حزب ميهن
! برما چه ميرود
ســـايه سـعيـدی سيرجانی
دختر فرهيخته استاد ما،استاد سعيدی سيرجانی، کشته شده در زندان رژيم جمهوری اسلامی
مي پرسم علت باقي ماندن حكومتي چنين چه بوده؟ و مي بينم جواب در شكل گيري اين اعجوبه نهفته گشته. تغذيه اي مداوم ميان سه سنگ
بنايش: فلسفه، هدف و وسيله اش. يعني ميان دين مداراني كه عصارة مبارزه را بر دين نهادند، بازيگراني كه با تقية توجيه وسيله توسط هدف زير عباي اسلام عزيز خزيدند و هدفي كه با كوته نظري گروه اول و وسوسة گروه دوم به نابودي ايران و ايراني نشانه رفته است
دشمن ما ابدا خارجي نيست؛ دشمن ما جهل و متكلم وحده شدن جماعتي است كه زبان مردم را در حلقوم خفه مي كنند و ملت را نادان تصور مي كنند براي خودشان مي برند و مي دوزند و قبايي چهل تكه را در بهت و نا باوري بر تن مردم مي كنند و اينگونه ايام مي گذرانند. ايامي كه با تولد و سپري شدن سالهاي جوانان ايران زمين در گير است. جواناني كه نه حكومت و نه زبانداران نگاهبان چنين اعجوبه اي را در سطح بر آورده كنندگان نيازشان نمي دانند، و گام را به درستي بلندتر از اين جماعت برداشته اند.
روزي كه احزاب قديم به تغذيه از قدرت جديد پرداختند ماهيت خويش را آشكارا به نمايش ما مردم نهادند. تغذية اي كه به پا داشت چنين اعجوبه اي جنايتكار انجاميد. جامة ريا را كسي جز ايشان بر قامت قيام خميني نيانداخت. نهضت آزادي و توده ايهاي هر هري مذهب نقش خود را بجا بازي نموده و با تبليغ توجيه وسيله براي هدف و گور پدر مردم گويان صداها را خفه كردند.آخر مگر تعدادي آخوند امكان علم كردن چنين دستگاه عريض و طويل سانسور و شكنجه و بدتر از همه لوت هر واقعيتي چون روز روشن را داشتند؟ آنها كار خودشان را ساليان سال به انجام رسانيده بودند محيطي مقلد پرور كه با پيشرفت روزگار به سلاح عقيده نيز مزين گردد و در صحنة جهاني حاكمي گردد ولي امر مسلمين. تب ايجاد حكومت اسلامي به تنهايي امكان پذير نمي بود اگر چماقداران و نظرية بسيج بيست ميليوني به كمك نمي شتافتند
نه اين افراد معدود نه عقل اين كار را داشتند و نه در مقابل جماعت همراهشان تاب ايستادگي چه در تفتيش عقايد از يك قماش اند اما ظاهر متفاوت. وقتي علم آموخته اي چون بازرگان در اثبات خدايش به فرمول رياضي استناد مي كند و رفقاي اسب درشگه وار نيرو قوايشان را در دستگاههاي امنيتي و جرايد اين نوچة تازه تزريق كرده مي نمايند است كه عجيب الخلقه اي با نام حكومت جمهوري اسلامي ظهور مي نمايد. چماقداراني كه با فرمان امام عزيز و بي فرمان اين عروسك! خيمه شب بازيشان به آتش زدن دفاتر جرايد، غصب خانه ها، شكنجه و اعدامها پرداختند و سرانجام با بالا رفتن از ديوار سفارت آمريكا و تسخير لانة جاسوسي اشان محيط جاسوس زده راه انداختند و مهر تاييد حضور انور جن شناسشان را بر انقلابيون و انقلاب خواهان كوباندند اين بيست و پنج سال برنامه و هدفي نداشته اند جز با جريانات هماهنگ كردن خودشان و بقا به منظور هدف والاي كينه اشان با مردم ايران
محيط آلودة وجودشان را چنان رنگ تقلبي پاشيدند كه ديگر تنابنده اي مقاوم يافت مي نشود مگر از نوع توليدي خودشان و اين شد وضع ما كه مي بينيم. امروز پس از سالها ريشه دوانيدن اين زالو صفتان مرگ جوانان را مي بيني. اصلا اين قار قار كلاغان براي نابودي همين جوانان بلند گشت و ضحاك زمان روزي در لباس اسلام نابش روزي با تبليغ شربت شهادتش و نهي از منكرش شلاق مرگ را كوبيد و كوبيد
حكايت ما حكايت نوزادي است كه در تاريكي اين چنين زاده شد. دالاني كه سالها تلاش متحجران مذهبي بر ژرفناي آن افزوده وخفاشان مساط بر آني كه بر هر حركت و جنبشي را با زهر نيش خويش مي آلاايند. دالاني به دور از دنياي آزاد و فرزنداني حيرت زدة اين محيط وحشت كه بي پناهي خويش را تا عمق استخوانشان حس مي كنند. حاكماني كه سالهاست به مبارزه با اصل انساني برخاسته اند همه چيزشان تقلبي و هر كلامي چون از صافي عقيدتي شان مي گذرد در دل نا نشين. دلي كه هنوز در اين قعر نكبت حي و حاضر است و در سينة تنگ به پناه خزيده و چه متجاوزانه بر آن مي تازند. اميد را مي ميرانند. درد نا آشناياني كه ملت را احمق تصور كرده و هر بار به طريقي مي كشندت طوري كه بگويي بد است بدتر نيايد. تمثيل حقيقي عكس العمل مردماني محتاط و نا اميد. با هر بدي مي سازند و اگر هم دست آخر دمي بركشند اينكه بد است بدتر نيايد. غافل از دامي كه هر آن بزرگتر و حجيم تر زير پايشان گسترانيده اند. و در اين محيط زندگي در محدودة تولد و مرگ در جريان است. جوانه هايي كه از قعر اين دالان سر كشيده اند اما در هر نيم قدمي متصرفان انديشه خيز برداشته اند مگر اين جوانه را تصاحب كنند يا نابودش. غاصباني كه سالهاست با گريم آبي بر چهره مردة خويش زده اند و عجبا كه به اين نقش ادامه مي دهند شايد چون بقاي خويش را در آن مي بينند. اسارت خويش را مي خواهند بر دوش جوانه ها نهند غافل از رهايي خويش از اسارت. تقليد و تعبد را سنت كرده اند و سدهاي مقابل آزادگي را ضخيم تر
غافل از اينكه جوانه با نگاه به پاي در اسارتش قد بر مي افرازد و ز هر چه رنگ تعلق پذيرد گريزان است. همتش به خود رسيدن است و بس. نه خدايي خشمناك و خون تشنه و نه معجزه اي در دست تبر زن از حركت بازش نمي دارد چون راه ديگري نيست جز مرگ و نابودي.صحنه ها را ناظر است و بازي مزوران را به تلخي مي نگرد: دستان در حلقة نازگرفتار نموده شان را نشان مي دهند انگار اين بيست و پنج سال دردمندان و روشنفكران اين جامعه فريادي نداشته اند جز همين ندا كه امروزه از جماعت دويست و هشتاد و سه نفرة الحاقي به احزابي چون نهضت آزادي، توده و جبهه ملي سر مي زند. از يكطرف هرهري مذهبي چون شريعتمداريهاي تنور سوزاني ملت را آماده تر مي نمايند و از طرفي اين جماعت داربست صفت سعي در دلال و واسطه سازي براي صداي ملت شده اند. در اين بزنگاه اين دو جماعت باز ورق كشتار و سوار شدن بر گردة مردم را بر ميزِ خود بنا نموده مي كوبند و با فرض احمق تصور كردن ملت به شوق قدرت و متكلم وحده بودن خويش شتابانند. آقايان و خانمكها سعي در پنهان كردن خواستة واقعي مردم داشته غافل از اينكه خواست آزادي خواسته اي واضح و آشكار است لزومي به عبور از صافي اعتبار يا وكالت ايشان نداشته و در محيطي كه آزادي نيست ادعاي حزب و سخنگوي سياسي ورطه اي است براي دلسرد كردن و آرزو تصور كردن دست يابي به حق و آزادي واقعي
گفتيم آزادي كرديدش اسلامي گفتيم رهايي گذاشتيدش نهضت آزادي گفتيم رفراندوم كوبيديدش حذف ولي فقيه فرياد اتحاد برخاست كرديدش براي اين روز و اتحادي خودي براي لوث كردن متحد شدن مخالفان واقعي. گفتيم جوانان رخنه ها كرديد و تلاشها مي كنيد براي سر به راه آوردن جوانه اي كه از شعار گريزان است. غولي داريد مي سازيد كه اگر به خود نياييم سالها زمان مي برد تا دل به نابودي اش خوش كنيم. با استفاده از كلمات و واژه هاي امروزين چنان لعابي بر روي جهل حاكم مي زنيد كه امان از چنين شب تيره اي. بيچاره ولي فقيه اش را يك شبه مي توان از صفحة روزگار محو كرد اما با اعجوبه هايي چون ابراهيم يزديها و حاكمان و قاتلان واقعي چه كنيم
اين بار هر چند به تلخي نظاره گر هر ترفند شماييم مي گوييم احتياج به قيم و وكيل نيست. ايراني انديشة آزاد مي خواهد و خودش سخنگوي خودش است. براي اين تولد و رساندن صدايش از سد شما مي گذرد. با شناخت از افسون بقاي شما كه سوغات نكبت و عقب ماندگي را جايگزين سالهاي زندگي بهترنموديد اين جوانه گامي بلندتر از قامت شما بايست بردارد
...............
سايه
مرداد ماه هزار و سيصد و هشتاد و سه