيت صحنه سياست جهان است. وجود وی در کابينه برای ما نيز تا کنون بسيار سودمند بوده. دکتر رايس از روز اول بدست گيری سکان ديپلماسی خارجی آمريکا رفتاری چکشی و سازش ناپذيری را درمواجهه با حاکمان تهران به اجرا گذارد. اين سرسختی و قاطعيّت وی اگر ديگر کشور ها را ناگزير از حمايت ازمبارزات مردم ما نساخت، دستکم اين مزيّت را داشت که آنها را در حمايت از رژيم لرزان ايران دچار ترديد و مجبور به بازنگری در سياست خود ساخت. اين چرخش در سياست اروپا نسبت به ايران حتی قبل از به حال نزار افتادن اتحاديه اروپا نيز قابل احساس بود
رايس با شجاعت با اشاره مستقيم به خطر ساز بودن رژيم ايران برای امنيّت جهان و همينطور با به چالش گرفتن سياست اروپا با اظهار اين جملات در لندن که (آيا اروپا ايران را متوجه نساخته که در صورت سرپيچی از مقررات سازمان بين المللی اترژی اتمی پرونده اش يکراست به شورای امنيّت فرستاده خواهد شد!؟) و يا اين جمله (وضعيّت حقوق بشر در ايران شرم آور است!) ارو پای غارتگررا بطور جدی متوجه ساخت که ديگر نميشود سر در برف فرو برد و دوران ماه عسل با رژيم ملا ها بسر آمده است
تدابير هوشمندانه او در تعامل با اروپا فقط به اتحاديه اروپا خلاصه نميشود. دکتر رايس که خود متخصص امور سياسی روسيه است و بزبان روسی هم کاملآ تسلط دارد با تماسهای مستمر و چند مسافرت به روسيه آن کشور را هم مجاب به تجديد نظرنموده و عاقبت وادار ساخت که برای نخستين بار رسمآ اظهار کند که (روسيه دليلی نمی بيند که ايران نيازمند چرخه سوخت و غنی سازی اورانيوم باشد!) اينهمه باعث گرديده که رژيم ملا ها آنچنان در صحنه بين المللی بی يارو ياورگردد که تا کنون سابقه نداشته. وضعيّت درون کشور نيز خواهی نخواهی از اين انزوا و بيکسی و در نتيجه ضعف رژيم تأثير پذيرفته و فشار داخلی هم هر روز بيشتر می شود. حال جمهوری اسلامی در لای چکش سنگين بيرون و سندان سخت درون قرار گرفته و در حال بی شکل شدن و خرد شدن است/1