زاد گـــاه
امير سپهر
لچک، يعنی ننگ
(*) واژه (رجاله) در ادبيات سياسی اسلام زده، مؤنث واژه (رجال) و به معنای زن است. چيزی که ابدآ مورد نظر نگارنده نيست و من از چنين معنايی نفرت دارم. رجاله در سياست آلوده شده به کثافات فرهنگ اسلامی، به آن دست از سياست بازانی گفته می شود که گويا زن کردار هستند. تکليف زن هم که از ديدگاه اسلام و فرهنگ ضد بشری آن کاملآ روشن است، يعنی يک لچک بر سر ترسو و بی شخصيّت و طفيلی و انگل و توسری خور. 1
از همين رو است که رژيم اسلامی حال سی سال است که با تمام توش و توان و به شدت، و با استفاده ی حتا از اسيد و تيغ و دشنه و زنجير می کوشد که زنان ايرانی را از نو لچک بر سر کند. زيرا اين لچک يا حجاب، دستکم در ميهن ما بيش از اينکه معنای پوشش دينی را داشته باشد، يک مفهوم ژرف فرهنگی و سياسی را در خود دارا است. 1
رضا شاه بزرگ مراد خود از برداشتن حجاب از سر زنان ايرانی را« اعطای حق انسان بودن» بديشان خواند. شايد اين يکی از ژرف ترين جملاتی باشد که آن فرزند والای ايران بر زبان آورده باشد. زيرا در ضد فرهنگ اسلامی ايران، حجاب هميشه مظهر و نشان رقيت و بردگی زن ايرانی بوده. اين حقيقتی است تلخ تر از زهر که شوربختانه در تمامی ادبيات پس از استيلای تازی هم می توان نشان اين ديد ضد انسانی را مشاهد کرد. حتا در آثار بزرگ ترين انيشمندان ما. 1
اينکه هنوز هم بعضی از الوات پيوسته از مردی و مردانگی و يا« يک جو مردانگی داشتن» دم می زنند، ناخودآگاه اعتراف به داشتن درونی آلوده و ارتجاعی است. حتا لات های فکل کراواتی. همينطور آوردن واژه غيرت به شکل دوقلو با واژه ی مردانگی، يعنی به ترکيب « يک جو غيرت و مردانگی» داشتن. آوردن غيرت به همراه مردانگی در فرهنگ گفتاری و نوشتاری اسلام زدگان، به معنای بی غيرت و پست شمردن زن است. حال گوينده چه خود بداند و چه نداند. 1
اينکه به مردان بزدل نهيب زده می شود که :« برو لچک بر سر کن» يا: « برو دامن بپوش»، يا: « برو سرخاب، سفيداب بمال» و بد تر و ننگين تر از همه : « برو مثل زنها پشت درب پنهان شو»، همه و همه به قصد توهين به مردان است. که معنای همگی آنها هم اين است که کسی که از سرخاب و سفيد آب (و امروزه از لوازم آرايش) استفاده می کند، کسی که از سر ترس پشت درب پنهان می شود و خلاصه کسی که دامن می پوشد و لچک بر سر می کند، موجودی پست و بزدل و خائن و بی شخصيّت است! که آن کس مورد نظر هم البته زن است. 1
خوی ضد زن در فرهنگ تازی آن اندازه در فرهنگ ما رسوخ کرده که هنوز هم اگر حتا در گوشی تلفن، آقايی را با خانمی اشتباه گيرند، آن آقا اين اشتباه طرف مقابل را توهين به خود محسوب می کند. همچنان که بعضی از خانواده ها آنچنان با نابخردی مغز کودکان خود را از همان روز زاده شدن به لجن می آلايند که وقتی بزرگ می شوند، خوار و پست بودن زن ديگر برايشان يک امر بديهی است، حتا برای خود دختران و زنان. 1
همان پدران و مادران نابخرد و بی فرهنگ و پستی که وقتی می خواهند به پسربچه سه ـ چهار ساله ی خود توهين کنند، به او می گويند: « تو مثل دختر ها هستی»، و کودک روان آلوده، اين جمله را آن اندازه توهين آميز تلقی می کند، که از خشم فرياد می زند و می گريد. 1
حتا پدر و مادر های مثلآ خيلی متمدن و با اتيکت که لابد مادر محترم پسر بچه ی معصوم و قربانی که در سه سالگی دختر بودن را زشت ترين توهين می داند، بينی خود را هم به تيغ جراح پلاستيک سپرده و پدر فکل کراواتی و مرسدس سوار او هم سگی را به خانه آورده، تا نشان دهند که چه مادام مسيوی آگاه و مترقی هستند! امير سپهر