آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, November 12, 2007

 

شهر شلوغ

زاد گـــاه
امير سپهر


! دردا که شهر خيلی شلوغ است


سوگنامه ای در واپسين ماههای پيش از نابودی ميهن قشنگم

! جهان پير است و بی بنياد، از اين فرهاد کش فرياد
چند تن از هم ميهنان و همينطور دوستی فرزانه پرسيده اند که چرا آثار خود را به صورت کتاب چاپ نمی کنم. چه گويم که اين کتاب چاپ کردن در خارج هم برای خود حکايتی دارد پس از آنکه انقلاب شکوهمند روشنفکری در ايران بزاز ها و تره بار فروشان و سوهان پز ها را به وکالت و وزارت و امارت رسانيد و فرهنگوران و امرا و وزرای پيشين را به بقال و نانوا و کباب پز مبدل کرد، فوت و فيت ما ايرانيان پاک قاطی شد

حال ديرسالی است که در ميان ما هيچ معلوم نيست که چه کسی چه کاره است. در درون که با هرکسی صحبت می کنند دو مدرک دکترا و سه مدرک مهندسی دارد. ما در داخل دکتر ها و اساتيد ادبياتی داريم که صرفنظر از رخت و ريخت ترسناکشان که کاملآ شبيه به بچه دزد های عصر آريامهری است، خود واژه ی ادبيات را هم با عين می نويسند تا بيشتر معرب باشد و مقبول افتد

در برون هم که کنترلی وجود ندارد و سگ سر صاحبش را نمی شناسد، خدا برکت دهد که توی سر هر يابويی که بزنی از فلان جايش شش ـ هفت نويسنده بيرون می ريزد. در اين فرنگ رنگ و وارنگ حال همه نويسنده و محقق و کارشناس شده اند

در گذشته اگر کسی حتی خواهان شغل خبر خوانی در راديو هم که بود به جز مدرک دستکم ليسانسی که قبلآ گرفته بود، بايد چند سالی از عمر خود را هم صرف فراگيری اين فن می نمود. تازه، اين در حالی بود که آن شخص از نظر صدا و چگونگی ادای واژگان و ريتم خوانش مورد تآئيد هيئت کارشناسان قرار می گرفت، آنهم در دو مرحله، پيش و پس از گذراندن دوره ی گويندگی و موفقيت در امتحانات مربوطه

ليکن حال در همين استکهلم خودمان هزار ماشا الله بيست ـ سی راديوچی داريم که بسياريشان اصلآ گوشت کوبيده را از آن دگر چيز زردفام تميز نمی دهند. همه ی کله پز های سابق هم که شده اند تلويزيونچی. اوضاع کتاب چاپ کردن هم به همين گونه است. هر کسی يکی دو ماهی مقداری از پول کمکی سوسيال خود را پس انداز کرده و با چاپ يک و يا چند شعر و نثر جفنگ در بيست ـ سی جلد شده است نويسنده و اديب و شاعر

آنزمان که ايران ايران بود و پر از ظلم و خيانت و جنايات خاندان پهلوی، کار بدين منوال نبود که هر کسی هر مزخرفی را که دلش خواست بنويسد و آنرا به دست چاپخانه دار دهد. او هم همان متن بی ارزش را بدون کار مصحح و ويراستار به زير چاپ برد. البته اگر بی استعداد اما بچه حاجی بودی می توانستی عقده گشايی کنی. يعنی چيز هايی را سر هم بندی کرده و آنرا با هزينه ی آقا جان خرپولت در پنجاه ـ شصت جلد چاپ کنی و سر طاقچه گذارده و پز دهی

ليکن برای نويسنده ی درست و حسابی شدن بايد مراحل سختی را طی می کردی تا ناشری حاطر می شد که بر روی اثرت سرمايه گذاری کرده و آنرا چاپ و پخش کند. بايد سواد می داشتی، زبان فارسی را خوب می دانستی و با قواعد نثر و دستور زبان آشنا بودی، بايد استعداد می داشتی، حرف نوی برای گفتن می داشتی و يا تخصصی در رشته ای. تا سرانجام مقبول طبع ناشر با سواد مشکل پسند شوی و اثرت چاپ شود

حاصل اينکه بدم نمی آيد که کتاب چاپ کنم، انبوهی از مطالب منتشر نشده دارم که خود چند کتاب می شوند. اما نمی خواهم فقط برای عقده گشايی آنها را به صورت کتاب در آورم و چاپ کنم. من خوشبختانه يا بزعم پاره ای بدبختانه مانند بعضی ها برای رژيم لات بی خطر نيستم که آثارم را در داخل خود وزارت ارگشاد اسلامی! چاپ کند. هر واژه ی من در ايران واژه ای ممنوعه است

رژيم همين سايتم را آنچنان چفت و بستی زده که با کمتر فيلتر شکنی می توان بدان وارد شد. پس در داخل که هچ! می ماند فقط خارج، هر زمان که احساس کنم دستکم هزار نسخه از کتابهايم در خارج به فروش خواهد رسيد حتمآ آثارم را به صورت کتاب منتشر خواهم کرد. تنها چيزی هم که در وصيت نامه دارم موضوع همين نوشته ها است

من که چيزی ندارم تا به کسی ببخشم. تنها ماترکم همين نوشته ها است که در روز های آوارگی از ميهنم با درد غريبی و تنهايی نوشته ام. اگر زنده ماندم و آزادی ايرانم را ديدم که خود آنها را منتشر خواهم کرد. اگر هم که مردم و آرزوی آزادی ميهنم را با خود بگور بردم، در وصيت نامه از فرزندان و يا دوستداران اندکم خواسته ام که آنها را پس از مرگم منثشر کنند

اصلآ با اين فرهنگی که ما داريم، من که معتقدم همان بهتر که آثار آدمی بعد از مرگش منتشر شود. حقيقتآ قصد مقايسه ی خود با بزرگان را ندارم که اين مقايسه به مثابه همان مقايسه ی پشه و فيل خواهد بود و بسيار هم مضحک، ليکن اين را ياد آور می شوم که تمام متفکران و مشاهير ما پس از مرگ مکان مناسب خود را يافتند

من حکيم ابوالقاسم فردوسی و عارف قزوينی و فرخی يزدی و حافظ ... را نديدم که تاريخ گواهی می دهد که همگی در پايان عمر به گدايی افتادند. اما هزار بار خود ديدم و شنيدم که فروغ فرخ زاد تا زنده بود نود درصد مردم از وی بنام آن زنيکه ی جنده نام بردند (پوزش می خواهم که باز می نويسم، خواستم عين آن واژه ی کثيف مردم را بياورم)، همانطور که برادر هنرمند و ميهن دوستش را تا زنده بود مرتيکه ی ... می ناميدند

دهها بار هم از پدرم که هدايت را شخصآ می شناخت شنيدم که می گفت پسرم، صادق هدايت تا زنده بود همه از او بنام مرتيکه ی بی شعور هپروتی و بی عرضه نام می بردند. پدرم می گفت آقا جون! هدايت وقتی مرد هدايت شد

نگارنده هرگز خود را آدم متفکری نمی دانم، ليکن خود را هم هرگز دستکم نمی گيرم. اگر گفتار و نوشتار من امروز بيهوده به نظر آيد عجبی نيست که اين کار های من حکايت همان ياسين خواندن است! آنچه اما در آن ترديد ندارم اين است که اين نوشته های امروز بظاهر بی ارزش من فردا پس از مرگم برای مورخان و پژوهشگرلن تاريخ جزو معتبر ترين و با ارزش ترين ادبيات سياسی اين روزگار سياه بحساب خواهد آمد

برای همين هم خودم را قانع کرده ام که هر چه می نويسم بيشتربرای آيندگان است نه برای اين مردم اکثرآ مرده و کر و کور امروز. باز هم قصدم مقايسه نيست، ليکن اشاره کنم که ميرزا فتحعلی آخوند زاده و کرمانی و ملکم و طالبوف و مراغه ای ... هرگز نمی توانستند تصور کنند که فقط شصت ـ هفتاد سال پس از مرگشان حتی نامه های خصوصی آنان نيز ارزشمند ترين برگهای تاريخ ايران خواهد شد. هر آنچه امروز ما می نويسيم و انجام می دهيم هم بی گمان هيچ يک از چشم تاريخ دور نخواهد ماند

باری، آنچه بدان فتنه مربوط می شود، دستکم تک تک همه ی افراد فاميلم، همسر سابقم و هر که مرا می شناخت می داند که من اين تيره روزی های امروز را دقيقآ و جزء به جزء سی سال پيش پيش بينی می کردم. حتی کليه فروشی و حراج دختران را

ليکن مردم آنروز کر کور چيز های مجهول زمان خود بودند و مردم اين روزگار هم کر و کور هجويات زمان خود. من قبل از ورود خمينی به ايران هم به هر آنکه مرا می شناخت نهيب زدم که ای وای! به دنبال اين ملای ... نيفتيد که کارتان به خوردن گوشت سگ و گربه خواهد کشيد. اما کجا بود گوش شنوا. امروز نيز می نويسم و می گويم اما باز هم کجاست چشم بينا و کو گوش شنوا

به هر روی، صحبت با اهل امروز که تا کنون بی فايده بوده. پس خطاب به همان آيندگان از سر درد می نويسم که ای فرزندان من! در روزگار گذشته همه هم شهرت طلب و بی وجدان و از مرحله پرت نبودند. کسانی هم می دانستند که ايران با اين جنگ های حيدری و نعمتی مشتی نابخرد اپوزيسيون نام، بطور حتم نابود خواهد شد. حاظر به همه گونه از خود گذشتگی هم بودند. بسيار هم از ته دل فرياد زدند، اما دردا که اين تکصدا های ميهن دوستانه و از سر خلوص در هياهوی بر سر قدرت گم شد و بگوش هيچکس نرسيد. نه در آنروز های شوم انقلاب و نه در اين روز های شوم تر پيش از نابودی کامل ايران

درحيــــرتــم از مــرام این مـردم پسـت ....... این طايـفه ی زنــده کش مرده پـرست
تـا هـست به ذلـت بکشندش بـه جفــــــا ....... چون مـرد به عزت ببرندش سـردست

و حال در اين واپسين ماههای نابودی ميهنم من در يونان هستم و فقط به گذشته ای مغرور. مغرور که روزگاری ميهن قشنگ و باستانی من نيز چون اين سرزمين کهن پر از شور و نشاط و شادمانی بود و من سعادت داشتم که خود آن روز ها را ببينم. همين

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker