جامعه سياسی ما را ميتوان به يک آسايشگاه تشبيه کرد. آسايشگاهی روحی روانی که تمام بيماران بستری در آن کسانی هستند که خود را بازی خورده و قربانی خيانت می پندارند. بسان افرادی که از آنان سوء استفاده شده، به سختی مورد بی مهری قرار گرفته و دور انداخته شده اند، طبيعی است که کاملآ هم سرخورده شده اند. پای درد دل هر هم ميهنی که بنشينيد خواهيد شنيد : همه به فکر خود هستند، همه خائن هستند، نبايد به کسی اعتماد کرد، و بالاخره اينکه ديگر کار سياسی به درد نميخورد! پاره ای نيز در جواب دعوت به کار سياسی، شانه بالا انداخته حکيمانه ميگويند: ای بابا، ملا ها را که ما نياورديم، خودشان آوردند، هر زمان هم که خودشان بخواهند خواهند برد، منظورشان هم از (خودشان) کشور های غربی است ! عده ای هم معتقدند رهبری و جود ندارد، ور نه براحتی ميشد به حساب رژيم رسيد. کدام يک از اين استدلال ها درست است؟ آيا ما هميشه قربانی توطئه بوده ايم و از اين پس نيز خواهيم بود و خود هيچ سهمی در تحولات اجتماعی نداشتيم و در آينده نيز قادر به نقش آفرينی و رقم زدن سرنوشت خود و کشورمان نخوايم بود؟ آيا همه رهبران سياسی خائن و وطن فروش هستند و ديگر نبايد به فرد يا گروهی اعتماد کرد؟ و يا اينکه کار ما از آنجا لنگ ميزند که فاقد رهبری هستيم ؟
واقعيٌيت اين است که دستکم بخشی از هر کدامی از مفروضات بالا در مورد ما و کشورمان صدق پيدا ميکند، زيرا همگی آنها به نوعی با هم ارتباط پيدا ميکنند. حرف بر سر اين است که دلايل ارائه شده برای توجيح اين مشکلات غير منطقی و دور از واقعيّيت هستند. مادام که ما دلايل اصلی نقصانهای فرهنگی اجتماعی خود را به درستی نشناسيم قادر به رفع آنها نخواهيم بود. مثلآ درست است که کشورهای غنی، بويژه دارندگان منابع سرشار انرژی مانند ايران هميشه در معرض توطئه و دخالت قدرتهای خارجی هستند، اما اينکه اين توطئه ها بتوانند بدون زمينه های داخلی تحقق يابند قابل پذيرش نيست. ما تنها کشور ثروتمند و در معرض توطئه نبوديم و نيستيم، بسياری از کشور ها هم در معرض اين خطر هستند، اينکه چرا فقط در ميهن ما اين دخالت های خارجی و طرح های اهريمنی با موفقيّت انجام ميگيرد سئوال اساسی است که بايد بدان پاسخ گفت. اين موضوع هم که ماهيچ نقشی در تحولات اجتماعی خود نداشتيم و نخواهيم داشت هم استدلالی کاملآ بيجا و غير منطقی است. آيا آن ميليونها نفری که خمينی خمينی گفتند و عکس وی را در ماه به تماشا نشستند هيچ نقش و تآتيری در استقرار جمهوری ملا ها نداشتند!؟ بسياری گناه فريب و اقبال عمومی از خمينی را به گردن بی. بی. سی می اندازند. همانها در توجيح سقوط ايران معتقدند که شاه را هم آمريکا از ايران برد، اگر اين گفته های بی مغز را بپذيريم باز اين سئوال پيش می آيد که چرا بی. بی. سی و آمريکا فقط در کشور ما ميتوانند از اينکار ها انجام دهد نه در جا های ديگر؟ چرا آن بنگاه دروغ پراکنی در ونزوئلا، عربستان سعودی، عراق، کويت، يمن و حتی شارجه و دبی و ابوظبی و قطر و... نميتواند حتی پانصد نفر را نيز به خيابان کشد، اما در ايران پر از متفکر و روشنفکر و شاعر و نظريه پرداز بقدری نفوذ پيدا ميکند که وقتی اراده ميکند قادر ميگردد ميليونها تن انسان هيستريک و بی منطق را به صحنه آورد ؟ (بی منطق و هيستريک از آن جهت که فقط در پی تخريب بودند نه هدفی سازنده و حساب شده) و نهايتآ اينکه چرا فقط رهبران سياسی ايران خائن هستند، آنهم همگی ؟ و اگر اين واقعييّت دارد و ما نميتوانيم به کسی اعتماد کنيم، پس آيا اين توقع رهبری داشتن، نوعی پارادوکس و امری تحقق نا يافتنی و بی مورد نيست ؟
پاسخگويی ولو سطحی و گذرا هم به اين سئوالات اساسی و مهم خود نيازمند حداقل چندين مقاله است، نيّت اصلی اينجانب اين است که بجای فکرکردن برای مخاطبانم، خود آنانرا به تفکر وادارم، اما اگر نظر خود را نيز ننويسم کل مطلب فقط به نق زدن و ايرادگيری مبدل خواهد شد. برای مميز کردن اينکار از نقنامه به عاجل ترين آنها بسيار کوتاه پاسخ خواهم گفت، پاسخ بقيه را نيز طی مطالب فراوان قبلی در حد بضاعت داده ام. ضروری ترين مسئله زمان حال ما نداشتن رهبری است، (لطفآ رهبری را با رهبر اشتباه نگيريد!) نه اينکه نداريم، داريم ولی نه با آن پيش فرضها و طبق آن الگوهای احساسی و ذهنی. اصلآ آن رهبری که ما ميجوييم از مادر زاده نشده و شايد هم هرگز زاده نشود. بهتر هم همين است که نشود. زيرا ما بجای اينکه از شعورمان کمک بگيريم و يک مدير کارکشته را برای راهبری جهت دستيابی به هدف انتخاب کنيم، از قلب و احساس مايه ميگيريم. در نزد ما شرايطی برای گزينش رهبری وچود دارد که پنداری قصد ازدواج و يا زندگی مادام العمر با وی را داريم. البته بصورت يک زن فرو دستی پذير.
يا اينکه می خواهيم به پيامبری ايمان آوريم. البته تمام اين شرايظ هم احساسی هستند نه از روی خرد و مآل انديشی. بيشتر از اينکه به قابليتهای سياسی وی در گزينش تکيه کنيم، فقط با جنبه های فردی و شخصی افراد کار داريم. چندی پيش فردی به اصطلاح سياسی در تعريف از کسی که وی را رهبری صاحب صلاحيّت ميداند، نوشته بود که ايشان خيلی مختصر غذا ميخورند و بيشتر نان و ماست ميل می کنند (يادم آمد که اسکندر ذوالقرنين، چنگيز، تيمور گورکانی، آقا محمد خان قاجار، استالين و امام راحل خودمان نيز اينچنين بودند !). اين البته در مورد کسانی است که اسم و رسمی ندارند، چون برای انتخاب رهبر و يا بهتر است گفته شود پيروی ازکسان شناخته شده ضوابط ديگری وجود دارد و بدبختانه ما بيشتر بدنبال چنين اشخاصی می افتيم، چون از قدرت جمعی خود غافليم، حتی کمی اسم و رسم دار بودن و قدرت داشتن فردی نيز در نزد ما برای وی اعتبار و مشروعيّت می آورد.نگاه ما به اينچنين رهبران سياسی بسان يک کودک به پدر و يا يتيم به قيم و سرپرست خويش است، انتظارمان نيز ازآنان کاملآ پدرانه. پلاتفرم و برنامه سياسی و از آن مهم تر مسئوليت پذيری و کار جمعی در نزد ما حتی ارزش توجه نيز ندارد. اين مردم يشتر از آنکه به راههای برونرفت از درماندگی توجه نشان دهند، به چگونگی بيان درد هاشان از زبان بزرگتر ها (رهبران سياسی) علاقه نشان ميدهند.
کافی است که کسی با چند سخنرانی و موضع گيری تند و احساساتی مشکلاتمان را بهتر از خودمان بيان کند، دروغ يا راست نشان دهد که درد های ما را می فهمد، فوری به او ايمان مياوريم، وقتی هم ايمان آورديم، ديگر عقلمان از کار ميماند و چشممان از ديدن و گوشمان از شنيدن. وابستگی صرف پيدا می کنيم، همه ی آمال و آرزو های خود را در وی می جوئيم. از آن پس چگونگی حل معضلات و راه رسيدن به رستگاری ديگر به فرع قضيه بدل ميگردد. نقش ما و رهبر ميشود رابطه شبان و گله. در حاليکه بايد همگام و در کنار وی حرکت کنيم ميشويم پيرو و مريد صرف. با مشاهده هر لغزش و خطايی بجای نقد آنرا بحساب کرامات رهبری گذارده، خود را فريب ميدهيم. بجای جدا کردن راه خود از وی در صورت عدم تصحيح لغزش و بازگشت به شاهراه هدف، همچنان دانسته به راه خطا ادامه ميدهيم. تا آنجايی خود را به منگی و کری و کوری ميزنيم که ديگر رهبری کاملآ از هدف منحرف شده و راهی متضاد را در پيش گرفته باشد. آنگاه است که به يکباره تمامی زخمهايمان دهان باز ميکند و خود را خيانت ديده، رها شده، تنها، بی کس و سر خورده احساس ميکنيم.
واژه خيانت را که ما مانند نقل و نبات بر سر هم می ريزيم حتی چند سال يک بار نيز از دهان ملت های خردمند جوامع مترقی و رشد يافته نميتوان شنيد. زيرا نادانی است که نه تنها خيانت بلکه استبداد را نيز باز توليد ميکند. ديکتاتور ها انسانهايی حقير و ضعيف النفسی هستند که مردمان نادان با پيروی صرف و ستايش بيجا از ايشان آنها را به تباهی ميکشند. مردمان رشد نکرده و معتقد به کرامات و اسيرتقدسها هنوز ياد نگرفته اند که در اهداف اجتماعی و حرکات جمعی فقط نيازمند يک مدير و هماهنگ کننده هستند. مديری که بيش از همه معتقد به هدف و بيش از همه هم پاسخگو و مسئوليت پذير باشد، نه يک هرکول و معجزه گر و امام و پيشوا. آنکس که ميگويد رهبری قابل اطمينان وجود ندارد، اصلآ صورت مسئله را غلط طرح ميکند. چه کسی ميگويد بايد صد در صد به کسی اعتماد کرد ؟ اين که باز سر از ولايت فقيه در خواهد آورد. رهبری فرد و يا گروهی است که برنامه و پلاتفورمی روشن دارد، چنانچه آن برنامه را شدنی و خردمندانه يافتيم با آنها همراهی ميکنيم. هر زمان هم احساس کرديم که مقيد به اهداف از پيش تعيين شده و مشترک نيستند يا سعی در اصلاح ميکنيم و چنانچه اصلاح ناپذير بودند از آنان جدا می گرديم، اين يعنی خرد. خيانت خود زائيده جهل است، آنهم نه جهل خيانت کرده، بلکه نادانی و خوشباوری خيانت ديده. زمينه خيانت را هم مردمان جاهلی بوجود مياورند که به جای آواز به آوازه خوان توجه دارند. در جوامع غقبمانده حتی خمينی ها و خامنه ای های سفاک و قاتل نيز خود قربانی جهالت هستند. تجربه بدست آمده از انواع حکومتها در طی هزاران سال نشان داده که قدرت بدون مسئوليت و نا محدود بدون استثنا هر کسی را به فساد و تباهی ميکشد، و اين مهم ديگر يک اصل غير قابل انکار در جهان سياست است. آنکه به دنبال رهبری ميگردد که صد در صد به او اعتماد کند، از سر نادانی به دنبال ديکتاتور و جنايتکار آينده ميگردد. به کسی اعتماد کامل داشتن و وی را قدرت مهار ناشدنی بخشيدن، گناهی فاجعه بار تراز گناه يک ديکتاتور است که خود معلول همين اعتماد ها و تقدس آفرينی ها است، اما گناهی که ناشی از جهل و عقبماندگی است
حکومتی که بيست و شش سال قبل با نام خداوند و با شعار گسترش عدل و قسط و اخوت بر سر کار آمد، در همان نخستين سپيده دم دستيابی به قدرت با آلودن دست خود به خون لايق ترين و رشيدترين سربازان ايران و هموار کردن راه حمله صدام، در آنچنان جاده يکطرفه خونباری پر از نفرت و دزدی و تباهی افتاد که ديگر هيچ بختی برای بازگشت برای خود باقی نگذارد. من هميشه حيرت کرده ام از کسانی که حتی به يک درصد اصلاح شدن اين رژيم نيز اميدوار بوده اند. رژيمی که خون بيگناهان را بريزد، ولو اينکه تعداد اين قربانيان از تعداد انگشتان دست نيز تجاوز نکند، اصولآ ديگر نميتواند که آزادی بدهد. اينچنين رژيمی به محض اينکه کوچکترن روزنه ای را به آزادی بگشايد، با دادخواهی روبرو خواهد شد و بايد که پاسخگوی جنايات خود باشد و همين امر موجبات سقوط حتميش را فراهم خواهد آورد. زيرا قاتلانی که جرمشان در دادگاهی صالحه به اثبات رسد چنانچه اعدام نگردند جايشان تا ابد در گوشه زندان خواهد بود نه در مناصب و مقامات لشگری و کشوری. جنايت را ميتوان به نوعی برادر دروغ بحساب آورد. زيرا هر دو آنها مکانيزمی يکسان دارند، مهم اين است که يا دروغ اول گفت نشود و يا بلافاصله اقرار گردد، در غير اينصورت برای پوشاندن همان يکی جبرآ بايد ده دروغ ديگر بر زبان آورد، و برای مخفی نگاهداشتن ده دروغ صد دروغ و برای صد دروغ هزار و برای کتمان هزار، دهها هزار دروغ ديگر. کار بجايی ميرسد که فرد دروغکو ديگر راهی برای بازگشت ندارد. زيرا اقرار بدان همه دروغ ديگر شرف و اعتباری برايش باقی نميگذارد.
اين تازه در مورد دروغپردازی بود، و حال آنکه حکومتی که طبق آمار فقط يک قلم از جناياتش و تجاوز و ازاله بکارت در زندانها، به رقمی بيش از بيست هزار فقره پهلو ميزند، چگونه ميتواند حتی دو در صد اصلاح شود و آزادی دهد! اگر چنين کند که مادران داغدار و يتيمان و جوان ازدست داده ها خاک کاخهايش را به توبر ميکشند. عجيب است که بعضی ها عمق بيدادگری های اين رژيم بر مردم راهنوز هم درک نکرده اند. عزيزان من، اينها مسئول خون بيش از نيم مليون انسان فقط در ايران هستند. اين غير از اعمال تروريستی است که با دخالت و تأمين بودجه اينها در سراسر گيتی صورت گرفته است. ملا ها بدليل جناياتشان در تمامی دنيا شاکی خصوصی دارند. اين طفلکی های مادر مرده ! راهی جز ادامه سرکوب و شکنجه و کشتار ندارند. آنچه آوردم فقط يکی از هزاران عملکرد ننگين رژيم جمهوری اسلامی است. بنابر اين بر ما خرده گرفتن وارد نيست که زبانی تيز داريم. مگر ميشود با اينها ديالوگ برقرار کرد؟ ما هم اگر بخواهيم آنها نخواهند خواست، زيرا نميتوانند به اينهمه دزدی و جنايت و پاسخ دهند. جنايت که با هيچ منطقی و در هيچ کجای اين جهان قابل توجيح نيست. آنچه اما انگيزه نوشتن اين سطور گرديد نوشته ای از آقای ابطحی است، شخصی که ميگويند ظاهرآ خردمند ترين و منصف ترين فرد درميان ملا های رژيم است. ايشان که بنا به نوشته خودعضو هيئت پيگيری نظارت بر قانون اساسی هستند در وبلاگ خود مينويسند
بنا به ارجاع رئيس جمهور و دعوت هيات پيگيري و نظارت بر اجراي قانون اساسي که من هنوز عضو آن هستم از وبلاگنويسان غير پيشمان دعوت کرده بود که گزارشي از وضعيت رفتار در زندان و ادعاهايي که مي شود ارائه نمايند. حنيف مزروعي، قريشي، فرشته قاضي، نادر پور و محبوبه ملاقلي آمده بودند. چند نکته مهم و غير قابل توجيهي ارائه کردند که مهمترين آنها عبارتند از
ادعای شکنجه فيزيکي. مشت و لگد زدند، از پشت سرم را به نيمکت کوبيد ... ماهها در سلول انفرادي بوديم و از اين حرفها...سوال سنتي روابط جنسي . اسامي دوستان دختر و يا پسر را بنويس. روابط نا مشروعت را بگو. فلان دختر يا فلان پسر چه رابطه اي با تو داشتند، چند بار مورد تجاوز قرار گرفته اي يا تجاوز کرده اي ...اسم 6 نفر از افراد سرشناس سياسي اصلاح طلب را در اختيار يکي از خانمها قرار دادند و اينکه بنويسد با آنها رابطه نا مشروع داشته است. وقتي هم که انکار مي کردند، يکي دو تا از افراد بريده را پيش آنها مي آوردند که ما خودمان با ايشان روابط نامشروع داشتيم! مخالفت با تعيين وکيل و ناديده گرفتن حقوق قانوني نيز از ادعاهاي ديگر بود آنچه آقای ابطحی تا اينجا نوشته اند کاملآ برازنده منش و خوی رژيمی چون جمهوری اسلامی است. اما آنچه آدمی را به حيرت واميدار جملات پايانی اين وب نوشت است و آن اينکه : پس از شنيدن نزديک به سه ساعت حرفهاي آنان، اعضاي کميته افسرده، نگران و بعضاً گريان و نا اميد از اينکه بتوانند کاري کنند (اين جناب خاتمی جدآ که با اين کميته های پيگيری پر قدرت ...!) تصميماتي گرفتند که حتماً اعلام خواهند کرد. اينها يک مجموعه ادعاست که در آن جلسه مطرح شد. از رئيس جلسه پرسيدم که اينها را که تصويب نکرديد نقل نشود؟ گفت نه، ولي خدا کند دروغ باشد. اگر راست باشد جواب خدا، مردم و تاريخ چه خواهد بود؟
لابد متوجه شديد که تعجب در کجاست ؟ بله در همان دو جمله پايانی يعنی (ولي خدا کند دروغ باشد. اگر راست باشد جواب خدا، مردم و تاريخ چه خواهد بود؟ ) اين جملات مرا بياد گفته ماری آنتوانت همسر لوئی شانزدهم می اندازد که وقتی به او اطلاع دادند که مردم فرانسه دسته دسته از گرسنگی تلف ميشوند، بقدری در ناز و نعمت گرفتار و از مرحله پرت بود که با تعجب پرسيد يعنی در تمام شيرينی فروشی های پاريس هيچ کيکی نيست که اينها بخورند ! براستی اين آقای ابطحی مردم را سفيه و مسخره می پندارند، يا که خود آن اندازه اسير شهرت و راننده شخصی و کاخ و ويلا و مجالست با رئيس حمهور گشته اند که بطور کلی از مردم و جامعه خود جدا افتاده اند و کارشان به سفاهت و بلاهت کشيده است. بنا را بر فرض دوم ميگذاريم، آخر چگونه ممکن است که شهرت و رفاه آدمی را تا اين حد از واقعييٌت های معلوم و ملموس دور کند که نداند آنچه رژيم جمهوری اسلامی با ملت ايران کرده در تاريخ اين مردم سابقه ندارد. آخر اين حقيقت را حتی هر بچه دبيرستانی که تاريخ ايران را در مدرسه می خواند هم ميتواند با يک مقايسه سطحی دريابد که
حتی متجاوزين بيابانکرد و وحشی و خونخواری چون تاتار و مغول، تيمور لنگ، هلاکو و اشرف افغان نيز اينهمه در ايران جنايت نکرده و به غرور اين مردم توهين نکردند
يعنی ايشان اصلآ به اين فکر نميکنند که چرا تا بحال شش ميليون ايرانی خانه و کاشانه رها کرده و آواره غربت گشته اند، و آنان که مانده اند راهی ندارند ورنه امروز شصت ميليون ايرانی آواره داشتيم. يعنی من تا اين اندازه نادان هستم که باور کنم جناب آقای ابطحی نميخوانند و نميشنود که دختران ما در بازار برده فروشی حراج ميشوند ! و ايشان هرگز از خود نپرسيده اند چرا وضعيُت ملتی که يکی از ثروتمند ترين ملتهای جهان است بدينجا کشيده! آيا ازپنجره دودی ماشين ضد گلوله خود آگهی های ديواری فروش کليه را نمی بينند که همگی هم نوشته اند زير سی سال هستند. جنابشان نميدانند که همان امام راحلی که ايشان مرشد و پيشوای بزرگ خطابشان ميکنند پدر اسامه بن لادن و سيف العدل ها و زرقاوی ها ... هستند. ابطحی جان نميداند که امام خمينی ايشان بود که اسلام را از يک باور توحيدی به يک مکتب آدم کشی و باجگيری مبدل نمود. ايشان نميدانند که از صدقه سر آن امام عظيم الشأن است که امروزه اوراق قرآن بعنوان مدرک تروريسم در دادگاهها بحساب می آيد (ماه گذشته مردی به اتهام دست داشتن درعمليات تروريستی در مانيل بازداشت شد. تنها اسناد اتهام اين مرد داشتن دو جلد قران بود که بعنوان مدرک جرم از طرف پليس بدادگاه تسليم شد) بمن نگوئيد که آقای ابطحی دفتر سوم صحيفه نور را مطالعه نکرده اند که امامشان بروشنی فرموده اند
( ! اسلام از اول کارش اين بود که بزند و بکشد )
...و
مجملش گفتم نكردم زان بيان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان آقای ابطحی خردمند، آيا ميدانيد آنزمان که کار مترجمی ميکردم چند بار سر بر ديوار کوفته و از خداوند آرزوی مرگ کرده ام، از شنيدن ظلمی هزار باره که زير سايه رژيم شما بر مردم کشورم رفته و من ديده ام که چگونه زنهای هموطنم (که من امل و جنوب شهری هنوز هم آنانرا مانند خواهر و مادر خود ميدانم ) به اکراه و از سر بدبختی تن به همخوابگی با بيگانکان داده اند ... ايکاش اينجا بوديد و ميديد دختر سرهنگ خ را که بعد از اعدام پدرش در دوازده سالگی سکته کرده و شب و نيم شب بمن زنگ ميزند و با شيون و گريه خون پدرش را از من طلب ميکند. اگر گذرتان به استکهلم افتاد زنی را نشانتان ميدهم که بعد از اعدام برادرش و تجاوز و اعدام خواهرش بخود وی نيز وسيله هم لباسی های شما تجاوز گرديده، زنی که اينک ديگر به جنون گرفتار است. ابطحی گرامی، زمانيکه فرزندتان را می بينيد لطفآ سعی کنيد فقط يک بار به اين فکر کنيد که چه مزه ای دارد که سينه و مغز و قلب جگر گوشه شما را با گلوله سوراخ سوراخ کنند و شما را حتی بدليل گريستن بر مرگ جوان ناکامتان هم به کميته برده و شلاق زنند
آقای ابطحی عزيز، پاسخ به خداوند و تاريخ پيشکشتان باد که هر دو قسطی و دور از دست رس هستند، فعلآ فقط در فکر اين باشيد که جواب جوان از دست داده ها را چگونه بايد بدهيد. در فکر اين باشيد که فردای آزادی ايران کجا را داريد که برويد، (با عرض پوزش از همه و شما) به اين بيانديشيد که کدامين ايرانی بيشرف و بی ناموسی به کسانی فرصت مخفی شدن در خانه اش را خواهد داد که در خدمت رژيمی بوده است که شب هنگام پاسدارانش در سلول زندان به سراغ دختران نابالغش رفته، بدانها تجاوز کرده، چند ساعت بعد در حاليکه غرق در خون بودند آنها را تيرباران کرده و صبح با دستمال خونين و يک جعبعه شيرينی و وصيتنامه ای دستکاری شده به در خانه پدر و مادرش رفته اند، آنها را تهديد کرده اند که نه تنها حق برپايی مجلس ترحيم ندارند، که حتی اشک ريختن شان نيز مستوجب عقوبت است. نشانی مزار آن معصومان قربانی جهل و جنون و جنايت رژيم الهی شما را هم جز همگنانانتان که لعنت آبادش مينامند، هيچکس ديگری نميداند. همان بی وجدان ها و بی ناموس هايی که خود لعنتی هستند نه آن شهدای معصوم. آقای ابطحی عزيز دلم ميخواهد که شما اين مطلب مرا بخوانيد. می خواهم از کسانی که شما را ميشناسند خواهش کنم که اين مقاله را برايتان بفرستند. من اگر جای شما بودم و چنانچه حتی يک گرم وجدان و انسانيّت برايم باقی مانده بود، به خداوند سوگند که فورآ آن لباس را از تن بدر ميکردم و برای جبران خطا هايم به خدا و بندگان همه چيز از دست داده ايرانيش روی مياوردم
آقای ابطحی خدا پرستی به دستار و نعلين نيست ، خاصه اينروز ها که اين لباس به اصطلاح نمايندگی خدا ما ايرانی ها راحتی از خود خداوند نيز مأيوس و بيزار می سازد، به اين علت که چرا شما را به سزای اينهه ظلم و جورو جنايت و دزدی به قهر خود گرفتار نميسازد. جناب ابطحی شما را به شرفتان، اگر غير از اين رژيمی که در دست خود شما آخوند ها است، چنانچه نظام ديگری در ايران يک صد هزارم اين ظلم و جور و جنايت و چپاول را در حق مردم فلکزده ايران روا ميداشت، آيا هم لباسی های شما تا بحال صد فتوا در فرعونی و کافربودنش از قم و کاشان و مشهد و قوچان ... صادر نکرده بودند ؟ جناب ابطحی، اگر براستی شما وجدان داريد و صادقانه حق می جوئيد، برای سرنگونی همين نظام تلاش کنيد که به شهادت تاريخ، و به خداوند يکتا سوگند که ضد خدا ترين و بی حيثّت ترين و ظالم ترين نظام طول تاريخ ايران است
تشنگان گر آب جويند از جهان
آب جويد هم به عالم تشنگان
پس از تحمل بيست و شش سال رنج و پريشانی از دست آخوند ها و حکومت مذهبی که محصول پيروی به اصطلاح روشنفکران ما از ملا ها است، بار ديگر اين متفکرين بزرگ بدنبال همان ملا ها افتاده اند، و اينبار قصد دارند با فتوای مذهبی و فرمان آنان به حکومت غير مذهبی و غير آخوندی دست يابند ؟
گر چه ما با اين رفراندوم گيج وگنگ مخالفيم ، زيرا مفهوم رفراندوم در تمامی دنيا مراجعه مستقيم به رای مردم برای گرفتن پاسخ برای يک سئوال روشن و مشخص است، نه اينکه آنرا هزار جور بيپيچانند که فردا روز بشود هر تفسيری از آن بدست داد. چنانچه موضوع اين رفراندوم (جمهوری اسلامی، آری يا نه) بود، ما خود برای حمايت از آن و تحقق چنين رفراندومی از سر و جان مايه ميگذاشتيم، اما اين بجای خود. افرادی که اين رفراندوم را تنها راه رسيدن به يک حکومت غير شرعی تعريف و تجويز ميکنند، باز بدنبال فتوايی شرعی برای امری غير شرعی هستند!!!. آقای نوری زاده که مهارت عجيبی در از کاه کوه ساختن دارند (در معرفی چيرگی اين فرد محترم در فن مزبور همين بس که از يک قمه زن اسبق بازار دوم نازی آباد و پاسدار سابق بنام سعيد حجاريان، ولتر و روسو ساختند، و از روضه خوان هايی چون نوری و خاتمی مارتين لوتر) آنچنان از استفتاء از فقيه عالی قدر حضرت آيت الله العظمی منتظری و پاسخ مثبت وی با شعف و پيروزی سخن ميگويند که پنداری ما باز هم قصد انقلاب اسلامی براه انداختن داريم و يا ميخواهيم وجوه شرعيه را به صندوق علما در قم و کاظمين واريز نمائيم. اما از ايشان مضحک تر ولی در عين حال تاسفبار تر، يار ديرينشان مسعود بهنود هستند، فردی که يک شبه کراوات از گردن فرو هشت و صحبت شيخ سبزوار و قول پيشنماز مسجد باب الحوائج را از نوشته های ديدرو و دالامبر و سارتر مفيد تر يافت
مسعود خان از حول حليم در ديگ می افتند، اين عاليجناب قول منتظری که به چند سال پيش مربوط ميشود را بر ميدارند و سرخود آنرا به رفراندوم برادر سازگارا می چسبانند و آنرا بعنوان يک خبر تاريخی ! با درشت ترين حروف بر روی سايت بنگاه دروغ پراکنی دولت فخيمه، اينچنين درج ميکنند که بله، حظرت آيت الله العظمی منتظری، مرجع عاليقدر شيعيان جهان نيز به حلقه مريدان رفراندومچی ها پيوسته و جزيی از اصحاب گرديدند. روز بعد فرزند آيت الله ميگويد که پدرش اصلآ چنين حرفی نزده و اين سخن به اين رفراندوم جديد مربوط نميگردد ! جناب نوری زاده هم زمانی سنگ روی يخ ميشوند که يک روز پس از اعلام موافقت آيت الله منتظری با رفراندوم از سوی ايشان، همان احمد آقای منتظری باز بر روی خطوط راديو اعلام ميکند که اين گفته صحت ندارد و پدرشان با چنين رفراندومی موافق نيستند! براستی ما کی ميخواهيم خود را از بند ملا و فتوا و سياست تسبيح و آفتابه آزاد سازيم. چنانچه صادقانه قصد دستيابی به نظامی سکولار داريد پس اين مسخر بازی ها و فتوای شرعی گرفتن ها ديگر برای چيست. در نظام عرفی آقای منتظری فقط يک فرد از سی و اندی مليون جمعيت دارنده حق رای در ايران هستند نه بيشتر. اگر تصور ميکنيد که از آخوند جماعت برای پيش برد مقصود استفاده کنيد که اينکار در تاريخ ايران بيسابقه نيست. تا کنون دو بار اسلاف شما و يک بار هم خودتان دچار اين نادانی شدند و شديد و هر سه بار هم در پايان کار بجای اينکه شما از آنها استفاد کرده باشيد، آنها از شما و اسلافتان سوء استفاده کردند و يک اردنگی هم به قسمت ميانی پشت بدنتان نواخته و از همه جا بيرونتان انداختند
لغو قرارداد رژی (تنباکو)، انقلاب مشروطه و از همه فاجعه بار تر انقلاب ايران برباد ده پنجاه وهفت . نوشته های ميرزا ملکم را بخوانيد، در تاريخ نوين ايران او بود که ملا را به ميدان سياست کشيد، به خيال خام خود ميخواست برای انتقام کشی از ناصرالدين شاه از ملا ها استفاده کند، غافل از اينکه آوردن ملا به ميدان سياست و نشاندادن ميزان نفوذ کلام و قدرتش در ميان توده های نا آگاه يکصد سال بعد چه خانه خرابی هايی برای ملت ايران به ارمغان خواهد آورد. ملا بدون سهم و مزد حتی به عزرائيل نيز جان نميدهد! به نوشته های ميرزا آقا خان کرمانی دقت کنيد، که چگونه اين تصور نا پخته را داشت که (بايد برای پيش برد کار از نفوذ علما استفاده کرد) و در انتها همين استفاده بهايی سنگين چون حق وتو را در قانون اساسی مشروط برای آخوند ها به ارمغان آورد. انقلاب بهمن را هم همه ديديم، در آنزمان هم ميخواستيد برای انتقام گرفتن از شاه فقيد از نفوذ کلام شيخ و ملا استفاده کنيد، اما دم آقای خمينی گرم! ديديد که آن امام راحل با شگرد آخوندی چطور حتی از ضد خدا ها و کمونيست ها نيز برای پی ريزی حکومت مذهبی خود سوء استفاده کرد و در پايان دستمزد آنانرا با حبس و شکنجه و تيرباران داد. يک تيپای جانانه هم نثار شما نابخردان خوشخيال کرده و همگيتان را از ايران بيرون ريخت. از من نرنجيد اگر ميگويم که شما همان نا آگاه هايی باقی مانديد که بيست و شش سال پيش بوديد. شير خام خورده های خود بزرگ بينی که ملت ايران را خانه خراب کرديد. شما ورشکسته هستيد، آنهم به تقصير.هميشه هم خواهيد بود، چون از خطا های پيشينيان و خود نمی آموزيد
!آمريکايی ها از عاقبت شومی که در انتظار علی خامنه ای است خبر ميدهند
پر نفوذ ترين کميته سياسی ايالات متحده امريکا، ضمن دادن هشداری شديد و بی سابقه به سيد علی خامنه ای رهبر طالبان ايران، از وی خواست يا دست از حمايت از تروريسم جهانی و پايمال کردن حقوق مردم ايران بردارد و به خواست آنان برای برخورداری از نظامی آزاد و قانونمند و مسئول گردن نهد و يا منتظر عواقب شوم گردنکشی های خود و ايجاد فتنه و آشوب در جهان باشد.
The Committee on the Present Danger"
کميته خطرات موجود" که ميتوان آنرا قوی ترين نهاد سياسی غير دولتی در آمريکا بحساب آورد، کميسيونی است که از برجسته ترين شخصيّت های سياسی، فرهنگی، اجتماعی و علمی آن کشور تشکيل يافته. اين نهاد که کار خود را در دهه پنجاه آغاز کرد مهم ترين وظيفه ای که در دوران جنگ سرد برای خود تعييّن کرده بود مقابله با خطرات کمونيسم برای جهان آزاد بود. اين همان تشکيلات است که موفق گرديد کمونيسم را در اروپای شرقی با شکست کامل مواجه ساخته و بويژه بزرگترين نقش را در فروپاشی اتحاد جماهير شوروی ايفا نمايد. بدنبال سقوط کمونيسم وظيفه اين کميته کمی کمرنگ گرديد و مدتی از نقش آن در سياستگزاری آمريکا کاسته شد. اما بدنبال بالا گرفتن خطر تروريسم اسلامی در جهان، مخصوصآ بعد از حادثه يازدهم سپتامبر بار ديگر اين نهاد اهميّت و اعتبار خود را باز يافت. بطوريکه هم اينک برجسته ترين شخصيّت های آمريکا را در عضويّت خود دارد و يکی از پرنفوذ ترين نهاد های سياسگزاری آمريکا است. اين نهاد در بيانيه که اخيرآ منتشر ساخته و بيش از هشتاد شخصيّت مهم آنرا امضا کرده اند، علی خامنه ای را با ذکر نام خطرناکترين شخص برای برهم زدن صلح و ثبات جهانی معرفی نموده است. در بيانيه مزبور قيد گرديده از آنجاييکه رژيم اسلامی ايران نظامی کاملآ ديکتاتوری است و تمامی اختيارات در آن رژيم تروريست پرور در دست شخص خامنه ای است، بنا بر اين او مسئول مستقيم تمام اعمال تروريستی در جهان است که رژيمش تنها حامی اصلی آن است. بيانيه با شديد ترين لحن خامنه ای را تهديد ميکند که يا بايد داوطلبانه دست از حمايت از اعمال تروريستی و نقض ابتدايی ترين حقوق شهروندان ايران بردارد، يا آنکه منتظر سرنوشت شوم خود باشد. بيانيه همچنين حمله نظامی را نيز برای بزير کشيدن نظام ملا های تروريست محتمل دانسته است. آنچه در ارتباط با اين بيانيه روشن و صريح ميتوان گفت، اين است که کار به همين نوشته ختم نخواهد شد، ازآنجا که چند سناتور و سياستمدار پرقدرت نيز از امضا کنندگان اين طرح هستند، قدر مسلم اين است که اين امر در روز ها و هفته های آتی درکنگره آمريکا، دولت آمريکا، وزارت خارجه و پنتاگون نيز پيامد هايی را بدنبال خواهد داشت. برای مطالعه متن کامل اين بيانيه به سايت مربوطه به اين کميته که آدرس آن در پی خواه آمد مراجعه فرمائيد
صحنه خالی است يا چشمان ما سو ندارد ؟
عمر انسان نا محدود نيست، هر آدمی مگر چند سال زندگی ميکند؟ شصت و پنج، هفتاد و پنج، يا در نهايت نود يا صد سال. تازه، تقريبآ نيمی از عمر را هم در کودکی و يا پيری و از کار افتادگی سپری ميکنم و سالهای تآثير گذاری و خلاقيت هر کدامی از ما بيش از چند دهه نيست، آنهم اگر در اثر حوادث ظبيعی و يا تصادف و تصادم و بيماری و هزاران حادثه جديد اسلامی ! و غير مترقبه ديگر از قبيل بمب گذاری و کوبيدن هواپيما به ساختمان و ترور و ... زود تر از موعد زندگی را بدرود نگوئيم. اين ايام کوتاه از عمر، يعنی اين روزها و هفته ها و ماه ها و سال های محدود هم به سرعت برق و باد می آيند و ميروند و با سپری شدن آنها هر کدامی از ما آدميان چند قدم بطرف مرگ و زوال نزديکتر ميشويم. آندره مالرو، نويسنده بزرگ و اخلاق گرای فرانسه معتقد بود کسانی بر مرگ چيره شده اند که توانسته اند با بجای گذاردن اثری از خود، پس از مرگ نيز در ذهن و قلب و روح نسلهای پس از خود همچنان به حيات معنوی خويش ادامه دهند. گر چه اين تعريف به ادبيات و هنر مربوط ميگردد، ليکن آنرا به سياست نيز ميشود تسری داد. مگر نه اين است که سياست نيز يک فن و هنر است و بقول حافظ که خود با خلق غزلهای بی بديلش به ابديّت پيوست، کار ملک (کشور داری) هم نيازمند تدبير و خرد است که ازهرکسی بر نمی آيد
رندعالم سوز را با مصلحت بينی چه کار * کار ملک است آنکه تدبيرو تامل بايدش پس اين فقط نويسندگان و شعرا و مجسمه سازان و نقاشان و ... نيستند که با آفرينش های هنری خود به حياتی ابدی ميرسند، انسانهای بزرگ سياسی هم که قادر شده اند تحولاتی ژرف و تاريخی در موطن خود و يا جهان بوجود آورند نيز در زمره شخصيّت هايی هستند که به جاودانگی می پيوندند. همانند ابراهام لينکلن، گاندی، ماندلا، نهرو، دکتر سوکارنو و دهها شخصيّت ديگر. ما خود در تاريخ کشورمان از اين شخصيّت های سياسی فراوان داريم. اما به نظر ميرسد که متاسفانه ديگر نسل سياستمداران استخواندار و مسئول که قادر باشند به ابديت تاريخ سرزمين طاعون زده ايران بپيوندند از ميهن ما بر افتاده است. زيرا در حاليکه کشورمان صاحب صاحب ميکند و زمينه از هر حيث برای از جای کندن ريشه اين ميکرب مهلک که جمهوری اسلاميش نام داده اند مهيا است، ليکن صحنه از يک مدير و سازماندهنده و هنرمند سياسی خالی است، و يا اينکه سياستمداران مسئول داريم، ليکن مردم ما اين درايّت و هوش را ندارند که کس و يا کسانی را از ميان آنان برگزينند و ضمن مرافبت و جلوگيری از لغزيدن وی در لجنزار ديکتاتوری، کمک کنند که کشور از اين ويرانی و ملت از اين ننگ بزرگ و بيسابقه تاريخی خلاصی يابند. شايد عظيم ترين و نابخشودنی ترين جنايت تاريخی ملا ها اين باشد که تخم اعتماد را در جامعه ما از باروری انداخته اند. بگونه ايکه هيچکس را بر هيچکس اعتمادی نمانده. عده ای نابخرد و نادان هم چون خود لياقت و کاردانی ندارند، صرفآ از روی حسادت با تهمت زدن بيجا و بدون مدرک به اين و آن، ندانسته به جمع دشمنان اين ملت نگونبخت پيوسته، و به نوکران بی جيره و مواجب ملا ها بدل گرديده اند. هر دم هم با تخريب ديگران اين آتش بد گمانی و نفاق را شعله ور تر
The mind is like a parachute, it only works when it´s open !
زين قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر ببين که سخن «مختصر» گرفت
در ارتباط با نوشته مافيای اپوزيسيون قلابی چندين ايميل از داخل ايران دريافت کرده ام، بسياری از بزرگوارانم مرا مورد مهر و شفقت خويش قرارداده اند که از اينهمه وداد و محبت آنان سپاسگزاری ميکنم. اميدوارم که لياقت اين اعتماد و مهر را داشته باشم. جدای از اين بخش بزرگی از عزيزان موضوعات مختلفی را گوشزد کرده و يا پرسيده اند که قادر به درج و پاسخگويی به تک تک آنها بر روی وب سايت نيستم ، ليکن با توجه به اينکه تقريبآ موضوع تمامی آنها بر محور چند مسئله مهم دور ميزند، برای سهولت در کار طرح و پاسخگويی، چکيده تمامی آن پيشنهادات و انتقاد ها را به چند بخش تقسيم کرده ام. بگونه ايکه هيچ پرسشی بی پاسخ و هيچ نقدی دور از نظر و بی اهميّت نمانده باشد. نکته قابل توجه در همگی اين نامه های الکترونيکی اين است که تقريبآ همه پرسيده اند چه بايد کرد؟ و بيشترين آنها معتقدند که ما بايد از ايالات متحده کمک بگيريم، اين هم ميهنان معتقدند مگر بوش به داد ما برسد، ور نه هيچ اميد و راه حل ديگری برای آزادی مردم ايران وجود نخواهد داشت .عده ای اين ايراد را بر من گرفته اند که گويا روحيه انتقامگيری و پرخاشگری در من وجود داشته باشد! فرد محترمی که خود نوشته اند استاد دانشگاه هستند، ايميلی فرستاده اند که تقريبآ اينچنين مضمونی دارد : ميدانم و احساس ميکنم که از سر دردمندی و نيکخواهی سخن می گوئيد . اما شايد نيکخواهی را بايد با روشی در هم آميخت که کار هم بدهد ! به کينه و سخت سری کار وطن راست نمی شود. آدمها را که نميشود بجرم اشتباهی در گذشته يکسره از دايره حق جويی و پيکار آزادی کنار گذارد. فرد ديگری پرسيده اند آيا تمامی کساني که در حال حاظر برای دولت جمهوری اسلامی کار ميکنند را بايد از دم تيغ گذراند؟ در خاتمه سئوال کرده اند پيشنهاد من برای برونرفت از اين ستم و رسوايی ملی چيست ؟ هم ميهنی پرسيده اند رابطه اينجانب با شاهزاده رضا پهلوی چگونه است؟ ايشان نيز در انتها راه حل را جويا شده اند. ديگری با ديده ترديد پرسيده اند آيا اين گفته من صادقانه است که خواهان منصب و مفامی نيستم ؟ آن ديگری ايراد گرفته اند برای همچو منی که ادعای آزاديخواهی دارم نوع نظام آتی چه تفاوت دارد، و نقاط افتراق مرا با جمهوری خواهان سئوال کرده اند؟ کسی هم بر من خرده گرفته که مدارا جو نيستم و خيلی بقول ايشان ذره بينی و موشکافانه با گذشته اشخاص برخورد ميکنم، اين سه نيز مانند سايرين ضمن تأکيد بر لزوم کمک گيری از آمريکا، راه حل پيشنهادی مرا جويا شده اند.
بيش از هر چيزی بايد بنويسم که اينجانب بر خلاف بيشتر هم ميهنان عزيزم که روحيه ای بسيار لجوج و انتقامجو دارند، نه در زمينه شخصی و نه در ميدان سياست هيچ اعتقادی به انتقام و يا ساده تر و عامی تر گفته باشم حتی رو کم کردن نيز ندارم. انتقام بويژه درعالم سياست، به شمشيری دو دم ميماند که يک لبه آن ، آنهم لبه تيز تر خود انتقامگير را از پای می افکند، انقلاب اسلامی خود زنده ترين گواه اين ادعا است. عده ای کشوری را نابود کرده و نسلهای متوالی ملتی را بخاک سياه نشاندند صرفآ به اين دليل که از محمدرضا شاه فقيد انتقام گرفته باشند. حديث بعد از آنهم را هم که خود ميدانيد که چگونه انقلابيون ديروز لجوجانه از پذيرش مسئوليت فرار ميکنند و بخاطر اينکه خود را همچنان محق و دانا جلوه دهند، با به گروگانگيری مردم در نظامی وحشی و قرون وسطايی که خود بوجود آورده اند، بخيال خود درصدد اصلاح آن هستند. ولو دويست سال هم طول بکشد و ديگر ايران و ايرانی برجای نمانده باشد. در ادامه همين موضوع نظرتان را به اين نکته جلب ميکنم که مرا سر مخالفت و عنادی پايه ای با جمهوری خواهی نيست، که اين ظرف نيز ظرفيت و قابليّت پخت مردم سالاری را دارد. بگذريم از اينکه بنده اعتقاد دارم جمهوری لا اقل در حال حاظر کارکردی در ايران نداشته و نخواهد داشت. چنانچه اين سيستم را داشته باشيم يک رئيس جمهور مادام العمر خواهيم داشت، اين حال فرع قضيه است، اما مسئله افتراق از اينجا شروع ميشود که اساسأ کسانيکه اينروز ها علم جمهوريخواهی برداشته اند به هزارو يک دليل اصلآ جمهوريخواه نيستند. نام حقيقی اينها جمهوری اسلامی خواهان است نه جمهوری خواهان.
گروههای مافيايی پير و کهنه ای که امروز بنام اتحاد جمهوريخواهان اينطرف و آنطرف جلسه و کنفرانس پشت کنفرانس برگزار ميکنند و خود را اصلاح طلب ميخوانند، اکثرآ از شيفتگان ديروز امام هستند. اين محبان سابق بارگاه خمينی کبير بزرگترين مسئوليت و يا بهتر، گناه را در بروی کار آمدن اين نظام دارند.همين ها ملا ها را سوار بر دوش خود کرده به مجلس و کاخها و ساير مراکز قدرت بردند. اين خيل روسياه و اميد تباه، که در اثر حهالت ايران را دودستی به روضه خوان ها تقديم کردند، خود بهتر از هرکس ديگری ميدانند که در صورت سرنگونی تماميْت اين رژيم روی بازگشت به ايران را نخواهند داشت و با بدنامی بکلی از صحنه سياست ايران ترد خواهند شد، بويژه در صورت استقرارمجدد نظام پادشاهی که تمام هويْت سياسی آنان به مبارزه با آن نظام مربوط ميگردد. با وجود اينکه برای اين دسته روشن است که نظام با وضعيّت کنونی قادر به ادامه حيات نخواهد بود، بدليل نداشتن هيچگونه محبوبيتی در ميان مردم قادر به معرفی خود بعنوان آلترناتيو اين رژيم نيستند. تمام سعی اين گروه تلطيف جمهوری اسلامی و حفظ اين نظام بظاهر جمهوری با تراشيدن يک آلترناتيو ولو يک قاتل پيشين از درون همين نظام برای جلوگيری از بازگشت نظام مشروطه است، که در صورت استقرار مجدد تومار عمرشان را در خواهد نورديد. اين دسته تمام کنفرانسها و موضع گيری های خود را با اجازه و هماهنگی با اصلاح طلبان درون حاکميْت انجام ميدهند و بطور کتمان ناپذيری بصورت نمايندگی های خارج ازکشور جبهه مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدين انفلاب اسلامی و خاتمی ها و حجاريان ها عمل مينمايند.
اين گروه در ماه ژانويه دوهزاروچهار در برلين نشستی داشتند (نشست اتحاد جمهوريخواهان)، چند تن از جمهوريخواهان مستقل که در آن نشست حضور داشتند به ناگهان بصورت قهر و اعتراض آن نشست را نيمه کاره ترک نمودند. دکترعلی راسخ افشار و دکتر منوچهر ثابتيان (از بنيانگذاران کنفدراسيون دانشجويان) دو تن از اين معترضين بودند. نامبردگان در برشمردن دلايل اينکار خود اظهار داشتند که ترتيب دهندگان کنفرانس مرتبآ بوسيله تلفن موبايل با داخل ايران تماس گرفته و برای انجام کوچکترين عملی هم از حجاريان و محمد رضا خاتمی و موسوی خوئينی ها و... کسب تکليف ميکردند. توجه می فرمايد که اينها از چه قماش جمهوريخواهان هستند! سازمان توده اکثريت و ديگراعضای اتحاد جمهوريخواهان تماس خود با رژيم را شخصآ نيز کتمان نميکنند. علی کشتگر در بيشتر مقالات خود به تماسهايش با بخشی از حاکميْت بی پرده اشاره می نمايد. در آن نشست چند تن از سخرانان همانند خانبابا تهرانی و علی کشتگر... بدون هيچ رودربايستی پشت تريبون اعلام کردند که قصد شان به هيچ روی سرنگونی رژيم ملا ها نيست. اين نشست با انتخابات مهوع دوره هفتم مجلس روضه خوان ها مصادف شده بود. اين جمهوريخواهان حتی بعد ازدقيقه نود نيز انتخابات را تحريم نکرده بودند. حتی با وجود تحريم آن از سوی تشکلات دانشجويی نيمه فرمايشی داخل همانند دفتر تجکيم وحدت. خوب، حال جمهوری خواهی سرشان را بخورد، آيا اصلآ ميشود اينها را جزو اپوزيسيون و مخالفين جمهوری ملا ها بحساب آورد!؟ اينها هستند آن نکات افتراق ما، به همين دلايل است که ميگويم اينها نام اپوزيسيون را دزديده و آنرا به لجن آلوده ساخته و بی ارزش کرده اند.
شخصآ نه تنها هيچ اميدی بدينها ندارم، بلکه آنانرا جزيی از نظام جمهوری اسلامی بحساب آورده و دشمن آزادی و استقلال ملت درد کشيده ايران ميدانم. امروز در هر کجای اين جهان پهناور که قصد استخدام شدن داشته باشيد، اولين چيزی که کارفرما از شما طلب ميکند برگه عدم سوء پيشينه است، ولو اگر کاری کوچک در يک لبنيات فروشی باشد. چگونه ميتوان به گروهی اميد بست وآنانرا سران اپوزيسيون بحساب آورد که حتی يک نمره و امتيازمفيد و قابل قبول هم در کارنامه خود ندارند ؟! ما عادت کرده ايم که هميشه شانه از زير بار مسئويت خالی کنيم و گناه خوشخيالی و نادانی خود را بگردن ديگران بيندازيم. هر زمانی که سرمان ازخطا های خودمان به سنگ ميخورد، بجای قبول مسئوليت و پند آموزی از ندانمکاريهامان به تأسی از فرهگ مذهبی فورآ شمر و يزيدی می يابيم و نابخردی خود را به خيانت آنان تغيير نام ميدهيم. شاخت در سياست يک اصل پايه ای است.کسانيکه بدنبال چنين افراد نالايق و بدکاره و نادان روانه شوند طبيعی است که شکست خواهند خورد و از اينهم سر خورده تر خواهند شد. اما گناه از اينها نيست. بد بختی ما اين است که هميشه گوسفند وار بدنبال گله می افتيم، بدون شناخت از چوپان و مقصد گله که همانا کشتارگاه و مسلخ است ! اين از جهالت ما ناشی ميشود و بس ! ما را نيازی به اين ورشکستگان و سياهکاران نيست.
:انگليسی های استعمارگر که کم اشتباه ترين ملت در دنيای سياست هستند ميگويند
don´t argue with idiots, they bring you down to their level, and beat you with experience" ;o
(اين مقاله ادامه دارد ( سپهر
رهبران اصلی اپوزيسيون جوانان له شده و سوخته داخل کشور هستند نه بدکاره های ورشکسته سياسی و مافيای داخل و خارج از کشور
در حاليکه همه جا صحبت از اينست که هيچ ايرانی طرفدار اين رژيم نيست، بيش از نود درصد مردم با اينها مخالف هستند و يا اينکه جان مردم از دست ملا ها به لب رسيده و سخنانی از اين دست، اما ما در عمل هيچ حرکت مهمی از سوی اين نود درصد مخالفان و جان بلب رسيدگان و دشمنان خونين ملا ها نمی بينيم. اينکه چگونه با اين درصد عظيم مخالفان هيچ حرکت چشمگيری صورت نميگيرد نه به مردم بلکه به تشکلهای سياسی و به اصطلاح رهبران اپوزيسيون مربوط ميگردد. در هيچ کجای اين گيتی مردم کوچه و بازار رأسآ بطور جمعی به صحنه کارزار سياسی وارد نميشوند. بايد شخص و يا اشخاص و گروههايی در جامعه وجود داشته باشند که توده مردم آمال ملی خود را در مرام و پلاتفورم آنها متجسم و متبلور ببينند تا اين اشخاص و يا دستجات با اين اعتبار و مقبوليْت عامه بتوانند مردم را به صحنه پيکار آورده و آنها را تا مرحله پيروزی راهبری کنند.
دستجاتی که در حال حاظر بسياری آنها را اپوزيسيون مينامند نميتوانند مردم را حول يک هدف ملی به صحنه پيکار جمعی بکشانند. زيرا اين اپوزيسيون قلابی است. اينها نام رهبری اپوزيسيون را غصب کرده اند و اجازه تنفس و رشد به نيرو های اصيل و خلاق و جوان نميدهند.از آنجا که اين گروه حتی چند دهه پيش از انقلاب نيز در خارج از کشور تشکيلات و بودجه و کانالهای ارتباطی داشتند در حال حاظر بسيار گسترده تر از آن دوران با تشکيل باند های مافيايی و در اختيار گرفتن تمامی امکانات صوتی و تصويری و نوشتاری و اينترنتی و کانون ها و انجمن های گوناگون خود را بنا حق به کشورهای خارجی و افکار عمومی جهان بعنوان نمايندگان اپوزيسيون ايران معرفی ميکنند. بدون رخصت اينها هيچ مصاحبه ای انجام نميگيرد. اگر اينها مايل نباشند هيچ رساله و کتابی به افکار عمومی معرفی نميشود، ولو اينکه محقق و نويسنده يک نابغه و اثر يک شاهکار ادبی يا پژوهشی باشد. اين سردار های بی سپاه چنانچه به نفع مواضعشان نباشد حتی اجازه نشر يک مقاله را هم به نيروی های جوان و يا خارج از باند های مافيای خود نميدهند. در همين خارج اگر در باند اينها عضويٌت نداشته باشيد شما راممنوع القلم و ممنوع المصاحبه کرده و بکلی بايکوت ميکنند. اين باند خارج از کشور به مراتب متحجر تر و انحصار طلب تراز شورای نگهبان و اعضای مجلس فرمايشی ملايان هستند. اين آخوند های کراواتی در تفکر سياسی نيز کمتر از همگنان داخلی خود در مجلس خبرگان متحجرو پسمانده نيستند، و در يک کلام اينها شبه اپوزيسيون و تقلبی هستند. هر گونه اميد بستن بدينها ما را به بيراهه خواهد کشاند. پرونده اينان بقدری پر از تناقض و خطا و سياهکاری است که حتی سپردن سرنوشت يک قهوه خانه هم به اينها اشتباهی نا بخشودنی است، چه رسد به سرنوشت يک کشور با بيش از هفتاد مليون جمعيّت.
اينجانب ترديد ندارم که اکثريت قريب به اتفاق مردم ما اميد خود را بطور کلی از اين نظام بريده و خواهان رهايی از چنگ رژيم ملايان هستند، برای اين مردم نوع نظام مهم نيست، آنچه آنها طالب آن هستند در درجه اول خلاصی از دست تماميْت اين نظام و در مرحله بعدی رسيدن به نظامی عرفی و آزاد است. اما در اينکه اين گروههای مافيايی سياسی خارج نيز چنين باشند بسيار جای اما و ولی وجود دارد. خواست اين به اصطلاح اپوزيسيون با خواست مردم هيچ سنخيّت و همخوانی ندارد. اين اپوزيسيون به لحاظ سابقه سياسی پرونده بسيار سياهی دارد و کاملآ ورشکسته است. اينها خمينی رابر سر کار آوردند، بعد مدتی بدنبال بنی صدر افتادند، زمان درازی فريب رفسنجانی را خوردند، هشت سال قربان صدقه خاتمی رفتند و حال هم بدنبال سازگارا پاسدار رژيم افتاده اند. من بدون تعارف و پرده پوشی به جوانان عزيز کشورم پدرانه ميگويم که حتی نيم نگاهی به اينها هم سفاهت و نا بخردی است. در حاليکه بيش از هفتاد درصد از مردم ما را جوانان زير سی سال تشکيل ميدهند، و ميانگين طول عمر در ايران شصت و پنج تا هفتاد سال است، ميانگين سنی اين اپوزيسيون بالای هفتاد سال است. اينها اصلآ ديدگاههايشان مربوط به اين عصر و زمانه نيست. آيا نسل جوان ما قصد دارد با شکنجه و زندان و جانفشانی جنتی و مصباح و شيخ محمد يزدی را برکنار ساخته و اين پير و پاتال های ورشکسته و بد سابقه سياسی را بجايشان بنشاند !؟ اين که عين ارتجاع است. چندی پيش فردی از اينها بمن گوشزد ميکرد که گويا من در ارتباط با مقولات اجتماعی خيلی بی پرده مينويسم و ميگويم او توصيه ميکرد که مراعات حال مردم را بکنم ! خواستم مثالی بياورد، وی به يکی از مصاحبه های من اشاره نمود که گويا من گفنه ام دختر و پسر بايد آزادی معاشرت داشته باشند و در مطلبی هم نوشته ام که بايد از همه جای ايران صدای موسيقی و شادی بگوش رسد !!! به وی گفتم نه تنها اين ها را بار ديگر با صدای بلند تکرار ميکنم، بلکه معتقدم چنانچه در کشوری چون ايران که جوان ترين جمعيت حهان را دارد اگر در هر محله چند ديسکوتک وجود نداشته نباشد و هر دختر و پسری در هژده سالگی دوستی از جنس مخالف نداشته باشد اين جامعه بيمار خواهد بود، چنانکه امروز بشدت بيمار و بی روح است.
در همينجا اينرا نيز مياورم که بکوری چشم آخوند جنتی که گفته است (کارمان بجايی رسيده که بايد رقاصه از خارج وارد کنيم) اينحانب جزو کسانی هستم که سخت معتقدم فراگيری موسيقی و رقص بايد که جزو دروس مدرسه گردد و چنانچه تا فردای آزاد ايران زنده بمانم تمام کوشش خود را در راه شاد ساختن جامعه و نشاط و تحرک بخشدن به مردم ملا زده بکار خواهم برد. می بينيد که ما در هردو طرف با چه فسيل هايی طرف هسيم ! بيشترين افراد اپوزيسيون خارج از کشور را کسانی تشکيل ميدهند که در اثر جهل و ندانمکاری آنچنان رژيمی وحشی را بر سرکار آوردند که خود حتی قادر به ماندن در ايران نشده و فرار کرده و کثافات فکری خود را برای نسل بيگناه و سوخته به ارث گذاردند. اين سفيهان توقع دارند که جوانهايی که قربانی نادانی اينها شدند با خون خود جاده را صاف کنند تا اين بدنامان و ورشکستگان بتوانند سوار مرکب قدرت شوند. اينان چون خود غرق هستند و هيچ اعتباری ندارند، نسل جوان و بی گناه کشور را نيز ميخواهند به پای خود بسوزانند. اجزای مرکب اين اپوزيسيون بيش از آنکه در فکر رهايی مردم و کشور باشند، بدنبال منافع فردی و قبيله ای خويش هستند. بگونه ای که اگر تشخيص دهند خود در فردای سقوط اين رژيم سهمی از قدرت نخواهند داشت مبارزه با ملايان را امری فرعی بحساب آورده و حتی در مصاف رژيم با ديگر گروه های اپوزيسيون با تخريب آن ديگران خواسته و نا خواسته جانب رژيم را ميگيرند.
جوانان کشور ميتوانند و بايد با گذر از اين خاتمی ها و جنتی ها و رفسنجانی های داخل و خارج طرحی مستقل در اندازند. در خارج از کشور هنوز هم افرادی و جود دارند که شرف و غرور به پول و يا مصاحبه و شهرت نفروخته و خود را نيالوده اند. چنانچه شما در داخل شروع کنيد اطمينان داشته باشيد که ما با تمام نيرو و امکانات در خدمت شما خواهيم بود. اينجانب بعنوان مسئول يک تشکيلات سياسی بدون تعارف دروغين شما جوانان و مبارزين داخل را رهبران اصلی خود و يارانم در حزب ميهن دانسته و اصيل ترين اپوزيسيون حقيقی اين نظام ميدانم. بار ها هم تاکيد کرده ام که خود را لايق هيچ منصب و مقامی نميدانم و در آينده هيچ چيزی نميخواهم. نه وزارت، نه وکالت و نه چيز ديگر. به همين علت هم زير بار منت کسی نرفته ام و نخواهم رفت. ما بايد همنوا و همداستان شويم و مستقل از اين باند های مافيايی رژيم را به چالش گرفته و بزير کشيم. آنچه ميتواند برای ما نقطه شروع باشد هماهنگ عمل کردن است. حتی در پهنه شبکه جهانی اينترنت ادامه دارد
www.hezbemihan.com
از يارانمان خبر ميرسد که در پاره ای از دانشگاهها و مراکز علمی کشور دانشجويان اقدام به پايه گذاری ( انجمن های ملی دانشجويان) نموده و آنرا جايگزين انجمن های اسلامی دانشجويان قرار داده اند. ما اين درايّت و احساس مسئوليت را به فال نيک گرفته و اينگونه افدامات را که در راستای آزادی نسل جوان و آينده ساز ايران از ميراث شوم قکری آيت الله خمينی صورت ميگيرد، مقدمه ای بر آزادی کشور و مردم خود بحساب می آوريم
------------------------------------------------
چهار مثقال دکترا برای خدمت به ولايت
با نزديک شدن به ماههای پايانی خدمت خاتمی در بارگاه سلطان جماران، پا منبری ها و لنگ بدستان علی خامنه ای چهار نفر را برای احراز مقام آبدارچی باشی بعد ازخاتمی در دار الخليفه کانديد کردند. اين چهار قمه زن متعهد عبارتند از دکتر توکلی، دکتر محسن رضايی، دکتر ولايتی و دکتر لاريجانی. همانگونه که توجه داريد هر چهار نفر هم دارای دکترا هستند که از قضا دکترای همگی هم کيلويی است. رژيمی که استاد دانشگاهش حسين الله کرم (گاودار جاده ساوه) و رئيس ستاد مشترکش (فيروز آبادی) دامپزشک متخصص عقيم بودن خروس و از تخم افتادن مرغ باشد، سزاوار است که رئيس جمهورش هم يکی از اين دکتر کيلويی ها باشد که سابقأ بار فروش ميدان و شاگرد دمپايی فروش بازار بودند
www.hezbemihan.com
به رسميت شناختن اسرائيل شرط بقای رژيم ملا ها گرديد
بر خلاف آمريکا با روش جان وينی، اروپای استعمارگر با پنبه سر ميبرد. هدف اروپا اخته کردن تدريجی ملا ها با پيشرفته ترين تکنيک های استعماری است اتحاديه اروپا با صدور بيانيه اي موسوم به بيانيه مصوبات نشست بروكسل، خواستار تداوم تعليق غنيسازي اورانيوم از سوي ايران شد؛ در اين بيانيه كه در مقر اتحاديه اروپا در بروكسل صادر شد، آمده است: اروپا مايل به تقويت همكاري سياسي و اقتصادي با ايران است اما اين همكاري مشروط به اتخاذ مواضعي روشن در مورد مسائل ديگري مانند تروريسم و حقوق بشر است.بيانيه ميافزايد: وضعيت تروريسم و حقوق بشر در ايران، نگراني اروپا را برانگيخته و تهران بايد علاوه بر اين دو موضوع سياستهايي را هم در خصوص پروژه صلح خاورميانه اتخاذ كند. اين بيانيه، تداوم تعليق غنيسازي را امري اساسي براي توافق نامه پاريس بين تهران با پاريس، لندن و برلين ذكر كرده است www.hezbemihan.com
!عجيب ملتی هستيم ما ! ملتی که دانا ترين مردم ما نادان ترين افراد اجتماع ما هستند
در نزد ما آنکس که شعبان بی مخش مينامند سخت هوادار آريامهر تحصيلکرده سويس و سکولار است، اما آن که خويشتن را چپ و روشنفکر و مترقی می پندارد در آستانه هزاره سوم بدنبال ملايی بيسواد و روستايی از حوزه علميّه قم می افتد وانقلاب تئوکراسی براه می اندازد، جالب است که از آن انقلاب تئو کراسی، انتظار دموکراسی و آزادی هم دارد
سياست عرصه کشف امکانات و تبديل آنها به ممکنات است، نه خيال پروری. هر ملتی ويژگيهای فرهنگی و تاريخی سياسی خود را دارد که دموکراسی آن مردم بر شالوده همان ويژگيها رشد و قوام می يابد. روشنفکران دانمارکی، سوئدی، هلندی، انگليسی، نروژی، اسپانيايی، ژاپنی و... که نظامی پادشاهی در کشور خود دارند، نادان تر از کسانی نيستند که ديروز بدنبال امام افتادند و ولايت فقيه را موجب شدند و امروز از طرف ديگر بام افتاده و ديگر حتی يک روبنای موروثی اما قابل تغييرکه متضمن آرامش مردم و حفظ تماميّت ارضی کشورمان است را هم ارتجاعی ميدانند
گفته بودند جنگ جهانی سوم از ايران آغاز خواهد شد، انقلاب پنجاه و هفت در واقع نقطه آغاز همان سومين جنگ عالمگير بود. اينبار اما روشنفکران کيلويی وطنی بودند که در اثر جهل نقش نژاد پرستان و جنگ افروزان را بعهده
گرفتند
هنوز سرمای سخت زمستان آغاز نگرديده، بيش از پنجاه نفر بی خانمان در اثر گرسنگی و سرمازدگی در خيابانهای تهران
ام القراء اسلامی) جان باختند. وقتی روضه خوان را بر مسند قدرت سياسی بنشانی اين وضع عجبی نيست)،
که حکومت اسلامی معلول است
پس از انقلاب روشنفکری 57 شاهد مصيبت هايی در دنيا و بويژه کشور خودمان ايران هستيم، که هرگز در تاريخ جهان و ايران سابقه نداشته است. کارتن خوابی فقط يکی از دستاوردهای درخشان آن انقلاب شکوهمند است. اين ديوانگان کم عقل سنگی در چاه انداخت اند که تمامی خردمندان از بيرون آوردن آن عاجز و درمانده هستند. اين که هيج، اين پر رويان حتی اين اندازه هم از فروزه های اخلاقی بهره نبرده اند که با ديدن ميليونها قربانی خود شرمگين شده، لااقل نفدی از عملکرد جاهلانه خود بعل آوردند، برعکس، اينها هنوز هم خود را طلبکار ميدانند!.در کشورهای متمدن جهان رسم است که چنانچه مسئولان حزبی در يک انتخابات نسبت به دوره فبل حتی يک درصد افت رای داشته باشند، با پذيرش اشتباه شخصآ از مسئوليت کناره گيری ميکند. اين قانون نا نوشته از رهبريت گرفته تا مسئول آن حزب در يک ده کوچک را شامل ميگردد. در ميهن ما که يکی از شکوفا ترين اقتصاد های جهان را داشت و مردم ما از رفاه نسبی برخوردار بودند و جامعه ای شاد و پر تحرک داشتيم، عده ای بنام چپ مترقی و انقلابی، متفکر و روشنفکر بدنبال روضه خوان ها و قمه زن ها افتاده و انقلاب اسلامی ميکنند، يک ميليون کشته و مجروح، شش ميليون آواره، فقر تا حد کليه فروشی و حراج دختران ايران در بازارهای برده فرشی، مهر تروريست بر پيشانی ايرانی خوردن، بی آبروی در جهان، فروش هستی ايران به اجانب بوسيله ملا ها ووو، در صحنه جهانی دو ميليون کشته در افغانستان و نابودی آن کشور همسايه، يک ميليون کشته درعراق و ايضآ نابودی آنکشور، سيصد هزار کشته در کويت و باز هم ويرانی آن کشور ثروتمند، از شيشه خارج شدن اژدهای خونخواری بنام ايدئولژی اسلامی که در مقابل دوربين تلويزيون سر ميبرد و از جنوبی ترين نقطه عالم تا شمالی ترين آنرا در معرض انفجار و گروگانگيری و خونريزی قرار داده، حادثه يازده سپتامبر، رکود اقتصادی و بيکاری، به راه افتادن موج آوارگان و کوشش برای نجات و اخذ پناهندگی تا حد لب دوختن و انتهار و هزاران بدبختی ديگری که امروز جهانيان با آن دست به گريبان هستند، همه و همه از ثمرات آن انقلاب شکوهمند است. يکی از عظيم ترين فجايع تاريخ بشری که در يک جمله صدمات تا به اکنون آن هم چيزی کمتر از جنگ عالمگير دوم نبوده است. فعلآ هم هيچ پايانی بر آن متصور نيست و چشم اندازی روشن از يک جهانی امن همچون سالهای قبل از انقلاب ايران حتی در دوردست ترين افق ها هم ديده نميشود. بزرگوارانی که بنام فرهيخته و روشنفکر باعث بوجود آمدن چنين اوضاعی گرديدند، نه تنها با پذيرش اشتباه بودن اصل آن بلوای عالمگير از ميليون ها قربانی خود پوزش نميخواهند، نه تنها کار سياسی را کنار نميگذارند، نه تنها سعی در جبران آن فاجعه تاريخی ندارند، بلکه حتی هيچ نقدی را هم بر عملکرد خود وارد نميدانند و همچنان خود را پيشرو و مترقی و روشنفکر ميدانند! و از آن هم حيرت آور تر اينکه عده ای هنوز هم به اين انديشمندان اميد بسته اند ! اينجانب در شگفتم که چرا عده ای در شگفتند که کشور ما در دست دکتر تيمسار سپهبد (استاد دانشگاه) حسن عباسی ها و دکتر تيمسارسرلشگر (استاد دانشگاه) حسين الله کرم ها ... است و نيروی های مسلح ما با فرماندهان ارشد خود از مقابل ثمثال مبارک روضه خوانی بنام سيد علی خامنه ای رژه ميروند. کشوری که چنان روشنفکرانی داشته (باشد، چنين وضعی در آن بسيار طبيعی است. (سپهر
قصدم اين بود که بحث تحليل اپوزيسيون را ادامه دهم، ليکن حساسيت زمان مرا وا داشت که پرداختن به مسائلی را در الويّت قرار دهم که بسيار ضروری تر است.
بدون اينکه قصد توهين به کسی را داشته باشم ، نوشته ام را با جمله ای از يک فيلسوف يونان باستان آغازميکنم که گفت "غريزه فلسفی بعضی ها به خصلت سگی شباهت دارد که در برخورد با هر نا آشنايی از ترس پارس ميکند و در مقابل هر آنکس که ميشناسد کرنش کرده و دم تکان ميدهد". اين در مورد کهنه سياسيون ما صدق پيدا ميکند. در مورد آنهايی که پنجاه سال است که به قهر و کين و تخريب سياسی خو گرفته اند. اين طايفه چيزی بنام مسئوليٌت و وفاق ملی را نميشناسند، و بطرف هر نوع سازش و توافقی پارس ميکنند. حتی بطرف توافق بر سر حفظ کشور و رهايی ملت فنا شده و فرزندان و نوه و نبيره های خودشان. همه ما از چپ و راست گرفته تا آنکس که خود راآتائيست ميخواند،بدون اينکه خود متوجه باشيم همچنان تحت تأثير افکاری مذهبی قرار داريم که مسالمت و مدارا در آن مجال رخ نمايی ندارد.
در فرهنگ قهر آميز شيعی ما که حتی امام حسن صلح طلبش نيز با مرگ طبيعی از دنيا نرفت، هرنوع سازشی به خيانت تعبير ميشود، ولو اينکه نجات ملت و موجوديٌت کشور و حتی کل بشريٌت در گرو آن سازش باشد. واژگانی کپک زده همانند (قهر انقلابی) (خشم توده ها) (هنرنه گفتن) و... که ديگر درنزد هيچ ملتی ارزش و اعتباری ندارد، همانند قارچ هايی سمی آنچنان در مغز و روح سياسيون ما ريشه دوانيده که آنها را به کودن ترين شاگردان کلاس وفاق و آشتی ملی مبدل کرده است. سياسيون ما هنوز هم اين اصل اوليه و بديهی را نميدانند که فرد سياسی حق قهر و لجبازی ندارد، و در ميدان سياست دوستی ها و اختلافات بستگی به حفظ و تأمين منافع ملی دارد.
قهر و لجاجت در اينکار ميتواند به نابودی کشور و ملتی منتهی گردد، چنانکه گرديد. نسل کنونی و چند نسل بعدی بجرم گناه نا کرده بايد تاوان کينه شتری کسانی را پس دهند که از سياست فقط دشمنی و تخريب را آموخته اند. نفرت و تخريب در سياست ايران چيز تازه ای نيست. اگر در ساير کشورها احزاب مختلفی مانند سوسيال دموکرات و ليبرال و کمونيست و... وجود داشتند، در کشورما فقط يک حزب با نامهای گوناگون وجود داشت که تنها جهان بينی و ايدئولژی آن شاه کشی بود. بجای هر برنامه اقتصادی و فرهنگی و دفاعی و غيره ای هم که هرجريان سياسی برای اداره کشورتهيه ميبيند، کليه احزاب وسازمانها و جمعيت های سياسی ما فقط يک برنامه داشتند و آن نيز برنامه تخريب نظام پيشين بود.
هرايده و طرح نوی هم که تمامی آن جريان ها برای بحث و تصميم گيری تهيه کرده و در دستور کار خود قرار ميداند به چگونگی تسريع دستيابی به اين هدف مربوط ميگرديد. قصدم اين نيست که سيستم گذشته را در بوجود آمدن چنان جو مسموم و مخربی بی تقصير جلوه دهم. آن نظام اگر يک چهلم آن حساسيٌت و مهارتی را که در سياست اقتصادی و خارجی خود بخرج ميداد در سياست داخلی کشور نيز ميداشت، ما امروز اينجا نبوديم و اصلآ نيازی به طرح چنين مسائلی نداشتيم. شخصآ با دو وزير و چند معاون وزير آن دوران در ارتباط با سياست داخلی بحث وگفتگو داشته ام. با اين دانش اندک خود هنوزهم در حيرت مانده ام که چگونه آن افراد نالايق و ناشی قادر گشته اند رژيم سابق را در برابر آنهمه قهرمان واستاد چيره دست تخريب تا سال 57 سرپا نگهدارند! دولتمردان آن زمان مسئوليتشان در سقوط کشور کمتر از مخالفين دگم و کر و کور آن نظام نيست.
زمانی که دکتر بختيار برای نجات کشور پست نخست وزيری را پذيرفت همه ی آنکسانی که ما آنانرا عقلای قوم و ملی گرا ميدانستيم آن مرد شجاع وفرزانه و ايراندوست را به سازش با شاه و خيانت متهم کرده و در مقابلش ايستادند. تو گويی تنها رسالتی که يک فرد و يا جريان سياسی در ايران برای خود قائل بود تنها از ميان برداشتن شاه است و بس. بعد از آن چه خواهد شد و چه بايد کرد و برنامه اجتماعی، فرهنگی، دفاعی و روابط خارجی و داد ستد بازرگانی و تنظيم بودجه و .. چگونه بايد تدوين گردد و باشد ؟ به موضوعاتی فرعی و بی اهميٌتی مبدل شده بود که هيچ جريان و دسته ای بدان علاقه نشان نميداد.
وقتی هم که آقای خمينی قول داد که پس از سقوط شاه آب و برق را برای همه مجانی کند و پول نفت هر کسی را به در خانه اش بفرستد، هيچ گروه و يا فرد سياسی از شرکای وی به آن گفته اعتراض نکرده و يا حتی هيچ توضيحی بر آن نيفزود، که چنين کاری لااقل نياز به برنامه ريزی دارد. تنها کسی که يک تبصره بر آن خزعبلات افزود از قضا يک ملا بود نه يک فرد حزبی و تشکيلاتی، محمد بهشتی در مصاحبه 17 بهمن با کيهان تهران اظهارداشت که "تقسيم عايدات نفتی بايد غير مستقيم باشد که به کاهلی نسل فعال جامعه نيانجامد" !. حتی نهضت آزادی هم که قرار بود اولين دولت پس از انقلاب را تشکيل دهد اين کار را شدنی ميدانست. زيرا آن نهضت و مادرش يعنی جبهه ملی نيز ابدآ چيزی از اقتصاد و اداره کشور نميدانستند و هنوز هم نميدانند. آنها تنها چيزی که دهه ها تمرين کرده و به نيکی آموخته بودند، شاه ستيزی بود.
تصور ميکردند اگر نظام پيشين از بين برود درهای سعادت و آزادی برويشان گشوده خواهد شد. امروز نيز همانها تنها رسالتی که برای خود ميشناسند، همانا مخالفت و تخريب شاهزاده رضا پهلوی است، آنهم تنها به دليل دشمنی بيمار گونه و کهنه ای که با پدر وی داشتند. باز هم به خطا تصور ميکنند اگر وی را هم از ميدان بدر برند، خودشان به قدرت خواهند رسيد و راه حصول به آزادی گشوده خواهد شد. اگر مشکل دستيابی ما به آزادی فقط شخص شاه فقيد و رژيمش بود که امروز پس از گذشت 25 سال از برکناری وی بايد به آزادی کامل دست می يافتيم . اينچين که نشد هيچ، همه چيز خود را هم از دست داديم، حتی غرورمان را. زيرا کهن سياسيون ما مصالح يک ملت را فدای کينه خود کردند.
همانطور که ديروز آزادی ما در گرو تخريب شاه فقيد نبود، امروز هم در گرو خراب کردن فرزندش نيست. ما بعنوان افراد سياسی حق دخالت دادن احساسات شخصی خود در اموری که به خير و صلاح مردم کشورمان مرتبط ميشود را نداريم. روحيه قبيله گرايی و انتقام جويی ديگر در جهان سياست از بين رفته است. امروز روز تعقل و مدارا و از همه مهمتر، زمان درک مسئوليٌت است. بايد مانند ماندلا ها و واسلاو هاول ها فرزند زمان خود باشيم که برای نجات مردمشان حتی با استعمار کنندگان و زندانبانان و شکنجه گران خود نيز از سر سازش در آمدند. بايد از گذشته درس بگيريم. گذشته پر اشتباه و اندوهباری که همه در بوجود آمدن آن مقصربوديم و همگی هم بايد دهه ها تاوان آنرا پس دهيم . استثنايی هم در کار نيست، هم نسل های بيگناه اما سوخته اکنونی و آينده، هم چپ، هم راست، هم مجاهد، هم اکثريت خاموش و حتی آن دسته از روحانيونی که بقول خودشان دينشان را به دنيايشان نفروختند.
با تمامی رنج و محنتی که از آن خطا و فاجعه ملی نصيبمان شد، آنچه اينک مهم است آينده است و ما بايد به آن بپردازيم. گذشته را نميتوان تغييرداد. اما با تجربه آموزی از آن ميتوان ازاشتباهات آتی پرهيز کرد. ماههايی که در پيش رو داريم برايمان بسيار سرنوشت ساز است. اگر يکبار ديگر اشتباه کنيم مردم و کشورمان بطور کلی از بين خواهند رفت. خداوند يگانه و کسانی که مرا ميشناسند به نيکی ميداند که من هيچ مطلبی را برای خوش آيند هيچ کس حتی شاهزاده رضا پهلوی نيزنمينويسم. مردم کشورمان در حال نابودی هستند. بعنوان يک ايرانی از شنيدن خبر فروش دختران معصوم کشورم و رنج و محنت مردمی که خود از ميان آنها هستم کمرم ميشکند و از ديدن اينهمه تحقير و توهين نسبت به آنها جگرم پاره پاره ميشود. سياست ميدان امکانات و ممکنات است نه صحنه شعر و خيال پروری. اگر شرف ملی و مردم دوستی داريم بايد برای نجات اين ملت فنا شده دست از دشمنی با يکديگر و لجبازی برداريم و از امکنات موجود بهترين ممکنات را بوجود آوريم.
ما بايد همان کاری را برای نجات خود و کشورمان انجام دهيم که نسل پيشين شهامت و شعور انجام آنرا نداشت. اگر عقلای قوم در سال 57 درد وطن داشتند و در مقابل تاريخ و مردم خود کمی احساس مسئوليت ميکردند، و به نفع خلخالی ها و الله کرم های لات و چاقوکش پشت دکتر بختيار سوسيال دموکرات را خالی نميکردند و نظام پادشاهی را به سقوط نمی کشاندند ،نه يک ميليون هم ميهن ما کشته و مجروح ميشدند، نه کشورمان ويران شده بود، نه اينهمه آواره و معتاد و تن فروش داشتيم، و نه تا اين اندازه در جهان بی آبرو شده بوديم. بدون شک امروز يک ملت مرفه و سرفرازی بوديم که دموکراسی متناسب خود را نيز داشتيم. دخترهامان نيز بجای به حراج گذارده شدن در بازار مسقط و عمان در ميهن آزاد و پرنشاط خودمان تحصيل و کار ميکردند و پسرهامان هم مجبور نبودند که برای اخذ پناهندگی از نروژ و اطريش لبها و پلک چشمان خود را با نخ و سوزن بهم بدوزند.
کشتی آمال هر ملتی پس از عبور از رود خانه ای آشنا اما پر مانع به سلامت به ساحل آزادی رسيده است ، نه از طريق مردابی نا آشنا که اصلآ ابتدا و انتهايش مشخص نيست. کسانی که نظام پيشين را با دروغ و تهمت و تخريب فرهنگی بيچاره کرده بودند، اينک در برابررژيم ملايان از يک بره نيز کم خطر تر هستند. زيرا با حريفی طرف هستند که ابدآ شناختی از وی ندارند. آن تجربيات و آموزه های مبارزاتی بکار مبارزه با اين رژيم نمی آيد. اسلحه هايی که نظام پيشين بوسيله آنها از پای افکنده شد، نه تنها بربدن اين نظام کارگر نيست، بلکه آنرا فربه تر نيز ميسازد. ما با وزير و وکيل نالايق و يا غير منتخب اما متمدن و عرف گرای نظام پادشاهی بهتر ميتوانستيم بر سر رسيدن به آزادی مذاکره و يا مبارزه کنيم تا الله کرم ها و مسعود ده نمکی ها و علی فلاحيان ها.
مادران و پدران ما هفتاد سال برای رسيدن به مقطع 57 تلاش کرده و قربانی داده و رنج حبس و شکنجه و تبعيد را بر خود هموار کرده بودند. ما چند گامی بيشتر با آزادی فاصله نداشيم که با افزون طلبی و لجاجت عده ای روشنفکر کيلويی و نا آگاه کار را نيمه تمام رها کرده و قدم در راهی جديد و نا آشنا گذارديم که اصلآ خود نيز نميدانستيم و هنوز هم نميدانيم که اين ره به کجا ختم ميشود. هيچ شناختی هم از چگونگی دفع خطرات گوناگونی از قبيل بوجود آمدن خلاء قدرت و به تبع آن احتمال جدی خطر جنگ داخلی و يا تجزيه ايران ... که در طول اين مسير نا آشنا کمين کرده است نداريم.
اينرا نيز نميدانيم که چند ده سال ديگر بايد چپاول و سنگسار و آوارگی و بی آبرويی را تحمل کنيم تا اينکه مثلآ با خلع اختيارات ولی فقيه و شورای نگهبان و انحلال مجلس خبرگان و به زوايا راندن ملايان و تغيير زير ساخت اين قانون اساسی خرد ستيز و ارتجاعی بتوانيم به يک جمهوری عرفی و آزاد دست پيدا کنيم ! گرچه بی ربط است، ليکن در همينجا اين سئوال را مطرح ميکنم که آيا حتی خود تحقق يافتن تمامی اين خواستها معنايی جزسرنگون ساختن کامل اين نظام را دارد ؟ پس اين اصلاح طلبی ديگر چه صيغه ای است ؟! آيا اين چيزی بجز يک حقه بازی برای حفظ اين نظام است ؟ ملتی که با يکصد سال تلاش مستمر و با آشنايی کامل به زير و بم مبارزاتش و نکات قوت و ضعف حريفش نتواند به مشروطه کامل دست يابد، کجا و چگونه خواهد توانست به يک جمهوری بيسابقه و بدون ريشه که هيچ يک ازاسباب آنرا هم در اختيار ندارند دست پيدا کند! با اين وجود امروز زمان نزاع بر سر شکل نظام نيست.
فعلآ نجات مردم بر هر چيز ديگری مقدم است. خوشبينی و گمانه زنی بکارسياست نمی آيد. طبق قرائن و داده های موجود نسل جوان درون کشور با وجود اينکه بيگناه قربانی شده، ليکن بسيار بی طرفانه تر و خردمند تر موضع گيری و عمل ميکنند. روی کمک نسلی پوسيده و بيمار که ملتی را بخاک سياه نشاند اما هنوز دست از لجاجت برنداشته نميتوان حساب کرد . بيشترين روی خطابم به فرزندان درونمرزی است. همانگونه که اشاره کردم، ميهن ما آبستن حوادث بسيار بزرگی است. نبايد بيش از اين به رژيم اجازه دهيم که با ايجاد نفاق و هزار دستگی در بين ما به حيات ننگين خود ادامه دهد. ما در اين روزهای سرنوشت ساز بيش از هر زمان ديگری به خرد و هوشياری سياسی نياز داريم. برای برونرفت از اين منجلاب فقر و بی آبرويی ملی هيچ فرصتی را نبايد به آسانی ازدست داد.
ما بايد با گذشت و شکيبايی آغوش خود را بروی کسانی که از اين سيستم جهنمی خارج ميشوند بگشائيم. هستد بسياری که دردرون اين نظام گير کرده اند. پاسدار و بسيجی و هر ايرانی ديگری بايد اطمينان حاصل کند که اگر دست بخون نيالوده باشد مانند هر شهروند ديگری فرزند ايران است. بويژه عمل افراد ميهن پرست و مردم دوستی را که با پشت کردن به نظام، خطر ذبح شدن بدست اوباش رژيم را بجان ميخرند بسيار ارج نهيم. اينها از پاک باخته ترين فرزندان اين آب و خاک هستند. افرادی که ميتوانستند در رفاه و آسايش باشند اما شرف ملی و مردم خود را به ملايان جانی و ضد ايرانی نفروختند. من اينجا از کسی نام نميبرم که حمل بر تبليغ نگردد. همينقدر مينويسم کسانی که از درون اين نظام به صف مبارزان راه آزادی مردم و کشورشان می پيوندند از هر مبارزی شجاع تر و با شرف تر هستند.
ايکاش ميدانستيد که اينها در چه وضعيٌتی بسر ميبرند و با چه مشقتی زندگی ميکنند ! درايران فردا مجالی برای هرج و مرج طلبی وجود نخواهد داشت. مبارزه ما برای انتفام کشی و خونريزی نيست. حتی آندسته از روحانيونی که پشت به مردم خود نکردند نيز نبايد هيچ هراسی داشته باشند. دينداری و يا بی دينی هر عنصری از اجتماع از حقوق اوليّه و بلاشرط اوست. ما خواهان اجتماعی هستيم که همگان در زير چتر حمايت قانون قرار گيرند و جان و مال و حيثيٌت افراد از هرگونه تعّرضی مصمون ماند. از تمامی مبارزينی که پی به اهداف شوم اين نظام برده و خواهان خدمت به ميهن ومردم خود هستند صميمانه خواهش ميکنم که با آقای ذاکری در تماس باشند. هرگونه دزدی و حيف و ميل و غارت اموال ملی را با محل وقوع و جزئيات ديگر بما اطلاع دهيد.
همانطوريکه تحليلگران بی طرف بار ها نوشته اند، تمامی تلاش رژيم برای دستيابی به نيروی اتمی فقط برای ادامه دادن به اين حکومت چپاولگر و انسانکش است نه حفظ مصالح و منافع ملی ايران روزنامه سعودی الوطن در اينباره نوشت:«ايران آمادگي تمديد توافقنامه تعليق غني سازي اورانيوم را بشرط اينكه اتحاديه اروپا به 8 درخواست آن پاسخ دهد، داراست. عدم دخالت در امر سرکوب مخالفان و نقض حقوق شهروندان ايران در رأس اين شروط قرار دارد» الوطن در بخش ديگی مينويسد: در راس درخواست تهران، توقف تبليغات و انتقادات غرب بر ضد ايران و اشاره به پرونده حقوق بشر و پايان دادن به تلاشها جهت منزوي كردن بينالمللي كه آمريكا و برخي از كشورها عليه ايران حمايت ميكنند و دستيابي به حمايت و كمك اتحاديه اروپا براي پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني در كنار تلاش براي عدم مانع تراشي آمريكا بر ضد اين اقدام و گشودن بازار اروپايي براي توليدات ايران و از سرگيري مذاكرات توافقنامه تجاري كه از سالهاي پيش متوقف شد، قرار دارد.
اين نشريه در پايان نوشت: «كالين پاول وزير امور خارجه مستعفي آمريكا حامل نامه و پيامي از سوي آمريكا براي اتحاديه اروپا در هنگام سفرش به بروكسل بود و در آن تاكيد كرد آمريكا هيچ مانور ايران را در زمينه انعقاد توافقنامههايي با اتحاديه اروپا جهت توقف برنامههاي هستهاي و اينكه در همان زمان نيز برنامههاي خود را به صورت محرمانه و سري ادامه دهد، نميپذيرد.در اين نامه تاكيد شد آمريكا توافق طولاني مدت با ايران را زير نظر دارد و توقف اين برنامهها نبايد موقتي باشد.
هيچ دشمنی مانند جمهوری اسلامی به اسلام و بويژه تشيع اينچنين ضربه نزده و موجب بی اعتباری و مسخره بودن آن نشده است
مشتی آخوند حکومتی بدليل اينکه مقرب درگاه ولی فقيه گردند، تشيع را آنگونه تفسير ميکنند که گويا اين مذهب فقط برای حفظ قدرت آقای خامنه ای بوجود آمده است. اين ملا ها بطورغير مستقيم اما روشن ميگويند کسی که آقای خامنه ای را قبول نداشته باشد، نه تنها مسلمان نيست بلکه اصلآ حق حيات هم ندارد. کما اينکه خيلی ها را از اين جهت محدورالدم اعلام نمود و فتوای سر بريدن و ترور کردنشان را صادر کردند چون آقايان خمينی و رفسنجانی و خامنه ای را قبول نداشتند. در تازه ترين فتاوی از اين دست، آخوند لنکرانی فتوا داده است که چنانچه کسی ولايت فقيه را قبول نداشته باشد قادر به تصدی هيچ پستی نيست، ولو آينکه اين فرد خود يک آخوند مجتهد هم باشد! وقتی جمهوری اسلامی حتی بامجتهدين شيعه چنين رفتار کند، ديگر حتی سخن گفتن از حق نفس کشيدن برای ايرانيان پيرو ساير مذاهب در جمهوری اسلامی هم يک شوخی گريه دار است
:به خبری دراين مورد از نشريات خود رژيم توجه فرمائيد
آيتالله محمد فاضل لنكراني در پاسخ به يك استفتا مبني بر اينكه مخالفت با ولى فقيه از سوى يك عده، از جمله بعضى از مجتهدين چگونه است؟ مرقوم فرمود: «اطاعت از ولىفقيه لازم است و مخالف با وى صلاحيت تصدى هيچ سمتى را ندارد.» اين مرجع تقليد شيعيان حتي شركت در مجالس بعضى از خطبا كه امام جمعه يا جماعت نيز هستند، اما حكومت اسلامى و ولايت فقيه را حكومت اختراعى قلمداد مىكنند را جايز ندانسته و تاكيد كرد: «شركت در مجالس چنين اشخاصى و گوش دادن به تبليغات سوء آنها جايز نيست.» آيتالله فاضل لنكراني همچنين در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه كسى كه ولايت فقيه را منكر شود، آيا عباداتش اشكال دارد؟ ميآورد: «خير، اشكال ندارد، هرچند انكار آن كاملاً بى مورد است، زيرا كه ولايت فقيه امرى مسلم است.» وي در مورد استفتاء ديگري مبني بر اينكه آيا احكامى كه از سوى ولى امر مسلمانان در جمهورى اسلامى صادر مىشود، براى مسلمانان ساير كشورها نيز لازم الاجراست؟ پاسخ دادند: «احكام ولىفقيه اگر در رابطه با منطقه خاص باشد، براى خصوص آن منطقه لازم الاجراست و اگر عمومى باشد براى همه لازم الاجرا است.» همچنين اين مرجع تقليد اطاعت از حكم ولىفقيه براى همه، از جمله كسانى كه مقلّد او نيستند را نيز لازم برشمرد. آيتالله فاضل لنكراني در پاسخ به سوال ديگري مبني بر اينكه آيا در مسائل سياسى و حكومتى نيز بايد از مجتهد جامع الشرائط تقليد كرد؟ مثلاً در جمهورى اسلامى اطاعت از قوانين و مقررات دولت كه به تصويب مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان رسيده و در رأس "آنها ولىفقيه آن را تأييد كرده واجب شرعى است؟ نوشته است: " واجب شرعى است و تخلف از آن غير مشروع مىباشد
!سپاه پاسداران در به سقوط کشيدن رژيم ملا ها، رقيب يا شريک آمريکا
چند فرمانده ارشد سپاه پاسداران بازداشت شدند
بقرار اطلاع چهار تن از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران که با آمريکا در ارتباط بودند دستگير گرديده و در نقطه نا معلومی با شکنجه های وحشيانه تحت بازجويی و تخليه اطلاعاتی هستند. رژيم از مدتها قبل به تماسهای مکرر اين افراد با دولت آمريکا پی برده بود، اما از آنجا که توانسته بود يک نيروی نفوذی را در بين آنها جای دهد، کاملآ در جريان تماس آنها قرار داشت. شخصی که رابط اين فرماندهان بود بار ها در کربلا با فرماندهان ارشد آمريکايی مستقر در عراق تماس گرفته بود. اگر به خاطر داشته باشيد ارتش آمريکا در جريان پاکسازی فلوجه اعلام نمود که پانزده تن ايرانی نيز در آن عمليات به اسارت در آمده اند، تا اين ساعت آمريکا و رژيم ملا ها هيچ يک سخنی از چگونگی و پيگيری اين امر بميان نياورده اند.حربه رژيم برای ضربه زدن به آمريکا در مقاطعی به ضربه بخود بدل گرديده است. بسياری از افراد که برای تخريب فرستاده ميشوند در اثر بر خورد با آمريکاييان تغيير روش داده و بر ضد خود رژيم عمل ميکنند. جمهوری اسلامی از سپاه سلب اعتماد کرده و مدتها است که ديگر افراد آنرا چون دهه آغازين انقلاب لشگری از غلام های حلقه بگوش به حساب نمی آورد، از اينروی سخت اين نهاد پر اهميت را تحت نظر داشته و پروژه های مختلفی را در جهت مواجهه با خطرات احتمالی آن در آتيه به اجرا ميگذارد. اين نيروی نظامی که روزی صم و ان بکم در اختيار سران رژيم بود بسرعت در حال پوست اندازی و تبديل به نيرويی تشنه قدرت و سهم جو است. علاوه بر اين با تأثير پذيری از تحولات فرهنگی جامعه جوان ايران، روحيه گرايش به آموزه های ملی در نزد سپاهيان به سرعت در حال گسترش است.اين مسئله بيش از هر معضل داخلی ديگری سران رژيم را نگران ساخته. آنها به نيکی ميدانند که چنانچه روزی درگيری جدی بين مردم و نظام بوجود آيد بدون شک دستکم بخشی از سپاهيان در کنار مردم سنگر خواهند گرفت، امری که منجر به بر هم زدن فوری توازن قوا به نفع ملت را در پی خواهد داشت و به سقوط رژيم منجر خواهد شد.علی رغم اينکه ملايان در درگيری های لفظی با آمريکا و اسرائيل مرتب از نيروی سپاه دم ميزنند و آنرا به رخ ميکشد، ليکن در باطن نميتوانند به عنوان يک نيروی مطمئن روی آن حساب کنند. با اينکه رژيم در حال حاظر بيش از هر زمان ديگری به نيروی سپاه نيازمند است، در عين حال هم از آن بشدت بيم دارد. فربه کردن کمی بسيج ناشی از همين ترس است.
برنامه ريزان نظامی جمهوری اسلامی که روزی خواستار ادغام بسيج در درون سپاه پاسداران بودند، امروز بقدری نسبت به سپاه بی اعتماد و ظنين شده اند که خواستار استقلال کامل بسيج از سپاه هستند. افزون بر اين اعضای بلند پايه و کاملآ مورد اعتماد سازمان اطلاعات اصلی رژيم که متشکل از عناصر بيت رهبری چون علی اکبر ناطق نوری، دکتر ولايتی و احمدی نژاد ... ميباشند در حال اجرای طرحی به نام خلسه هستند که هدف از اجرای آن گسترش اعتياد در بين جوانان کشور به منظور مصون نگاه داشتن رژيم است که بخشی از اين پروژه ويرانسازی انسانی هم به سپاه پاسداران مربوط ميگردد. شيوع بيماری مهلک اجتماعی اعتياد در دو سال گذشته بيش از هر زمانی بوده است. آلوده شدن به مواد افيونی در کردستان آنچنان در حال رشد است که در هيچ کجای ايران سابقه نداشته. تعداد جوانان آلوده اين منطقه که در مقايسه با ساير نقاط ايران تا سال گذشته کمتر از همه جا بود، در حال حاظر تقريبآ از همه استان های کشور بيشتر شده است. زيرا رقم افراد معتاد در آن از هفت به هفده درصد افزايش يافته، آن هم فقط در طول مدتی کمتر از دوسال. اين تشکيلات جهنمی بسياری از جوانان پر شر و شور سپاه پاسداران رانيز به عمد به مواد افيونی معتاد کرده است. واحدی در حفاظت اطلاعات سپاه وجود دارد که وظيفه آن شخصيت کاوی و انتقال اخبار نتايج حاصله آن به تشکيلات رهبری است.اعضای تخريب اطلاعات وابسته به شخص خامنه ای برنامه هايی دارند که عبارت از مقروض و يا آلوده کردن آن دسته از اعضای سپاه است که تمايلات ملی دارند، سپاهيانی تعليم ديده و ورزيده که رژيم احتمال ميدهد در آينده ممکن است خطر ساز باشند. به هر حال با توجه به وضعيّت مستعد انفجار داخلی، منطقه خاورميانه، صلح اسرائيل و فلسطين و بطور کلی اوضاع جهانی، به همان اندازه که حدس فروپاشی نظام آسان به نظر ميايد، گمانه زنی چگونگی آن مشکل به نظر ميرسد. اما از نظر نبايد دور داشت که تلاش برای برونرفت از جهنم جمهوری اسلامی بوسيله بعضی از ايرانيان بخود آمده حتی در درون کانون های قدرت خود اين رژيم نيز ادامه دارد و موتور جنبش ملی همه جا فعال است، ايران سرزمينی است که هميشه حوادث بزرگ در آن زمانی رخ داده است که هرگز تصور آن نميرفت، بوسيله کسانی که ابدآ قابل پيش بينی نبود و از راههايی که آخرين و غير ممکن ترين گزينه ها و احتمالات به نظر ميرسيدند. در سرزمينی که مشتی روضه خوان (بيسواد بتوانند نظامی دو هزارو پانصد ساله را به سقوط بکشانند چرا جوانان رزم ديده و زبده نظامی نتوانند رژيم همان بيسوادان را بزير کشند! (سپهر
!ايران برای ملا ها يک غنيمت جنگی و ايرانيان به مثابه موالی بشمار می روند
در اثر عدم آشنايی ملا ها به اصول کشور داری، بويژه ايجاد ساختار متناسب فرهنگی و اقتصادی و چپاول هستی ايران، در هر ساعت بيش از يکصدو بيست دختر و پسر از خانه فرار کرده و به تباهی کشيده ميشوند
طبق يک بررسی بعمل آمده، آخوند ها درآمد ايران را چهار قسمت ميکنند، قسمت اول را خود ميدزند، قسمت دوم خرج جاسوسی و اپوزيسيون تراشی و انحراف يا سرکوب مبارزات مردم ميگردد، بخش ديگر را برای فتنه آفرينی به تروريستها ميدهند و بقيه را هم برای حفظ رژيمشان به غارتگران اروپايی تقديم ميکنند.در اين ميان ملت ايران است که روز بروز فقير تر و در مانده تر ميگرد. طبق همان تحقيق و بررسی، در حال حاظر بيش از هشتاد و پنج درصد از کل ثروت ايران در دست فقط ده درصد از مردم است که آن ده درصد خود ملا ها و اعوان و انصار آنها هستند. احسان نراقی که خود يک آخوند زاده است و با بيشتر ملا ها نشست و برخاست دارد، سال گذشته در مقاله ای نوشت: (پس از بيرون کردن شاه و پيروزی انقلاب اسلامی من از دهان خيلی از آقايان (آخوند ها) شنيدم که بيشتر آنها ايران را يک غنيمت جنگی به حساب می آوردند) . بر اين گفته نراقی اين نکات را نيز ميتوان اضافه نمود که در طول انقلاب چند افغانی و فلسطينی و لبنانی و عراقی نيز در شورای انقلاب عضويت داشتند. کسانی که عضو آن شورا بودند و تا امروز اين واقعييٌت را از مردم پنهان کرده اند فقط از ترس بی آبرويی بيشتر است. نزديکترين ياران آقای خمينی در طول انقلاب حسن آيت و جلال الدين فارسی بودند که هيچيک زاده ايران نبودند. آيت الله خمينی حتی قصد داشت جلال الدين فارسی را به رياست جمهوری برساند، مهدی بازرگان و بنی صدر با انتشار اوراق تولد و شناسايی پارسی که نشان ميداد وی افغانی است مانع اين کار گرديدند. مهدوی کنی، مشکينی، مصباح يزدی و بويژه ناصر مکارم بر اساس رواياتی که يا ساخته خودشان است و يا آنرا از متون قديمی اسلامی استخراج کرده اند، از نظر شرعی همه چيز ايران را غنائم بدست آمده از جنگ با کفار و خود ايرانيان را موالی يا برده ها و کنيز ها اعلام کرده اند. مکارم در درس خارج خود در حوزه علميه قم مدتها ايرانی های دروان شاهنشاهی پهلوی را همانند اسرای آتش پرست صدر اسلام می شمرده که درغزوه 57 (جنگ مسلمانان با کفار) اسير گرديده اند. وی معتقد است چون پس از جنگ اول اعراب با ايرانی ها و شکست ساسانيان ايرانيان بوسيله خليفه مسلمين در آن زمان کافر و غير مسلمان و مولی "غلام و برده" شمرده شدند و همه چيزشان بر مسلمانان حلال شد، اين بار نيز بايد به همان سنت عمل نمائيم!
نويسنده وقتی اينگونه مطالب را می نويسم سردردم (ميگرنم)عود ميکند، نه از دست ملا ها، از ملا انتظاری نيست، از دست کسانی که دنبال ملا ها افتادند و سرنوشت ما را بدست آنها دادند، و بيشتر از آنها از دست مردم ... که بعد از ويرانی کشورمان و کشته و مجروح شدن يک ميليون هم ميهنمان باز هم بدنبال علی کشتگر ها و فرخ نگهدارها خانبا با تهرانی ها ... پاسدار های رژيم چون ساز گارا، جمهوری خواهان اصلاح طلب... اگرنام ديگران را ميخواهيد لطفآ به ليست امضا کنندگان و حاميان رفراندوم سازگارا نظری بيفکنيد، همين روز ها هاشمی رفسنجانی و محسن رضايی و حسين الله کرم و حاجی بخشی هم خواهند گفت از رژيم بريده اند و يکشبه به سران اپوزيسيون خارج کشور مبدل خواهند شد و در منزل آقای داريوش همايون مسکن خواهند گزيد. باز هم بگوئيم آخه چرا ما آزادی نداريم ؟ زيرا که عقل نداريم و...!سپهر
در حکومت معنوی و الهی فقر و فساد و تباهی بيداد ميکند
دکترمصطفي اقليما،رئيس انجمن مددکاري اجتماعي در يک ماحبه راديويی ميگويد هر شب در تهران چهار هزار دختر در خيابان ها شب را به صبح مي رسانند و بيشتر آن ها مورد آزار جنسي و خشونت قرار مي گيرند. وی با تأسف ادامه ميدهد: تازه اين آمار را مراجع رسمي اعلام کرده اند، و رقم واقعي تعداد دختران خيابان خواب مشخص نيست. سازمان بهزيستي بارها وعده ايجاد خانه هايي را براي نگهداري اين دختران داده است. اما يا اين خانه ها و مراکز نگهداري آن قدر کوچکند و امکانات محدود دارند که کفاف اين تعداد دختر خيابان خواب را نمي دهد و يا طرح تاسيس مراکز نگهداري اجرا نشده است. اين در حالي است که از سرنوشت و تعداد دقيقي پسراني که شب ها را در خيابان به صبح مي رسانند اطلاعي در دست نيست. اين عده زنان يا دختراني هستند که شوهر کرده اند يا طلاق گرفته اند سرپناه جايي نداشته اند و در خيابان ها مانده اند. يک سري زيادي دختراني داريم که به دليل فقر که در خانواده شان داشته اند مجبور شده اند از خانه بزنند بيرون، با دوستي، کسي آشنا شده اند و خانواده آن ها را به عنوان فراري به حساب نمي آورد. چون خانواده اي ندارند که دنبال اين ها بگردند. يک سري دختراني هستند که اين ها به دليل مسائلي که از لحاظ فرهنگي ما داريم و در جامعه وجود دارد و مثلا ممکن است با پسري دوست بوده اند يا مساله اي برايشان پيش آمده، از خانه زده اند بيرون و رويشان نمي شود به خانه برگردند. خيلي خانواده ها را داريم که پدر رفته زندان، معتاد است، بي سرپرست هستند و ميزان درآمد خانواده آن قدر نيست. اين مي بايست چه کار کند ؟ خود به خود مي آيد مي زند از خانه بيرون و بعد که آمد بيرون عادت مي کند. اولين بار که از خانه اش آمد بيرون و پليس گرفت او را، اين حالتي است که دفعه بعد هم مي تواند بکند. اگر اين را جمع بندي کنيم همه اين ها به دليل فقر است، يا خيلي وقت ها دختر بچه ها را که جايي براي سکونت ندارند، يعني پدر مادر وقتي در زندان باشند و سرپرست ندارند خود به خود در خيابان ها رها مي شوند. چون کرايه خانه را نمي توانند بدهند.
دختري در خيابان آمده سرپناه ندارد، با يک نفر مي خواهد سلام عليک کند، چه کسي مي خواهد به اين کمک کند ؟ هر کسي بخواهد به او کمک کند رابطه جنسي مي خواهد. و آن مردي که اين کار را بکند وقتي رابطه جنسي برقرار کرد او را ول مي کند. مشکل بزرگ ما اين است که محل هايي براي اين که شب بتوانند راحت بخوابند و کسي به آن ها کار نداشته باشد نداريم. يعني وقتي که مي خواهد به محلي برود يا بايد پليس او را مي گيرد، يا از طريق دادگستري اعزام بشود و يا يک عالمه قضيه پرونده سازي داريم. مستقيم نمي تواند بگويد که آقا من امشب جا ندارم، من اينجا بخوابم. ما در کل تهران تمام سازمان بهزيستي، ظرفيت نگهداري دختران در شهر که دادگاه نوشته 150 نفر در تهران امکان نگهداري دارد. بقيه چه کار کنند؟ اين است که وقتي نگاه مي کنيم کسي که مي آيد در خيابان مورد آزار جنسي هم قرار خواهد گرفت و طبيعي است. طبق مصوبه اي که اعلام کردند گفتند که ما جاهايي لازم داريم کساني که جا ندارند بيايند اين جا. کجا؟ چند نفر مي توانند در اين جا بيايند؟ ما در سازمان بهزيستي بايد بودجه اي براي اين کار داشته باشد. کل بودجه سازمان بهزيستي کفاف يک دانه از حرف هايش را هم نمي دهد. بله اين طرح ها اسما در روزنامه در جايي يک مرکزي اعلام مي شود. اما با 10 تا تختخواب که کاري نمي شود کرد. تازه اين ها مشکل اصلي سازمان يا دستگاه دولتي نيست. مشکل اين است که چه عوامل و دلايلي باعث مي شود که من به طرف دختران خياباني بيايم، چرا من از خانه فرار مي کنم؟ چه مطلبي هست که بايد جلويش را بگيريم. حالا شما اگر اگر روزي به 10 دختر سرپناه بدهيد، جامعه دارد در روز صد تا، دويست تا از اين ها را مي سازد، پس ما بايد علت ها را برطرف کنيم.
هيچ کسي درباره پسران هيچ کاري را انجام نمي دهد. در ضمن ما در جنوب تهران بچه هاي خودفروشي داريم که با 200 تا يک توماني خودفروشي مي کنند. اصلا درباره پسران هيچ در اين مملکت برنامه و يا حتي صحبتي هم درباره آنان نمي شود.
-----------------------------------------------
يک ايراني ساکن سن دياگو در ايلات متحده به مقام رياست بندرها برگزيده شد
کورش هنگ آفرين، رئيس کوربيس گروپ، يک موسسه مشاوره و رايزني تجاري و يکي از حاميان ايراني حزب جمهوريخواه، 45 سال دارد و پيش از اين در سن ديه گو در بخش طرح ريزي ناحيه اي فعاليت داشت و يکي از اعضاي پانل بازبيني پليس شهر بوده است. وي در حال حاضر رياست کميته سياسي ايراني – آمريکايي را به عهده دارد و در سال هاي گذشته به عنوان رئيس انجمن ايرانيان آمريکايي هوادار حزب جمهوري خواه آمريکا انجام وظيفه کرده است. درباره اهميت مقام رياست بندرهاي سن ديه گو به عنوان هفتمين مرکز اقتصاد آمريکا بايد گفت که بودجه سن ديه گو از 43 ايالت آمريکا بزرگتر است و بندر مزبور از ديد جغرافيايي و سوق الجيشي مهمترين موقعيت را داراست، زيرا جنوب غرب سن ديه گو مرز مکزيک و مرکز نيروي دريايي آمريکا است و اکثر مبادلات مرزي در آنجا انجام ميگيرد
سران استبداد مذهبی حاکم بر ایران ادعا می کنند که برای «پیشرفت کشور» و «حفظ استقلال ایران اسلامی» باید از انرژی اتمی استفاده شود. برنامه سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایجاد نیروگاههای اتمی با ظرفیت 6 هزار مگاوات در سیستم عرضه انرژی کشور تا سال 1400 هجری شمسی( 2021 میلادی) می باشد. سران رژیم ایران همچنین ادعا می کنند که برای حفظ استقلال باید بتوانند با دستیابی به تکنولوژی اتمی به تولید سوخت هسته ای بپردازند.
نیروگاه بوشهر که کار ساختمان آن از زمان رژیم شاه آغاز شد و قرار است یک هزار مگا وات برق وارد شبکه کند تا کنون بیش از 10 ملیارد دلار هزینه برداشته است. در سال 1370 رضا امراللهی سرپرست وقت سازمان انرژی اتمی گفت:«سازمان انرژی اتمی در کشور قبل از اتقلاب اسلامی 5 ملیارد دلار سرمایه گذاری کرد.»( کیهان 7 خرداد 1370) یک ماه پس از حرفهای امراللهی همین روزنامه در مورد نیروگاه بوشهر نوشت:«...خساراتی که از بابت عدم تکمیل این نیروگاه توسط پیمانکار آلمانی به ایران وارد شده، تا کنون بیش از 10 ملیارد دلار است.» (کیهان 8 تیر 1370)
روسیه که سازنده نیروگاه بوشهر می باشد تا کنون به انحای مختلف هزینه ساخت نیروگاه را افزایش داده و در مجموع بسیار بیشتر از یک میلیارد دلاری که پیش بینی هزینه شده بود دریافت کرده است. بر اساس قرار داد سوخت که بین روسیه و ایران امضا شده، قرار است باقیمانده سوخت مصرف شده به روسیه برگردانده شود. در مورد این قرار داد که از جانب روسیه به رژیم ایران تحمیل شده باید توجه داشت که اگر تامين سوخت نيروگاه یک «مساله ملی» و نیاز به «خود کفایی» دارد، خواست روسیه برای برگرداندن سوخت مصرف شده به روسیه نیز یک نقض آشکار «حاکمیت ملی» است.
البته زباله ها هسته ای که دارای مقدار زیاد ایزوتوپهای پرتوزا هستند، برای محیط زیست و سلامت افراد بسیار خطرناک و باید برای صدها سال در انبار های محکم نگهداری شوند تا رادیو اکتیو آن از بین برود. هزینه این نگهداری و خطرات ناشی از آن به ویژه در کشور زلزله خیزی مثل ایران باریست که سالها بر دوش اقتصاد کشور خواهد ماند. از این نظر این قرار داد تحمیل شده به سود یک ایران غیر اتمی است.
اما در مورد مزیت اقتصادی انرژی اتمی، که بعضی از متخصان بر آن تاکید می کنند باید به موارد زیر توجه کرد:
اولا به علت فقدان شرایط دمکراتیک، مخالفان این نظر در داخل کشور امکان طرح نظر خود را ندارند.
ثانیا بحث در مورد مزیت اقتصادی و منافع ملی دو بحث کاملا متفاوت است.
ثالثا اگر مزیت اقتصادی با توجه به بازار و رقابت جهانی سنجیده می شود، استفاده از انرژی گاز نسبت به انرژی اتمی صدها بار بیشتر مزیت اقتصادی دارد. ساخت کامل یک نیروگاه 2 هزار مگا واتی سیکل ترکیبی توسط شرکت آلمانی زیمنس که بهترین سازنده این نوع از نیروگاهها هست کمتر از 2 ملیارد دلار هزینه بر می دارد. در حالی که با امکانات داخلی می توان هزینه ارزی آن را به نصف کاهش داد.
رابعا اگر قرار است این مزیت اقتصادی همراه با چالشهای مداوم جهانی باشد، هزینه سنگینی به بار خواهد آورد که دیگر صحبت از مزیت به حرفی پوچ تبدیل می شود.
خامسا تولید 6 هزار مگا وات برق تا سال 1380 شمسی که نیاز ایران تقریبا 50 در صد تولید فعلی که حدود 35 هزار مگا وات است افزایش می یابد، نمی تواند نقشی در تولید مستقل انرژی داشته باشد. در این جا من فرض را بر این می گذارم که پروژه تولید 6 هزار مگا وات انرژی اتمی تحقق یابد. بسیاری از کارشناسان مستقل این فرض را مردود می دانند.
از جهت دیگر ایران با دارا بودن منابع عظیم گاز می تواند با اتکا به یک سیاست دمکراتیک و مردمی در معادلات جهانی از مزیتهای گوناگون در زمینه انرژی بهربرداری کند. سیاستهای رژیم ایران کشور ما را به میزان زیادی از بهره برداری از عبور خط لوله های گاز محروم کرد. در حالی که بسیاری از کارشناسان انرژی قرن 21 را قرن گاز می نامند.
روز چهارشنبه 11 آذر 1383 خبرگزاری مهر اعلام کرد که:«ایران با داشتن27.57 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی مقام دوم را درمیان ده کشور اول دارنده گاز به خود اختصاص داده است.»
این میزان ذخیره گاز کشف شده، 17.2 درصد از ذخایر جهان با عمری بیش از 225 سال است.
ايران حدود ده درصد ذخاير نفت کشف شده در جهان را دارد. در حالی که جمعیت ایران تنها یک در صد جمعیت جهان و مساحت ایران نیز تقریبا همین درصد را داراست.
از جهت دیگر آب و هوای ایران به جز در مورد آب، از جهات گوناگون برای تولید انرژی پایدار که به سود حفظ محیط زیست است، مساعد می باشد. به جرات می توان گفت که ذخائر ایران برای استفاده از انرژی خورشیدی، انرژی باد، انرژی زمین گرمایی بسیار بیشتر از آلمان فدرال است. در حالی که مردم آلمان به خاطر حفظ سلامت خود از برچیده شدن نیروگاههای اتمی استقبال کردند
همچنین باید تاکید کرد که تحقیق و بررسی در مورد تولید انرژی پاک در سراسر جهان جریان دارد. به طور مثال استفاده از دستگاههای شتاب دهنده و یا ادغام اتمی( فوزیون) می تواند چهره انرژی را دگرگون کند. سایت تحقیقاتی « دانشنامه رشد» در مورد این گونه انرژیها می نویسد: «انرژی تولیدی از دستگاههای شتاب دهنده می تواند برای بخار کردن آب دریا و تولید آب شیرین استفاده کرد. محاسبات نشان می دهد که این سیستم قادر خواهد بود در سال معادل بارندگی سالیانه کشور آب شیرین تولید کند، بدون این که هوا را آلوده کند یا مشکلاتی از قبیل زباله های هسته ای یا پس مانده و آلودگی ایجاد کند، در واقع یکی از بهترین منابع انرژی خواهد بود. سوخت مصرفی این دستگاه تنها چند گرم هیدروژن معمولی است.»
با توجه به مواردی بالا من نتیجه می گیرم که انرژی اتمی نه به سود مردم ایران است و نه به طور نسبی مزیت اقتصادی دارد و نه یک فرصت برای بهرمندی از توانائیهای کشور در جهت منافع مردم در معادلات جهانی. پنهانکاریهای رژیم ایران هیچ توجیه عقلانی برای این که آنان به دنبال انرژی اتمی هستند ندارد. همه ی سیاستهای نظام حاکم بر ایران در این زمینه بر محور ورود بر باشگاه اتمی و برای دستیابی به سلاح اتمی طراحی شده است. خواست ورود به باشگاه اتمی از جانب سران حکومت با صراحت اعلام می شود. در جریان اجلاس اخیر شورای حکام سازمان بین المللی انرژی اتمی هم این خواست بارها از جانب نمایندگان رژیم مطرح شد. برای جمهوری اسلامی تضمین بقا و به رسمیت شناختنش به عنوان یک نیروی برتر در منطقه و نیروی هژمونیک در عراق آب حیات است. سلاح اتمی در خدمت این سیاست است پاریس - 2 دسامبر 2004