آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Saturday, November 17, 2007

 

صدای انقلاب

زاد گـــاه
امير سپهر

من يکی صدای انقلاب شما را شنيدم و با شما هستم!1

ای گران جان خوار ديدستی مرا ---------- زانکه تو ارزان خريدستی مرا

ما تا بحال نيم ميليون کشته داده و از همه ی آبرو و شرف و هستی ساقط شده ايم فقط با اين هدف که بتوانيم حتی ده درصد از آنچه را که محمد رضا شاه فقيد و پدر بزرگوارش به ما ارزانی کرده بودند را دوباره بدست آريم که هنوز هم موفق بدينکار عظيم نشده ايم

سالها است که عده ای از هم ميهنان بزرگوار ما شب و روز از آزادی و عدالت اجتماعی و دموکراسی و سکولاريسم و حقوق بشر ... دم می زنند. نگارنده اما شک ندارم که درصد بزرگی از اين گراميان نه می توانند توضيح دهند که چه می خواهند و دقيقآ به دنبال چه هستند و نه اصلآ معنای درست اين واژگان را می دانند. يعنی آنان بيش از اينکه مفهوم اين واژگان را درک کرده و اين مفاهيم را آگاهانه و برای نيل به يک سری آرمان بکار برند، فقط از سر تقليد و عادت طوطی وار بر زبان می آورند

مراد اينکه اين واژگان در بهترين حالت يک سری خواست هايی را می رساند که نه تعريف مشخصی از آنها وجود دارد و نه همگان از آنها برداشتی يکسان و شبيه به هم دارند. بويژه در جامعه ی بد ترکيب و به شدت چند فرهنگی ما. مقصودم البته از واژه ی چند فرهنگی در اينجا معنای متعارف آن نيست. مراد آن تفاوتهای فاحشی است که در شيوه ی زندگی و فرهنگ اجتماعی اهالی حتی يک شهر ايران وجود دارد

تفاوت هايی از آن سان که بين شمال شهری ها با جنوب شهری ها وجود دارد. تفاوتهای ريشه ای که ميان طبقه ی خشکه مقدسان با طبقه ی نوظهور ضد دين وجود دارد. تفاوتهايی که ميان دارا ها و فقرا وجود دارد ... همگی هم فقط و فقط در يک شهر. شهر هايی چون تهران و تبريز و شيراز و اصفهان و حتی حال مشهد و قم و کاشان

وقتی ساکنان فقط يک شهر از نظر فرهنگی بدين صورت پارچه پارچه باشند، حال بايد در نظر گرفت که يک ايرانی مثلآ اهل خاش و يا برازجان تا چه اندازه ممکن است با يک ايرانی اهل خلخال و يا عجب شير تفاوت داشته باشد. آنهم در همه ی زمينه ها

جامعه ما همانند سويس و آلمان و سوئد و بلژيک ... نيست که مردم شرق و غرب و شمال و جنوب و ميانه ی آن همگی شيوه ی زندگی واحد و فرهنگ و مدنيتی تقريبآ يکسان داشته باشند. افزون بر وجود بی عدالتی محض در تقسيم ثروت و امکانات شهری ميان نقاط مختلف کشور، ميهن ما يک سرزمين فاقد شبکه ارتباطی پيشرفته است. کشوری کوهستانی که به علت فقدان راه و راه آهن و ديگر وسائط همگانی ارتباط نقاط مختلف کشور با هم بسيار کم است و در نتيجه رشد فرهنگی مردم در آن کاملآ نابرابر و ناعادلانه است

بگونه ای که مثلآ مردم بلوچستان از نظر مدنيت و فرهنگ هيچ شباهتی به مردم گيلان و مازندران ندارند. و يا همچنانکه مردم بخشی از مرکز ايران مثلآ بختياری ها و لر ها در زمينه ی شهريگری از مردم حتی ديگر قسمت همان ميانه ايران، يعنی مردم شيراز و اصفهان چند ده بار عقبمانده تر هستند. بنا بر گفته خود متوليان همين رژيم در کشور ما همچنان روستا هايی وجود دارند که اهالی آنها هنوز هم نمی دانند که اصلآ کامپيوتر و موبايل و برق و اينترنت و مجله و روزنامه و تاکسی و هتل و راه آهن و اتوبوس و تلفن عمومی و پست ... به چه معنا است

اين در حالی است که در شهر های بزرگ پاره ای از جوانان هم ميهن ما در تجدد گرايی صوری هم که شده دو ـ سه سور هم به گروه های رپ و هيپ هوپ آمريکايی و اروپايی زده اند. البته مشکل اين چند گانگی صرفآ در آنگونه روستا های دور افتاده نيست که تعداد آنها نبايد زياد باشد، مشکل اصلی اين جهش ناگهانی رشد جميعتی است. رشدی بی رويه و بی برنامه که جامعه چند فرهنگی ما را از پيش نيز پاره پاره تر کرده. بگونه ای که حال نه هيچ تناسب فرهنگی ميان نسل های پيش از انقلاب با اين چند نسل نو وجود دارد، و نه حتی زبانی مشترکی. به تبع آن بطور طبيعی درک آنان هم مثلآ از مفهوم آزادی کاملآ با هم متفاوت است

نسلهای پيشين گر چه در زمان خود در جامعه ای هزاران بار باز تر و مرفه تر و مدنی تر رشد يافته اند، ليکن آنان به دلايلی چند که خود می تواند موضوع چند کتاب باشد، نسبت به نسلهای تازه رشد يافته بسيار پسمانده تر هستند. بسيار هم کينه ای و تخت بند نرمهای بيات ارتجاعی. اين چند نسل نو اما گر چه در زير سايه ی شوم استبداد قرون وسطايی مذهبی رشد کرده اند، با اينحال به دو دليل عمده ی روشن از هم نسل های خود در کشور های پيشرفته عقب که نيفتاده اند هيچ، بلکه در مواردی پيشی هم گرفته اند

اول به دليل گسترش سرسام آور صنعت ارتباطات و به تبع آن برخورداری از امکان ارتباط از راه تلويزيونهای ماهواره ای و اينترنت و موبايل ... با جهان بيرون و دوم به علت تبری جستن و حتی نشان دادن انزجار خود از اين رژيم و نرم های مادون ارتجاعی آن. پس اگر اتفاقی و اتحادی صورت نمی گيرد يکی از دلايل عمده ی آن همين تفاوتهای ژرف و ريشه ای است که ميان نياز ها و اهداف اين چند نسل با هم وجود دارد. اين اتفاق از اين روی شکل نمی گيرد که دعوت کنندگان که نسل های فرتوت گذشته باشند هيچ شناختی از روحيه ی اين نسل های نو و خواست های متفاوت آنان ندارند

نسل های نو ديگر پايبند به آرمانهای ايدئولژيکی نيستتند. اينان به سياست از دريچه ی ديگری نگاه می کنند. در ايران بعد از ملا ها هيچ علی شريعتی مانندی ديگر نمی تواند اين نسلها را با در آميختن دوغ و ودوشاب با هم مسحور يک ايدئولژی اتوپيستی سازد. اين نسل ها سياست را نه برای خود سياست و ايدئولژی سازی و رويا پروری، بلکه برای رفاه و رفاه را هم برای زندگی کردن می خواهند. و سياست نو در جهان مترقی هم اصلآ همين گونه است که اين بچه ها آنرا درک می کنند. چه که موسم فلسفه بافی و ايدئولژی سازی ديگر در همه جای جهان بسر آمده

برای باز تر شدن موضوع مثالی می آورم. آقای اکبر گنجی با تمام آن مقاومت های افسانه ای خود هم هرگز قادر نشد که حتی سيصد تن از اين بچه ها را دور خود جمع کند. اينان البته به ايستادگی جانانه وی ارج نهادند، ليکن بيشتر از همان ارج نهادن به او نزديک نشدند. آقای گنجی وقتی در همين خارج هم که بصورت سمبليک اعتصاب غذا کرد، نتوانست بيش از ده پانزده آقای مسن و چند خانم محجبه مانند فاطمه ی حقيفت جو و نيره ی توحيدی را به گرد خود جمع کند

چه که ديدگاههای نسل گنجی ها و اهداف آنان هيچ همسانی با ديدگاههای اين نسلهای تازه ندارد. جوانان امروزی هيچ سنخيتی بين خود و خانم حقيقت جوی حتی در آمريکا مقنعه بر سر نمی بينند

مواضع و سخنان کپک زده ی خاتمی ها و ابراهيم يزدی ها و تاج زاد ها و کديور ها و سروش ها ... ديگر هيچ جاذبه ای برای اين بچه ها ندارد. همانگونه که اشاره کردم اينها رفاه می خواهند، آزادی فردی می خواهند، سينمای مدرن و موسيقی پر تحرک می خواهند، مک دونالد و ويمپی و مرغ کنتاکی می خواهند، رقص می خواهند، ديسکوتک و بار و کنسرت و خوشگذرانی می خواهند، سوشی و پيتزا و مشروب می خواهند و حق تام و تمام معاشرت با جنس مخالف خود را و حتی حق طبيعی و بديهی سکس با جنس مخالف خود را

حاصل اينکه انقلابی ديگر در ايران در حال شکل گرفتن است. انقلابی اما نه از جنس انقلاب بی فرهنگ، دروغ پرداز، واپسگرا، تجدد ستيز، مخرب و ايران برباد ده و خشن سال پنجاه و هفت. اين انقلاب پيش از اينکه به خيابانها آيد در ذهن و درون نسلهای نوی ايرانی است که دارد صورت می گيرد. اينان بجای شکستن شيشه بانکها و آتش زدن شهر و محله ی خود در حال شکستن شيشه های بانگ خرافات در درون خود هستند و آتش زدن مدينه های فاضله (آرمانشهر های خيالی) در مخيله ی خويشتن

حال يا بايد با قافله ی اين بچه های نو انديش و نو خواه هماهنگ شد و به خواست های ايشان احترام گذارد و يا همچنان در گذشته ها ماند و شعر سعدی و رودکی خواند و آواز گريه دار شجريان گوش کرد و از دست تنهايی و از غم کم محلی اين بچه ها به حال خود گريست. من يکی با صدای بلند اعلان می کنم که صدای انقلاب آنانرا شنيده ام. من اصلآ سی سال بود که منتظر اين انقلاب بودم. پس درود بر اين انقلاب زندگی ساز و خوشی را عشق است

در پايان اينرا بياورم که نويسنده تيتر اين نوشته را از زنده ياد محمدرضا شاه پهلوی بعاريت گرفته ام. شايد بعضی از اين بچه ها ندانند که وقتی پادشاه فقيد ايران در سال پنجاه و هفت مشاهده کرد که مردم خواهان تحول هستند، طی بياناتی به روشنی اعلان کرد که کمبود ها و بی عدالتی هايی در گذشته وجود داشته و او صدای انقلاب مردم را شنيده است. وعده هم داد که زان پس همه ی کاستی ها را برطرف سازد و ديگر فقط پادشاهی کند

ليکن وا اسفا که مردم بيش از اندازه فريب شيادی چون خمينی را خورده بودند، و بظاهر عاقلترين ايرانيان بيش از مردم عادی. سرانجام هم شدن آن چه نمی بايد می شد. نگارنده برخلاف بعضی از دوستداران صد درصدی و بد تر از دشمن آن پادشاه، نه تنها آن آخرين نطق آريامهر بزرگ را مايه ی سرافکندگی وی نمی دانم، بلکه بعکس آن گفته ها را دليل مسئوليت پذيری، واقع بينی و از همه مهم تر روشن ترين نشان سلامت نفس و شراقت ملی آن پادشاه مظلوم می دانم

روانش شاد باد که هنوز خيلی خيلی زود است تا ايرانيان بدرستی متوجه شوند که او کهِ بود و به ايرانی چه ها ارزانی کرد. همين اندازه بنويسم که ما تا بحال نيم ميليون کشته داده و از همه ی آبرو و شرف و هستی ساقط شده ايم فقط با اين هدف که بتوانيم حتی ده درصد از آنچه را که او و پدر بزرگوارش به ما ارزانی کرده بودند را دوباره بدست آريم که هنوز هم موفق بدينکار عظيم نشده ايم. نه فقط اين، که پس از سی سال مبارزه و کشته دادن و زهر آوارگی چشيدن و تحمل غم کمرشکن خفت و خواری و فقر و بی آبرويی ... به جايی رسيده ايم که شب و روز نداريم از ترس اينکه ای بسا اصلآ ديگر ميهنی بجای نماند. محمد رضا شاه پهلوی قربانی عظمت خواهی برای ايران و بلند پروازی خود شد. همين

دشمن طاووس آمد پرّ او ---------- ای بسا شه را بکشته فرّ او

www.zadgah.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker