آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, May 10, 2006

 

تسليت


! چه سخت است اين غم مادر مردگی

با ساربان بگوييد احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

مدتی است که چيزی در اينجا ننوشته ام. نه اينکه فرصت و يا سوژه نداشتم. هم زمان داشتم و هم هزار و يک چيز برای نوشتن. آنچه به سوژه مربوط می شود، دوران نسل من آن اندازه پر حادثه بوده که گاهآ فکر می کنم در اين کوته زمانی که از عمر برايم باقی است، حتی نتوانم ده درصد از آن چه را که ديده و تجربه کرده ام راه هم از خود بجای گذارم. آنچه هم که به زمان برمی گردد، همين قدر بگويم که چون ديگر از حرف و حديث و بی فرهنگی بعضی از اين بيماران روانی به تنگ آمده ام، بعد از کار، در اوقات فراغتم نه جايی می روم و نه اصلآ معاشرتی باکسی دارم. هميشه تنها بودن درست است که سخت است، اما به صرف حتی يک برخورد ساده با کسی هم سه ماه غيبت و مزخرف شنيدن از اين تنهايی مداوم هزار بار سخت تر است. پس اينکه تقريبآ يک و نيم ماهی مطلبی در اينجا ننوشته ام علت ديگری داشت. همانطور که در شروع کار اين سايت نوشتم اينجا را برای اين منظور راه انداختم که خودم باشم. يعنی راحت از دلتنگی ها، نگرانی ها و برداشت ها و تجربيّات شخصی خودم بنويسم، آنهم خيلی ساده و خودمانی


به حکم همين صميميت، خود از خود انتظار دارم جدای از مطالب ديگر راجع به هر مسئله ی جديدی هم که برايم پيش آيد، حتمآ در اينجا چيزی بنويسم. اگر در آن مدت چيزی ننوشتم، به اين علت بود که اتفاق بدی برايم افتاده بود، ولی دلم نمی خواست در آن روز های نوروزی کسی را غمگين کنم. اگر می گفتم خيلی بی انصافی بود که با اشاره به غم بزرگ خودم در آن ايام خوش، ديگران را هم غمزده کنم، ولو برای چند دقيقه. اگر هم نمی خواستم بگويم، آن اندازه حالم گرفته بود، که محال بود بتوانم مطلبی خودمانی را به پايان برم بی اينکه خواننده در آن رگه های روشنی از اندوه را حس نکند. يعنی غمم بود که نتوانم غمم را پنهان کنم. میترسيدم که اشک در غمم پرده در شود / وين راز سر به مهر به عالم سمر شود. خلاصه اينکه باز هم بقول خواجه مرا دردی بود اندر دل که اگر می گفتم زبان می سو خت/ و گر هم پنهان می کردم مغز استخوان

باری، درست در شب عيد بوديم که قلب پاک پير زنی برای هميشه از طپش افتاد. زنی روستايی و ساده، خيلی ساده اما پر رمز و راز چون همان روستای خودش که زهر فراغ فرزند چشيده، بيش از بيست سال از درد اين فراغ به درگاه خدا ناليده و هر شب هم تا سپيده بر مسببان اين فراغ و اشکهای شبانه نفرين فرستاده بود. بله رفقا، من در شب عيد بی مادر شدم! اکنون مدتی است که نوروز گذشته، حال هر چه می خواهم چيزی برايش بنويسم، اما اندوه و شک امانم نمی دهد. درد بزرگتر از درد مرگش اين است که حتی نمی توانم بر گورش حاظر شوم و با ريختن اشک خودم را کمی آرام کنم. آرزوی ديدن گور پدرم در دلم ماسيده بود، اين يکی هم به آن اضافه شد. وقتی شنيدم پدرم مرد اولين احساسی که داشتم احساس بی کسی بود

پير مرد می دانست که تا اين نکبت در ايران است، من قادر به بازگشت نيستم. اما اميدش را برای ديدن من بعد از سپيدی پايان اين شب سيه از دست نداده بود، يا اينکه مبادا من در غربت بيشتر غمگين شوم، اينطور تلقين می کرد که عمر اين تباهی و سياهی طولانی نخواهد بود. او می دانست که من خيلی مغرورم، و چون حتی دو متر زمين هم ندارم که وقتی مردم در آن چالم کنند، پس اگر برگردم جايی برای زندگی ندارم، هر وقت که تلفنی حرف می زديم می گفت : بابا جون، مبادا نگران چيزی باشی! تو بی کس و کار که نيستی پسرم. اگر برگشتی اينجا خانه و زندگی داری، من که نمرده ام! هر چه بود اما فلک لاکردار اين آرزو را بردلش گذارد. همانطور که داغ از در وارد شدنم را بر جگر مادر بيچاره ام نهاد. پدرم نه پايان شب سيه را ديد و نه ديگر بقول خودش يوسف گمگشته اش را

مرد بيچاره بعد از اينکه سيزده سال مرا نديد در حاليکه چشمش به در دوخته شد بوده از اين دنيا رفت. خبر مرگش را که شنيده ام اين جمله يک باره در ذهنم از همه ی حرفهايش برجسته تر شد: (پسرم تو که بيکس و کار نيستی!)، و آنگاه فکر کردم که در اين دنيا خيلی بی کس و کار شدم. اين فکر ساده و کودکانه هم به مغزم آمد کسی که پدرش پير می شود و می ميرد، خوب، ديگر خودش هم پيرشده! همين احساس پير شدن هم بر غم مرگ پدر و بی کسيم افزود. اما اين يکی طور ديگری است، خبر مرگ مادرم را می گويم. خيلی جانکاه تر است! اين بار به جز بی کسی، شديدآ احساس بی پناهی هم می کنم. دوباره به يک کودک تبديل شده ام. کودکی که شديدآ هم مامانی است. پيرانه سر احساس بچه ی کوچکی را پيدا کرده ام که طفلکی خيلی اذيّت شده و به گرمای آغوش مادرش نياز دارد. حال می فهمم که چرا پيشينيان ما در مقام دلسوزی به کسی می گفتند "مادر مرده". اين غم مادرمردگی بی پير خيلی سخت است، خيلی، خيلی سخت است ... ديگر نمی توانم اين بحث را ادامه دهم. من مادر مرده را ببخشيد

پسر رو قدر مادر دان، که دائم ــ--- کشد رنج پسر بيچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز ــ--- تو را چون جان به بر بيچاره مادر
از اين پهلو به آن پهلو نغلطد ــ--- شب از بيم خطر بيچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را ــ--- بگيرد در نظر بيچاره مادر
اگر يک عطسه ی بيجا نمايی ــ--- پرد هوشش ز سر بيچاره مادر
برای اينکه شب راحت بخوابی ــ--- نخوابد تا سحر بيچاره مادر
چو دندان آوری رنجور گردی ــ--- کشد رنج دگر بيچاره مادر
سپس چون پا گرفتی، تا نيفتی ــ--- خورد غم بيشتر بيچاره مادر
تو تا يک مختصر جانی بگيری ــ--- کند جان، مختصر بيچاره مادر
به مکتب چون روی تا باز گردی ــ--- بود چشمش به در بيچاره مادر
و گر يک ربع ساعت دير آيی ــ--- شود از خود بدر بيچاره مادر
نبيند هيچکس زحمت به دنيا ــ--- ز مادر بيشتر، بيچاره مادر
تمام حاصلش از عمر اين است ــ--- که دارد يک پسر بيچاره مادر

امير سپهر

www.zadgah.com

صميمانه و با قلبی پرازاندوه مصيبت وارده را به حزب ميهن به خصوص
آقای دکترامير سپهر و خانواده محترم ایشان تسليت عرض می كنم و اُميدوارم که
مرا در اين غم جانکاه شريک بدانيد / آريا

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker