ادعای ميهن پرستی داشتن و دفاع از مردم دربند و فرهنگ و تمدن ايران و آزادی خواهی و نام ايران، با بد دهانی و اهانت و فحش و فضيحت و تهمت به اين و آن و تبليغ نژاد پرستی، به لجن کشيدن تمامی اين فروزه ها است
درود بر همسايگان عرب احمدی نژاد نادان فقط خواهان محو يک کشور است و به همان جرم هم امروز منفور ترين و مسخره ترين رهبر سياسی جهان، حال تصور کنيد که کسی که خواهان نابودی بيست و اندی کشور عرب از نقشه ی جغرافيای جهان باشد تا چه اندازه مسخره و منفور خواهد بود و کار ملک و ملت را به کجا ها خواهد کشاند
اينجانب گه گاه ايميل هايی دريافت می کنم که برخی از هم ميهنان مرا به اين و آن و به ويژه به آقای فولاوند مرتبط می سازند. ظاهرآ هم اينکار از روی لطف و محبت است. يعنی آن دسته از دوستان که آقای فولادوند را ميهن پرستی بزرگی می شناختند و يا می شناسد، و همچنين گويا چون گفتار بعضی شباهت هايی با مواضع من دارد، پس من نيز مانند آنان هستم. بويژه برداشت پاره ای اين است که چون بخشی از کار من نيز نقد معرف شناسی است، بنابر اين گويا کار و راه و هدف من نيز همان هايی است که آقای فولاوند داشتند
ضمن سپاسگزاری از مهر و محبت اين دسته از دوستان، برای آگاهی اين گرانقدر ها اما بی هيچ تعارف و خود سانسوری بنويسم که هرگونه مرتبط و يا شبيه ساختن من به آقای فولادوند، بزرگترين اهانتی است که ممکن است کسی در حق من روا دارد. اگر کسانی آقای فولادوند را دوست می دارند و نظراتش را می پذيرند باشد، درود بر آنان که اين طبيعی ترين حقشان است. ليکن همانطور که تا پيش از مفقود الاثر شدن ايشان هم دستکم در سه ـ چهار مقاله توضيح دادم، بنده هرگز هيچ سنخيّت و ميانه ای با نظرات و منش و روش و آماج ايشان نداشتم و ندارم
ضمن اينکه آن محترم نيز خود در هنگامه بر برو ی خويش بار ها و بار ها با فحش های جانانه بر اين ادعای من مهر تأئيد کوبيدند. چه که جناب فولادوند بی اينکه اصلآ شناخت درستی از من داشته باشند و يا حتی من با ايشان هيچ برخوردی قلمی هم کرده باشم، هر از چند گاهی مرا نيز با فحش های چهار پا داری خود در بنگاه فحش پراکنی شان به گرمی می نواختند
نيازی ندارم که کسی اين ادعايم را بپذيرد، اما کسانی که مرا می شناسند خوب می دانند که من هزار و يک عيب دارم اما بطور گوهری و ريشه ای ابدآ آدم بی معرفتی نيستم. يعنی اگر بخواهم نيز چيزی در اندرونم به من اجازه ی بی معرفتی نمی دهد. حتی در برابر کسانی که کاری ترين زخمها را به من زده اند. اصلآ بيشترين مشکلات و غم های های شخصی من از همين عاطفی بودن و عدم اعتقادم به کين و انتقام گيری ناشی می شود
اين توضيح را از اينروی آوردم که بگويم راستی راستی قلمم نمی رود که چيزی بيش از اين در مورد کسی بنويسم که فعلآ معلوم نيست کجا است و قادر به پاسخگويی به نوشته ام نيست، حتی علی رغم آنهمه فحش های شيرينی که بی جرم و خطا از آن مفقود الاثر هديه گرفته ام. پس، از نقد عملکر جناب ايشان در می گذرم و فقط شمه ای از برداشت ها و باور ها و روش های شخص خودم را می نويسم تا اين امکان را به دوستان داده باشم که با مقايسه آن با خلق و خوی و روش آقای فولادند، خود بدين نتيجه دست يابند که من و ايشان تا چه اندازه با هم متفاوت هستيم
فقط همين يک عقيده شخصی قديم خود را تکرار می کنم که آقای فولادوند هر چه که بود و هست، اما بطور يقين يک فرد کاملآ غير سياسی بود. چرايی اين ادعا را خود در ادامه ی مطلب پيدا خواهيد کرد
باری، اول اينکه من هر چيزی را و هر کسی را نقد می کنم نه اينکه قصد توهين داشته باشم. اگر از اين خط خارج شده باشم، نادانسته و نا خواسته بوده که حتی به خاطر يک واژه ی آن نيز از همگان هزار بار پوزش می طلبم. در مورد نقد معرفت شناسی و جهان بينی، مرا به دينداری و بی دينی کسی کاری نيست. نگارنده فقط کثافات و خرافات بنام دين و خدا پرستی را افشا و رد می کنم
نکته ديگر اينکه من بعنوان يک تلاشگر سياسی تحت هيچ شرايطی به خود اجازه نمی دهم که به نژاد و دين کسی توهين کنم. البته مادام که آنان نيز با کشور و هم ميهنان من کاری نداشته باشند. کسی که به هر صورت مثبت و منفی تبليغ نژادی می کند اصلآ سياسی نيست. اگر باشد پيرو مکتب هيتلر است و بسيار بسيار خطرناک
البته از جايگاه يک پژوهشگر و در حوزه ی روشنگری هر کسی بايد اين حق را داشته باشد که همه چيز را به زير ذره بين نقد کشد و دولت نيز وظيفه دارد از حق آزادی بيان او حراست کند. فرد سياسی ليکن اصلآ هدف ديگری دارد. او بايد در پی ايجاد مناسبات خوب با همه ی کشور ها باشد و در پی تآمين منافع ملی مردم و کشور
نگارنده می دانم که اينروز ها فحاشی به اعراب در دل سوخته ی بعضی از هم ميهنان ما خوش می نشيند. اما فرد سياسی حتی اگر از کشور و مردمی هم که در ته دل خوشش نمی آيد نبايد آنرا بر زبان آرد. ضمن اينکه نفرت فقط نفرت ببار می آورد و ما امروز بيش از هر زمانی ديگر نيازمند دوست هستيم نه دشمن
فرض گيريم يک ضد غرب فردا در ايران به قدرت دست يابد، آيا تصور می کنيد وضع ما بهتر از امروز خواهد شد؟ اگر چنين تصوری داريد تا گلو در اشتباه هستيد. چون در آن صورت نه تنها وضع بهتر نخواهد شد، بلکه اوضاع ملک و ملت هزار بار هم نکبت بار تر از اين که هست خواهد شد
چون تمامی همسايگان جنوبی ما عرب هستند، و ما بعنوان يک سياسی اگر خواهان آرامش و سعادت مردم خود هستيم اولين وظيفه مان نه کوبيدن اعراب، که اتفاقآ ايجاد بهترين رابط با اين همسايگانمان است
احمدی نژاد بيشعور فقط خواهان محو يک کشور است و به همان جرم هم امروز منفور ترين و مسخره ترين رهبر سياسی جهان، حال تصور کنيد که کسی که خواهان نابودی بيست و اندی کشور عرب و نيمه عرب از روی نقشه ی جغرافيای جهان باشد تا چه اندازه مسخره و منفور خواهد بود و کار ملک و ملت را به کجا خواهد کشاند. در همين دنيای فرض، بنده که اگر روزی قدرت يابم، در وحله نخست اتفاقآ سعی خواهم کرد که بهترين و دوستانه ترين روابط را با همسايگان عرب خودمان برقرار سازم
نتيجه اينکه می بينيد که کار يک روشنگر تا چه اندازه از کار يک عنصر سياسی جدا است. يعنی بايد هم اينطور باشد، اگر نباشد آن فرد يک فرد سياسی نيست. سياسی که از نژاد و مذهب ديگران ابراز انزجار می کند حتی در مقام يک معاون وزارتخانه نيز برای ملت بسيار خطرناک است
فراموش نکنيد که همين دو هفته پيش بر سر جمله ای که از دهان يک کارمند دون پايه کاخ سفيد بر عليه ايرانيان بيرون آمده بود چه جنجالی بپا شد. عاقبت هم آن خانم از ايرانيان پوزش خواست. بايد توجه داشت که حتی از يک نيمچه جمله نژادی هم در حوزه ی سياست بوی جنگ و خون به مشام می رسد. حاصل اينکه اگر سياسی هستيم بهتر است که اصلآ وارد حوزه ی نقد نشويم. روی اين واژه ی سياسی باز تأکيد می کنم که هدفش با يک روشنگر بسيار متفاوت است
البته بايد اقرر کنم که خود نيز بعنوان يک تلاشگر سياسی گاهی پای خود را از گليم خويش فرا تر می نهم و پاره ای از زمان ها هم خيلی تند می روم. اما بنده حتی در همان حوزه ی نقد دينی نيز اين نکته را بار ها و بار ها در نوشته هايم آورده ام که مشکل ما در درون ميهن خودمان است و با ملا های خودمان، نه با اعراب. اعراب اصلآ ملا ها و رژيمشان را اسلامی نمی دانند
امروز تمام کشور های عرب بر ضد رژيم ملا ها حتی با خونين ترين دشمن خود يعنی دولت اسرائيل هم پيمان شده اند. چون رژيم ملا ها است که مرتبآ در سرزمين های عربی ايجاد فساد و آشوب می کند نه بعکس. ما می خواهيم فقط خودمان باشيم با هويّت ملی ايرانی. با ويژگی های فرهنگ غنی خود. اين بايد هدف باشد نه فحاشی به اعراب. از تمامی اينها مهم تر، يک فرد سياسی بايد منشی دموکراتيک و مناسب شآن يک عنصر سياسی داشته باشد
با افتادگی و برادری به ويژه و باز هم به ويژه روی سخنم با دوستان ميهن پرستی است که به تاريخ و فرهنگ نياکان خود می بالند. بزرگواران، يک ايرانی که تنها سرمايه اش فقط همين پشتوانه تاريخی و تمدن او است، ايرانی که از منش و شخصيت والای ايرانی سخن می گويد، وظيفه دارد که خود پيش و بيش از همه با منش نيک و پاکيزه ی خويش نمونه ای از اين شخصيت والای ايرانی را در عمل به ديگران نشان دهد
اگر ميهن و فرهنگ خود را براستی دوست می داريم، چه زيبا است که بيش از نشان دادن هر کنش و واکنشی به اين بيانديشيم که ما ميهن پرست و نماينده فرهنگ والای نياکانی خود هستيم، نه مشتی لات های چاقو کش بی هويت و فحاش و پرونده ساز. درددل گونه در همين جا بنويسم که شما نمی دانيد چه ترور های شخصيتی را از سر گذراندم. چه شب ها که از اين همه ناجوانمردی و فحش و تهمت های ناروا تا صبح گريستم، اما از دايره ادب خارج نشدم
توجه کنيد که دشمنان ايران، بويژه عناصر حزب ايران فروش توده متخصص جنگ های روانی هستند. بيشتر اينان در کی. جی. بی دوره ديده اند. با همين دروغها و تهمت ها و براه انداختن جنگهای روانی هم بود که ايران را به سقوط کشيدند. در واقع چپ ها در ايران انقلاب کردند نه ملا ها. اينکه ملا ها بعد بجای دستمزد به آن خوشخيال ها اردنگی زدند، حکايت ديگری دارد. اما انقلاب يک انقلاب کمونيستی بود
زمينه های انقلاب ايرانسوز پنجاه و هفت فقط با دروغ، شايعه پراکنی و براه انداختن جنگهای روانی در سطح ملی آماده گرديد. بيشتر هم بوسيله ی چپ ها، بويژه حزب ضد ايرانی توده. اصولآ همه ی چپ های ايرانی متخصص جنگ های روانی و ايجاد آنارشيسم هستند. اين امر در ميان گروههای چپ ريشه ای هشتاد ساله دارد. اصلآ بخشی بزرگ از اصول اعتقادی چپ، خاصه چپ وطنی ترور شخصيت و دروغ پراکنی است. همه ی چپ ها هم در اين کار چيره دست هستند
اينان شما را با آنچنان مهارت بی نظيری به خشمی جنون آميز می کشند که اصلآ متوجه نمی شويد از کجا و چگونه خورديد. هدفشان اين است که آن اندازه به خشم آييد که ديگر کنترلی بر گفتار و کردار خويش نداشته باشيد و سيستم عصبيتان بطور کلی مختل شود. به فحاشی و گفتن لاطائلات روی آوريد. ديگر خود ندانيد که چه می گوئيد و چکار می کنيد
و در اين مرحله است که برای بهره برداری وارد ميدان می شوند. تا بگويند و نشان دهند که اينها که ايران ايران می گويند، مشتی لمپن بيشتر نيستند که به همه فحش می دهند. هدف خراب کردن شخصيت و خنثی ساختن فعاليت های سياسی شما است. رژيم امروز چون قادر به حذف فيزيکی افراد نيست. تمام نيروی خود را برای خراب کردن شخصيت افراد سياسی حقيقتآ سرنگونی طلب بسيج کرده. مبادا که نادانسته در اين دام افتيد
و سر انجام اينکه اگر کسی امروز بی داشتن قدرت به مردم فحاشی کند و برای ديگران پرونده ناموسی بسازد، چنانچه فردا به قدرت دست يابد، بی هيچ ترديدی به موجودی کثيف تر و خونخوار تر از اسد الله لاجوردی و خمينی و خامنه ای و جنتی مبدل خواهد شد
از نظر من ادعای ميهن پرستی داشتن و دفاع از مردم دربند و فرهنگ و تمدن ايران و آزادی خواهی و نام ايران، با بد دهانی و اهانت و فحش و فضيحت و تهمت به اين و آن و تبليغ نژاد پرستی، به لجن کشيدن تمامی اين فروزه ها است
هيچ هدفی آنقدر مقدس و والا نيست که بتوان به دستاويز آن به عده ای انسان ناسزا گفت، مخالفان را ترور شخصيت کرد، برای ديگران پرونده ی ناموسی ساخت و به قوم و قبيله و نژادی اهانت کرد. تمامی حرکت های سياسی که با تکيه بر اصل (هدف وسيله را توجيه می کند) شروع کرده اند، وقتی بر سرير قدرت قرار گرفته اند بی استثناء خون ميليونها انسان بی گناه را بر زمين ريخته اند
بنده نه فحاشی کردن به کسی را دوست می دارم، نه قوميّت و نژاد کسی را تحقير کرده و به سخره می گيرم که اساسآ امری خارج از خواست خود انسان است، نه باهيچ توجيحی با پرونده سازی ميانه دارم و نه در پی آوردن دين و آيين تازه ای هستم. آرزو و هدف من رسيدن به جامعه ای است که در پيشگاه قانون آن هيچ استثنای نژادی و مذهبی و جنسيتی ميان انسانها وجود نداشته باشد. گر چه حال مدتها است که فردی کاملآ مستقل و تکرو هستم، ليکن اگر کسانی باشند که در عرصه ی عمل همين مواضع و باور ها را داشته باشند، من نيز از ايشانم. همين