

باور ها و ايده های خود را در تمامی زمينه ها روی دايره خواهم ريخت. اما نه فقط به اين قصد که من بنويسم و تو به به گويی و در گذری. خير! نگارنده پس از سی و اندی سال کار سياسی می خواهم خود و ايده هايم را به تو عرضه کنم. اگر باور هايم را پذيرفتی انتظار دارم که با من همراه شوی. اگر عقايد و راه و روشم را منطقی يافتی منتظر کسی مباش. قدم پيش نه. فعلآ با يک ايميل نا قابل
در همين سر آغاز مطلبی را بياورم که گرچه بسياری با دروغ عمدی آنرا کتمان می کنند، ليکن حقيقتی است انکار ناکردنی و کتمانش فقط از بی شهامتی است. کسی برايم نوشته بود که آقای سپهر، سکس که مهم نيست. برايش نوشتم دروغ می گويی آقا جان. ريا می کنی آقا جان. نوشتم اصلآ خدا کند که دروغ گفته باشی. چرا که اگر راست گفته باشی سخت ناخوشی و تنت نيازمند به ناز طبيبان. در آخر نوشتمش اگر راست نوشتی لطفآ فورآ به نزد پزشک متخصص ناتوانی های جنسی رو
ما زندگان و کاميابان را دوست نمی داريم. قهرمانان برای ما آنانی هستند که يا کشته شده اند، يا بندی و اسير و يا حداقل اينکه در راه رسيدن به هدفی که داشتند سخت شکست خورده و ناکام ماندند. گذشته از نيمچه فرهنگ تحميلی با ضرب شمشير تازی، که سراسر مدح و ستايش اعراب شکست خورده است و ندبه و شيون و زاری برای به قتل رسيدگان تازی، در فرهنگ کلاسيک نو و کهنه و حتی اساطيری ما هم اقبال به جاودانگی رسيدن با بازندگان و کشته شدگان است
اولين پرسش البته اين خواهد بود که اصلآ من کيستم که می خواهم مانيفست بيرون دهم؟ آنهم در اين سياه ترين دوران ايران، در جوی پر از بی اعتمادی و آکنده از فحش و ترور شخصيّت و پر از حسادت. بی هيچ سرمايه ای. بی اينکه دولتی بيگانه حامی خود داشته باشم و ميليون ها دلار پول در اختيارم قرار دهند، بی اينکه از پيش با حاتم بخشی عده ای را گرد خود جمع کرده باشم و يا بی اينکه حتی بدليل اشتباهات فاحش و يا خيانت های سابقم به اسم و رسمی رسيده باشم


يکی بود. باز روی سخن با حاج محسن بچه چوپان بود. که مبادا خود را آلوده سازی برادر! توصيه ای دوستانه و از سر خيرخواهی، که همچنان خوب و پاک بمان! به حاج محسن کرد کش و ترکمن خور. به قاتلی نورچشمی خمينی که از فزط سرسپردگی در بيست و چهار سالگی فرمان فرمانده ی سپاه پاسداران را از دست مبارک امام سر تا پا ضد ايرانيش گرفت
اين رفيق يکی از آن گلهای نادر هزار پر و خوش رنگ و بو است که در خرابه های فرهنگ اهورايی ما روئيده. اين مرد خوب و خردمند به من انگيزه می دهد، اما نه با وعده ی پيروزی. زهره ام می دهد که رفيق برو تا ببازی! جوهر نوشته اش اين است که، اصلآ چون انديشه هايت برحق است حتمآ خواهی باخت. بهر روی، چه گويم که ناگفتنم بهتر است! فقط همين را می آورم که من بيشتر برای کسانی می نويسم که هنوز نطفه ی آنان هم بسته نشده. برای آن فرزندان ايران زمين که پس از مرگ من زاده خواهند شد
من امير سپهر، هميشه باور داشته ام که شاهزاده رضا پهلوی برای بدست گرفتن رهبری جنبش رهايی ايران بيش از هر شخصيّتـی مشروعيّت دارد. هم از اين جهت که وی هيچ پيشينه ی سويی در سياست ايران نداشته، هم از نظر جايگاه تاريخی وی در نظر بخش غالب مردم ما، که حمايت و چيره گرداندن او بر نظام انيرانی برخاسته از انقلاب را يگانه و طبيعی ترين راه جبران خطای هولناک تاريخی خود در سال پنجاه و هفت می دانند
آن رضا پهلوی آلاشتی برای روزبهی و بخت خوش ملک و ملت خود را به آب و آتش می زد نه نيکنامی. و مرد سياسی اصلآ يعنی همين، يعنی کسی که در پی نام و نگران ننگ نباشد. بويژه در ميهن ما. در سرزمينی ايران نام اما پر از انيرانی، با ريخت و ريخت خودمان. در جايی که هر اندازه برای سرفرازی آن جانفشانی کنی درست دو صد برابر آن ناسزا و تهمت مزدت می دهند. اين رضا پهلوی بر خلاف آن يکی به نيکنامی خود بيش از نيک کامی هم ميهنانش بها می دهد. از ديد من اما به چه می ارزد اين نيک نامی در ملک ما وقتی برای سير کردن شکم هم ميهنی بکار نيايد. چه فايده دارد اين خوشنامی در ايران وقتی نتوانی با آن شرف و ناموس دخترکان فقير ميهنت راحفظ کنی
مبارک است اين پيروزی بزرگ! سر انجام آمريکا هم بدين نتيجه رسيد که هيچ اميدی به اين افراد از مرحله پرت و عقبمانده ی ذهنی نيست که خود را مخالف جمهوری اسلامی می نامند. آن کشور ديگر متقاعد شد که رژيم جمهوری اسلامی هيچ بديلی ندارد
اينجانب گه گاه ايميل هايی دريافت می کنم که برخی از هم ميهنان مرا به اين و آن و به ويژه به آقای فولاوند مرتبط می سازند. ظاهرآ هم اينکار از روی لطف و محبت است. يعنی آن دسته از دوستان که آقای فولادوند را ميهن پرستی بزرگی می شناختند و يا می شناسد، و همچنين گويا چون گفتار بعضی شباهت هايی با مواضع من دارد، پس من نيز مانند آنان هستم. بويژه برداشت پاره ای اين است که چون بخشی از کار من نيز نقد معرف شناسی است، بنابر اين گويا کار و راه و هدف من نيز همان هايی است که آقای فولاوند داشتندMay 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :
