آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, August 27, 2007

 

ایران؛ سرزمین حسرتها

از سلّاخ خانه ی قدرتپرستان


[ ایران؛ سرزمین حسرتها و آرزوهای سوخته ]

آریابرزن زاگرسی

|

Friday, August 24, 2007

 

فرهنگ اسلامی

فرهنگ اسلامی پس از سه دهه در حال نهادينه شدن است


در وبگردی به مطلبی برخوردم از جوانی از داخل ايران که چکيده ی سناريوی فيلمی به نام (نقاب) را برای بازديدکنندگان وبلاگش می نويسد. از آنجا که در مشرق زمين، بويژه در هند، ايران، ترکيه، چين و حتی ژاپن سوژه ی فيلم های بازاری و ساده برگرفته از آمال و آرزو ها و هنجار های ساده اجتماعی است، و اتفاقآ به همين دليل نزديکی با روحيه ی مردم کوچه و بازار هم مورد اقبال مردم ساده قرار می گيرد، از غلط های املايی انشايی اين جوان درگذريد و فقط خوب در سوژه اين فيلم دقيق شويد

ماجراي دونفركه با ازدواج با دخترای مايه داراز اونها و يا خانوادشون مبلغ زيادي سود ميبردند.حالاچي جوري؟
فردي پولدار رو نشون ميكردند.يكي ازاون دو مرد باهاش ازدواج ميكرد.طي گذشت زمان و كارهايي كه همسراون خانم انجام ميداد تاعلاقه ي زن رو نسبت به خودش كم كنه، زن به دوستِ مردعلاقه مند ميشد.يعني شرايط اينو ايجاد ميكردند كه زن به نفردوم علاقه مند بشه و زماني كه به منزل اون آقاميره، با بيهوش كردنش و گرفتن فيلم اونوتهديد ميكردند و پول زيادي بدست مي آوردند

خواهريكي از اون خانمها براي انتقام به دبي ميره.طي نقشه اي زن ومرد باهم آشنا ميشن و ازدواج ميكنن.پدردخترهم (درظاهرپدرش) تاجرپولداري بوده.ودر آخرهم دخترو پدرموفق ميشن دو فرد رو باهم درگيركنند و ازبين ببرن.(ببخشيداگه پيچيده وناجوروغيرواضح توضيح دادم). فيلم دردبي ساخته شده. وضع حجابي و روابط بين بازيگران نسبت به فيلمهاي ديگه آنچنان ناجور نيست


http://www.zadgah.com/

|

Wednesday, August 22, 2007

 

دو طفلان مسلم رژيم شرف فروشان

زاد گـــاه
امير سپهر


عصر روشنگری در عصر حکومت پست ترين طبقات اجتماعی

ولـتر و ژان ژاک روسو ی رژيم ملا ه
ا
دو طفلان مسلم رژيم شرف فروشان، سيد ابراهيم و سيد حسين
-------------------------------------------------------------------

روشنگری در فرهنگ ديگران و فرهنگ رايج جمهوری اسلامی
Enlightenment انگليسی
Aufklärung آلمانی
Illuminismo فرانسوی
Le siecle des lumieres ايتاليايی
Khafeh Madar... جمهوری اسلامی

ازين مـــارخــــوار اهــرمن چهرگان
ز دانــايـی و شـــــــــرم بــی بـهرگان
نه گنج و نه تـــخــت و نه نـام و نژاد
هــمی داد خــــواهـند گـيـتـی بـه بــاد
شــود خوار هر کس که بود ارجمند
فــرو مـــايه را بـــخت گــردد بــلنــد
----------------------------------------------------

امانوئل کانت متفکری که فلسفه را از آسمان به زمين کشيد معتقد بود که انسان فقط با روشنگری است که می تواند خويشتن را از زندان قيم (ولی فقيه) نجات دهد. همان زندانی که انسان در اثر جهل شخصآ خود را در آن محبوس ساخته. او نمود اين رهايی انسان را رشد یافتگی و بلوغ فکری می دانست. اين بلوغ فکری و رهايی هم بوجود نيامد مگر از راه شورش بر علیه همه ی تعصبات مربوط به معرفت شناسی قرون وسطا و مناظره های پرشور انديشمندان قرون هفده و هژده و نوزده بر سر همين مقولات

رهايی عقل از زندان مذهب، اصل احترام به کرامت انسان فقط به اعتبار انسان بودنش بی توجه به نژاد و طبقه و مذهب و سلائق شخصی وی، به رسميت شناختن حق فرد در جامعه، محترم شمردن مالکيت فردی، دموکراسی و آزادی ... همه از محصولات ناب عصر روشنگری است. بشريت از راه همان مناظره ی متفکران بود که به اکتشافات پرشور وعظيم فکری دست يافت. به قابليت هايی که با آنها بتواند از تعاليم کهن کليسايی عبور کرده و سرتوشت خويش را خود رقم زند

کمون های سیاسی فوریه و اون ، مباحث ریشه ای هیوم، مقالات پرشور مونتنی، در گيری دائم دولباک با فلسفه حکمت غالب، نشست های دالامبر و دیدرو ... گر چه همگی از برگهای زرين تاريخ عصر روشنگری بشمار می روند، اما درخشان ترين فصل از آن تاريخ مربوط به دعوا های فکری دو ابر انديشمند ديگر آن دوران است. يعنی مناظره های قلمی روسو و ولتر که بيشترين سهم را همانها در پيش برد امر روشنگری داشتند

و حال ماه هم در ظلمت قرون وسطای خود هستيم و انديشمندان بزرگ ما هم در کار مناظره. البته انديشمندان پرورده ی حوزه ی علميه، يعنی سيد ابراهيم و سيد حسين. کسانی که در اين سياه ترين فصل تاريخ ايران خود را ژان ژاک روسو و ولتر زمان می دانند و در حال روشنگری. دومی به اولی فحش خواهر و مادر می دهد و اولی هم او را بچه پر رو و ... می خواند. دعوای اين دو ابر انديشمند پرورش يافته مکتب ولايت با آنچنان واژگان مستهجنی است که همان به که جمله ای از آن نقل نشود

تضاد فکريشان هم بر سر احمدی نژاد ـ حسين شريعتمداری و خاتمی ـ تاج زاده است. سيد حسين آقای شريعتمداری را بر ترين انديشمند عصر و احمدی نژاد را بزرگترين متفکر سياسی تاريخ می داند و خود را هم مريد و خاک پای آن دو، سيد ابراهيم اما ستايش از شريعتمداری و احمدی نژاد را ناروا دانسته، الی و بلا از سيد حسين می خواهد که چون او جانثار خاتمی و تاج زاده گردد

دمش گرم سيد حسين که حداقل صادق است. او چون ولی فقيه را حتی از جرج واشنگتن و ابراهام لينکلن هم بزرگتر می داند، اصلآ خود را حتی لايق صحبت در باره ی وی هم نمی بيند. به همين خاطر هم اندازه نگه می دارد و خود را فقط جانثار برکشيدگان او می خواند. اين اندازه هم اخلاق و شرف انسانی دارد که مستقيم و بی پرده از رژيم دفاع کند

سيد ابراهيم هفت خط، اين آرت بوخوالد رژيم ملا ها اما دغل می کند. او می خواهد هم مخالف رژيم باشد و هم موافق آن. سيد ابراهيم هم چون سيد حسين ولی فقيه را از فرستادگان عالم قدس می داند و هنوز هم هيچ بی ادبی به ساحت مقدس او نکرده، ليکن برای اينکه خود را مخالف رژيم هم نشان دهد خود را مخالف نورچشمی های آن مقام آسمانی می داند. يعنی اين نالوطی دغلباز خر را رها می سازد و پالان آنرا می چسبد، و يا هم خدا را می خواهد و هم خرما را

اين در حالی است که آن مقام قدسی اين هر دو متفکر کسی نيست الا يک روضه خوان دو تومانی اما شريف در قديم که حال مدتها است به دلالی محبت تغيير شغل داده و در دورانش هواپيما هواپيما از ايران بکارت صادر می شود. جالب است که سيد ابراهيم يک بار در جايی خود را در حد عبيد زاکانی خوانده بود! بيچاره مولانا عبيد که عوامل اين رژيم حتی قرنها پس از مرگش نام او را هم چون هر چيز ديگر در ايران به کثافت آلودند

سيد ابراهيم کمدين اين رژيم نمی داند که حتی در حد کمدين آن رژيم سيد کريم هم نيست. بويژه در زمينه ی اخلاق و صداقت و صميميت، همانطور که اسمال بزاز ها و کريم شيره ای های پاک دل و يتيم خانه دار در تاريخ ايران هزار بار بر مسعود بهنود ها و زيبا کلام ها شرف خواهند داشت که هنوز هم برای بقای رژيم اين تجار نواميس دختران ايرانی تلاش می کنند

http://www.zadgah.com/

|

Monday, August 20, 2007

 

! ای کلاغ لعنتی




! ای کلاغ لعنتی


ميدانيد اين تصوير را کجا يافتم؟ در يک سايت افغانی بنام آريايی. تنها توضيحم طرح يک آرزوست. ای کاش نيمی از مردم ما هم به جای شاعر و فيلسوف و پژوهشگر و چپ مترقی و جامعه شناس و کارشناس و نويسنده و مفسر و اديب و متفکر روشنفکر بودن فقط و فقط طالبان نادان و عقبمانده و ساده بودند. در آن صورت بی شک ما هم می توانستيم دستکم به اندازه افغانها مدنيت داشته باشم

http://www.zadgah.com/

|

Sunday, August 19, 2007

 

قدرتپرستان



از سلّاخ خانه ی قدرتپرستان

[ ایران؛ سرزمین حسرتها و آرزوهای سوخته ]

آریابرزن زاگرسی

|  

رویداد 28 امرداد

آیا رویداد 28 امرداد سال 1332 اجتناب ناپذیر بود؟

دکتر احمد پناهنده

|  

کاشفان و مبلغان خيانت




زاد گـــاه
امير سپهر

کاشفان و مبلغان خيانت


آخر اين ديگر چگونه مبارزه و ميهن دوستی است که بجای کشف ميهن دوستان و بازتاب سخنان و مواضع ايشان، دائم بايد به دنبال کشف خائن بود و فقط هم برای خائنين و ايران فروشان تبليغ کرد...!؟


بيگمان روزی نيست که هر کدامی از ما چند ايميل به اصطلاح افشاگرانه دريافت نکنيم. اين سان ايميل ها هم از سوی کسانی ارسال می گردد که خود خويشتن را از دشمنان سرسخت رژيم جمهوری اسلامی معرفی می کنند

ايميل هايی در واقع کيلويی و مزاحم اما بزعم خود فرستندگان هشدار دهنده حاوی مطالبی از اين دست که مثلآ = ببينيد اين جاسوس رژيم در ماساچوست چه گفته، ملاحظه کنيد که فلان لابی چی ديروز در سانفرانسيسکو با چه کسی خلوت کرده، بخوانيد بهمان دلال رژيم در سايت خود چه نوشته، نگاه کنيد اين خاتمی چی در عکس در کنار چه کسانی ايستاده و ديگر موضوع هايی از اين دست

نگارنده البته گهگاه حتی ايميل های معترضانه ای هم از جانب اين ارباب افشا دريافت می کنم که چرا جوابيه ای برای مقاله فلان عامل رژيم و يا عليه لابی گری بهمان دلال آن در آمريکا نمی نويسم

نويسنده برای روشن شدن ذهن اين افشاچی های حرفه ای و در پاسخ آن دسته از هم ميهنان محترم اما غافل که معتقدند آدمی بايد تمام کوشش خود را صرف افشاگری کند در همين آغاز می نويسم که اساسآ اين عوامل و دلالهای رژيم هر چه دارند از دولت سر شما بزرگواران است. شما که شب و روز به دنبال کشف دلال و خود فروش و مثلآ افشای آنان هستيد. اگر شما تا اين اندازه خائن باز نبوديد و اينقدر برای آنان تبليغ نمی کرديد، بسياری از اين دلالها که حال شهرتی بهم زده اند و به مال و منالی رسيده اند بی شک امروز نه چنين مهم و مشهور بودند و نه اينچنين ثروتمند

آخر اين ديگر چگونه مبارزه و ميهن دوستی است که شما بجای کشف ميهن دوستان و بازتاب سخنان و مواضع ايشان، فقط به دنبال کشف خائن هستيد و فقط هم برای خائنين و ايران فروشان تبليغ می کنيد. امروزه شما به هر سايتی که سری بزنيد خواهيد ديد که بيشترين مطالب آن راجع به همين پنج ـ شش دلال رژيم در آمريکا است

به هر راديوی برونمرزی که گوش کنيد و هر تلويزيون ماهواره ای را که تماشا کنيد وضع همين است. در آن رسانه ها هم صحبت غالب همين است که مثلآ ولی نصر چه گفت و هوشنگ امير احمدی با که ملاقات کرد و تريتا پارسی در کدامين اتاق پشتی کنگره با دو نماينده ملاقات داشت

پنداری که مردم در داخل و خارج نه مسئوليتی دارند، نه اراده ای و نه اصلآ اندک شعوری. بخاطر همين هم همگی در انتظار ملاقات تريتا پارسی با يک گنگرسمن در واشنگتن دی سی هستند که آن دو بنشينند و تکليف اين هفتاد ميليون انسان بی عقل و بری از مسئوليت را روشن سازند

اپوزيسيون هم که شده سخنگوی دولت احمدی نژاد و شورای نگهبان. معلوم نيست اگر جنتی و احمدی نژاد و فحاشی های نماز جمعه آن شيخ بد دهان و اراجيف اين بچه پاسدار در کار نبود اين اپوزيسيون محترم اصلآ ديگر چه موضوعی داشت که بر سر آن بحث کند. راديو تلويزيونهای فارسی زبان متعلق به دولتهای بيگانه هم که از بام تا شام کارشان دادن تفسير و تعبير از گفته های جنتی و حسين شريعتمداری و الله کرم ... است

اين رسانه ها نه کوچکترين مجالی به کسی می دهند که از چگونه سرنگون ساختن اين رژيم حرفی به ميان آورند و نه اصلآ دعوتی از دشمنان واقعی نظام برای شرکت در برنامه های خود بعمل می آورند. ميکروفون راديو دويچه وله که يکسر در اختيار ابراهيم يزدی و ابطحی و هوشنگ امير احمدی ها است

راديو فرانسه که همچنان در فضای فريب اصلاحات است و راديو فردا هم که از صدای دايره و تنبک فقط برای سرپوش گذاردن به ماهيت حوزوی توده ای خود استفاده می کند. اين راديو آن اندازه به اتحاد شوروی و حوزه ی علميه وفادار مانده است که اگر حتی جرج بوش در يک سخنرانی يکساعته هم فقط يک جمله خلاف مشی قم و کرملين بر زبان آورده باشد آن تکه را از سخنرانی حذف کرده و سپس آنرا منتشر می سازد

نتيجه اينکه مبارزان واقعی بايد به نتيجه اقدامات خود توجه بيشتری نشان دهند. تا مبادا که از کم دقتی نادانسته به پاسداران و مبلغان اين رژيم تبديل شوند. طبيعی است که بايد دلالهای رژيم را افشا کرد. اينهم طبيعی است که می بايستی مچ کسانی را باز کرد که به دروغ خود را در صف مخالفان اين رژيم جا کرده اند. اما اينکه ما تمام وقت و نيروی خود را صرف تبليغ و بزرگ کردن عناصر بی ارزش و گمنامی سازيم که اين طرف و آنطرف برای رژيم پا اندازی می کنند کاری کاملآ خطا است. ما نبايد اين عناصر گمنام و بی مقدار را با تبليغات نادانسته خود برای خارجی ها بزرگ و مهم جلوه دهيم

اين اعمال درست همان چيزی است که رژيم و دلالهايش می خواهند. نيکو تر اين است که ما بعوض اين همه توجه نشان دادن به چند موجود بی ارزش و تبليغ برای آنان، توان و امکانات خود را صرف تبليغ مواضع مبارزان حقيقی و خوش فکر اين نظام سازيم، ولو اينکه آن مخالفان اصلآ در خط فکری ما هم نباشند. يعنی ما بايد شخصيت و نقش دشمنان اين رژيم را برجسته و بزرگ کنيم نه شخصيت نداشته ی دلالهای آنرا. به ويژه در نزد خارجی ها. فلان کنگرسمن اگر بداند که مشهور ترين و مهم ترين آدمها برای ايرانيان سرنگونی خواهان هستند نه کسانی که از بقای رژيم دفاع می کنند، بدون ترديد نيم نگاهی هم به اين عوامل رژيم نخواهد انداخت

http://www.zadgah.com/

|

Friday, August 17, 2007

 

NEED WASHING ?



زاد گـــاه
امير سپهر


NEED WASHING ?

A little girl had been shopping with her Mom in Target. She must have been 6 years old, this beautiful red haired, freckle faced image of innocence. It was pouring outside. The kind of rain that gushes over the top of rain gutters, so much in a hurry to hit the earth it has no time to flow down the spout. We all stood there under the awning and just inside the door of the Target.


We waited, some patiently, others irritated because nature messed up their hurried day. I am always mesmerized by rainfall. I got lost in the sound and sight of the heavens washing away the dirt and dust of the world. Memories of running, splashing so carefree as a child came pouring in as a welcome reprieve from the worries of my day.

The little voice was so sweet as it broke the hypnotic trance we were all caught in "Mom let's run through the rain," she said.

"What?" Mom asked.

"Lets run through the rain!" She repeated.

"No, honey. We'll wait until it slows down a bit," Mom replied.

This young child waited about another minute and repeated: "Mom, let's run through the rain,"

"We'll get soaked if we do," Mom said.

"No, we won't, Mom. That's not what you said this morning," the young girl said as she tugged at her Mom's arm.

This morning? When did I say we could run through the rain and not get wet?

"Don't you remember? When you were talking to Daddy about his cancer, you said, 'If God can get us through this, he can get us through anything!"

The entire crowd stopped dead silent. I swear you could not hear anything but the rain. We all stood silently. No one came or left in the next few minutes.

Mom paused and thought for a moment about what she would say. Now some would laugh it off and scold her for being silly. Some might even ignore what was said. However, this was a moment of affirmation in a young child's life. A time when innocent trust can be nurtured so that it will bloom into faith.

"Honey, you are absolutely right. Let us run through the rain. If GOD let's us get wet, well maybe we just needed washing," Mom said.

Then off they ran. We all stood watching, smiling, and laughing as they darted past the cars and yes, through the puddles. They held their shopping bags over their heads just in case. They got soaked. However, they were followed by a few who screamed and laughed like children all the way to their cars.

And yes, I did. I ran. I got wet. I needed washing.

Circumstances or people can take away your material possessions, they can take away your money, and they can take away your health. But no one can ever take away your precious memories...So, don't forget to make time and take the opportunities to make memories everyday. To everything, there is a season and a time to every purpose under heaven.

I HOPE YOU STILL TAKE THE TIME TO RUN THROUGH THE RAIN.

They say it takes a minute to find a special person, an hour to appreciate them, a day to love them, but then an entire life to forget them.

Take the time to live!!!

Keep in touch with your friends, you never know when you will need each other -- and don't forget to run in the rain!


www.zadgah.com

|

Thursday, August 16, 2007

 

یزیدیان کیستند


زاد گـــاه
امير سپهر



از آنجا که به دليل کشتار سبعانه عده ای انسان بی گناه در عراق بوسيله ی الله پرستان (شيطان پرستان حقيقی)، نام يزيدی و يزيديان اينروز ها زياد بگوش می خورد، بی فايده نديدم که برای آشنايی مختصر با آن مردم، نوشته ی زير را در اينجا بياورم. مردمی که نسبت فرهنگی بسيار نزديکی هم با ما دارند

یزیدیان کیستند
--------------------------------------------------------------------------------

در باور یزیدی، شیطان دشمن اصلی بشریت نیست، بلکه مقربترین فرشته خداوند و نخستین آفریده اوست و ملک طاووس نام دارد
یزیدیان جز در عراق در ترکیه، ایران، سوریه و قفقاز زندگی می کنند و اگرچه آماری رسمی و مشخص در مورد آنان در دست نیست اما شمار آنان در مجموع این کشورها تا پانصد هزار نفر برآورد می شود که حدود دویست هزار نفر از آنان در عراق زندگی می کند. یزیدیان، قرنها در این سکونتگاهها در روستاهای دورافتاده و در انزوا زیسته اند و همسایگان مسلمان و مسیحی شان آنان را با نام "شیطان پرست" می شناسند، عنوانی که یزیدیان برای خود نمی پسندند

اما شاید همین نگاه به یزیدیان، آنان را آماج حمله مسلمانان تندرویی کرده باشد که ریختن خون "کفار" را مباح می دانند، آن هم کفاری که شیطان، دشمن اصلی بشریت را می پرستند. از دید مورخان ادیان، شیطان پرستی برچسبی است که پیروان ادیان جدیدتر به کسانی که همچنان به ادیان قدیمی تر باور داشتند می زدند و خدایان آنان را شیطان و منشأ شر خطاب می کردند، همان گونه که مسیحیان اروپا در مورد اروپاییانی که به باورهای پیشین خود باقی مانده بودند چنین کردند. اما در باور یزیدی، شیطان دشمن اصلی بشریت نیست، بلکه مقربترین فرشته خداوند و نخستین آفریده اوست و ملک طاووس نام دارد؛ فرشته ای که خداوند تنها با این انگیزه به او فرمان داد به آدم سجده کند که او را بسنجد و هنگامی که او از سجده کردن سر باز زد، بر تقربش به درگاه الهی افزوده شد و خداوند اداره جهان را به وی سپرد. آرامگاه شیخ عدی بن مسافر در روستای لالش در 36 کیلومتری موصل قبله گاه یزیدیان به شمار می رود

یزیدیان بر این باورند که قدمت کیش آنان به زمان پیدایش بشر باز می گردد و یزیدیان از نسل آدمند و نه از نسل حوا؛ در حالی که در باور ادیان ابراهیمی، ابنای بشر حاصل ازدواج آدم و حوا هستند، یزیدیان خود را حاصل پسری می دانند که از بذری که آدم کشت پدید آمد و سپس با حوریه ای وصلت کرد. بدین ترتیب، یزیدیان خود را تافته ای جدابافته می دانند که نباید با دیگر اقوام وصلت کنند و دیگر ابنای بشر را به کیش خود بپذیرند

چند ماه پیش که دختری یزیدی با پسر مسلمانی از خانه گریخت خویشاوندانش او را گرفتند و سنگسار کردند. چند روز بعد، شماری از یزیدیان به دست افراد مسلح تیرباران شدند. با تمام این جدایی پیشگی، یزیدیان از تبار دیگر کردهایی اند که در جوارشان زندگی می کنند و زبانی متفاوت با آنان که گویش کرمانجی (کردی شمالی) است ندارند. با وجود آنکه در باور یزیدی، دین آنان پیشینه ای به قدمت تاریخ بشر دارد اما مورخان، کیش یزیدی را در شمار دیگر فرقی طبقه بندی می کنند که پس از اسلام، به نیت احیای سنتهای پیشینیان و با انگیزه حفظ و بازیافت هویت تاریخی در نقاط مختلف خاورمیانه زاییده شدند و رشد کردند، هرچند بنیانگذارانشان صوفیان مسلمان بودند

علویان، کاکه ای ها (اهل حق) و شیدلیها که همگی در مناطق کردنشین ایران، عراق، ترکیه و سوریه و نواحی همجوارشان زندگی می کنند، از این دسته مذاهب به شمار می روند و همگی این وجه مشترک را دارند که از سویی آداب نیایش جمعی شان همچون نذر و نیاز و قربان به یکدیگر شباهت دارد و با صوفیان مسلمان مشترک است و دیگر اینکه گرچه پیروانی از میان ترکان و اعراب هم یافته اند، مرکز عمده نشو و نمایشان کردستان بوده و فرهنگ و زبان کردی رکن مهمی از آیین آنان را تشکیل می دهد

باور بر این است که نام کیش یزیدی ریشه در واژه فارسی ایزد دارد. عناصری همچون ستایش خورشید و آتش در این آیین نشانه هایی از باورهای باستانی ایرانیان، مهرپرستی و دین زرتشت دارد. شمار اندکی از یزیدیان عربند و در زمان حکومت صدام حسین در عراق، دولت مرکزی می کوشید با انگشت نهادن بر همین اقلیت عرب، عرب بودن بانی کیش یزیدی و عرب تبار قلمداد کردن دیگر یزیدیان آنان را بسوی خود جلب کند.

اعتقاد به تناسخ و سیر تکاملی روح از طریق زایشهای پی در پی و دمیده شدن در کالبدهای پیاپی یزیدیان را با مسالک شرقی پیوند می دهد. از سوی دیگر، یزیدیان همچون مسلمانان روزانه پنج بار به شیوه خود نماز می گزارند، اما قبله شان در چهار بار از این نمازهای پنجگانه، خورشید است و در نیمروز، مقبره شیخ عدی بن مسافر، صوفی عرب قرن ششم هجری که به باور مورخان، بنیانگذار کیش یزیدی است. مقبره شیخ عدی در روستای لالش در 36 کیلومتری موصل در شمال عراق، قبله گاه یزیدیان است و هر یزیدی در صورت توانایی باید در طول عمرش دست کم یک بار به زیارت این آرامگاه برود. موسم این "حج"، تابستان است، در کنار قبله گاه یزیدیان، چشمه گاه مقدسی قرار دارد که زمزم خوانده می شود، کوهی مقدس است که نامش را عرفات نام نهاده اند، پلی نیز هست به نام پل صراط، در موسم زیارت گاوی را هم قربانی می کنند

یزیدیان همچون صوفیان در مراسم خود به ذکر و سماع می پردازند و پیروان این کیش به طبقات پیر و شیخ و مرید تقسیم می شوند. نزدیکترینها به یزیدیان، چه در باور و اساطیر، همچون اعتقاد به ملائک هفتگانه و تناسخ و سنتها و آیینها، طایفه یارسانند که در عراق کاکه ای و در ایران اهل حق نامیده می شوند که بسیاری از ایرانیان آنان را با عنوان "علی اللهی" می شناسند، نامی که همچون "شیطان پرست" برای یزیدیان، مورد پسند آنان نیست. پاره ای از پیروان اهل حق نیز در مورد شیطان نگرشی همچون یزیدیان دارند، یزیدیان نیز به اهل حق احساس نزدیکی می کنند و آنان را در جمع خود شرکت می دهند اما با آنان وصلت نمی کنند

نخستین یزیدی که قانونگذار شد، نه در عراق بود و نه در هیچ کجای دیگر در این منطقه، بلکه دختر جوانی بود در آلمان. اکثریت اهل حق را نیز همچون یزیدیان، کردها تشکیل می دهند، اما در ایران و عراق و قفقاز، این آیین در میان ترکان نیز پیرو دارد. شمار اندکی از یزیدیان عربند و در زمان حکومت صدام حسین در عراق، دولت مرکزی می کوشید با انگشت نهادن بر همین اقلیت عرب، عرب بودن بانی کیش یزیدی و عرب تبار قلمداد کردن دیگر یزیدیان آنان را بسوی خود جلب کند و هم اینکه از آنان به عنوان اهرمی علیه دیگر کردها که رکن عمده ای از ناراضیان حکومت حزب بعث را تشکیل می دادند استفاده کند

شاید یکی از دستاویزهای حملاتی که به یزیدیان می شود، پندار افرادی باشد که به هواداری یزیدیان از صدام حسین در زمان حکومت او اعتقاد دارند. اما پاره ای از جوانان یزیدی هم بودند که صرف نظر از باورهای اجدادی خود مبنی بر دوری گزیدن از پیروان دیگر ادیان، وارد جنبشهای چپگرا در میان کردان عراقی شدند و در صف پیشمرگان با حکومت صدام حسین جنگیدند، خانواده های آنان نیز چون بسیاری دیگر از کردهای عراقی آماج حملات انتقامجویانه ارتش قرار گرفتند و خانمان خود را از دست دادند

با تشکیل حکومت خودمختار کرد در شمال عراق و برپایی مجلس قانونگذاری محلی در این منطقه، یزیدیان برای نخستین بار در قانونگذاری و حکومت سهیم شده اند و نمایندگانی در مجلس محلی و همچنین مجلس ملی عراق دارند. با این حال، نخستین یزیدی که قانونگذار شد، نه در عراق بود و نه در هیچ کجای دیگر در این منطقه، بلکه دختر جوانی بود در آلمان که از سوی حزب سوسیال دموکرات این کشور به پارلمان اروپا راه یافت

فلک ناز اوجا که هشت سال پیش در سن 22 سالگی نماینده پارلمان اروپا شد و اکنون دومین دوره قانونگذاری خود را در جمع قانونگذاران اتحادیه اروپا می گذراند، از خانواده ای کرد یزیدی از ترکیه در آلمان متولد شده و روابط نزدیکی با گروههای کرد ترکیه دارد. گفته می شود در آلمان سی هزار یزیدی زندگی می کنند که عمدتاً از پناهندگان کرد عراقی و ترکیه ای اند و بزرگترین جامعه یزیدی در خارج از قلمرو اجدادی شان را تشکیل می دهند/ برداشتی خلاصه از نوشته ی مهرداد فرهمند

www.zadgah.com

|

Tuesday, August 14, 2007

 

دموکراسی هند

زاد گـــاه
امير سپهر

دموکراسی هند الگویی برای دیگر کشورها
به مناسبت شصتمین سالگرد استقلال کشور هند
--------------------------------------------------------------------
دمــوکــراســی بــی نــظــيـــر هنــــــد
زمانی که هند راه دموکراسی را در پیش گرفت، کشورهای دموکراتیک موفق اصولا از نژاد سفید، ثروتمند و مسیحی بودند و همچنین مردم آنها با یک زبان واحد سخن می گفتند. پس موفق بودن دموکراسی شصت ساله هند از دو جهت منحصر به فرد است

اول این که بدون چون و چرا نشان داد فقر، بیسوادی گسترده و تنوع قومی و مذهبی - آن هم در ابعاد شبه قاره هند - نه تنها مانع از دموکراسی نمی شود بلکه دلایل موجهی برای استقرار آن است

دوم، نظام دموکراسی در جمهوری هند به جای توسل ملی گرایانه به تاریخ مشترک، زبان واحد و پذیرش یگانگی فرهنگی، بر پایه باور ملی به وجود کثرت گرایی استوار است

درسی مهم
اگر فقط محدوده جنوب آسیا را در نظر بگیریم، برجسته ترین تفاوت میان هند و کشورهای دیگر منطقه این است که پاکستان، بنگلادش، نپال، بوتان و سریلانکا کشورهایی هستند که رسما تحت انقیاد گروه های مذهبی قرار دارند. نپال کشوری "هندو" است، پاکستان و بنگلادش نظام های جمهوری اسلامی دارند و بنا به قانون اساسی سریلانکا، این کشور را باید در دست اکثریت پیرو آئین بودیسم و گویش زبان سینهالی قرار داد. یکی از مهم ترین درس هایی که از تاریخ اخیر منطقه جنوب آسیا می توان گرفت این است که دموکراسی اگر منجر به ایجاد دو دسته شهروند شود به مرور به مقوله ای دیگر تبدیل خواهد شد. هند، به دلایل تاریخی، این راه را نرفته است

در قرن نوزدهم میلادی ملی گرایی کثرت گرا برای پاسخ به چالش های استعمار دوره معاصر به وجود آمد. ملی گرایی کثرت گرا بر این پایه استوار شد که "کنگره ملی هند" می تواند نماینده کل ملت باشد چون همه اقوام و مذاهب موجود در هند در آن نماینده دارند ... به این ترتیب اتحاد درعین تنوع قومی به هدف نهایی سیاسی در هند بدل شد در حالیکه هر موضوع دیگر قابل بحث و چانه زنی بود. فرهنگ سیاسی هند نه تنها عملی شد بلکه به مردم این کشور فرصت داد جهان بینی خاص خود را تجربه کنند

توازن منافع
فرهنگ سیاسی جمهوری هند شامل ایجاد توازن در منافع خاص، مسامحه، سازش پذیری ایدئولوژی ها، نمادسازی و تبعیض های مثبت دست چین شده ... در هند، جنسیت، زبان، هویت دینی و طبقه اجتماعی همگی در یک کاسه سیاسی قرار گرفتند... فرهنگ سیاسی هند نه تنها عملی شد بلکه به مردم این کشور فرصت داد جهان بینی خاص خود را تجربه کنند

برای مثال، وقتی "ملتی" در یک گوشه جهان خواستار خودمختاری می شود ("مانند" کردها، تامیل های ایلام، باسک ها) یک فردی هندی می پرسد برای چه؟ اگر انگیزه یک "ملت" از خواستن خودمختاری سلطه اکثریت است، یک فرد هندی این حق را دارد که بگوید خودمختاری، بدون توجه به جاذبه تبلیغاتی آن، به نظر مفهومی رهایی بخش یا جالب و ناب نمی آید

اگر قرار باشد کشوری با اکثریت کرد یا تامیل بر پایه کرد یا تامیل بودن استوار باشد بهتر است که به وجود نیاید. جون مردم هند به تجربه تاریخی می دانند که دموکراسی کثرت گرا علیرغم خشونت قابل پیاده شدن است و آنها همچنین می دانند که ملی گرایی قومی به کجا ختم می شود. دلیل اهمیت هند در پیشینه و همچنین استقرار دموکراسی، موفقیت در ایجاد نظامی بوده است که در آن دولتی فراگیر بتواند در کشوری پر تنوع فعالیت کند. این دستاورد، مفهوم دموکراسی را از ضرورت وجود چارچوب های خاص فرهنگی می رهاند و برخی استدلال های سیاسی را نادرست جلوه می دهد

برخی نظریه پردازان غربی برای سرپوش گذاشتن بر شکست غرب در عراق استدلال می کنند که وجود سه جامعه سنی، شیعی و کرد در این کشور برای استقرار دموکراسی مشکل آفرین بوده است. به نظر آنها کشوری که شامل چنین تنوع قومی می شود کشوری عجیب و تصنعی است که چاره ای جز تجزیه ندارد. بنا به این استدلال، استقرار دموکراسی در عراق شدنی نیست، عراق نمی تواند ملتی یک پارچه باشد چون بیش از حد فقیر یا بیش از حد متنوع است. اگر "تجربه ی" هند وجود نداشت در تخیل هیچکس نمی گنجید که چنین دموکراسی شدنی باشد

خطری محتمل
تنها خطری که برای آینده دموکراتیک هند می توان متصور شد این است که یک حزب سیاسی مانند حزب بی جی پی (اصلی ترین حزب مخالف دولت)، احساسات مردم را برانگیزد که اکثریت در هند باید حکومت را به دست بگیرند که در هند به معنی پیروان آئین هندو است. چنین احتمالی می تواند برای دموکراسی کثرت گرای هند خطر آفرین باشد چون بی جی پی علیرغم این ادعا که افکار آن دارای ریشه های بومی است، عملا از ملی گرایی افراطی نوع اروپایی پیروی می کند

اگر بی جی پی و ایدئولوژی که از آن پیروی می کند در کشور هند گسترش یابد، خشونت های قومی که سریلانکا را پاره پاره کرده ممکن است در ابعاد شبه قاره هند هم بروز کند. البته چنین احتمالی بعید است. "زيرا قبلآ يک بار" اکثریت یک دوره کامل پارلمان هند در دست ائتلافی به رهبری بی جی پی بود. اما این حزب در این مدت نتواست حاکمیت اکثریت هندو را به واقعیتی سیاسی بدل کند. قوانین جمهوری هند و احکام دیوان عالی این کشور تقریبا هرگز به احزاب سیاسی اجازه نمی دهد که ساختار بنیادین قانون اساسی کشور را تغییر دهند. در ضمن، گوناگونی جمعیت رای دهندگان در هند باعث می شود ائتلاف حاکم با چنان محاسبات پیچیده ای در جلب نظر رای دهندگان مواجه شود که نتیجه آن بر جای ماندن کثرت گرایی تا آینده ای قابل پیش بینی است
برگرفته از نوشته ای از موکول کساوان، نویسنده ی نامدار کشور هند

www.zadgah.com

|

Monday, August 13, 2007

 

مائيم که همچنان ناله سر می کنيم نه مرغ سحر



زاد گـــاه
امير سپهر

مائيم که همچنان ناله سر می کنيم نه مرغ سحر

در خانه ی رفيقی هستيم که گيرنده ی ماهواره ای دارد. تلويزيون جمهوری اسلامی را که باز می کند مراسم سينه زنی است و عده ای در حال گريه و شيون و بر سر کوفتن. سراغ کانال ديگری از رژيم می رود که گويا از آمريکا برنامه می فرستد. در اينجا سه آدم نشته اند. يکی بی ريش و فکلی است. از آن دو ديگر يکی ته ريشی دارد و پيراهن سفيدی بر تن و آن سومی بی ريش است و کت و شلواری. اما پيراهنی يقه آخوندی پوشيده. موضوع صحبتشان جنگ است و چگونه مردن جوانان ايرانی و بقول خودشان ترويج فرهنگ ايثار و شهادت

رفيق ما غر و لندی می کند و سراغ برنامه ای می رود که متعلق به دسته ای از مخالفان جمهوری اسلامی است. دسته ای که نه فقط ضد اين نظام مرگ ستا و نکبت گستر که اصلآ ضد خدا و دين هم هستند. اما در آنجا هم فردی به شيوه ی ملا ها منبر رفته. او ضمن اينکه مرتبآ از اخلاق و معنويت دم می زند، برای بيژن جزنی هم نوحه می خواند. طوری هم حرف می زند که گويی ولی فقيه تمام زحمتکشان (مستضعفان) عالم است. اين آقا اصلآ به آزادی ايران هم قانع نيست. او می خواهد از پشت همان تلويزيون لوس آنجلسی خود يکباره تمام جهان را از قيد و بند امپرياليسم رهايی بخشد

فقط هم با همان روزی يک ساعت برنامه به زبان فارسی. فارسی هم که البته چه عرض کنم! نه فارسی دری که با يک فارسی دربدری. با جمله بندی هايی که يک از ده آنها هم از نظر دستوری صحيح نيست. آن محترم حتی واژه های ساده را هم غلط تلفظ می کند. معتقد هم هست که همه ی ملت ايران شب و روز برای کمونيست شدن گريه می کنند. اين ادعا را هم دارد که خود و رفقايش در ايران ميليونها تن طرفدار دارند. به جز خود و همان رفقايش هم کل جهان را ناآگاه و احمق و طرفدار سرمايه داری و شوونيست و مرتجع ... می داند

به کانال ديگری می رود که متعلق به دسته ای ديگر از مخالفان است. در اين کانال دو آدم نشسته اند و برای مصدق و بيست و هشت مرداد روضه می خوانند. به کانالی ديگر می رود که ظاهرآ متعلق به مجاهدين است. اينجا هم مراسم اشکريزان است برای حنيف و موسی خيابانی و اشرف ... و

به يک کانال ديگر می رود. اين يکی گويا از بيخ غير سياسی است! اينجا خواننده ای در کنار يک مجری نشسته. گويا که اين يک مصاحبه با اين خواننده محترم باشد. خواننده بگونه ای محزون نشسته است و آنچنان جملات گلايه آميز و درناکی بر زبان می آورد که فضای برنامه به شرح مصيبت زينب وسيله ی ملا ها بيشتر شبيه شده تا يک مصاحبه. ناله و آه و فغانش از دست کنسرت گزاران و بد عهدی همکارانش به هوا است

دوست ما پس از چند دقيقه گويی حوصله اش سر می رود و کانال ديگری را می گيرد. در اين کانال هم بحث بر سر اين است که آيا مصدق حق داشته يا شاه. فضای آه و افسوس و درد بر اين برنامه هم کاملآ حاکم است. ليکن يکی برای شاه فقيد نوحه خوانی می کند و آن ديگر با شرح مصيبت هايی که بر سر مصدق آمده خويشتن را سوگوار و محزون نشان می دهد

دوست ما چون از اين برنامه هم خوشش نمی آيد پس از دقايقی به کانال ديگری می رود. اينجا شجريان است و سه تن ديگر بعنوان اعضای ارکسترش. خطوط چهره رفيق ما عوض می شود. بگونه ای که ميشود از صورتش رضايت نسبی او را از اين برنامه خواند. روی همين کانال هم می ماند. فيلمی که نشان داده می شود ظاهرآ مربوط به يکی از کنسرت های خارج از کشور است. شجريان و هر سه تن نوازندگانش لباسی تقريبآ متحد الشکل پوشيده اند. نيمه انيفورم هايی که معلوم نيست طرح آن از چه چيزی الهام گرفته شده و اصلآ مربوط به چيست

خواننده و اعضای ارکستر همگی بر روی زمين نشسته اند. قيافه ی هر چهار تن آنچنان بيش از حد جدی است که آدمی را بياد مراسم ختم مردگان در مساجد می اندازد. شجريان شعر جگر سوزی از حافظ می خواند. آن سه تن ديگر هم ضمن دم دادن(همخوانی) به وی در آنجا ها که شعر به نقطه ی اوج غم می رسد، آنچنان حزن انگيز می نوازند که جگر آدمی را پاره پاره می کنند. دوربين ها گاهگاهی روی تماشگران کنسرت هم می رود. آنان هم همگی آنچنان محسوس از اين روضه خوانی با تار و تنبک و نی شده اند که پنداری بتازگی خبر مرگ پدر و مادر و همه کسشان را دريافت کرده اند

نفس ها در سينه حبسند و همگی در حال گوش دادن و قصه خوردن. تقريبآ همه هم حالتی بغض آلود دارند. بعضی اما کارشان از مرحله ی بغض هم گذشته. چون آنچنان تحت تأثير اين فضا و آوا های غم فزا قرار گرفته اند که هر آيينه ممکن است که اشکشان سرازير شود. رخسار اين عده خوب نشان می دهد که گرچه به سختی جلوی اشکهای خود را گرفته اند، اما با همان سختی هم در دل گريه می کنند

پاره ای ديگر که وضعشان حتی از اينها هم خراب تر به نظر می آيد. معلوم می شود که اين عده ی اخير دل و احساسشان از همه ی تماشگران نرم تر و لطيف تر بوده، يا اينکه غمهاشان از همگی عميق تر. چون اين عده اصلآ بکلی اختيار از کف داده و حسابی گريسته اند. بطوری که مرواريد های اشک را در گوشه ی چشمانشان بخوبی می توان در فيلم مشاهده کرد

باری، سرانجام پس از ای دل ای دل های سوزناک و، آه و وای وای های دردناک و امان امان های بسيار جگرخراش شجريان کنسرت خود را با (مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه تر کن ...) از ملک الشعرا و مرتضی خان نی داود به پايان می برد. معلوم است که استاد مخصوصآ اين قطعه را برای پايان کار انتخاب کرده تا ميهمانان دعوت شده بر سفره ی خون دل را با دسر داغ جگر تازه کاملآ سير کرده باشد. انصافآ هم خوب موفق هم می شود. چون حتی من و رفيقم که حتی در کنسرت مصيبت خوانی نبوديم و نيستيم هم هر دو فقط از تماشای فيلم آن مراسم پر سوز و گداز سنتی در پايان کار تقريبآ به حالت نيمه گريه می افتيم

فيلم تمام می شود اما ما در اثر تماشای آن مراسم ياد آوری درد ها و گله ها و بی سرانجامی ها که موسيقی سنتی اش می نامند تازه به ياد درد ها و بی سر و سامانی های بی پايان خود می افتيم. به ياد درد دوری از وطن. بياد حسرت سر نهادن دوباره بر آن خاک آشنا که اجدادمان در آن مدفونند. بياد ديدار ياران و عزيزان باقيمانده از فاميلمان. بياد آن تن پاره هامان که آخر بار که ديديمشان پستانک در دهان داشتند و امروز هريک چند فرزند دارند

اصلآ بياد حسرت ديدن گور مادر و پدرمان که حتی نمی دانيم در کجای آن خاک بلا خيز دفن شده اند. معلوم هم نيست که آيا بر آورده شدن اين آرزو ها را خواهيم ديد يا اينکه ما نيز مانند دهها هزار ايرانی حسرت به دل ديگر در همين غربت و آوارگی دق مرگ خواهيم شد. اينها البته در حال حاظر در ميان بيش از دويست کشور جهان فقط و فقط برای ما ملت کم شعور و خود ويرانگر است که به آرزو تبديل شده. ور نه اين خواست های در اصل بسيار ساده و معمولی که اصلآ آرزو نيست

هيچ کس هم اين خواست های پيش پا افتاده را به آرزو بدل نکرد جز خودمان. همانطور که بيست و هشت سال است که خود چون نی نی چشمانمان از اين رژيم مواظبت کرده ايم. با همين روضه خوانی ها برای شاه و مصدق و جمهوری و سلطنت و مجاهد و انگلس و مارکس و لنين و مرحوم شوروی. ملتی که عقل و شعور نداشته باشد تا هزار سال ديگر هم دلچسب ترين تصنيفش همين (مرغ سحر ناله سر کن) لعنتی خواهد بود

آوای مرغ سحر حال حتی برای وحشی ترين قبايل آدمخوار نيز به معنای سرزدن صبح روشن است و پيام آور نور و روشنايی و هنگام برخاستن از خواب غفلت و شروع به کار و کوشش و سازندگی برای زندگی بهتر. اين فقط ما ملت عقده ای، کينه توز، مغرور اما بی عقل و نکبت پرست هستيم که همچنانيم که دو قرن پيش از اين بوديم. همچنان هم با بانگ خروس ناله سر می کنيم و داغ دل را تازه تر

www.zadgah.com

|

Wednesday, August 08, 2007

 

سالگرد انقلاب مشروطیت




سالگرد انقلاب مشروطیت بر ملت بزرگ ایران خجسته باد



|

Monday, August 06, 2007

 

دکتر شاپور بختیار

نهضت مقاومت ملی ايران


بنیانگذار دکتر شاپور بختیار


National Movement of the Iranian Resistance
NAMIR
founded by Chapour Bachtiar

بمناسبت شانزدهمین سالروز ترور دکتر شاپور بختیار
توسط آدمکشان جمهوری اسلامی
پانزدهم مرداد ماه امسال برای شانزدهمین بار روزی فرا می رسد که برای مخالفین اصیل استبداد روز تجدید عهد و ادای احترام به روان پاک مردی است که تا آخرین لحظات حیات خود از مبارزه پیگیر برای استقرار آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی در ایران باز نایستاد و از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکرد. دکتر شاپور بختیار با تشکیل نهضت مقاومت ملی سنگ اول مبارزه ای را بر علیه جمهوری اسلامی بنا نهاد که اهداف آن: هدف جدائی دیانت از حاکمیت، استقرار دمکراسی و حقوق بشر و مبارزه ای پیگیر برای استقرار حاکمیت ملی، سالهاست به خصلت عام مبارزه علیه حکومت اسلامی تبدیل شده است

|

Sunday, August 05, 2007

 

حکومت الله و رسالت مومنانش برای به دار آویختن زندگی




حکومت الله و رسالت مومنانش برای به دار آویختن زندگی

[چگونه ایرانزمین، کُنام پلنگان و شیران درّنده خو شد؟]
آریابرزن زاگرسی

دشوار است كه بتوان انسان « خر مقدّس » را در ايمان و اعتقاد ناسنجيده اش به مذهبی يا ايدئولوژيی يا نظريه ای يا چيزهايی از اين دست با منطق و برهان و انديشيدن به خردمندانه زيستن در كنار همنوعان دگرانديشش فراخواند و انگيخت. او برای اثبات وفاداری و حقيقت شماری مذهب و ايدئولوژی اش، جانستانی می كند و خون ديگر انسانها را می ريزد... هيچ انسانی خطرناكتر از آن فردی نيست كه برای ايمان به مذهبی يا ايدئولوژيی يا نظريّه ای يا مرام و مسلكی، سالها رياضت و عذاب كشيده باشد


|

Thursday, August 02, 2007

 

از ولایت سفله گان



از ولایت سفله گان
آریابرزن زاگرسی

[روزی که اسلامیّت در سراسر جهان به « فرقه ی محمّدیه » تبدیل خواهد شد]


|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker