زاد گـــاه
امير سپهر
هر آنکه ايرانی می نمايد، ايرانی نيست
بسياری از ما ايرانيان فراری قياس به نفس کرده، هر کسی که بزبان ما حرف ميزند را ايرانی و علاقمند به سرنوشت مردم خود می پنداريم. در حاليکه خيلی از افرادی که بظاهر ايرانی به نظر ميرسند، ديگر هيچ رشته ی الفتی با ميهن ما ندارند. يعنی حال، بسياری از آنان که ما خيال می کنيم هم ميهن ما هستند، بجز در چهار چوبه شغل و داد و ستد بازرگانی با جمهوری اسلامی و منافع شخصی، ديگر هيچ ارتباطی با ميهن ما ندارند، و چنانچه ملاحظات اقتصادی آنان را با کشور ما مرتبط نسازد، سال بسال هم بياد ايران نمی افتند. ديگر هيچ نوع ارتباط عاطفی و دلبستگی مشترکی هم با ما ندارند
هستند چه بسيار ايرانيان که پس از بلوای پنجاه و هفت بجز افراد خانواده، حتی نوه های خاله وعمه خويش را نيز از ايران به نزد خود کوچ داده و حال حتی يک فاميل سببی هم در ايران ندارند. اين قبيل افراد را ديگر نمی توان و نبايستی جزو ايرانيان بحساب آورد. توجه داشته باشيم که بيست و نه سال خود زمانی دراز تر از يک دوره تاريخی است. هردوره از تاريخ دگرگونيهای بنيادينی را سبب ميگردد. آنچه به پيامد های پديده مهاجرت در يک دوره تاريخی مربوط ميشود، عبارت از اين است که بسياری رشته الفت را از جايی که از آن هجرت کرده اند بطور کلی می برند
از آنجا که اينان ساختمان زندگی خود را بر روی بنيانهای اقتصادی کشور های محل اقامت خود بنا می نهند، طبعآ منافع فردی خود را جدای از منافع کشوری که در آن کار می کنند و می زيند نمی دانند. اقامت و کار و زندگی طولانی در يک محيط، خوا و ناخواه دلبستگی و وفا داری بدان محيط را موجب ميگردد. بويژه اگر اين هجرت و جابجايی در سنين نو جوانی و جوانی صورت گرفته باشد. بخش بزرگی از آنچه که ما اپوزيسيونش ميناميم را کسانی تشکيل ميدهند که ديگر ايرانی نيستند، و اصلآ هم قصد بازگشت به ايران را ندارند
اين گروه بيش از دو دهه است که پاسپورت و مليٌت ديگری دارند و ميهن جديد خود را هم بسيار دوست ميدارند. خود نيز در صحبتهای خصوصی به اين حقيقت اذعان دارند. بسياری از چپ های سابق و خاتمی چی های ديروز که من در همين استکهلم ميشناسم حتی در اسپانيا نيز خانه و ويلا دارند. اينها در استخدام دولتهای اروپايی بوده و در راستای سياستهای آنان بابت حفظ رژيم و گرم نگهداشتن تنور اصلاحات دروغين حقوق و پاداش دريافت ميکنند. اپوزيسيون بازی برای اينها به منزله کسب و کار و دکان است. با سقوط اين رژيم حقوقشان قطع خواهد شد
اين اپوزيسيون اکثرآ ساخت اروپا از ميان افرادی سابقآ ايرانی انتخاب گرديده که در حال حاظر بکلی جذب جوامع اروپايی شده اند و از امين ترين و فعال ترين اعضای احزاب اين کشور ها هستند. اينها حق هم دارند که همه ساله سالروز به روی کار آمدن جمهوری اسلامی را مفصلآ جشن بگيرند. اين هم ميهنان سابق ما که بيشترشان هم از روستا ها و شهرهای دورافتاده و محروم به اروپا و آمريکا آمده اند، در اينجا به زندگی بسيار مرفه و خوبی رسيده اند
اين قبيل اشخاص ثروت و موقعيٌت شغلی و مليٌت اروپايی و خلاصه تمامی مزايای زندگی نوين خود را مديون جمهوری اسلامی هستند. بلحاظ روانشناختی بدون اينکه خود متوجه باشند، قسمت اعظم تنفرشان هم از پادشاه سابق بدين علت است که چرا به ايرانی آنقدر شخصيّت و غرورو اعتبار داده بود که نميشد در آنزمان در کنار آوارگان گرسنه بيافرا و آنگولا و سومالی و اريتره ... ازکشور های مرفه و مدرن پناهندگی گرفت و بر سرخوان گسترده و پربرکت نشست
نويسنده فردی را در همين شهر محل تبعيدم ميشناسم که زاده روستايی در نزديکی ابرقو است. بيست سال پيش که وی از ترکيه بطور قاچاق به اينجا آمد. مانند امروز نويسنده به نان شب خود محتاج بود. چپگرای آتشينی بود که تنها به جنگ مسلحانه بارژيم اعتقاد داشت. او رفته رفته آنچنان به تجملگرايی و جلوه های اين جامعه روی آورد که حال شيشه ادکلن گران قيمتی را هميشه در داشبورد اتوبيل و حتی در جيب بغلی خود حمل می کند. روزانه هم دو بار لباس عوض می کند
او امروز سوئدی ثروتمندی است که عضو فعال يکی از احزاب اين کشور است و از سينه چاکان اصلاحات از درون درايران. آخرين باری که او را ديدم در حاليکه پيپ شيکی بلب داشت، دو فرزند سوئديش در کنارش راه ميرفتند، در دستی قلاده سگ عظيم الجثه خود را داشت و در دستی ديگر دست همسر بلوند و بسيار زيبای سوئدی خود را. اين ايرانی سابق نام خود را هم از اصغر به ... تغيير داده است
دوستی برايم ميگفت که او و همسرش هميشه در خانه ما ايرانيها را مسخره ميکنند. اين نمونه ای است از وضعيّت اکنونی دهها هزار ايرانی سابق. اين اروپاييان و آمريکاييان ايرانی تبار بدليل آشنايی به زبان و فرهنگ ما در دوران نوين استعمارگری اروپا (نيئوکلنياليسم) حال نقش بهترين مستشرقين و ايرانشناسان عصر جديد را بعهده گرفته اند، و از اين بابت هم پول بسيار کلانی را به جيب ميزنند
نويسنده صميمانه به هم ميهنان مبارز توصيه ميکنم که اين قبيل افراد را ابدآ به حريم خود راه ندهند. اينها نه تنها ايرانی و جزو اپوزيسيون نيستند، بلکه دشمنان ما نيز محسوب می شوند. شواهدی در دست است که پاره ای از اين ايرانيان سابق حتی اسامی و تاکتيکهای مبارزاتی گروههای سرنگونی طلب را هم با استفاده از واسطه هايی در اختيار جمهوری اسلامی قرار ميدهند. نفوذ اينها به درون اپوزيسيون فقط برای به انحراف کشيدن مبارزات آزادی خواهان راستين است
نتيجه اينکه، گر چه بسياری همچنان فارسی حرف می زنند و چلوکباب می خورند، اما مبادا که ما هر ناشناس چلوکباب خور و هم زبان را ايرانی بحساب آريم. بسياری از آنان که در اين غربت ايرانی می نمايند، حال ديگر به هيچ روی ايرانی نيستند. بعضی از اينان در اين سالهای دراز به مافيای خطرناکی مبدل شده اند که آشنايی خود به سياست ايران را اصلآ به سرمايه تجارت خونين اما بسيار پردرآمد خود مبدل ساخته اند
فراموش نکنيم که بسياری از قتل های سياسی خارج از کشور اساسآ با راهنمايی و مباشرت افرادی سابقآ ايرانی صورت گرفت. اين گروه از اروپايی و آمريکايی های ايرانی تبار حال از عناصر داخلی خود رژيم هم بيشتر برای حفظ اين نظام تلاش می کنند. هر نا آشنا که ايرانی می نمايد، البته گرد به نظر می آيد، اما شما در مورد گردو بودن و مغز دار بودنش هم کمی مطالعه کنيد