

خوب به دو تصوير اين نوشته بنگريد و آنگاه شرف و وجدان خود را به داوی گيريد که آيا ما اصلآ حق گنده گويی داريم. ببينيد ما به چه درجه از سقوط و زوال فرهنگی رسيده ايم. آخر اين چه شعار شرم آوری است که اينان حمل می کنند، آنهم در يک تطاهرات دولت فرموده. آخر (اگه لاتی، پيش ما شکلاتی) هم شد شعار! آنهم شعاری که در دست نوباوگان کشور جمشيد و دارا باشد!؟ من پير مرد که بيست و شش سال از عمرم را در دوران نظام شاهنشاهی زيسته ام، با قاطعيت تمام می گويم که حتی فرهنگ نوشتاری و گفتاری فواحش ما در شهرنو تهران آن زمان هم بسيار بسيار والا تر از اين بود
همين دو تصوير بهترين و گويا ترين نشان حقيقت ما بر روی زمين و جايگاه حيتيتی و فرهنگی ما در نزد جامعه بين الملل است. حال اما پای صحبت منگل های روشنفکر نام ما بنشينيد و بشنويد که اين طفلک های خود شيفته و بيمار ما حتی سارتر و راسل و همينگوی را هم به خانه شاگردی خود قبول ندارند. يارب آخر چرا ما در اين جهان و بر روی اين کره خاکی زندگی نمی کنيم. چرا از اين ادعا های پوچ دست بر نمی داريم. چرا هيچ متوجه نيستيم که ديگر در نزد ديگر مردمان جهان هيچ شرف و آبرو برايمان باقی نمانده
انبانم پر از ايميل بود. از ميل های محبت آميز در می گذرم و يکجا به منتقدان پاسخ می گويم. همينطور به برخی پرسش ها که جنبه ی همگانی دارند. فردی پرسيده بود اهل کجا هستم؟ فعلآ که بی سر و سامان و شوريده و پرشيده و اهل نا کجا آباد. اما روزگاری تهرانی، يا ساده تر، بچه تهران بودم از پدر و مادری آذربايجانی اهل اردبيل
اگر به انتظار ظهور کاوه از کوه البرز و امام زمان از چاه جمکران دلخوش نبودن و از اين مباحث کودکانه و مسخره به جان آمدن ديکتاتوری محسوب می شود؟ در آن صورت آری، از من ديکتاتور تر مادر گيتی هرگز نزاده است
نوشته ای هر طور هست شاهزاد رضا پهلوی را به ميدان آريم و رهبر سازيم. می گويم ای هم ميهن، وقتی آن محترم با هزار طومار (پتيشن) و ناز کشيدن و گدايی محبت و گريه و التماس و درخواست و زاری و عريضه و من بميرم و تو بميری و دعا نويسی نمی آيد، تکليف چيست؟ بايد ايشان را به ضرب چوب و چماق و به زور اسلحه و دستبند به ميدان آورد و رهبر ساخت!؟ يا اينکه منتظر نشست تا ايران از دست برود؟
A Sepehr zadgah@hotmail.com
Hammihane aziz wa bozorgewaram. Omid ke haletaan khoub bashad. Man dar in tanz bishtar roo ie khatabam be shahzadeh Reza Pahlavi ast.
Man be in hame hosne niyat wa mihan parasti shouma az samime ghalb ehteraam migozaram. Dorood bar shouma ba in ghalbe ensani wa sherafetetaan.
Amaa bozorgewaare man, motasefaneh jahane siyaasat khili sard O bi ehsas ast. in gorooh haa tamam e mashroyat wa naame o etebaare nadashtiye khod raa faghat wa faghat AZ TAKHRIBE NEZAME SABEGH WA ZEDIYATE BAA SHAAHE FAGHID migirand.
Mahale momken ast ke in gorouh haa az in raahe 50 saleh baaz gardand. Agar baz gardand, digar chizi joz khedmate be mulla haa dar parwandeh khod nadarand.
Doste bozorgewaaram, lotfan mapendarid ke ghasde manam manam kardan daram, ke be sherafat sougand in nist. Amaa choun bish az 30 sal ast ke kaare siyaasi mikonam, wa kare siyaasi ra manande 1 motekhases midanam, baa tamame oftadegi be shouma migoyam =
In gorouh haa, hargez, hargez, hargez wa hargez baa mihan parastani choun man O shouma etehaad nakhahand kard. Pas, har goneh entezaari az inhaa faghat wa faghat FORSAT SOUZI ast ! Man mordeh wa shouma zendeh, agar emrooz harfam ra nemipazrid fardaa khahid did ke hagh dashtam.
Natijeh inke = Aan etehaadi ke shahzadeh Reza Pahlavi entzar dard, hargez be vojoud nakhahad aamad. Hammihane Nazaninam, Iran darad az miyaan mirawad. Mihan parasti ke niyaaz be eltemaas kardan nadarad.
Hammihan, man digar faghat be hammihanani choun shouma omid daram O bas. agar betawanam yaarani bi edeaa wa mihan parasti ra gerde ham awaram (waloo 50 - 60 nafar raa) shorou be kare amali khaham kard.
Be in shouaar haa ye tokhali ke maa in hastim O maa aan hastim ... tawajoh nakonid, inhaa tamaman harf haa ye tohi ast. Maa dar hale hazer 1 niroo ye moteshakele 100 nafare ham nadarim. Pas agar maa hata 50 nafar ham ke SADEGHANE WA SAMIMANE, WA WAGHEAN AZ ROO YE SHARAFE MELLI gerde ham aaiem bozorgtarin Opposition jaygizin in nezam khahim shod.
Baaz ham az in hame delsouzi wa sherafate shoumaa ghalban sepasgozaram.
Khodaawand yaar O negahdaretaan bashad hammihan / Sepehr
-----------------------------------------------------------------------------------------
Ba Drood ve sepass az neveshtehayetan,
Be nezere men hem ne tenha efrad ve sazeman hii ke nam bordiid chenin hembestegii ve hemkarii ra nekhahend nemood, deghighen ham beraye inkeh chenin rooydadii enjam negerded telash khahend kerd. Omidvarem der mobarezehtan pirooz bashid ve ager kari az men sakhteh bashed beraye hemkarii amadehem ve lotfen bedonbale 49 nefer diger begerdiid.
Elbetteh ... az efradii yekdel ve bedoone cheshm dashtii, ve feghet beraye Iran o Irani telash mikonend . be hemin delil telash der zadene tisheh be risheh in tashkilaat nizz hest, veli be her hal henooz be mobarezeheman edameh midehim.
Dar soorete temayol ager ba ... temas dashteh bashid shayed hemkarii lazem enjam begiired .....
Tendorost o pirooz bashid.


باور ها و ايده های خود را در تمامی زمينه ها روی دايره خواهم ريخت. اما نه فقط به اين قصد که من بنويسم و تو به به گويی و در گذری. خير! نگارنده پس از سی و اندی سال کار سياسی می خواهم خود و ايده هايم را به تو عرضه کنم. اگر باور هايم را پذيرفتی انتظار دارم که با من همراه شوی. اگر عقايد و راه و روشم را منطقی يافتی منتظر کسی مباش. قدم پيش نه. فعلآ با يک ايميل نا قابل
در همين سر آغاز مطلبی را بياورم که گرچه بسياری با دروغ عمدی آنرا کتمان می کنند، ليکن حقيقتی است انکار ناکردنی و کتمانش فقط از بی شهامتی است. کسی برايم نوشته بود که آقای سپهر، سکس که مهم نيست. برايش نوشتم دروغ می گويی آقا جان. ريا می کنی آقا جان. نوشتم اصلآ خدا کند که دروغ گفته باشی. چرا که اگر راست گفته باشی سخت ناخوشی و تنت نيازمند به ناز طبيبان. در آخر نوشتمش اگر راست نوشتی لطفآ فورآ به نزد پزشک متخصص ناتوانی های جنسی رو
در نوشته ای شرح دادم که اسلام حقيقی آنی نيست که مولانا و سعدی و حافظ ... از سر ترس از متشرعين خونخوار زمان خود و مردم جاهل آنرا لطيف و انسانی جلوه دادند، بلکه اسلامی است که هم اينک بر ايران حکومت می کند. دلايل چندی نيز آوردم

برادرم، هيچ نگران مباش! ديگر شاهی در کار نيست تا خيانت کند و کشور را عمدآ عقب نگهدارد. ديگر اشرف پهلوی نامی در ايران کاره ای نيست تا با وارد کردن ترياک و هروئين و بنگ و چرس و شيشه و افيون جوانان را معتاد کند. ديگر رژيم شاهنشاهی خيانتکاری در کار نيست که دار و ندار مملکت را چپاول کند. ديگر سازمانی جهنمی چون ساواک در کار نيست تا زندانها را از مبارزان انباشته سازد
خودم را نيز مسـتـثنی نميکنم. من نيز يک ايرانيم، از آن دو آتشه ها! پس بی شک دامان خودم نيز به اين کثافات فرهنگی آلوده است. در اين نوشتار نه تنها هدفم دشمنی با کسی نيست، که حتی قصد کنايه زدن نيز ندارم. کنايه و دو پهلوگويی کار من نيست. بی باک تر از آن هستم که نتوانم حرفم را بزنم. اگر مرادم شخص و گروه خاصی بود بی پرده نام ميبردم. آخر ما ايرانيها بيان هر واقعييت وهر انتقادی را به نيش زدن و دشمنی تعبير ميکنيم و با ضد فرهنگی ترين و مستهجن ترين شيوه ها ميخواهيم دمار از روزگار انتقاد کننده در آوريم
سالها است که عده ای از هم ميهنان بزرگوار ما شب و روز از آزادی و عدالت اجتماعی و دموکراسی و سکولاريسم و حقوق بشر ... دم می زنند. نگارنده اما شک ندارم که درصد بزرگی از اين گراميان نه می توانند توضيح دهند که چه می خواهند و دقيقآ به دنبال چه هستند و نه اصلآ معنای درست اين واژگان را می دانند. يعنی آنان بيش از اينکه مفهوم اين واژگان را درک کرده و اين مفاهيم را آگاهانه و برای نيل به يک سری آرمان بکار برند، فقط از سر تقليد و عادت طوطی وار بر زبان می آورند
حاصل اينکه انقلابی ديگر در ايران در حال شکل گرفتن است. انقلابی اما نه از جنس انقلاب بی فرهنگ، دروغ پرداز، واپسگرا، تجدد ستيز، مخرب و ايران برباد ده و خشن سال پنجاه و هفت. اين انقلاب پيش از اينکه به خيابانها آيد در ذهن و درون نسلهای نوی ايرانی است که دارد صورت می گيرد. اينان بجای شکستن شيشه بانکها و آتش زدن شهر و محله ی خود در حال شکستن شيشه های بانگ خرافات در درون خود هستند و آتش زدن مدينه های فاضله (آرمانشهر های خيالی) در مخيله ی خويشتن
حال ديرسالی است که در ميان ما هيچ معلوم نيست که چه کسی چه کاره است. در درون که با هرکسی صحبت می کنند دو مدرک دکترا و سه مدرک مهندسی دارد. ما در داخل دکتر ها و اساتيد ادبياتی داريم که صرفنظر از رخت و ريخت ترسناکشان که کاملآ شبيه به بچه دزد های عصر آريامهری است، خود واژه ی ادبيات را هم با عين می نويسند تا بيشتر معرب باشد و مقبول افتد
بسياری از هم ميهنان گرانقدر ما احمدی نژاد را فرد مبتذل و مسخره ای به حساب آورده و به وی می خندند. در اين که انديشه ها و باور ها و سخنان اين آدم بسيار نازل و سخيف است جای ترديد نيست. ليکن آنانی که احمدی نژاد را مسخره می کنند، آيا شده است برای يک بار هم که شده از رويا دست برداشته، از برج عاج پائين آمده به اين بيانديشند که اين احمدی نژاد کيست، چه مقام رسمی در محافل و سازمان های رسمی بين المللی دارد؟
-----------May 2004 June 2004 July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 September 2011 February 2012
بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :
سايه سعيدی سيرجانی :
مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم
پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم
هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی
امان از فريب و صد امان از خود فريبی
روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :
